فاطمه (س) جان ! جان عالم سوختی !
شعله ها در خیمه ها افروختی!
کلبه ئ احزان گلستان، میشود
آن بقیع ، گلزار و بستان میشود
میرسد یوسف به کنعان ، غم مخور!
میرود ایام هجران، غم مخور!
هرکه دارد فهرتو ، در آتشست
هرکه دارد مهر تو ، رند هست و مست
تربتت پنهان! ولی نوری چنان!
می درخشی از بقیع بر شا ممان
نینوا با لاله ها آراسته
همچنان ماهی و سروی ، راستی!
مادرسادا ت! ای عرض خدا !
گرچه ما دوریم از تو ! کی جدا !؟
مسکین