به گزارش پایگاه عدالت خواهان" سید مهدی سیدی: شاید از عجیب ترین صحنه های تاریخ سیاسی اسلام، صلح امام حسن مجتبی (ع) با معاویه باشد. از یک سو امام مجتبی (ع) در بلندترین مرتبه از محبوبیت، عقلانیت و معنویت قرار داشت و از سوی دیگر معاویه، در انتهای فساد و ظلم به سر می برد.
می گویند امام مجتبی (ع) آنچنان مقامی از اعتبار و آبرو نزد مردم داشت که در مسافرت، آنگاه که از مرکب پیاده می شد، همه به احترام او به یکباره پیاده می شدند؛ و چون برای کاری در کوچه ای می ایستاد، جمعیت انبوهی پشت سر او توقف کرده و عبور از روبروی او را مجاز نمی دانستند.
اینچنین است که به هنگام بیعت با این امام مظلوم، در فردای شهادت امیرالمؤمنین (ع) جمعیت فراوانی جمع شدند و همه اهل کوفه و شهرهای اسلامی، به استثناء انگشت شماری از آن ها با او بیعت کردند. حال چطور شد که فرجام کار او پس از هفت ماه و اندی حکومت، به جایی رسید که ناچار به صلح با معاویه و واگذاری حکومت شد؟
علت های پنهان ماجرا
شاید این اتفاق حاصل پیوند دو اتفاق نامبارک بود:
1- جمعیتی از مردم که در برابر جلوه های فریبنده دنیا خاضع و رام شده و از تهذیب اخلاقی دور افتاده بودند. مردمانی که از ورود مال شبهه ناک به زندگی خود، ممانعت نکرده بودند. جمعیتی که دیگر حاضر نبودند برای آرمان های بلند، از منفعت های کودکانه زندگی چشم فرو بندند. جمعیتی که از سود مادی حکومت حسنی (ع) مأیوس شده و به سود مادی رژیم معاویه دل بسته بودند. آنچنان که امام مجتبی در سرزنش ایشان گفت: «به راه صفین که مى رفتید دینتان پیشاپیش دنیایتان بود، ولى اکنون دنیایتان پیشاپیش دینتان قرار دارد.» این مردم، انبوهی از توده مجهول الحالی بودند که با آراء و انگیزه های مختلف، بدون هیچ گانه اتحاد عقیدتی، دور امام مجتبی (ع) را پر کرده بودند.
2- بلندگوهای شیطانی معاویه؛ معروف است که معاویه با نفوذ بین خواص کوفه، وجدان های پست را با پول می خرید و همزمان جاسوس های او بین مردم، دروغ هایی را حمل کرده و در بازگشت خبرهای خوش می آوردند. معاویه معتقد بود آدم ها موقعی که به تردید بیفتند، زبون طمع و حرص می شوند. پس او با یک نظام تبلیغاتی و روانی پیچیده، استاد تردید افکنی در قلب های جامعه انقلابی و مسلمان بود. او با شانتاژ تبلیغاتی خود کاری کرده بود که عده بسیاری از یاران امام حسن (ع) بی صبرانه منتظر آغاز مذاکرات صلح بین دو سپاه بودند.
پیوند دو اتفاق خطرناک
در پیوند این دو اتفاق بود که معاویه در سیاست ورزی خود و سرنگونی خلافت اسلامی و تبدیل آن به سلطنت اموی، موفق شد. او در همین تلاقی، تیر پیروزی را پرتاب کرد.
بی آنکه امام ذره ای برای صلح قصد و نیتی داشته باشد، در بین سپاه امام شایعه راه انداخت که حسن مجتبی (ع) پنهانی با من، مذاکرات صلح را آغاز کرده است. در این نقطه فوج عظیمی از سپاه حضرت، برای آنکه از قافله جا نمانند از انقلابی گری استعفا داده، دور او را خالی کرده و به کوفه بازگشتند و یا مستقیم برای کسب طلا و ریاست به سمت شام شتافتند.
انقلاب اسلامی ایران در مرحله حساس و خطیری از دوران حیات خود قرار گرفته است. پس باید انقلابیون با مطالعه دقیق تاریخ اسلام، نسبت به مدیریت این دو پدیده آفت زا اقدامات جدی انجام دهند و برای این دو پدیده فکرهای جدی بسازند.