امام فرمودند دانشجویان باید در مقابل انحرافات، شجاعانه بایستند. اگر ایستادگى دانشجو باعث اصلاح مسؤولان نشد، تکلیف چیست؟
چرا، عاملِ اصلاح خواهد شد. البته ایستادگى دانشجو معنایش این نیست که مبارزه مسلّحانه کند. انسان به مسؤول باید بگوید، تذکّر بدهد و بخواهد؛ این خواستن باید در روش، برخورد و انتخاب او اثر بگذارد، که بلاشک اثر مىکند؛ ممکن نیست اثر نکند؛ بنده این را بهصورت یک امر قطعى عرض مىکنم. اگر روى این نکته دقّت کنید، خواهید دید امکان ندارد یک مجموعه چیزى را بخواهد و در نظامى مثل نظام ما – که نظام مردمسالارى و انتخاب است – تحقّق پیدا نکند؛ بالاخره تحقّق پیدا خواهد کرد.
(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه شهید بهشتى ۸۲/۰۲/۲۲)
اگر اشکالى در سیاستها و عملکردها باشد، آیا باید آن را ابراز کرد؟ چگونه مىتوان این کار را کرد که متّهم به مخالفت با فرمایش شما در حمایت از دولت نشویم؟
من البته هیچوقت جلوِ انتقاد را نگرفتهام و کسى را منع نکردهام. انتقاد صحیح و دلسوزانه ضررى ندارد؛ اما این انتقاد بایستى به تخریب نینجامد. بعضیها طورى انتقاد مىکنند که تخریب است؛ این مصلحت نیست. کسى که مسؤولیت سنگینى در کشور بر دوشش هست و از او توقّع داریم که فلان کار را بکند – اقتصاد را درست کند و… – اگر ما او را تقویت نکنیم؛ اگر یک وقت ضعفى هم پیدا شد، آن را نپوشانیم؛ آیا مىتوانیم چنین توقّعى داشته باشیم؟ باز هم مىتوانیم امیدوار باشیم که آنچه که ما مىخواهیم، انجام خواهد گرفت و آنچه که وظیفه اوست، انجام مىگیرد؟ به نظر من، وظیفه همه است که به مسؤولان کشور کمک کنند و آنها را یارى نمایند؛ البته تا وقتى که در خطّ مستقیم اسلام و امام حرکت مىکنند. اگر کسى از خط مستقیم اسلام و امام منحرف شود – هر کسى باشد – او درخور حمایت نیست. این فرق هم نمىکند؛ از بالا تا پایین همه یکسان هستند؛ خود من هم همینطور هستم. اگر خداى نکرده من هم از آن خطّ صحیحِ اسلام تخطّى کنم، بر مردم واجب نیست که از من حمایت یا تبعیت کنند. البته احیاناً یک وقت اشتباه و اختلاف سلیقهاى وجود دارد. این اختلاف سلیقه نباید موجب شود که ما مسؤولان کشور و مسؤولان بخشهاى گوناگون را از حمایت خودمان محروم کنیم؛ نه، باید آنها را حمایت کنیم.
شما هم بدانید عزیزان من! امروز این کشور اقتدارش به همین است که دولت و ملت به هم وصلند. هیچ جاى دنیا هم اینگونه نیست. این را که عرض مىکنم، با علم و اطّلاع مىگویم؛ یعنى حتّى در کشورهاى دمکراتیک، این حالتى را که شما در اینجا مشاهده مىکنید – و خوشبختانه نظایر آن در این کشور زیاد است که یک مسؤول بنشیند و با مردم، صمیمى و خودمانى حرف بزند؛ نه آنها از او احساس وحشت کنند، نه او از آنها احساس وحشت و بیگانگى کند – وجود ندارد. این هم به برکت دین و به برکت اسلام است، والاّ آن حکومتهاى به خیال و به ادّعاى خودشان مردمى – که بىدین و ملحد بودند – حجابهایشان از مردمشان، خیلى خیلى قطورتر از دیگران هم بود! بنابراین، این اتّصال دولت و ملت، به برکت دین و اسلام است. این را نباید از دست داد؛ این چیز خیلى مغتنمى است. این ارتباط بین مسؤولان دولتى و مردم، حمایت اینها از آنها، علاقه و دلسوزى آنها به اینها، چیز بسیار با ارزشى است.
(پاسخهاى رهبر معظم انقلاب اسلامى به پرسشهاى دانشجویان در دانشگاه صنعتى شریف ۷۸/۹/۱)
حدود و خطوط قرمزِ ما در جنبش عدالتخواهى چیست؟ چون گاهى برخى مسؤولان رده پایین در سخنرانیهاى خود، رفتار ما را تخریبى و مغایر با منافع نظام تفسیر مىکنند. نظر حضرتعالى چیست؟
اى کاش مىگفتند عملى که به عنوان رفتار تخریبى تعریف مىشود، چیست، تا بنده بگویم تخریبى است یا نه. بنده نمىدانم چطور رفتارى بوده که آنها آن را تخریبى دانستهاند. به هرحال، جنبش عدالتخواهى هنگامىکه در جمع دانشجویان و خطاب به آنها گفته مىشود، مقصود این است که این طلب و خواسته و خواهش به عنوان یک خواسته عمده مطرح شود. نباید بگذارید این مطالبه مهم از ذهنها دور شود؛ یعنى بایستى عدالت آنچنان از طرف مردم، قشرها و بخصوص جوانان مطالبه شود که هر مسؤولى – چه بنده و چه هر کس دیگرى که در جایى مسؤول است – ناچار باشد به مقوله عدالت، ولو برخلاف میلش هم باشد، بپردازد. یک وقت است که ما مثلاً به وزارت اقتصاد و دارایى مىگوییم عدالت را رعایت کن، یا به قوّه قضاییّه مىگوییم عدالت را رعایت کن؛ اما یک وقت به جوانان مىگوییم شما عدالت را مطالبه کنید. هر کدام معناى خاصّى دارد. مطالبه عدالت به معناى این است که عدالت، گفتمان غالب در محیطهاى جوان و دانشجویى شود؛ عدالت را مطالبه کنند و آن را از هر مسؤولى بخواهند. اگر غیر از این کارى صورت گیرد، ممکن است درست و یا غلط باشد، که بنده چون نمىدانم، نظرى نمىدهم.
(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه شهید بهشتى ۸۲/۰۲/۲۲)
برخى از مسؤولان فرهنگى و حتّى روحانیون و افراد موجّه و دلسوز، ما را نصیحت مىکنند که اعتراض به مسائل ضدّعدالت، به نظام و انقلاب ضربه مىزند و این کارها تندروى است. در پاسخ به این افراد چه باید گفت؟
باید گفت مطالبه عدالت نه فقط به نظام ضربه نمىزند، بلکه نظام را تقویت مىکند. البته من نمىدانم شما آن را چگونه مطالبه کردهاید که آنها گفتهاند ضربه مىزند. ممکن است روش مطالبه، تند یا خشن یا نامناسب بوده، که من در این باره قضاوتى ندارم؛ اما اصل مطالبه عدالت، هیچ ضربهاى به انقلاب نمىزند؛ کاملاً هم در جهت تقویت انقلاب است.
(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه شهید بهشتى ۸۲/۰۲/۲۲)
بعضى میگویند اگر چنانچه صدا و سیما را نقد کنیم، بر خلاف رهبرى مطلبى گفتهایم چون رهبرى رئیس صدا و سیما را معین میکند! نظر شما چیست؟
اگر واقعاً ملاک این باشد، که آدم باید به هیچکس اعتراض نکند؛ چون رئیس قوهى قضائیه را هم رهبرى انتخاب میکند، رئیس جمهور هم بعد از انتخابات، تنفیذ رهبرى دارد؛ میگوید نصب کردم. پس باید به هیچکس اعتراض نکرد. نه آقا، اولاً صدا و سیما را رهبرى اداره نمیکند؛ این معلوم باشد. صدا و سیما را رئیس صدا و سیما اداره میکند. و رهبرى هم در موارد زیادى اعتراضهائى دارد. همین اعتراضهائى که شما دارید، بعضىهایش یا خیلىهایش، اعتراضهاى ما هم هست. احتمالاً اعتراضهاى دیگرى هم هست که چون براى من از جوانب مختلف گزارش مىآورند – با اینکه خود من ممکن است به قدر شما تماشاچى تلویزیون یا گوشکنندهى رادیو نباشم – اطلاعاتم زیاد است. از وضع صدا و سیما اعتراضهائى هم میکنیم، اشکالاتى هم میکنیم، گاهى با آنها دعوا هم میکنیم. بالاخره آنها هم یک ضرورتهائى دارند و جواب میدهند؛ گاهى جوابشان درست است، گاهى هم نادرست است. به هر حال اعتراض هست و انتقاد شما از صدا و سیما مطلقاً به رهبرى منتقل نمیشود. شما حق دارید انتقاد کنید؛ هیچ اشکالى ندارد.
(دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب ۸۷/۷/۷)
آیا در مواردی که شائبهای در سطح جامعه به وجود آمده و نحوه عملکرد دستگاه قضا یا هر نهاد دیگری، غیرشفاف و یا خدای نکرده سوالبرانگیز به نظر میرسد طرح پرسش و درخواست پاسخگویی نمیتواند به حرکت عدالتخواهانه نظام کمک کند؟
یک سؤال این بود که آیا جریان دانشجوئى میتواند آنجائى که ایرادى به نظرش مىآید، سؤال کند؟ پاسخ این است که بله، باید سؤال کنید. ایرادى ندارد که سؤال کنید؛ به شرط اینکه همان طور که خود این برادر هم گفت، قضاوت نکنید؛ اما سؤال کنید. بهترین روش سؤال و پاسخ هم این است که مسئولین بیایند توى مجموعههاى دانشجوئى. من همین جا از مسئولین درخواست میکنم که دیدارهاى دانشجوئىشان را زیاد کنند. امروز بهترین قشرهاى کشور اینهایند؛ هم جوانند، هم باسوادند، هم تحصیلکردهاند، داراى فهمند، داراى انگیزهاند؛ مسئولین بروند شرکت کنند. این سؤالات مطرح بشود، احتمالاً پاسخهاى قانع کنندهاى هم خواهید شنید. کمااینکه خود من در برخورد با بعضى از مسئولین، احیاناً بعضى از همین سؤالهاى شما یا سؤالاتى از این قبیل را از آنها دارم. خوب، یک جوابى میدهند، انسان احیاناً قانع میشود؛ ممکن هم هست جواب قانع کنندهاى نداشته باشند. به هر حال طرح سؤال، خوب است. مراقبت کنید طرح سؤال را مخلوط نکنید و اشتباه گرفته نشود با معارضه. آن چیزى که من قبلها هم گفتهام، بارها هم گفتهام، الان هم میگویم، این است که جریان دانشجوئى یا جنبش دانشجوئى یا هر چیز دیگر که اسمش هست، تصور نکند که وظیفهاش این است که با دستگاه متولى امر و متصدى ادارهى کشور معارضه کند؛ نه، این خطاست؛ چه لزومى دارد؟ معارضه کردن که کارِ همیشه درستى نیست؛ ممکن است یک جا درست باشد، یک جا درست نباشد. مهم این است که شما حرفتان را مطرح کنید، استدلالتان را مطرح کنید، پاسخ قانع کنندهاى بخواهید؛ مسئولین هم باید پاسخ بدهند.
(بیانات در دیدار دانشجویان در یازدهمین روزماه رمضان ۸۹/۶/۱)
آیا حرکتهایى همچون تجمّع مقابل قوّه قضاییّه و مطالبه شدید از آنها در جهت مبارزه با مفاسد اقتصادى، تضعیف نظام است؟
فرق مىکند. گاهى اوقات قوّه قضاییّه مایل است واقعاً کارى انجام دهد، که اگر پشتوانه اینطورى هم ببیند، حتماً انجام خواهد داد. بعضى از امواج سیاسى جلوِ قوّه قضاییّه را در بعضى از کارها مىگیرد؛ بنابراین تصوّر نمىکنم این کار تضعیف نظام باشد. البته گاهى ممکن است در شرایطى تضعیف باشد، اما در شرایطى هم تقویت است؛ یعنى در واقع کمک به آنهاست تا کارى را که مىخواهند، بتوانند بکنند و در برابر بعضى از جریانهاى سیاسى که مزاحمت ایجاد مىکنند، حربه قویترى داشته باشند.
(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه شهید بهشتى ۸۲/۰۲/۲۲)
چرا برخی از دستگاه های مسئول با دانشجویان به جرم مطالبه ی عدالت برخورد می کنند در حالی که بعضا از برخورد با مفسدین و دشمنان عدالت شانه خالی می کنند؟
شما میگوئید که ما شعار عدالت میدهیم؛ دانشجو را میگیرند، اما آن کسى را که به عدالت صدمه زده، نمیگیرند. قوهى قضائیه چنین، یا دستگاه مسئول چنان. خوب، اینجا شما باید زرنگى کنید؛ یک لحظه از درخواست و مطالبهى عدالت کوتاهى نکنید؛ این شأن شماست. جوان و دانشجو و مؤمن شأنش همین است که عدالت را بخواهد. پشتوانهى این فکر هم با همهى وجود، خودم هستم و امروز بحمداللَّه نظام هست. البته تخلفاتى هم ممکن است انجام بگیرد؛ شما زرنگىتان این باشد: گفتمان عدالت خواهی را فریاد کنید؛ اما انتقاد شخصى و مصداقسازى نکنید. وقتى شما روى یک مصداق تکیه میکنید، اولاً احتمال دارد اشتباه کرده باشید؛ من مىبینم دیگر. من مواردى را مشاهده میکنم – نه در دانشگاه، در گروههاى اجتماعى گوناگون – که روى یک مصداق خاصى تکیه میکنند؛ یا بهعنوان فساد، یا به عنوان کجروى سیاسى، یا بهعنوان خط و خطوط غلط. بنده مثلاً اتفاقاً از جریان اطلاع دارم و مىبینم اینجورى نیست و آن کسى که این حرف را زده، از قضیه اطلاع نداشته است.
بنابراین وقتى شما روى شخص و مصداق تکیه میکنید، هم احتمال اشتباه هست، هم وسیلهاى به دست میدهید براى اینکه آن زرنگ قانوندانِ قانون شکن – که من گفتهام قانوندانهاى قانون شکن خطرناکند – بتواند علیه شما استفاده کند. شما از دادستان چه گلهاى میتوانید بکنید؟ اگر یک نفرى بهعنوان مفترى یک شخصى را معرفى کند و بگوید آقا او این افتراء را به من زده. خوب، شأن آن قاضى این نیست که برود دنبال ماهیت قضیه. اگر این افتراء گفته شده باشد، زده شده باشد، مادهى قانونى آن قاضى را ملزم به انجام یک کارى میکند؛ لذا نمیتوانیم از او گله کنیم. شما زرنگى کنید، شما اسم نیاورید، شما روى مصداق تکیه نکنید؛ شما پرچم را بلند کنید. وقتى پرچم را بلند کردید، آن کسى که مجرى است، آن کسى که در محیط اجراء میخواهد کار انجام دهد، همه حساب کار خودشان را میکنند. آن کسى هم که فریاد مربوط به محتواى این پرچم را بلند کرده، احساس دلگرمى میکند و کار پیش خواهد رفت. بنابراین به نظر من مشکلى در کار شما نیست؛ شما جوانهاى مؤمنى هستید که انتظار هم از شما همین است. هر شعار خوبى که داده میشود، بعد از اتکال به خداى بزرگ که همهى دلها و زبانها و ارادهها دست اوست، تکیه به شما جوانهاست، امید به شما جوانهاست؛ این را بدانید. بالاخره همشهرى شما که از او شعر هم خواندید، میگوید:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافرى است رنجیدن
نرنجید؛ دنبال کار بروید.
(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههاى شیراز ۱۳۸۷/۲/۱۴)
بزرگترین آسیب و اشکال محتمل برای محیط دانشجوئی چیست؟
بدترین اشکال و اشکال وارد بر محیط دانشجوئى این است که دانشجو دچار محافظهکارى شود و حرفش را با ملاحظهى موقع و مصلحت خیالى بیان کند؛ نه، دانشجو باید حرفش را صریح بزند. البته در کنار این صراحتِ در بیان، صداقت در نیت هم باید وجود داشته باشد و در کنار او، سرعت در پذیرش خطا؛ اگر ثابت شد که خطاست. فرق شماى جوان و دانشجو و صادق و پاکیزهدل، با یک آدم سیاسىکار باید در همین باشد؛ حرفتان را صریح بزنید؛ آنچه را که میزنید، از دل بزنید؛ و اگر چنانچه معلوم شد که اشتباه است، سریع پس بگیرید؛ راحت. این، به نظر من یکى از بهترین شاخصههاى دانشجوئى است.
(دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب ۱۳۸۷/۷/۷)
امام فرمودند دانشجویان باید در مقابل انحرافات، شجاعانه بایستند. اگر ایستادگى دانشجو باعث اصلاح مسؤولان نشد، تکلیف چیست؟
چرا، عاملِ اصلاح خواهد شد. البته ایستادگى دانشجو معنایش این نیست که مبارزه مسلّحانه کند. انسان به مسؤول باید بگوید، تذکّر بدهد و بخواهد؛ این خواستن باید در روش، برخورد و انتخاب او اثر بگذارد، که بلاشک اثر مىکند؛ ممکن نیست اثر نکند؛ بنده این را بهصورت یک امر قطعى عرض مىکنم. اگر روى این نکته دقّت کنید، خواهید دید امکان ندارد یک مجموعه چیزى را بخواهد و در نظامى مثل نظام ما – که نظام مردمسالارى و انتخاب است – تحقّق پیدا نکند؛ بالاخره تحقّق پیدا خواهد کرد.
(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه شهید بهشتى ۸۲/۰۲/۲۲)
اگر اشکالى در سیاستها و عملکردها باشد، آیا باید آن را ابراز کرد؟ چگونه مىتوان این کار را کرد که متّهم به مخالفت با فرمایش شما در حمایت از دولت نشویم؟
من البته هیچوقت جلوِ انتقاد را نگرفتهام و کسى را منع نکردهام. انتقاد صحیح و دلسوزانه ضررى ندارد؛ اما این انتقاد بایستى به تخریب نینجامد. بعضیها طورى انتقاد مىکنند که تخریب است؛ این مصلحت نیست. کسى که مسؤولیت سنگینى در کشور بر دوشش هست و از او توقّع داریم که فلان کار را بکند – اقتصاد را درست کند و… – اگر ما او را تقویت نکنیم؛ اگر یک وقت ضعفى هم پیدا شد، آن را نپوشانیم؛ آیا مىتوانیم چنین توقّعى داشته باشیم؟ باز هم مىتوانیم امیدوار باشیم که آنچه که ما مىخواهیم، انجام خواهد گرفت و آنچه که وظیفه اوست، انجام مىگیرد؟ به نظر من، وظیفه همه است که به مسؤولان کشور کمک کنند و آنها را یارى نمایند؛ البته تا وقتى که در خطّ مستقیم اسلام و امام حرکت مىکنند. اگر کسى از خط مستقیم اسلام و امام منحرف شود – هر کسى باشد – او درخور حمایت نیست. این فرق هم نمىکند؛ از بالا تا پایین همه یکسان هستند؛ خود من هم همینطور هستم. اگر خداى نکرده من هم از آن خطّ صحیحِ اسلام تخطّى کنم، بر مردم واجب نیست که از من حمایت یا تبعیت کنند. البته احیاناً یک وقت اشتباه و اختلاف سلیقهاى وجود دارد. این اختلاف سلیقه نباید موجب شود که ما مسؤولان کشور و مسؤولان بخشهاى گوناگون را از حمایت خودمان محروم کنیم؛ نه، باید آنها را حمایت کنیم.
شما هم بدانید عزیزان من! امروز این کشور اقتدارش به همین است که دولت و ملت به هم وصلند. هیچ جاى دنیا هم اینگونه نیست. این را که عرض مىکنم، با علم و اطّلاع مىگویم؛ یعنى حتّى در کشورهاى دمکراتیک، این حالتى را که شما در اینجا مشاهده مىکنید – و خوشبختانه نظایر آن در این کشور زیاد است که یک مسؤول بنشیند و با مردم، صمیمى و خودمانى حرف بزند؛ نه آنها از او احساس وحشت کنند، نه او از آنها احساس وحشت و بیگانگى کند – وجود ندارد. این هم به برکت دین و به برکت اسلام است، والاّ آن حکومتهاى به خیال و به ادّعاى خودشان مردمى – که بىدین و ملحد بودند – حجابهایشان از مردمشان، خیلى خیلى قطورتر از دیگران هم بود! بنابراین، این اتّصال دولت و ملت، به برکت دین و اسلام است. این را نباید از دست داد؛ این چیز خیلى مغتنمى است. این ارتباط بین مسؤولان دولتى و مردم، حمایت اینها از آنها، علاقه و دلسوزى آنها به اینها، چیز بسیار با ارزشى است.
(پاسخهاى رهبر معظم انقلاب اسلامى به پرسشهاى دانشجویان در دانشگاه صنعتى شریف ۷۸/۹/۱)
حدود و خطوط قرمزِ ما در جنبش عدالتخواهى چیست؟ چون گاهى برخى مسؤولان رده پایین در سخنرانیهاى خود، رفتار ما را تخریبى و مغایر با منافع نظام تفسیر مىکنند. نظر حضرتعالى چیست؟
اى کاش مىگفتند عملى که به عنوان رفتار تخریبى تعریف مىشود، چیست، تا بنده بگویم تخریبى است یا نه. بنده نمىدانم چطور رفتارى بوده که آنها آن را تخریبى دانستهاند. به هرحال، جنبش عدالتخواهى هنگامىکه در جمع دانشجویان و خطاب به آنها گفته مىشود، مقصود این است که این طلب و خواسته و خواهش به عنوان یک خواسته عمده مطرح شود. نباید بگذارید این مطالبه مهم از ذهنها دور شود؛ یعنى بایستى عدالت آنچنان از طرف مردم، قشرها و بخصوص جوانان مطالبه شود که هر مسؤولى – چه بنده و چه هر کس دیگرى که در جایى مسؤول است – ناچار باشد به مقوله عدالت، ولو برخلاف میلش هم باشد، بپردازد. یک وقت است که ما مثلاً به وزارت اقتصاد و دارایى مىگوییم عدالت را رعایت کن، یا به قوّه قضاییّه مىگوییم عدالت را رعایت کن؛ اما یک وقت به جوانان مىگوییم شما عدالت را مطالبه کنید. هر کدام معناى خاصّى دارد. مطالبه عدالت به معناى این است که عدالت، گفتمان غالب در محیطهاى جوان و دانشجویى شود؛ عدالت را مطالبه کنند و آن را از هر مسؤولى بخواهند. اگر غیر از این کارى صورت گیرد، ممکن است درست و یا غلط باشد، که بنده چون نمىدانم، نظرى نمىدهم.
(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه شهید بهشتى ۸۲/۰۲/۲۲)
برخى از مسؤولان فرهنگى و حتّى روحانیون و افراد موجّه و دلسوز، ما را نصیحت مىکنند که اعتراض به مسائل ضدّعدالت، به نظام و انقلاب ضربه مىزند و این کارها تندروى است. در پاسخ به این افراد چه باید گفت؟
باید گفت مطالبه عدالت نه فقط به نظام ضربه نمىزند، بلکه نظام را تقویت مىکند. البته من نمىدانم شما آن را چگونه مطالبه کردهاید که آنها گفتهاند ضربه مىزند. ممکن است روش مطالبه، تند یا خشن یا نامناسب بوده، که من در این باره قضاوتى ندارم؛ اما اصل مطالبه عدالت، هیچ ضربهاى به انقلاب نمىزند؛ کاملاً هم در جهت تقویت انقلاب است.
(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه شهید بهشتى ۸۲/۰۲/۲۲)
بعضى میگویند اگر چنانچه صدا و سیما را نقد کنیم، بر خلاف رهبرى مطلبى گفتهایم چون رهبرى رئیس صدا و سیما را معین میکند! نظر شما چیست؟
اگر واقعاً ملاک این باشد، که آدم باید به هیچکس اعتراض نکند؛ چون رئیس قوهى قضائیه را هم رهبرى انتخاب میکند، رئیس جمهور هم بعد از انتخابات، تنفیذ رهبرى دارد؛ میگوید نصب کردم. پس باید به هیچکس اعتراض نکرد. نه آقا، اولاً صدا و سیما را رهبرى اداره نمیکند؛ این معلوم باشد. صدا و سیما را رئیس صدا و سیما اداره میکند. و رهبرى هم در موارد زیادى اعتراضهائى دارد. همین اعتراضهائى که شما دارید، بعضىهایش یا خیلىهایش، اعتراضهاى ما هم هست. احتمالاً اعتراضهاى دیگرى هم هست که چون براى من از جوانب مختلف گزارش مىآورند – با اینکه خود من ممکن است به قدر شما تماشاچى تلویزیون یا گوشکنندهى رادیو نباشم – اطلاعاتم زیاد است. از وضع صدا و سیما اعتراضهائى هم میکنیم، اشکالاتى هم میکنیم، گاهى با آنها دعوا هم میکنیم. بالاخره آنها هم یک ضرورتهائى دارند و جواب میدهند؛ گاهى جوابشان درست است، گاهى هم نادرست است. به هر حال اعتراض هست و انتقاد شما از صدا و سیما مطلقاً به رهبرى منتقل نمیشود. شما حق دارید انتقاد کنید؛ هیچ اشکالى ندارد.
(دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب ۸۷/۷/۷)
آیا در مواردی که شائبهای در سطح جامعه به وجود آمده و نحوه عملکرد دستگاه قضا یا هر نهاد دیگری، غیرشفاف و یا خدای نکرده سوالبرانگیز به نظر میرسد طرح پرسش و درخواست پاسخگویی نمیتواند به حرکت عدالتخواهانه نظام کمک کند؟
یک سؤال این بود که آیا جریان دانشجوئى میتواند آنجائى که ایرادى به نظرش مىآید، سؤال کند؟ پاسخ این است که بله، باید سؤال کنید. ایرادى ندارد که سؤال کنید؛ به شرط اینکه همان طور که خود این برادر هم گفت، قضاوت نکنید؛ اما سؤال کنید. بهترین روش سؤال و پاسخ هم این است که مسئولین بیایند توى مجموعههاى دانشجوئى. من همین جا از مسئولین درخواست میکنم که دیدارهاى دانشجوئىشان را زیاد کنند. امروز بهترین قشرهاى کشور اینهایند؛ هم جوانند، هم باسوادند، هم تحصیلکردهاند، داراى فهمند، داراى انگیزهاند؛ مسئولین بروند شرکت کنند. این سؤالات مطرح بشود، احتمالاً پاسخهاى قانع کنندهاى هم خواهید شنید. کمااینکه خود من در برخورد با بعضى از مسئولین، احیاناً بعضى از همین سؤالهاى شما یا سؤالاتى از این قبیل را از آنها دارم. خوب، یک جوابى میدهند، انسان احیاناً قانع میشود؛ ممکن هم هست جواب قانع کنندهاى نداشته باشند. به هر حال طرح سؤال، خوب است. مراقبت کنید طرح سؤال را مخلوط نکنید و اشتباه گرفته نشود با معارضه. آن چیزى که من قبلها هم گفتهام، بارها هم گفتهام، الان هم میگویم، این است که جریان دانشجوئى یا جنبش دانشجوئى یا هر چیز دیگر که اسمش هست، تصور نکند که وظیفهاش این است که با دستگاه متولى امر و متصدى ادارهى کشور معارضه کند؛ نه، این خطاست؛ چه لزومى دارد؟ معارضه کردن که کارِ همیشه درستى نیست؛ ممکن است یک جا درست باشد، یک جا درست نباشد. مهم این است که شما حرفتان را مطرح کنید، استدلالتان را مطرح کنید، پاسخ قانع کنندهاى بخواهید؛ مسئولین هم باید پاسخ بدهند.
(بیانات در دیدار دانشجویان در یازدهمین روزماه رمضان ۸۹/۶/۱)
آیا حرکتهایى همچون تجمّع مقابل قوّه قضاییّه و مطالبه شدید از آنها در جهت مبارزه با مفاسد اقتصادى، تضعیف نظام است؟
فرق مىکند. گاهى اوقات قوّه قضاییّه مایل است واقعاً کارى انجام دهد، که اگر پشتوانه اینطورى هم ببیند، حتماً انجام خواهد داد. بعضى از امواج سیاسى جلوِ قوّه قضاییّه را در بعضى از کارها مىگیرد؛ بنابراین تصوّر نمىکنم این کار تضعیف نظام باشد. البته گاهى ممکن است در شرایطى تضعیف باشد، اما در شرایطى هم تقویت است؛ یعنى در واقع کمک به آنهاست تا کارى را که مىخواهند، بتوانند بکنند و در برابر بعضى از جریانهاى سیاسى که مزاحمت ایجاد مىکنند، حربه قویترى داشته باشند.
(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه شهید بهشتى ۸۲/۰۲/۲۲)
چرا برخی از دستگاه های مسئول با دانشجویان به جرم مطالبه ی عدالت برخورد می کنند در حالی که بعضا از برخورد با مفسدین و دشمنان عدالت شانه خالی می کنند؟
شما میگوئید که ما شعار عدالت میدهیم؛ دانشجو را میگیرند، اما آن کسى را که به عدالت صدمه زده، نمیگیرند. قوهى قضائیه چنین، یا دستگاه مسئول چنان. خوب، اینجا شما باید زرنگى کنید؛ یک لحظه از درخواست و مطالبهى عدالت کوتاهى نکنید؛ این شأن شماست. جوان و دانشجو و مؤمن شأنش همین است که عدالت را بخواهد. پشتوانهى این فکر هم با همهى وجود، خودم هستم و امروز بحمداللَّه نظام هست. البته تخلفاتى هم ممکن است انجام بگیرد؛ شما زرنگىتان این باشد: گفتمان عدالت خواهی را فریاد کنید؛ اما انتقاد شخصى و مصداقسازى نکنید. وقتى شما روى یک مصداق تکیه میکنید، اولاً احتمال دارد اشتباه کرده باشید؛ من مىبینم دیگر. من مواردى را مشاهده میکنم – نه در دانشگاه، در گروههاى اجتماعى گوناگون – که روى یک مصداق خاصى تکیه میکنند؛ یا بهعنوان فساد، یا به عنوان کجروى سیاسى، یا بهعنوان خط و خطوط غلط. بنده مثلاً اتفاقاً از جریان اطلاع دارم و مىبینم اینجورى نیست و آن کسى که این حرف را زده، از قضیه اطلاع نداشته است.
بنابراین وقتى شما روى شخص و مصداق تکیه میکنید، هم احتمال اشتباه هست، هم وسیلهاى به دست میدهید براى اینکه آن زرنگ قانوندانِ قانون شکن – که من گفتهام قانوندانهاى قانون شکن خطرناکند – بتواند علیه شما استفاده کند. شما از دادستان چه گلهاى میتوانید بکنید؟ اگر یک نفرى بهعنوان مفترى یک شخصى را معرفى کند و بگوید آقا او این افتراء را به من زده. خوب، شأن آن قاضى این نیست که برود دنبال ماهیت قضیه. اگر این افتراء گفته شده باشد، زده شده باشد، مادهى قانونى آن قاضى را ملزم به انجام یک کارى میکند؛ لذا نمیتوانیم از او گله کنیم. شما زرنگى کنید، شما اسم نیاورید، شما روى مصداق تکیه نکنید؛ شما پرچم را بلند کنید. وقتى پرچم را بلند کردید، آن کسى که مجرى است، آن کسى که در محیط اجراء میخواهد کار انجام دهد، همه حساب کار خودشان را میکنند. آن کسى هم که فریاد مربوط به محتواى این پرچم را بلند کرده، احساس دلگرمى میکند و کار پیش خواهد رفت. بنابراین به نظر من مشکلى در کار شما نیست؛ شما جوانهاى مؤمنى هستید که انتظار هم از شما همین است. هر شعار خوبى که داده میشود، بعد از اتکال به خداى بزرگ که همهى دلها و زبانها و ارادهها دست اوست، تکیه به شما جوانهاست، امید به شما جوانهاست؛ این را بدانید. بالاخره همشهرى شما که از او شعر هم خواندید، میگوید:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافرى است رنجیدن
نرنجید؛ دنبال کار بروید.
(بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاههاى شیراز ۱۳۸۷/۲/۱۴)
بزرگترین آسیب و اشکال محتمل برای محیط دانشجوئی چیست؟
بدترین اشکال و اشکال وارد بر محیط دانشجوئى این است که دانشجو دچار محافظهکارى شود و حرفش را با ملاحظهى موقع و مصلحت خیالى بیان کند؛ نه، دانشجو باید حرفش را صریح بزند. البته در کنار این صراحتِ در بیان، صداقت در نیت هم باید وجود داشته باشد و در کنار او، سرعت در پذیرش خطا؛ اگر ثابت شد که خطاست. فرق شماى جوان و دانشجو و صادق و پاکیزهدل، با یک آدم سیاسىکار باید در همین باشد؛ حرفتان را صریح بزنید؛ آنچه را که میزنید، از دل بزنید؛ و اگر چنانچه معلوم شد که اشتباه است، سریع پس بگیرید؛ راحت. این، به نظر من یکى از بهترین شاخصههاى دانشجوئى است.
(دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب ۱۳۸۷/۷/۷)
طالع
بسمه تعالی
رُمانی برای اصالت بخشی به منافقین و اُمتی ها و مارکسیست ها
نقدی مستند و تحلیلی بر کتاب رُمان
«لحظه ها جا می مانند»
اثر آقای یوسف قوجق
(از انتشارات شهرستان ادب- تهران)
(تاریخ اخذ مجوز و نشر : سال 91 – از دولت قبلی)
چکیده این بررسی :
اخیراً در گرگان کتابی به نام "رُمان لحظه ها جا می مانند" به قلم آقای یوسف قوجق رونمایی و توزیع شده ، که متاسفانه در این کتاب جریانات معاند انقلاب و نظام محور مبارزات مردم منطقه قرار گرفته اند!
این رُمان کتابی کاملا انحرافی و التقاطی است که در آن خطِ نفاق و کانون ها و شخصیتهای مخالف جمهوری اسلامی – اعم از سازمان منافقین ، کمونیستها ، امتی ها و سکولارها - که نقش بسیار ناچیزی در برابر موج بیکران مبارزات انقلاب اسلامی مردم منطقه در دوره رژیم شاه داشته اند- با نام واقعی شان در این رُمان برجسته و بزرگنمایی شده اند و سُکاندار تظاهرات و مبارزات مردم معرفی گردیده اند. لذا لازم است این کتاب هرچه زودتر جمع آوری و خمیر شود و نویسنده آن مورد بازخواست قرار گیرد که چرا جریانات معاند نظام از جمله رئیس معدوم فرقه رجوی در گرگان را در این رُمان برجسته نموده است.
شرح تفصیلی :
1- در این رُمان ، تفکر و شخصیت حضرت امام خمینی(ره) بسیار کم رنگ پرداخته شده به طوری که تقریباً در همه جای داستان نویسنده به جای کلمه "امام" از عبارت "روح الله" و "آیت الله خمینی" استفاده کرده ، گویی این داستان را برای رادیو بی بی سی نوشته اند.
در حالی که در آن دوره تاریخی حداقل از فروردین سال 57 به بعد عبارت "امام خمینی" یک عنوان مشهور و شناخته شده در ایران و جهان بوده است.
در این رُمان حتی نقش رهبری و تفکرات حضرت امام خمینی بسیار کمرنگ است . در حالی که محور مبارزات مردم در انقلاب اسلامی، امام خمینی و اندیشهای مذهبی و سیاسی او بوده اما متاسفانه در این داستان اینگونه نیست. بلکه بجای امام خمینی، گاهی تفکرات دکتر شریعتی محور تفکر انقلاب و انقلابیون قرار می گیرد و گاهی یک قهوه چی بنام "مَش رحمان"(یکی از شخصیتهای خیالی داستان) و گاهی فاضل کبیر معدوم- رئیس سازمان منافقین گرگان ، و گاهی حسین کبیر اُمتی و گاهی حسین میرکاظمی مارکسیست.
لذا این رُمان با افکار التقاطی (معجونی از افکار مسلمانان، منافقین ، اُمتی ها ، ملی گراها و مارکسیستها ) نوشته شده و فاقد وجاهت علمی، مذهبی و سیاسی و تاریخی است و با مُحکماتِ روشنِ اندیشه های حضرت امام خمینی و تاریخ انقلاب اسلامی نه تنها همخوانی ندارد بلکه مغایرت هم دارد.
2- علاوه بر این حتی آقای قوجق نویسندة رُمان نسبت به محتوای پیامها و بیانات و متن و عبارات اعلامیه های حضرت امام -که مبنا و تشکیل دهنده ماهیت اعتقادی و سیاسی مردم مبارز بوده- بی اعتنایی کرده و نخواسته حتی یک عبارت از سخنان و مصاحبه ها و نوارهای بیشمار حضرت امام را در قالب دیالوگ شخصیت های داستان مطرح نماید .
اما در عوض در جاهای متعدد کتابش تفکر دکتر شریعتی و حسینیه ارشاد را برجسته کرده ، و عین سخنان و تفکرات او را در دیالوگ ها بیان می کند و روی مباحث او مانور می دهد .
همه می دانند حضرت امام نه در زمان حیات دکتر شریعتی و نه پس از آن هیچگاه از او تعریف نکرده است، اما آقای قوجق در صفحه 256 کتابش به دروغ تصریح می کند که "خمینی" قبل از شهادت شریعتی از او تعریف کرده بود: " فقط خمینی بود که قبل از شهادتش تعریف کرد ازش و شاید یکی دو نفر دیگر "[!]
و باز نویسنده در صفحه 456 این کتاب می نویسد: "روی بیشتر پلاکاردها عکس روح الله [!] و شریعتی بود"[!]
حتی در صفحه 493 باز شعار « درود بر خمینی و شریعتی» را مطرح می کند و باز در صفحه 308 نویسنده یکی از شعارهای معروف زمان انقلاب را مطرح می کند و می گوید: " پایینش نوشت : " شریعتی – روح الله " [!]
لذا آقای قوجق نویسنده رُمان با درج اینگونه عبارات ، رهبریت انقلاب را به جای آنکه تنها در شخصیت حضرت امام خمینی ببیند، آن را تجزیه کرده و در دو نفر "روح الله و شریعتی" معرفی می کند! این عمل مشابه اقدام مطبوعات ضد انقلاب در سالهای 57 تا 59 است که در صفحات اول مطبوعات و نشریات خود جامعیت رهبری امام خمینی را در میان مردم – به تصور خود- می شکستند و تجزیه می کردند و افرادی مثل آیت الله طالقانی و شریعتمداری و عزالدین حسینی و ... را نیز در کنار امام بعنوان رهبران انقلاب معرفی می کردند. آقای قوجق متاسفانه همان رویه مطبوعات ضد انقلاب سی و پنج سال پیش را در این رُمان اِعمال نموده است.
باز آقای قوجق نویسنده این رُمان در صفحات 155-156-263-264-265-305-306-307-308-386 و456 به خوبی از دکتر شریعتی و تفکرات او تمجید نموده و حتی حسینیه ارشاد را که باعث خون دل شدن شهید مطهری بود را با آب و تاب محور و برجسته می نماید. اما در عوض یک جمله از جایگاه استاد شهید آیت الله مطهری در سازماندهی ایدئولوژی مذهبی انقلاب و تاثیر آثار و تفکرات و نقش او در مبارزه عقیدتی با رژیم شاه به میان نمی آورد. مگر آنجا که در صفحه 264 و 265 مطهری را به عنوان مُوَیِّد (تائید کننده) حسینیه ارشاد نام می برد[!] در صورتی که مطهری به خاطر انحرافات حسینیه ارشاد و اشکالاتی که به محتوای سخنان دکتر شریعتی داشت سال ها قبل از پیروزی انقلاب آنجا را به عنوان اعتراض ترک کرد و دیگر هیچگاه حاضر به همکاری با حسینیه ارشاد نشد. ولی آقای قوجق یک کلمه از این مسائل نمی گوید و فقط از شریعتی و حسینیه ارشاد تعریف و تمجید می کند. حتی استاد شهید مطهری را هم خرج آنها می کند.
3- نکته دیگر برجسته شدن افراد و جریانات و شعارهای مارکسیستی و کمونیستی در این کتاب است که در صفحات متعدد آن به صورت مستقیم و غیر مستقیم برجسته شده است. مثلاً در صفحه 309 از زبان شهید سید نظام الدین نبوی (شهید معروف و مسلمان 5 آذر سال 57 گرگان) سخن از "جنگ توده ای" به میان می آورد ، در حالی که جنگ توده ای شعار سازمان چریکهای فدایی خلق در آن زمان بوده است.
باز آقای قوجق در صفحه 328 رُمانش یک شعار کمونیستی را از زبان مردم تظاهر کننده گرگان مطرح می کند و می نویسد: جمعیت بیشتر از قبل بلند شده بود: «درود بر خمینی روح الله – درود بر کارگر و برزگر»[!]
در حالی که در هیچیک از شعارهای انقلاب اسلامی گرگان چنین چیزی نیست و مردم مسلمان چنین شعاری نمی دادند.
او باز در ادامه آن ، در صفحه 329 حتی این شعار کمونیستی را در میان جمعیت تظاهر کننده پر رنگتر می کند و می نویسد: « بعضی ها هم در حال همراهی با جمعیت می پریدند و می رفتند توی پیاده رو ، و روی دیوار ، همان شعارها [منظور شعار کمونیستی بالا است] را می نوشتند.»[!]
متاسفانه این شعار کمونیستی به عنوان شعار اصلی و عمومی تظاهرات مردم مسلمان در این رُمان به مخاطب شناسانده شده است. به همین خاطر در ادامه همان صفحه 329 حتی از زبان سرگُرد سلیمی زاده – مامور رژیم-می نویسد که او با بلندگو خطاب به جمعیت گفت: "اینهایی که بین شماها هستن همه شُون جیره خوار اجنبی هستن. اجیر شده کمونیستن . از شوروی اومدن..."
در واقع شعار "درودبر کارگر و برزگر "دلیل موجهی برای کمونیستی شدن تظاهرات مردم مسلمان گرگان می شود و خواننده به آن سرگُرد شاهنشاهی حق می دهد که چنین اتهامی به مبارزات اسلامی مردم بزند. چون هر جمعیتی چنین شعاری بدهد همین برداشت می شود .
باز آقای قوجق در صفحه 386 کتابش سخن از شناخت صمد بهرنگی، فیدل کاسترو ، چه گوارا، انقلاب کوبا و انقلاب روسیه که همه رنگ و لعاب کمونیستی دارد به میان می آورد در حالی که طرح مثبت اینگونه موضوعات در یک داستان هیچ لزومی نداشت.
در واقع در این کتاب شعارهای اصلی و اسلامی انقلاب کمرنگ شده است، شعارهای محوری و معروف انقلاب اسلامی مثل «استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی» – «ما همه سرباز تواییم خمینی ، گوش به فرمان توایم خمینی» – «مرگ بر آمریکا ، مرگ بر اسرائیل، مرگ بر شوروی» - «الله اکبر ، خمینی رهبر» و... نادیده گرفته شده و متاسفانه در هیچ جای کتاب از اینگونه شعارها نیست. ولی شعارهای نامانوس و انحرافی مثل «درد ما درد شما- ملت به ما پاسخ دهید»[!] (در صفحه 457 کتاب فوق) دیده می شود.
باز آقای قوجق در صفحه 456 کتابش سعی کرده نقش مذهبی ها را در مبارزات انقلاب کمرنگ و سهم گروههای سیاسی را در انقلاب پر رنگ نماید. به همین خاطر می نویسد: « شعارها یک دست و هماهنگ نبود. هر کدام از گروهها که پلاکاردی بلند کرده بود، برای خودش شعار می داد ... دسته اول شعار می داد: شعار هر ایرانی ، دسته دوم جواب دادند: نان، مسکن، آزادی»[!]
در حالی که همه می دانند این شعار کاملاً کمونیستی است و نویسنده خواسته نقش کمونیستی ها را در تظاهرات مردم مسلمان برجسته نماید و شعار آنها را بعنوان شعارهای اصلی و محوری انقلاب بزرگ ایران معرفی نماید.
باز او در صفحه 491 این کتاب ، نمایشگاهِ کتابِ با تخفیفِ کمونیستها (داس و چَکشی ها) را در دبیرستان ایرانشهر برجسته تر از نمایشگاه کتاب مذهبی ها مطرح نماید. در حالی که باید یا آن را حذف می کرد و یا این که در ادامه می نوشت که مردم اعتنایی به نمایشگاه داس و چکشی ها نداشتند یا آن را تعطیل کردند.
علاوه بر این آقای قوجق در صفحه 505 کتابش، اتهام کمونیست و توده ای بودن به تظاهر کنندگان مسلمان را بی پاسخ رها می کند که به منزله تایید آن از سوی رُمان نویس است . در اینجا شخصیتی به نام "حسن" که یک فرد طاغوتی و شاهدوست است به خانم ستاره (که مخالف شاه است) می گوید: "یه مشت لات و لوت و کمونیست و توده ای می ریزن تو خیابان ها علیه شاه شعار می دن ... "
ولی در ادامه خانم ستاره فقط "لات و لوت" بودن تظاهرکنندگان را اِنکار می کند و در مورد کمونیست بودن مبارزات مردم پاسخی نمی دهد! در اینجا داستان نویس بجای آنکه "اتهام کمونیست و توده ای بودن تظاهر کنندگان مسلمان" را در قالب دیالوگهای داستان رَد و اِنکار نماید، با سکوت از کنار آن می گذرد و حرف را عوض می کند! این نحوه داستان پردازی به خواننده چنین القاء می کند که این اتهام صحیح است!
حتی در ادامه همین صفحه "حسن" (شخصیت شاهدوست داستان) حجاب ستاره را به تمسخر می گیرد و می گوید:" تو چسبیدی به این چند تا تار موی سَرت ..." ، که باز در اینجا هم نویسندة داستان سکوت می کند و سخنی در دفاع از حجاب این زن مسلمان به میان نمی آورد[!]
علاوه بر این در تکمیل موضوع برجسته سازی کمونیستها و مارکسیستها ، آقای قوجق حداقل در 15 جای کتابش مستقیم و غیرمستقیم به معرفی نقش و خدمات آقای "حسین میرکاظمی" می پردازد در حالی که این شخص حداقل در دوران مبارزه و سالهای اول انقلاب یک معلم و داستان نویس مارکسیست و التقاطی بوده ، البته قبل از آن ایشان یک شاهدوست شاخص و تمام عیار بود. بطوریکه به همین خاطر یکی از آثار او - کتاب دانش و بینش در روستا- توسط مرکز سپاه دانش رژیم شاه در تیراژ 12 هزار نسخه! منتشر شده بود. در سرتاسر این کتاب میرکاظمی ، فرهنگ و مکتب شاهدوستی" ترویج شده است . چنانکه آقای میرکاظمی در صفحه 37 و 130 کتاب "دانش و بینش در روستا" می نویسد: « مكتبي بر مبناي شاه دوستي و ايمان تشكيل دادم و در همين مكتب توفيق حاصل كردم كه طرز تفكر روستائيان را عوض كنم... من به كارم ايمان راسخ داشتم و اين ايمان باعث گرديد كه در اجراي منويات شاهنشاه بزرگ و محبوبمان با جان ودل بكوشم و اين ايمان را در دل روستائيان نيز بوجود آورم... نكته مهم اين است كه مدرسة ما مكتب شاه دوستي بود و به بهترين وجهي روستائيان را به منويات مبارك شاهنشاه و هدفهاي انقلاب سفيد شاه و ملت آشنا و مؤمن ساختم و تصوير شاهنشاه و شهبانو و وليعهد را ما بين آنها توزيع نمودم. هنگام توضيح دربارة لوايح ششگانه به آنها گفتم كه شخص اول مملكت [شاه] خوشبختي شماها را ميخواهند... بسيار خوشحال هستم كه توانستم آنطور كه شايد و بايد در اين راه توفيق حاصل كنم و آنان را به شعار مقدس خدا، شاه، ميهن ، بيشتر مؤمن و معتقد كنم.»
اما متاسفانه آقای قوجق در جای جای کتاب رُمانش بویژه در صفحات 503 – 504-510-511-541-542 و543 کتاب خود از میرکاظمیِ شاهدوست و مارکسیست و التقاطی به نیکی یاد کرده ، و او را برجسته می کند و حتی به دروغ از زبان یکی از علمای معروف گرگان (آقای رئیسی در صفحه 510) به تمجید از او می پردازد و می نویسد : "حاج آقا رئیسی گفت: آره می شناسمش ، چون دست به قلمِ و معلمِ خوبیه".
باز نویسنده این رُمان در صفحه 541 همین کتاب آنقدر به میرکاظمی اهمیت می دهد که حتی آدرس خانه او را هم در داستانش ارائه می کند که کجا زندگی می کرده!
آقای قوجق باز در صفحه 511 کتاب خود از آقای آریانیِ کمونیست (نیروی شاخص و معروف حزب توده گرگان) به نیکی یاد می کند در حالی که وی بعد از انقلاب به خاطر فعالیتهای ضد انقلابی اش سالها زندان بوده و از آموزش و پرورش هم اخراج شده است.
4- نکته دیگری که در رُمان آقای یوسف قوجق خیلی مهم است متاسفانه برجسته کردن جریان نفاق و منافقین و اُمتی های ملی- مذهبی است که بسیار خطرناک می باشد . به طوری که از صفحه 141 تا صفحه 547 در بیشتر از پنجاه مورد این جریان انحرافی مطرح و بزرگ نمایی می گردد. حتی در بسیاری از جاها صراحتاً نام "فاضل کبیرمعدوم" (رئیس فرقه رجوی در گرگان که بعد از انقلاب توسط دادگاه انقلاب اعدام شد) به عنوان یک شخص مهم و محوری در انقلاب و اداره مساجد و رهبر تظاهرات مردم مسلمان گرگان معرفی می شود.
علاوه بر این رُمان فوق "فاضل کبیر" را از نظر وجاهت مذهبی بسیار بالا می برد و او را در همه مساجد مهم اداره کننده نماز جماعت و اذان گو و مُکبِّر دو روحانی انقلابی شهر مرحوم آیت الله طاهری و آیت الله نورمفیدی قرار می دهد. این نکات در صفحات 141 -142- 170-306-307- 320-327- 455- 489 و 546 کاملاً مشهود است . در حالی که آقای "فاضل کبیر" با این نقش ها کاملا بیگانه بوده است. چون ایشان در آن زمان دنبال امور سازمانی فرقه رجوی (سازمان منافقین) در گرگان بوده است نه اینگونه امور .
مثلاً در صفحه 455 این رُمان آقای قوجق می نویسد: « فاضل[کبیر] که مُکبِّر بود از پشت بلندگو گفت: "خواهش می کنم همه توجه کنند قبل از این که از مسجد بیرون بریم و راهپیمایی رو شروع کنیم همه تو حیاط مسجد می نشینیم تا طبق برنامه ، حاج آقا ریاضی صحبت های خودشون رو ایراد کنن. پس، از همه خواهش می کنم نظمی که قرار هست تا پایان برقرار باشه به هم نریزن." همه بلند شدند و رفتند داخل حیاط مسجد نشستند روی زمین کنارهم . حاج آقا ریاضی در حالی که بلندگوی دستی را روی شانه اش انداخته بود ، سخنرانی کوتاهی کرد ...»
متاسفانه از اینگونه موارد در این رُمان زیاد آورده شده ، آقای قوجق با درج این مطالب خواسته به خواننده نشان دهد که آقای فاضل کبیر ، هم فردی بسیار مذهبی و سُکاندار مساجد انقلابیون بوده، و هم فردی بسیار مبارز و هدایت کننده راهپیمایی ها و شعارهای انقلاب در گرگان بوده است!
لذا با خواندن مطالب این رُمان ، جوانان نسل دوم و سوم حق دارند که از خود بپرسند آقای "فاضل کبیر" با این همه سوابق ارزنده و مفید اکنون کجاست؟! واگر بفهمند که او بعد از انقلاب توسط دادگاه انقلاب اعدام شده ، شوکه خواهند شد و می گویند فردی مثل "فاضل کبیر" که آن همه مذهبی و مُتدین بوده و رهبری کننده تظاهرات مخالفان شاه بوده چرا اعدام شده و نباید اعدام می شد! بلکه باید مورد تجلیل و تکریم هم قرار می گرفت. همانطور که آقای یوسف قوجق در این رُمان از او تجلیل به عمل آورده است.
آقای قوجق مراتب تَدیّن و تعبد آقای "فاضل کبیر" را آنقدر بالا می برد و به او " شَانیَت معنوی" می دهد که حتی در رُمانش او را مُلبّس به "عبای روحانیت" می کند! و در صفحه 489 کتابش می نویسد: «فاضل [کبیر] هم قراره بیاد اوجا . ظاهراً سفارش دوخت یه عبا رو داده ... » [!]
و باز در ادامه همین دیالوگ، نقش مبارزاتی و انقلابی فاضل کبیر را ارتقاء می بخشد و او را "رابط جوانان مبارز و روحانیت انقلابی" معرفی می کند. چنانکه "مش رحمانِ قهوه چی" خطاب به "شهید حسین امیر لطیفی" در مورد دو اعلامیه امام خمینی و شریعتمداری از او می خواهد که آنها را تکثیر نکند [حتی اعلامیه امام خمینی را !] و بجای آن که از آن شهید بخواهد این اعلامیه ها را ببرد و به حضرات روحانی شهر نشان بدهد ، این نقش مهم را به فاضل کبیر می دهد و در داستانش می نویسد: « هر دو [اعلامیه] رو می دم به فاضل [کبیر] تا نشان حضرات بده تا ببینیم چی تصمیم می گیرند."
با عبارت درج فوق ، رُمان نویس ارتباط شهدای 5 آذر را با روحانیت کمرنگ می کند و قدرت مدیریت را در مبارزه از آنها سلب کرده و این مدیریت را به "فاضل کبیر" می دهد. در واقع شهدای 5 آذر در این داستان پادوی فاضل کبیر و حسین کبیر و مکتب علی و کلا جریان نفاق معرفی می شوند بطوری که "شهید امیر لطیفی" – از شهدای 5 آذر- حتی اجازه ندارد اعلامیه حضرت امام را تکثیر کند!
نکته دیگر اینکه اگر در متن بالا یعنی سخن "مش رحمان قهوه چی" یکبار دیگر دقت کنید متوجه می شوید که داستان نویس حتی در اعلامیه امام هم تشکیک کرده و اجازه تکثیر آن را نمی دهد! در حالی که باید می نوشت اعلامیه امام هرچه زودتر تکثیر و توزیع شود، ولی برای تکثیر اعلامیه شریعتمداری از حضرات علما کسب تکلیف به عمل آید.
حتی آقای قوجق در صفحه 559 این رُمان "فاضل کبیر" را یک متفکر مذهبی معرفی می کند و در مورد تقسیم بندی مسئولان نمایشگاه کتاب گرگان ، او را "مسئول بخش ایدئولوژی" نمایشگاه معرفی کرده ، و می گوید: «هر کدام از بچه ها رو هم مسئول یکی از موضوع کتابها کردیم... فاضل [کبیر] رو هم گذاشتیم تو بخش ایدئولوژی » .
نکته دیگر آنکه در جاهای مختلف این رُمان ، نویسنده کتاب، شهدای 5 آذر گرگان را پادوی "فاضل کبیر" و "مکتب علی" و "حسین کبیر" معرفی می کند و هر جا این شهدا می خواهند کار مهمی بر علیه رژیم شاه انجام دهند و یا حتی اعلامیه ای تکثیر و توزیع نمایند (مخصوصاً شهید سیدنظام الدین نبوی و حسین امیر لطیفی) را به فاضل کبیر و مکتب علی مرتبط می کند و اراده و استقلال را از آنها می گیرد.
به این ترتیب آقای قوجق به خواننده داستان می فهماند که مبارزات - این جوانان انقلابی که قرار است بعدا در قیام 5 آذر گرگان شهید گردند- همه باید با نظارت عالیه و مساعدت فاضل کبیر و مکتب علی انجام شود! ، و این موضوع در صفحات 142 - 306 و 559 کاملاً مشهود است . در حالی که شهدای 5 آذر ربطی به جریان منافقین و جریانات انحرافی دیگر نداشتند و اینگونه برچسب زدن ها از خلاقیت های نابخردانه آقای یوسف قوجق است که شهدای عزیز انقلاب را مرتبط با جریان نفاق می کند.
او ابتدا "فاضل کبیر" - رئیس معدوم فرقه رجوی در گرگان- را ماهرانه و زیرکانه فردی بسیار مُتدین و مُکبّرِ مسجد و محراب و عبا به دوش معرفی می کند ، بعد هم او را گرداننده مبارزه و تظاهرات مردم می خواند ، و سپس آقا بالاسر شهدای 5 آذر قرار می دهد ، تا به مخاطبان امروزی بفهماند که "فاضل کبیرِ معدوم" چه مرد نازنینی بوده که اعدام شده است!
از سوی دیگر نویسنده در حوادث متعدد این رُمان بجای معرفی شهدای بزرگ انقلاب اسلامی مثل آیت الله غفاری ، اندرزگو، طیب، حاج آقا مصطفی خمینی و ... ، افرادی از کشته های سازمان مجاهدین خلق (منافقین) را در این رُمان برجسته و مردم پسند معرفی می کند . افرادی مثل مهدی رضایی ، حسن آلادپوس و محبوبه متحدین .
مثلاً در صفحه 467 می نویسد: «چشمش افتاد به دیوار موازی که نوشته شده بود: مهدی رضایی شهادتت مبارک ، و درود بر روان پاک حسن آلاد پوش و محبوبه متحدین . هر چه فکر کرد اسم ها را نشناخت.»
در اینجا آقای قوجق جرئت نکرده در رُمانش آنها را معرفی کند و بگوید از کشته های سازمان مجاهدین خلق و فرقه رجوی هستند. پس توی خواننده برو و خودت آنها را بشناس!
و باز در صفحه 502 می نویسد: «تو دبیرستان های کسری و مسیح الله ذبیحی هم چند تا اعلامیه پخش شده ، یکیش درباره "مهدی رضایی" بوده که چند برگ داشته» . وقتی آقای قوجق می نویسد چند برگ داشته، یعنی بزرگ نمایی و برجسته کردن جایگاه مهدی رضایی در میان اعلامیه های انقلاب .
5- همچنین آقای قوجق نویسنده رُمان در کتابش به روحانیت و اسلام نقش کلیشه ای و حاشیه ای داده ، ولی به جریان نفاق و مارکسیسم و سکولارها و امتی ها مخصوصاً به مکتب علی و حسین کبیر و فاضل کبیر و حسین میرکاظمی و شخصیت های خیالی درون داستان ، نقشی عملیاتی و کلیدی در بَتن مردم و هدایتگر تظاهرات و مبارزات مردمی را به آنها داده است! در واقع نقش جریانات و شخصیت های معاند در این رُمان، نقشی درون خلقی و کاملا درون مردمی در میان اهل کوچه و بازار است که سُکان انقلاب و مبارزات عامه مردم را در دست دارند .
حتی سخنان و پیام ها و نوارهای حضرت امام در این رُمان بسیار نادیده گرفته شده، ولی در عوض جریانات دیگر برجسته است مثلاً در صفحه 502 آقای قوجق می نویسد: "می گن تو دبیرستان پروین اعتصامی تو کوی ویلا ، هم اعلامیه پخش شده سه تا جزوه بود. بین معلم ها دست به دست شد . همه دیدیم یکیش بود "زور علیه عقیده" ، یکی هم "تحول دیالکتیکی به ضرب چماق" و اون یکی هم عنوانش بود "کشتار مربوط به شهدای 17 شهریور تهران".
این اعلامیه ها هیچ ارتباطی با انقلابیون مسلمان ندارند و معلوم است که با افکار التقاطی در این رُمان گنجانده شده است، وگرنه نویسنده می توانست بجای نام بردن از اینگونه جزوات و اعلامیه های نامانوس و مبهم ، جزوه درسهای حکومت اسلامی امام خمینی، یا مصاحبه ایشان با روزنامه فیگارو ، یا اعلامیه های گروه فجر اسلام یا اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا یا اطلاعیه های روحانیان انقلابی را مطرح و معرفی نماید.
ملاحظات پایانی :
شکی نیست که آقای یوسف قوجق نویسنده این رمان در طرح و برجسته سازی جریانات منافقین و انحرافی و مارکسیست، تعمد داشته است. گواه این سخن ما مصاحبه ایشان با خبرگزاری مهر در تاریخ 14 آذر سال 92 است. او در آنجا با صراحت در این مصاحبه اعتراف می کند و می گوید: « نادیدن انگاشتن و حذف برخی از شخصیتها و گروههای سیاسی از تاریخ انقلاب اسلامی به بهانههای واهی همچون سرنوشت آنها در سالهای پس از پیروزی انقلاب، اشتباه است. دوره برخورد احساسی با انقلاب به سر آمده و نباید حقایق را نادیده بگیریم.»
آقای قوجق طرد و اعدام سران گروهکهای ضد انقلابی که دستشان به خون هزاران ایرانی بیگناه آلوده است را «بهانه واهی» می نامد و جنایات آنها را در حق ملت ایران در داخل و خارج کشور ندیده می گیرد. به همین خاطر است که به مطرح کردن و برجسته سازی افراد و جریانات ضد انقلاب بویژه منافقین و کمونیستها و اُمتی ها می پردازد!!!
علاوه بر آنچه آقای قوجق با صراحت در رُمانش برای معرفی گروهها و جریانات معاند ارائه کرده ،
- به گفته خودش در ادامه همین مصاحبه- بخشی را هم بصورت لفافه در قالب گفتمان بین شخصیتهای داستان به خواننده القاء می کند و می گوید: « در رُمانم به نوعی مخاطبین را از وجود چنین گروههای مذهبی و چنین افرادی ـ حتی شده در لفافه محاوره بین شخصیتها ـ آگاه کردهام.» !!!
این اعترافات بهترین گواه التقاطی و انحرافی بودن افکار آقای یوسف قوجق است.
جالب انکه چنین فردی با چنین دیدگاه سیاسی التقاطی الان دارای یک "نشریه بین المللی" هست که باید در باره مجوز آن تجدید نظر شود. چون چنین افرادی که معتقد به برجسته سازی جریانات ضد نظام جمهوری اسلامی هستند، چگونه می توانند با نشریه خود بلندگوی ارزشهای انقلاب و مدافع آرمانهای این نظام در خارج کشور باشند؟!
باید به سران گروههای منافقین و کمونیست و اُمتی ها تبریک گفت که چنین فرد رُمان نویسی مثل آقای قوجق در سایه رَافت نظام مقدس جمهوری اسلامی جُرات می کند با صراحت از اقدامات و تفکرات ضد اسلامی و ضد انقلابی نوچه های آنها دفاع نماید و در مصاحبه رسمی خود ، طرد کردن آنها را «بهانه واهی» بنامد!!!
راستی باید از آقای قوجق پرسید آیا این اشخاص و گروههای معاند که دست به جنگ مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی زدند و به جاسوسی برای استکبار غرب و شرق و کمک به صدام پرداختند به بهانه واهی از جامعه طرد شده اند؟! آیا این جریانات که در سی و پنج سال گذشته دست به ترور و کشتار هزاران نفر از مردم بیگناه ایران زده اند به بهانه واهی طرد گردیده اند؟!
آقای قوجق باز در همان مصاحبه (14 آذر 92) حتی این سخن مشهور حضرت امام « میزان حال فعلی افراد است» را وارونه و به نفع معاندان تفسیر نموده و می گوید: « به نظرم وقتی معمار بزرگ انقلاب میگوید "میزان، حال افراد است"، نه اینکه فکر کنیم کسی که زمانی کارهای بزرگی انجام داده و بعدها احیاناً سرنوشتی دیگر برایش رقم خورده، او و کارهای بزرگش را در همان برهه زمانی نادیده بگیریم.»
در حالیکه این حرف آقای قوجق توجیه بدتر از گناه است و این تفسیر او کاملا خلاف نظر حضرت امام است. چون منظور امام از این سخن حکیمانه در نظر داشتن مواضع فعلی افراد و گروهها و جریانات در حال حاضر است نه در گذشته .
او حتی به دروغ اعلام کرده که رُمانش در باره قیام 5 آذر گرگان است! در حالی که از این رُمان 600 صفحه ای تنها 50 صفحه آخر آن به این موضوع ارتباط دارد. لذا او با این حرف کذب خواسته کتابش بیشتر مورد توجه مردم و مسئولان گرگان قرار گیرد و فروش بیشتری داشته باشد.
کلام آخر اینکه ، کتاب رُمان "لحظه ها جا می مانند" به قلم آقای یوسف قوجق ، با ادبیات رادیو B.B.C نوشته شده ، لذا بدرد کارخانه کاغذسازی می خورد نه فرهنگ سازی در ایران اسلامی .
چون چنین آثاری که اِصالتها و مُحکمات تاریخ انقلاب اسلامی و نهضت امام خمینی و شهدای ما را زیر سئوال می برند و ذهن نسل جوان انقلاب را خراب و گمراه می کنند ، فقط ارزش خمیر شدن دارند و بس .
از طرف دیگر هم نویسنده و هم تائید کننده در وزارت ارشاد و جشنواره داستان انقلاب در تهران بایست پاسخگو باشند که چرا- با ناآگاهی نسبت به جریانات گرگان- آن را تائید نمودند؟!
از سوی دیگر جای بسیار تاسف دارد که با بودجه بیت المال کشور رُمانی مغایر با مُحکمات انقلاب و نظام جمهوری اسلامی نوشته و منتشر شود!