به گزارش پایگاه عدالت خواهان" امام خمینی در این باره که چه قشری از اقشار جامعه باید حکومت را در دست بگیرد , نظر ویژه ای دارند. امام خمینی معتقدند اداره حکومت باید در دست عموم مردم به معنی واقعی باشد و هرگز نباید قشر خاصی با سو استفاده از نام مردم و با یدک کشیدن عناوین فریبنده ای مثل دموکراسی و… , حکومت و اداره جامعه را در انحصار خود قرار بدهد و با نام حکومت مردم و تحت عنوان دموکراسی, حق اداره حکومت را از مردم سلب و در اختیار گروه اندک سرمایه سالار و اشرافی قرار دهد که می خواهند نسل اندرنسل مردم را تحت سلطه فرهنگی , سیاسی , اقتصادی و فکری خود قرار بدهند و در فضایی آکنده از تبلیغات و ذهنیت سازی , چنین وانمود کنند که حکومت مردم بر مردم و دموکراسی , یعنی همین که مثلا در یک دوره چند ساله , فلان حزب که بازوی سیاسی و اجرایی جمعی از سرمایه داران و اشراف است , حکومت و دولت را در دست بگیرد و در یک دوره دیگر , حزب دیگری که آن نیز بازوی سیاسی و اجرایی جمعی دیگر از اشراف و سرمایه داران می باشد , اداره امور جامعه را به دست بگیرد و این وضع به تفاوت تا سال ها و دهه ها و قرن ها ادامه یابد , یعنی همین وضعی که در کشورهای غربی که خود را مهد دموکراسی می دانند , وجود دارد.
امام خمینی برای روشن کردن تفاوت و تمایزی که بین دموکراسی واقعی با آن چه در غرب به نام دموکراسی وجود دارد , همچنین برای برملا کردن فریب غرب در این باره و تبیین دیدگاه خود نسبت به حکومت مردمی و واضح ساختن تلقی خود از حکومت واقعی مردم بر مردم , به شدت با قدرت گرفتن سرمایه داران , اشراف و سرمایه سالاران در عرصه سیاسی مخالف هستند و معتقدند که اشراف و سرمایه سالاران به هیچ وجه و در هیچ شرایطی و به هیچ بهانه ای نباید زمام امور سیاسی جامعه را در سطوح کلان و غیر کلان به دست بگیرند و در سطوح مختلف تصمیم سازی و تصمیم گیری, نباید سرمایه داران و آن هایی که متکی و مغرور به قدرت مالی و اقتصادی خود هستند , حضور داشته باشند.
امام خمینی معتقدند حکومت باید در دست مردم باشد و اداره امور جامعه طبق ساز و کارها و فرایندهایی باید به دست مردم بیفتد , ولی باید تدبیری اتخاذ شود تا با دموکراسی غرب که عملا حکومت اشراف و سرمایه داران است , تفاوت کلی و اساسی پیدا کند و ماهیتا با آنچه در غرب معمول است , تمایز داشته باشد. این تمایز نیز زمانی پدید می آید که ره نامه فرایندی تدوین شود که دست سرمایه داران و اشراف از حکومت و اداره امور جامعه قطع گردد تا حکومت واقعی مردم بر مردم و دموکراسی واقعی (که غربی ها , زیرکانه و فریبکارانه آن را دستاویز کرده اند و با اغواگری فراوان , نام و واژه مذکور را ربوده ولی ماهیت را چیز دیگری قرار داده اند) پدید آید. به همین دلیل است که چون امام خمینی از حکومت مردم سخن می گوید , فولا قشر قلیل سرمایه داران را که منشا اکثر فسادهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و… هستند , از عموم جدا می نماید و این گونه اظهار نظر می فرماید که حکومت باید در دست قشر متوسط و مادون متوسط جامعه (یعنی عموم مردم به استثنای سرمایه داران و اشراف ) باشد تا سلامت همه جانبه جامعه حفظ شود و حکومت مردمی به معنای واقعی تحقق یابد , زیرا با حضور اشراف و سرمایه داران در راس و یا در بدنه حکومت , هرگز حکومت سالم مردمی و دموکراسی واقعی تحقق نمی یابد. واقعیت این است که آنچه در این عصر در جهان غرب به عنوان دموکراسی (حکومت مردم سالارانه ) تبلیغ و درباره آن هیاهو می شود , لفظا دموکراسی است, ولی ماهیتا حکومت مستکبران است . امام خمینی به دلیل روش و منش راسخی که در مبارزه با استکبار داشتند و هم چنین به این دلیل که مردم سالاری مبتنی بر معارف و حقایق دینی و الهی را بهترین نوع حکومت می دانستند , نظریه ای و دیدگاهی را در این زمینه ارائه دادند که هم عنصر دین و مردم در آن حضور قوی و پر رنگ باشد و هم این که با دموکراسی استکباری عصر حاضر که مشخصه عمده آن تسلط سرمایه سالاران است , مقابله ای صورت بگیرد و اذهان عمومی نسبت به مفاسد فراوان دموکراسی مستکبران , روشن شود.
علاوه بر آنچه گذشت , امام خمینی هنگام بحث از آسیب شناسی انقلاب اسلامی , شرط استمرار پیروزمندانه و سالم انقلاب و نظام اسلامی را در این می داند که در عرصه مدیریت کلان و غیر کلان نظام اسلامی , برای اشراف و سرمایه سالاران جایی نباشد و امور در دست اقشار متوسط و مادون متوسط جامعه (یعنی عموم مردم به غیر از اشراف و سرمایه داران ) قرار بگیرد. امام خمینی در این باره می فرماید :
اساس ادامه یک پیروزی و ادامه یک انقلاب در یک امری است که به نظر می آید در راس امور واقع است و او اینکه دولت , مجلس و کسانی که در ارتش هستند و سپاه و همه اینها از طبقه متوسط و مادون متوسط باشند. اساس سلطه ای که بر کشورها و بر کشور ما از طرف غیر واقع شده است , افراد مرفه و کسانی که سرمایه های بزرگ داشته اند , یا قدرت برای حفظ خودشان و حیثیت خودشان در دست داشته اند , (می باشند) مادامی که مجلس وارگانهای دولتی و همه اینها و مردم از این طبقه متوسط و مادون متوسط تشکیل بشود , امکان ندارد که یک دولت بزرگی , یک قدرت بزرگی به هم بزند اوضاع را. همیشه این قدرتهای بزرگ در هر کشوری یک نفر را با او تفاهم می کردند که این یک نفر برای خودش و برای قدرتمندی خودش و برای سرمایه خودش فعالیت می کرد. او را می دیدند و ملت را می چاپیدند و به اصطلاح کدخدا را می دیدند و ده را می چاپیدند. هیچ وقت قدرتهای بزرگ مواجه با ملتها , اگر شدند نتوانستند کار خودشان را انجام بدهند و مواجه هم نشدند. هر وقت که می خواستند یک دولتی را یا یک سلطنتی را یا یک ریاست جمهوری را که بر وفق مرام آنها عمل نمی کرده از بین بردارند, در مقابل او یک قدرت دیگری می تراشیدند و با آن قدرت این قدرت را از بین می بردند. کار به دست ملت نبوده است و کار به دست طبقه متوسط و مادون متوسط نبوده است ….
کسی را تصور کنید که وصف دندان درد را شنیده باشد، در قیاس با کسی که فرزند دلبندش را نظاره می کند در حالی که از دندان درد به خود می پیچد آیا این دو نفر برداشت یکسانی از دندان درد دارند؟ و همین شخص را مقایسه کنید با کسی که خود گرفتار درد شدید دندان شود و این درد را از بن دندان به شدت احساس کند; حال فاصله مورد اخیر را با کسی که از دور راجع به دندان درد مطلبی را شنیده یا خوانده است در نظر بگیرید; آن وقت فاصله بین مسئول مرفه و بی درد را با مسئولی که خود و نزدیکانش رنج کشیده و درد آشنا هستند می توان تصور کرد.
با این حال، اگر در موردی فرض کنیم فرد متدینی را که واجد همه شرایط لازم برای مدیریت باشد، اما خود با خانواده اش از طریق کاملا مشروع و در نتیجه کار و تلاش حلال به تمکن و ثروت مشروع رسیده باشند; در این صورت اگر چنین شخصی به مدیریت گمارده شود، این سؤال مطرح می شود که آیا باتوجه به تمکن و عدم نیاز، او می تواند از بیت المال - آن هم در ازای کار واجب - حقوقی دریافت کند؟ البته چگونگی بهره مندی از اموال و سطح زندگی درحال مسئولیت او نیز جای بررسی و تامل دارد.
آنچه از احادیث و سیره معصومین به دست می آید آن است که مدیر در دوره مدیریت و در حال پذیرفتن مسئولیت باید سطح زندگی خود را در هر صورت همسطح با زندگی مردم ضعیف تنظیم کند.
حضرت امیرالمؤمنین (ع) می فرماید:
«ان الله فرض علی ائمة الحق ان یقدروا انفسهم بضعفة الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره;
همانا خداوند بر پیشوایان حق واجب فرموده است که خود را با مردم ضعیف هم اندازه کنند برای اینکه تهی دستی فقرا آنان را به هیجان و شورش نکشاند.»
در این سخن روشنگر، نکات ذیل قابل توجه و تامل است:
- فرض به معنی وجوب است، همان طور که فریضه به معنی واجب است; در برابر نافله به معنی مستحب.
- فرض با «علی » متعدی شده نه با «لام » ، لذا همسوی با معنای فرض، بر صبغه تکلیفی سخن افزوده است.
- تعبیر پیشوایان، همه مدیران در سطوح مختلف را در برمی گیرد، زیرا هر مدیری متناسب با محدوده مدیریت و مسئولیت خود مرتبه ای از امامت و رهبری را به عهده دارد و جمعی از مردم - به عنوان کارکنان زیرمجموعه یا گیرندگان خدمت و حتی عامه مردم - چشم به او دوخته و به صورت مثبت یا منفی، تحت تاثیر روش و منش او قرار دارند.
- کلمه ائمه «پیشوایان » ، به «حق » اضافه شده است که مشخصا مدیران در نظام حق اسلامی را موضوع حکم وجوب قرار داده است; با این وصف اگر مدیری به این امر واجب گردن ننهاد و سطح زندگی اش شبیه اغنیا و اقویای جامعه بود، آیا از مدار «ائمة الحق » خارج نشده است؟ و هر نقطه ای خارج از این مدار آیا جز باطل و ضلال چیزی می تواند باشد، در حالی که قرآن می فرماید: «و ماذا بعدالحق الا الضلال؟» (2) و در نتیجه چنین مدیری می تواند مدیر نظام اسلامی و مجری اسلام باشد؟ ! ...
- هم اندازه کردن خود «یقدروا انفسهم » با ضعفا از چه جهت موردنظر است؟ سخن امام (ع) مطلق است و معیشت، وسایل زندگی، خانه، خوراک، پوشاک و...را شامل می شود.در عین حال، همه این موارد نمودهای بیرونی زندگی مدیر است.آنچه در باطن مدیر باید شکل گیرد و رفتارهای بیرونی، متاثر از آن شاکله درونی، به منصه ظهور برسدآن است که شخصیت حقیقی خود را در زمره ضعفا و مستمندان باور کند.خود را فراتر و بالاتر از آنها نبیند رنج آنها را در باطن وجودش لمس و آن را رنج خود احساس کند، خود را از فقرا و با آنها بداند، با آنها زندگی کند و همنشین باشد; همان گونه که پیغمبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) این گونه بودند و ضمن اینکه زندگی آنها در سطح زندگی محروم ترین اقشار جامعه بود، انس و همنشینی آنها نیز با همین قشر بود.
یادآوری و بیان سطح زندگی و معاشرت و انس آنان با فقرا خود دو فصل جداگانه و مفصل را می طلبد که در این مختصر فقط به گوشه کوچکی از این ویژگی باشکوه اشاره خواهیم کرد.
- همگونی زندگی مدیران با ضعفای جامعه، دستاوردهای فراوانی از قبیل تاثیر در سازندگی معنوی و شخصیت انسانی مدیران و رشد فضایل اخلاقی و محبوبیت نزد خدا و خلق خدا و پاداش اخروی و...را در پی دارد; همان گونه که ترک این فریضه الهی پیامدهای منفی و خطرناکی را از جهات مختلف مادی و معنوی و دنیوی و اخروی به دنبال دارد، اما اینکه مولای متقیان در این سخن حکیمانه از نتایج مثبت معنوی این فریضه سخنی نگفته و از میان پیامدهای منفی هم به موردی خاص پرداخته و آن را برجسته کرده است، بیانگر اهمیت زیاد این مورد خاص می باشد; زیرا اگر فقیر زیرفشار طاقت فرسای فقر جانش به لب رسد و در عین حال زمامداران جامعه اسلامی را که مدعی خدمت به مردم هستند در ناز و نعمت و در نتیجه بی خبری از ضعیفان مشاهده کند، از جا کنده می شود.بدین ترتیب آنگاه که بخش عظیمی از جامعه در این وضعیت قرار گیرند و انبوهی از جمعیت و توده وسیعی از مردم با هم از جا کنده شوند و به هم بپیوندند، شورش فراگیر و سیل آسایی پدید می آید که همه چیز را درهم می ریزد و تمام کاخ ها را بر سر کاخ نشینان خراب می کند.اگر فقر به تنهایی فقیر را در آستانه کفر قرار می دهد، با مشاهده تبعیض و کاخهای برافراشته متمکنین بی درد و زمامداران مرفه در نظام اسلامی، ممکن است به نقطه ای خطرناک تر برسد.این درحالی است که اصل نهضت و پیروزی انقلاب و قوام و دوام نظام اسلامی همواره بر دوش همین قشر بوده است و از دست دادن آنان یعنی از دست رفتن همه چیز، که چنین مباد!
قابل توجه است که در راستای همین توصیه ها و دستورالعمل های مؤکد پیشوایان معصوم و سیره عملی آنان تمام علمای راستین و مراجع بزرگ، همواره در اوج ساده زیستی و همگون با مردم عادی زندگی می کردند و بی گمان یکی از رموز محبوبیت آنان در بین توده های مردم همین ویژگی بود و خواهد بود که نمونه آن زندگی امام بود.امام علاوه در زمان مرجعیتش در نجف اشرف از جهت خانه و سطح زندگی مثل مردم عادی و طلاب معمولی بود و در دوره رهبری بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همانند توده مردم، با حداکثر رعایت صرفه جویی و قناعت زندگی کرد و علاوه بر آن، مرحوم شهید حاج آقا مصطفی و مرحوم حاج احمد آقا را نیز چنان تربیت کرده و بر زندگی آنها نظارت داشت که آنان نیز به همین گونه زندگی کنند.
بررسی و تحریر این ویژگی در علماء بزرگ و مراجع دینی کتاب مفصلی را می طلبد و در اینجا به ذکر یک نمونه از قول مرحوم علامه شهید مطهری بسنده می کنیم:
در شرح احوال استاد الفقهاء وحید بهبهانی رضوان الله علیه می نویسند: که روزی یکی از عروسهای خود را مشاهده کرد که پیراهنی الوان از نوع پارچه هایی که معمولا زنان اعیان و اشراف آن عصر می پوشیدند به تن کرده است.فرزندشان (مرحوم آقامحمد اسماعیل شوهر آن خانم) را مورد ملامت قرار دادند، او در جواب پدر این آیه قرآن را می خواند:
«قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق؟» .
یعنی «بگو چه کسی زینت هایی که خدا برای بندگانش آفریده و هم چنین روزیهای پاکیزه را تحریم کرده است؟» ، ایشان جواب دادند من نمی گویم خوب پوشیدن و خوب نوشیدن و از نعمتهای الهی استفاده کردن حرام است، خیر در اسلام چنین ممنوعیتهایی وجود ندارد، ولی یک مطلب دیگر هست و آن اینکه ما و خانواده ما به اعتبار اینکه پیشوای دینی مردم هستیم وظیفه خاصی داریم ، خانواده های فقیر وقتی که اغنیا را می بینند که از همه چیز برخوردارند طبعا ناراحت می شوند، یگانه مایه تسکین آلامشان اینست که خانواده «آقا» در تیپ خودشان هستند; اگر ما هم در زندگی به شکل اغنیا درآئیم این یگانه مایه تسکین آلام هم از میان می رود.ما که قادر نیستیم عملا وضع موجود را تغییر دهیم لااقل از این مقدار همدردی مضایقه نکنیم.
شهروند
آقاي روحاني مشكل موسسات مالي رو حل كن... فساد اقتصادي رد أين مملكت بيداد مي كند..... تعاوني اميد جلين شده كاسپين ، ولي كردم نمي توانند پول شون رو برداشت كنند.... آقاي روحاني جواب بده به ملت