بحث عدالت وظلم درمنظرامام علی(علیه السلام) ازگستردگی وعمق ویژه ای برخوردار است. بدیهی است که صرف توجه به نگرش امام در خصوص عدالت بدون توجه به دیدگاه آن حضرت، در مورد ظلم، ما را ازغواصی در ژرفای اقیانوس اندیشه ی سیاسی امام، بازداشته وتنها شعاع هایی از خورشید اندیشه ی حضرت را بر ما فرو می تابد. از این رو این مقاله، بر آن است که علاوه برتوجه به مفهوم عدالت به عنوان هدف غایی و روح وماهیت تحقق حاکمیت سیاسی اسلام، یکی از آفات و آسیب های مهم نظام سیاسی را در رأی و نظر امیر المؤمنین(علیه السلام) ، مورد بررسی قرار دهد، آفتی که از منظر آن حضرت ریشه ی همه ی مفاسد وآسیب های نظام سیاسی است.
مطالعه درتاریخ حکومت علوی وسیاست هایی که آن حضرت درمقاطع مختلف به کاربسته است به خوبی نشان می دهد که امیرالمؤمنین (علیه السلام)، تنها آسیبی را که در مواجهه ی با آن هرگز تسامح و مماشات نکرد وبا مبارزه ی دلیرانه ی با آن همه ی حوادث و ناملایمات سیاسی را به جان خرید و سرانجام جان خویش را برای آن ایثار کرد اصرار و ابرام بر رعایت عدالت بود.
بنابراین در اینجا دو مفهوم اساسی را در کلام علی(علیه السلام) پیگیری می کنیم:
اول، عدالت؛ دوم، مفهوم ضد آن، یعنی ظلم .
1. عدالت، در اندیشه ی امام علی (علیه السلام)
مشهور است که «العدل وضع کل شیء موضعه» یعنی عدالت، آن است که هرچیزی در جای خودش قرارگیرد. و یا «العدل اعطاء کل ذی حق حقه» عدالت، آن است که حق هر صاحب حقی، داده شود.
آن حضرت، باجامع نگری تمام، عدالت را صرفا درقالب اخلاق انسانی خلاصه نکرده وآن را درهمه ی شریان های حیات آدمی اعم از سیاست، فرهنگ، حقوق فردی واجتماعی ، اقتصاد و...جاری می داند. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) ، معتقد است که همه ی مسایل و ابعاد انسانی، ارتباطی ارگانیک و حیاتی دارند واگر هر جزیی از موضع و جایگاه خود خارج شود به همان نسبت، عدالت واعتدال آسیب می بیند وظلم جایگزین می شود.
آن حضرت درکلامی عالمانه و جامع نگرمی فرماید:
عدل، برچهار شیعه است: بردرکی ژرف نگر و دانشی محققانه ، وقضاوتی نیکو، واستواری در بردباری. (1)
دریک نگاه اجمالی در می یابیم که حضرت، دو شعبه ازعدالت را به عرصه ی نظری و بینشی انسان و دو شعبه ی دیگر به جنبه های علمی و رفتاری او مربوط می داند.
بدین ترتیب درنگرش و رأی مولا علی (علیه السلام) تعریف عدالت، صرفاً در دایره ی رفتار و عمل انسان محصور نبوده و بنیادهای اصلی آن به اندیشه وتعقل آدمی مربوط است.
عدالت، استعداد فطری، درونی، عقلایی آرمانی است که درصورت ژرف نگری و تحقیق عالمانه، برای دستیابی به حقیقت به قضاوتی نیکو و شایسته منجر می شود که از جهت رفتاری، دستیابی به آن، استواری در حلم و بردباری و تحقق آن درعمل را می طلبد.
سیاق کللم مولا علی(علیه السلام) نشان می دهد که عدالت، فقط وقتی ارزشمند و واجد استحکام است که به عنوان روی کرد مقطعی و عارضی، دررفتار انسان، ظهور و بروز نکند بلکه به ملکه ای نفیانی و صفتی راسخ، در نگرش و رفتار انسان، تبدیل شود. به همین جهت است که حضرت، در جای دیگر می فرماید: «العدل افضل سجیة؛ (2) عدالت برترین خصلت هاست.»
آن حضرت، ضمن خطبه همام که درصفات متقین بیان فرموده است، می فرماید: «...لایحیف علی من یبغض...»(3) کسی که سجیه تقوا دارد به دشمن خود نیز ستم نمی کند.
پس در گام اول، برای دستیابی به قریحه وسجیه ی عدالت، می بایست فهم ودانش انسانی را ازطریق ژرف نگری و تلاش محققانه، برای دریافت حقیقت، به مسیر اعتدال رهنمون ساخت آن گاه، با اتکای بر آن بر عرصه ی رفتار و عمل متعادل انسانی که همانا داوری نیکو کردن و بردباری در مسیر آن است، گام نهاد. پس شناخت، ریشه ی قضاوت عادلانه است ونتیجه ی این قضاوت، حکمی است که بر کرسی نشستن آن ، به دلیل وجود موانع و مقاومت ها، استواری در بردباری و تحمل و مبارزه با این موانع مرا می طلبد وسهل انگاری و مماشات و مصلحت اندیشی در تحقق عدالت، خود خروج از مرز عدالت و سقوط در ورطه ی ظلم است. بنابراین، ظلم نیز ناشی از فهمی سطحی و دریافتی غیر محققانه است که به داوری و قضاوت ناشایست منجر می شود؛ که با اصرار برتحقق و اجرای آن، جامعه، از مسیر اعتدال خارج شده و آسیب می بیند.
تفاوت عدالت وجود، در اندیشه ی امام (علیه السلام)
آن حضرت، عدالت را، بر جود نیز ترجیح می دهد. وقتی ازآن حضرت می پرسند آنا عدل برتر است، یا جود؟ می فرماید: «عدالت، کارها را بر موضع خود می نشاند و بخشش، کارهای را ازجهتش خارج می کند. عدالت، سیاستگذار و تدبیر کننده ای عام المنفعه است. اما جود، کاری عارضی به نفع خاصگان، پس عدل، شریفتر وافضل است.»(4)
به این ترتیب، امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز عدالت را آن گونه که مشهور است تعریف می فرماید: عدل آن است که هرچیز و هر کاری، د رموضع شایسته ی خودش قرار گیرد اما جود، شیء را از جهت خودش خارج می کند.
جالب آن که حضرت نفرموده است جود، خارج کردن شیء از موضع خود ا ست. زیرا در این صورت جود، ضد عدالت یا به عبارتی، نوعی ظلم خواهد بود. بلکه فرموده است جود، کارها را از جهت خود خارج می کند و این ظلم نیست؛ بلکه گاهی مصلحت است. برای مثال: شخصی، در عمل از قانون تخلف می کند. اما اگر بخشیدن او، اولاً مضر به حال دیگران نباشد و ثانیاً مصلحت آتیه ی متخلف در آن باشد در این صورت جود، گرچه عدالت نیست، اما ظلم نیز نیست؛ بلکه جهت مجازات را تغییر می دهد. یعنی چه بسا ناظر، تشخیص می دهد که اگر در ازای ندامت متخلف و یا حتی پیش از آن، تعهد او بر رعایت قانون در آینده ازمجازات متخلف صرف نظر کند، احترام به قانون، بیش از زمانی که مجازات را اعمال می کند، تضمین خواهد شد.
به همین جهت است که حضرت(علیه السلام) در ادامه ی سخن خود، زیان و خسارتی برنشمرده و صرفاً فرموده است که منفعت عدالت، عمومی است اما منفعت جود، اختصاصی. پس به هر حال، جود نیز منفعت دارد. در غیر این صورت، جود نیز، ظلم و خروج از عدالت بود.
نکته ی دیگر آن که امیرالمؤمنان(علیه السلام)، جود را عارضی و مقطعی تلقی می فرماید. جود، قانونی همیشگی و ثابت نیست؛ بلکه بنابر اقتضای مصلحت، به عنوان تصمیمی عارضی، مورد عمل قرار می گیرد اما عدالت، سیاستی ثابت وعمومی است: «سائس عام».
همان گونه که قبلاً نیز گفته شد عدالت، به آحاد مردم سود می رساند اما جود، درموقع اعمال، فقط برای متخلف، سودمند است درعین حال که به سایر مردم نیز زیان نمی رساند. از زاویه ی دیگر، این کلام علی(علیه السلام) می فهماند که عدالت ، رابطه ی مستقیم با رعایت حقوق دارد. زیرا تنها اگر حق هر امری از امور، بدون اهمال و اغماض ادا شود در این صورت عدالت رعایت شده است. به همین جهت است که امام در جای دیگر تحقق عدالت را فقط در صورتی میسر می داند که رهبر و حاکم سیاسی و نیز مردم، به دقت حقوق یکدیگر را رعایت کنند لذا می فرماید: «آن گاه که مردم، حق رهبری را ادا کنند و رهبری نیز حق مردم را ادا کند ، حق درآن جامعه، عزت می یابد و راه های نیل به دین آشکار و علایم و نشانه های عدالت برقرار می شود و... هر گاه مردم، بر رهبری چیره شوند، ( فرمان او را نبرند)، یا رهبری بر مردم ستم کند، وحدت کلمه از بین می رود و علایم و نشانه های ستمگری آشکار می شود و نیرنگ بازی در دین ، آشکار می- گردد و...».
پس در نظام سیاسی سالم، هر کار یا شخص و یا نهادی، دقیقاً در جای خود قرار گرفته و انجام وظیفه کند و تداخل وظایف، عدالت را در حاکمیت مخدوش ساخته و بروز ظلم را زمینه سازی می کند.
نتیجه آن که، امام علی(علیه السلام)، عدالت را منشأ و سرچشمه ی همه ی فضایل و خوبی ها می- داند. پس از این طریق نیز می توان دانست که ظلم، در نگاه مولای متقیان(علیه السلام)، ریشه ی همه ی آسیب های اجتماعی است.
جملاتی از آن حضرت را در چند محور فهرست کرده و تأمل و دقت درآن به عهده ی خواننده ی این سطول می گذاریم:
عدالت وایمان
درنگاه مولا(علیه السلام)، عدالت، رأس وهسته ی اصلی و جوهره ی ایمان و سرچشمه ی همه ی خوبی هاست.
«العدل رأس الایمان و جماع الاحسان» (5)
در این کلام گهربار از سویی، عدالت با اعتقاد و اندیشه ی آدمی گره خورده و از سوی دیگر جمع کننده ی خوبی ها توصیف شده است. بنابراین، محک ایمان، عدالت است و مؤمن، کسی است که الزاماً از سجیه ی عدالت برخوردار بوده و همواره بر مرکب عدالت حرکت می کند.
بخش دوم این حدیث، در واقع مفسر سختی است که در سطور قبل بیان شد. در آنجا، حضرت علی(علیه السلام) ظلم ر ریشه و منشأ همه ی آسیب ها و آفات معرفی فرمود و در اینجا سرچشمه و جامع همه ی برکات و نیکی ها را، عدالت توصیف می کند.
جایگاه و ارزش عدالت
کلمات زیر گرچه منزلت عدالت را، در منظر امام (علیه السلام) نشان می دهد، اما هر یک، به نوبه - ی خود، شایسته ی شرح و تفصیل است:
«العدل فوز وکرامة»(6) عدالت، پیروزی و عزت وکرامت است. «اسنی المواهب العدل» (7) برترین موهبت ها، عدالت است. «العدل اقوی اساس» (8) عدالت، محکم ترین بنیان است. «بالعدل تتضاعف البرکات»(9) با عدالت، برکت ها و خیرات، دو چندان می شود. «العدل مألوف» (10) عدالت، پیوند دهنده است. «جعل الله سبحانه العدل قوماً للأنام وتنزیها من المظالم والانام» (11) خداوند، عدالت را برای قوام و استواری حیات جمعی و مصونیت از ظلم ها و گناهان مقرر فرمود.
از این بیانات حضرت، به خوبی استفاده می شود که ظلم، موجب شکست و خواری، ناپایدارترین بنیان، علت اختلاف وگسستگی، نابود کننده ی خیرا ت و خوبی ها و موجب ترویج گناهان و آلودکی هاست.
عدالت و مردم
امام علی(علیه السلام)، اعمال عدالت را بهترین روش برای جلب اعتماد مردم و حفظ صیانت از حمایت های مردمی توصیه می فرماید. روش های امروزین، که در واقع، عرصه ی سیاست را، به صحنه ی نمایشی فریبنده، برای جلب آرای مردم، تبدیل کرده و با طراحی رقابت های غیر واقعی احزاب حکومتی، عوام فریبانه، آزادی سیاسی را متبلور می سازد، در قاموس ولایت علوی، جایگاهی ندارد؛ بلکه رقابت نیز می باید بر محور عدالت خواهی استوار شود. از منظرعلی(علیه السلام)، جمال و آبروی حاکمان به ارایه ی سخنان زیبا و شعارهای فریبنده وژست های تبلیغاتی نیست بلکه خدمتگزاری مبتنی بر اصل عدالت، همه ی عزت وآبرو وجمال ولایت را تعیین می- کند. لذا می فرماید: «عدالت، موجب پایداری ملت و آبروی حاکمان است» (12) و بازمی فرماید: «همانا برترین نور چشم و روشنایی بصر، برای حاکمان، پایدار شدن عدالت در سرزمین ها و بروز عشق و شیفتگی مردم است. و این عشق، ظاهر نمی شود مگر به آرامش سینه های شان» (13)
هم چنین آن حضرت، درنامه ای به زیاد بن ابیه که به جای عبدالله بن عباس به حکومت فارس و شهرهای اطراف آن منصوب کرد فرمود: «عدالت را بگستران و از ستمکاری و بیدادگری پرهیز کن. زیرا ستمکاری، مردم را به آوارگی کشاند و بیداد گری آنان را به مبارزه و شمشیر فرا می- خواند.»(14)
نتیجه آن که ظلم، پایداری مردم را در حمایت از نظام سیاسی شکننده کرده و مودت و عشق آنان را، به حکومت، سست می سازد و این نیست مگر به خاطر آن که ظلم، آبروی حاکمان را می برد و سینه های مردم را از بغض، آکنده می سازد.
عدالت واصطلاحات
نظام سیاسی پویا، نظامی است که با خود ارزیابی مداوم و مطالعه شرایط جدید اجتماعی به تولید و اجرای راه کارهای نوین بپردازد . امام علی(علیه السلام) ، عدالت را برترین اصلاح می داند. زیرا ضعف ها، بی نظمی ها، ناکارآمدی ها و ...، همه ناشی از خروج امور از موضع خود می باشد و سیاست عادلانه، سیاستی است که هرکاری را برموضع خود بنشاند؛ العدل یضع الامور مواضعها. بنابراین، ماهیت و روح اصلاحات، پافشاری بر عدالت و تحقق آن است.
« الرعیة لا تصلحها الا العدل» (15) اصلاح مردم، جز از طریق عدالت، میسر نیست. «العدل یصلح البریة » (16) عدالت است که امور را اصلاح می کند.«ما عمرت البدان بمثل العدل» (17) هیچ چیز، به مانند عدالت، باعث آبادانی و سازندگی کشورها نمی شود.
بنابراین ظلم، نظام سیاسی مردم را فاسد کرده و سیاست های برنامه ها را می آلاید و مانع پیشرفت و سازندگی کشور می شود.
عدالت و توسعه
آن حضرت، در کلامی بسیار گویا، تنها راه نیل به توسعه را اتخاذ عدالت قلمداد فرموده و به کسی که برای توسعه، عدالت را پایمال کرده و از طریق ظلم، توسعه را می جوید، اطمینان می دهند که دست آوردی جز تنگنا وبن بست در انتظارش نیست.
«همانا عدالت، گشایش و توسعه ی نهفته است و هر کسی که عدالت بر او تنگ آید، ستم بر او تنگتر خواهد آمد.» (18)
عدالت وسیاست
در بیان امام علی(علیه السلام)، هیچ فاصله ای بین سیاست و عدالت نیست او فقط سیاستی را کارآمد می داند که بر مبنای عدالت استوار باشد. «خیر السیاسات العدل» (19) برترین سیاست ها، عدالت است.«العدل خیر الحکم»(20) عدالت، برترین قضاوت است.«العدل خیر الحکام»(21) عدالت، روح و حیات احکام است. «جمال السیاسة العدل فی الامرة و العفو مع القدرة» (22) ملاک و محک سیاست، عدالت است.
از این جملات، دانسته می شود که ظلم، بدترین سیاست ها و قضاوت هاست وآبروی حکومت را می برد.
عدالت با دشمن
در دنیای امروز، اصل هدف، وسیله را توجیه می کند در اغلب کشورها، مبنای برخورد سیاسی با رقیب، چه در عرصه ی رقابت های جناحی و چه درخصوص سیاست خارجی دول محسوب و به کارگرفته می شود. هر کشور و یا جریان سیاسی با معیارهای خاص خود، دشمن را تعریف می- کند و آن گاه از همه ی ابزارها و امکانات موجود برای مبارزه با او بهره می گیرد خواه این ابزارها انسانی و عقلانی باشند یا نه.
اما آیا در منطق علی(علیه السلام) نیز این اصل پذیرفته است؟
آن حضرت، در بستر شهادت، طی نامه ای به امام حسن(علیه السلام)، و امام حسین(علیه السلام) می نویسد: «ای فرزندان عبدالمطلب، مبادا پس از من، دست به خون مسلمین فروبرید؛ و بگویید امیرالمؤمنان کشته شد.بدانید جز کشنده ی من، کس دیگری نباید کشته شود. درست بنگرید چون من از ضربت او ومردم، او را تنها یک ضربت بزنید؛ و او را مثله نکنید... .«(24)
بنابراین، درمنظر علی(علیه السلام)، حتی برخورد با قاتل امام مسلمین نیز نمی توان از مرز عدالت خارج شد.
کسانی به امام علی(علیه السلام) مراجعه کرده؛ و عرض کردند که مردم، دل به دنیا بسته اند. مقاویه با هدایا وپول های فراوان، آنان را جذب کرده است. شما نیز از اموال بیت المال، به اشراف و بزرگان عرب ببخش تا دور تو جمع شده و به تو گرایش پیدا کنند . به عبارت دیگر، شما امام بر حق هستید پس به منظور تقویت جبهه ی حق از بیت المال خرج کن. در اینجا هدف، ظاهراً تقویت جبهه حق و وسیله، تصرف در بیت المال است. حضرت فرمود: « آیا از من می خواهید که برای دست یافتن به پیروزی، از ستم برمردم استفاده کنم؟ به خدا سوگند ، تا عمر دارم وشب و روز برقرار است وستارگان از پی هم طلوع وغروب می کنند، هرگز چنین نخواهم کرد. اگر این امول از خودم بود، آن را مساوی بین مردم تقسیم می کردم، چه رسدکه مال خداست.»(25)
نقش عدالت در ثبات حاکمیت
بی شک، هر حکومتی، در معرض دشمنی ها وکینه توزی های عناصر منحرف داخلی و رقبای خارجی است و به ناچار ، باید برنامه ی مدونی را برای ثبات و مصونیت نظام سیاسی، به مورد اجرا گذارد. امام علی(علیه السلام) ، به آن دلیل که همراهی حمایت مردم را مهمترین پایگاه ثبات حاکمیت می داند باز هم عدالت را برای قوام و استواری مردم در دفاع از نظام سیاسی توصیه می فرماید: « من عدل تمکن» (26) هر کس عدالت پیشه کند، قدرت می یابد.«لن تحصن الدول بمثل استعمال العدل فیها» (27) هیچ چیزی مثل رعایت عدالت، دولت ها را حفظ نمی کند. «العدل جنة الدول» (28) عدالت، سپرمحکم دولت هاست. «اعدل تدم لک القدرة»(29) عدالت پیشه کن، تا قدرت تو تداوم یابد.
پس درنگاه امام علی(علیه السلام) ، ظلم گرایی راز سستی و بی ثباتی حکومت های است.
2. گرایش حاکمیت سیاسی به ظلم
در رأی و نظر امام علی(علیه السلام) ظلم، ریشه وعلت همه ی آفات نظام سیاسی است. اگر حاکمیت سیاسی، از مسیرعدالت- چه از باب مصلحت اندیشی و تساهل و چه به عنوان یک چرخش فکری و ایدئولوژیک- دور شود، همه ی آفات دیگر، سر برخواهند آورد و نابسامانی در زندگی فردی و اجتماعی از هرحیث خودنمایی خواهد کرد. امرمؤمنان علی(علیه السلام)، معتقد است که با وجود ظلم در نظام سیاسی، دین و دنیای مردم آشفته می شود و جامعه به کلی درمسیر قهقرا قرار می گیرد.
آثار و نتایج نظام ظالمانه ی سیاسی
حضرت، در تحلیل نظام سیاسی بنی امیه که ارکان آن برظلم و ستم استوار بود می فرماید: «به خدا سوگند، (بنی امیه) مادامی که حکومت می کنند،(باقی) نگذارند چیزی را که خدا حرام شمرده مگر آن که حلال کنند و پیمانی را مگر بگسلانند و خانه ای در دهستان و خیمه ای در بیابان باقی نماند، مگرآن که ظلم آنان، بدان نفوذ کند و اندیشه ی بد آنان، مردم را فراری دهد؛ تا جایی که دو دسته بگریند: دسته ای برای دین و دسته ای برای دنیای خود وکار به جایی رسد که یاری شما، در قبال آنان مثل یاری برده ای نسبت به مولایش باشد آن چنان که درهنگام حضور مولا، اطاعتش کند ودرغیاب او بد او گوید.»(30)
علی(علیه السلام)، در این بیان عمیق، آفات نظام سیاسی بنی امیه را، به ترتیب چنین برمی شمارد:
1. حلال شمردن حرام خدا
یکی از مهمترین آسیب های ناشی از بروز ظلم ونظام سیاسی، استحاله ی ارزش های ثابت ایدئولوژیک و تبدیل هنجارها به ناهنجاری ، در عرصه ی اندیشه و عمل است. طبعاً علت گرایش به ظلم، چیزی جز مطامع دنیوی و ارضا، هواها و هوس های گوناگون که نفس آدمی درمعرض آن است، نمی تواند باشد. و این رذایل به نص شریعت ، حرام شمرده شده است از این رو است که ظالم، به ناچار برای دستیابی به امیال خود مرزهای شریعی را در نوردیده و چه بسا با توجیهی ظاهراً عالمانه و ارایه ی قرائت های مجعول و غیرمتدولوژیک دست برد در راهکارهای وحیانی را پویایی و نواندیشی و اجتهاد دینی قلمداد می کند.
2. گسستن پیمان ها
پس از نصوص و سنت های ایدئولوژیک به عنوان مرزهای اندیشه و عمل در یک نظام سیاسی قرار دادهای اجتماعی که ناشی از فرهنگ، آداب، ملیت، تاریخ و در یک کلام، عرف مقبول جامعه در نتیجه ظلم مورد تعرض قرارگرفته و شکسته می شود. لذاست که امام (علیه السلام) می- فرماید: «ولا عقداً الا حلّوه»
3. بسط وگسترش ظلم درجغرافیای حاکمیت
امام علی(علیه السلام)، در اینجا، به رابطه میان مردم و حکومت که از مهمترین مباحث جامعه شناسی سیاسی است اشاره می فرماید.
نهاد قدرت سیاسی چه نقشی را در زندگی اجتماعی و فکر و رفتار آحاد مردم ایفا می کند؟
بدیهی است که حاکمیت سیاسی عالی ترین نهاد مدیریتی در یک جامعه است که با سیاستگزاری، در قالب اوامر و نواهی، زندگی اجتماعی را انتظام می بخشد. ماهیت این اوامر و نواهی در نگرش مردم به عنوان سرمشق و الگوی فکری و رفتاری تأثیر گذاشته و اندیشه و عمل مردم را در مسیر اهداف ویژه ی خود تربیت می کند. به همین دلیل اگر سیاست های حکومت، منطبق بر عدالت و ارزش های انسانی باشد رفتارهای اجتماعی نیز در همین جهت شکل می گیرد. اما اگر قدرت سیاسی، ظلم را در دستور کرا خود قرار دهد ظلم، در جغرافیای حاکمیت گسترش یافته زندگی اجتماعی مبتنی بر آن شکل می گیرد.
لذا امیرالمؤمنین(علیه السلام)، می فرماید: مادامی که حکومت ظالمانه بنی امیه، ادامه ی حیات دهد، خانه ای در دهستان و خیمه ای در بیابان باقی نمی ماند مگر این که سیاست ظالمانه ی بنی- امیه در آن نفوذ کند.
4. نارضایتی و ا فسوس دینداران
به هرحال گروهی ا زمردم علی رغم گرایش نظام سیاسی به ظلم با تکیه بر ایمان قلبی و ندای فطرت پایبندی خود را به دین و ارزش های دینی حفظ می کنند و شکی نیست که این دسته – که در واقع صاحبان و حامیان اصلی حاکمیت دینی به شمارمی آیند- به دلیل هجمه ای که نظام سیاسی از درون به مرزهای اعتقادی و ایدئولوژیک آغاز کرده و به سنت های منصوص شریعت و قراردادهای مقبول اجتماعی را شکسته است سخت آزرده خاطر و نگرانند؛ «باک یبکی لدینه».
امیر المؤمنین(علیه السلام)، این آسیب را به عنوان آفتی روانی برای جامعه ی دینداران مورد توجه جدی قرار داده است. احساس امنیت ایدئولوژیک، یکی از مهمترین هنجارهای اجتماعی است؛ که زمینه ی مساعدی را برای رشد وارتقای جوامع پدید می آورد. گرچه در ظاهر گریه بر دین و ارزش های دینی خود یک هنجار و ارزش است ؛ اما امام (علیه السلام)، از زاویه ی دیگری به این واقعیت می نگرد. و آن این که احساس ناامنی دینی آسیبی روانی است؛ که جامعه ی دینداران را درشرایط گرایش حاکمیت دینی به ظلم تهدید می کند.
5. نارضایتی و افسوس دنیا خواهان
چه بسا در نگاه اول چنین قضاوت کنیم که اگر درجامعه ای دین و دین باوری تهدید شد در مقابل، دنیا و دنیا گرایی ترویج می شود و دنیاگرایان به امیال وآرزوهای نفسانی خود دست می یابند. اما قضاوت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این باره متفاوت است. حضرت، معتقد است که ظلم، همه ی مرزهای امنیت را چه باری دینداران و چه برای دنیا طلبان در می نوردد وامید و رضایت را از همه ی اقشار جامعه صرف نظر از گرایش و نگرش شان سلب می کند.
از سوی دیگر، در این کلام گهربار امام علی(علیه السلام)، تعامل میان دین و دنیا به خوبی و با نهایت ظرافت، مورد توجه گرفته است. گویی آن حضرت، معتقد است که دنیا و برخورداری های دنیوی نیز تنها درسایه ی حاکمیت دین دست یافتنی است. زیرا احساس امنیت است که برخوردای از مواهب مادی را لذت بخش می کند. آن گاه که ظلم، به یک باره امنیت را از آحاد جامعه سلب کرد دنیا خواهان نیز در این شرایط احساس لذت نمی کنند و این نیز آسیب روانی دیگری است که بخش دوم جامعه را تهدید می کند.
6. انهدام تعامل متعادل ملی با حاکمیت سیاسی
از منظر مولاعلی(علیه السلام) رابطه ی مردم و حکومت، اولاً رابطه ای طرفینی؛ و ثانیاً از نوع انجذاب قبلی و ایمان باطنی است. حکومت و حاکمان دینی، درمنظر مردم، عالی ترین پایگاه نگهبانی از روش های دینی و برترین نخبگان علمی و عملی، درعرصه ی سیاستگذاری، برای تحقق عدالت اجتماعی، و مظهر عدالت خواهی ظلم ستیزی هستند. به همین دلیل مردم در پاسداری از نظام سیاسی از نثار جان خویش نیز مضایقه نمی کنند.
از طرف دیگر مردم نیز در منظر حکومت و حاکمان دینی شایسته ترین انسان هایی هستند که مستحق خدمت، آرامش، رفاه وتعالی در عرصه های گوناگون فکری و اعتقادی، فرهنگی و اجتماعی و مالی واقتصادی می باشند. بدین ترتیب مردم، همه ی آرمان ها و ایده آل های خود را در آینه ی زلال حاکمیت دینی منعکس می بینند و حاکمیت نیز سخاوتمندانه شعاع های درشنگر و گرمابخش خورشید دین را- به عنوان منبع ارزش ها و پاکی ها- به ساحت مردم فرو می تابد.