به گزارش "پایگاه عدالت خواهان گلستان":بالاخره بعد از گذشت چند ماه از توافق هسته ای روز اجرای برجام نیز فرا رسید. شروع اجرای برجام همراه با اتفاقاتی بود که مستقیم یا غیرمستقیم با برجام مرتبط بود و تحلیل های متفاوتی در داخل و خارج را به دنبال داشت اتفاقاتی مانند دستگیری تفنگداران آمریکایی توسط سپاه که عده ای در داخل آزادی آنان را به دلیل ارتباط ظریف و کری دانسته و آن را در ایجاد رابطه بین آمریکا و ایران مثبت ارزیابی نمودند در حالی که اندیشکده های آمریکایی این اقدام سپاه را مانور قدرت سپاه دانستند که در حفاظت از انقلاب اسلامی هیچ گونه مسامحه ای را قبول نمی کنند. با این حال ذوق زدگی عده ای از "افسانه برجام" در حالی است که عده ای در این میان برجام را رها کرده و با مثبت ارزیابی کردن این اتفاقات آن را پلی برای ایجاد رابطه با آمریکا می دانند. این مطلب در حالی است که مقام معظم رهبری به صراحت مذاکره با آمریکا به غیر از موضوع هسته ای را ممنوع کرده اند چه رسد به ایجاد رابطه با آمریکا که عده ای به دنبال آن هستند.اما چرا نمی شود با آمریکا رابطه برقرار کرد؟
برای پاسخ به این پرسش باید به علل ریشه ای این منازعه پرداخت که به نوعی با بقاء هر یک از طرفین ارتباط مستقیم دارد و کوتاهی هر یک می تواند موجب زوال نظام را داشته باشد. بی شک مهمترین عامل منازعه بین ایران و آمریکا ، پارادایمی است.آمریکا به عنوان سردمدار نظام لیبرالیستی نماینده پارادایم امانیسم و بشرگرا است و در مقابل ایران نماینده پارادایم خداگرایی است.این تقابل پارادایمی دلیل منازعه و دشمنی های آمریکا و غرب با ایران در مدت 37 ساله بعد از انقلاب می باشد. آمریکا به دلیل تجربه ای که در فروپاشی شوروی به دست آورده بود و توانسته بود با تدوین سه استراتژی شوروی را از منازعات پارادایمی وارد منازعات استراتژیکی مثل مذاکره در خصوص موشک های بالستیک که به سالت 1 و سالت 2 معروف است نمایند و در زمان گورباچف ، وی با اتخاذ استراتژی رابطه آشتی گونه و تقابل اجتناب پذیر موجب فروپاشی شوروی گردید.
مقام معظم رهبری در سال 79 در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام در این باره می فرمایند:«یک طرح همه جانبه آمریکایی برای فروپاشی نظام جمهوری اسلامی طراحی شد و جوانب آن از همه نظر سنجیده شد . این طرح طرح بازسازی شده است که از آنچه که در اتحاد جماهیر شوروی اتفاق افتاد.به نظر خودشان همان طرح را می خواهند در ایران اجرا کنند.دشمن این را می خواهد.» ایشان در ادامه زمان گورباچف را چنین تحلیل می کنند:« گورباچف وقتي در سال 1985 - حدود سالهاي 64 و 65 - سرِ کار آمد، يک عنصر جوان در قبال دبيرکلهاي پير قديمي بود. روشنفکر و خوش برخورد بود؛ شعاري که او مطرح کرد، شعار پروستريکا در درجه اوّل و گلاسنوست در درجه دوم بود. تعبير فارسي پروستريکا، بازسازي و اصلاحات اقتصادي است؛ و گلاسنوست يعني اصلاحات در زمينه مسائل اجتماعي، آزادي بيان و امثال اينها. در يکي، دو سال اوّل، به وسيله رسانه ها، آواري از حرف و تحليل و تفسير و تشويق و جهت دهي و پيشنهاد بر سر گورباچف فرو ريخت و کار به جايي رسيد که توسط مراکز امريکايي، گورباچف به عنوان مرد سال معرفي شد! اين در همان دوران جنگ سرد هم بود؛ يعني در دوراني که امريکاييها شبح هر موفّقيتي را در شوروي با تير مي زدند! قبل از گورباچف، اگر واقعيتهاي خوبي هم در شوروي وجود داشت، به شدّت آن را انکار مي کردند و عليه آن تهاجم تبليغاتي راه مي انداختند. اما ناگهان نسبت به گورباچف چنين وضعي را پيش گرفتند! اين آغوش باز غرب، به عنوان يک مشوّق بزرگ، گورباچف را فريب داد! من نمي توانم ادّعا کنم که گورباچف کسي بود که غربيها يا دستگاههاي سيا او را سر کار آورده بودند - آن چنان که بعضي کسان در دنيا ادّعا مي کردند - من نشانه هاي اين را واقعاً نمي بينم و البته خبري هم از پشت پرده ندارم؛ اما آنچه که مسلّم است، آغوش باز، چهره باز، چهره خندان، تجليل و تبجيل و تشويق و احترام غربيها، گورباچف را فريب داد. او به غربيها و امريکاييها اعتماد کرد؛ اما فريب خورد. گورباچف کتابي به نام پروستريکا - انقلاب دوم - نوشته که انسان نشانه هاي اين فريب خوردگي را در آن مشاهده مي کند»
و اما سوال بعدی و اساسی اینکه چگونه می توان در دوران پسابرجام با شیطان بزرگ رابطه ایجاد کرد؟
پاسخ این سوال بسیار شفاف و روشن است و آن اینکه یا باید ایران پارادایم خداگرایی را در حاکمیت کنار گذاشته و دست از اسلام ناب محمدی(ص) بردارد یا آمریکا مدل جمهوری اسلامی را قبول کند و راه سومی وجود ندارد . آمریکا برای مقابله با ایران و ایجاد ارتباط از خط تماس های موجود یعنی تروریسم ، پرونده هسته ای ، حقوق بشر ؛ پرونده هسته ای را انتخاب کرده است و قصد دارد نفوذ خود را از این طریق اعما نماید.باراک اوباما در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل اینگونه به این موضوع اشاره می کند:«ایران و ایالات متحده از زمان انقلاب اسلامی سال ١٩٧٩ از یکدیگر دور بوده اند. این بی اعتمادی ریشه های عمیقی دارد. من عقیده ندارم که یک شبه می توان سابقه دشواریمان را پشت سر گذاشت . اما اگر بتوانیم مساله برنامه هسته ای ایران را حل کنیم، این کار می تواند بعنوان یک گام عمده ای در یک راه طولانی به سوی روابطی متفاوت و بر پایه منافع و احترام متقابل، عمل کند».
و اما نکته اخر اینکه هر فرد ، سازمان و جامعه ای به چیزی تعریف شده و با آن شناخته می شود که اگر در طول زمان آن ماهیت خود را از دست بدهد دچار زوال و نابودی است.ماهیت انقلاب اسلامی یک ماهیت استکبار ستیز است اگر روزی انقلاب از ماهیت استکبارستزی خود دست برداشته و از در دوستی با آمریکا رابطه ایجاد کند دیگر انقلاب اسلامی نخواهد بود چون ماهیت خود را از دست داده است و کسانی که در داخل فکر می کنند که اگر می توانند در دوران پسا برجام می توانند با آمریکا رابطه برقرار کنند خواسته یا ناخواسته به دنبال فروپاشی انقلاب اسلامی هستند.
نویسنده: سید رحمانی