سالهاست که بسيار درباره «فساد اقتصادی» صحبت ميشود و کارشناسان زيادي تحليلهای خود را حول اين پديده مطرح کردهاند. در اينجا، تلاش نگارنده باز کردن بحثي است که هدف آن جايابی نقش رسانه در حل اين چالش بزرگ نظام است. چرا که عدم تفکر و تصميم پيرامون همين موضوع خود در بغرنج کردن فرايند مبارزه با فساد اثر بسياری گذاشته است.
شرط لازم ريشهکنی هر مشکل تحقق دو اصل مهم است: اول وجود «عزم» براي برطرف کردن مشکل و دوم «آسيبشناسي صحيح» از عوامل ايجاد آن.اين دو شرط لازم است و حتما کافي نيست اما شايد بتوان مهمترين نقش رسانه را در همين دو شرط لازم جستجو کرد. معروف است که با شروع مبارزه نعرهها بلند ميشود و همين نعرههاست که «عزم»ها را سست ميکند. «عزم»، يا دروني است که از سلامت نفس و دغدغة فرد يا کليت سيستم حاصل ميشود و يا بيروني است.
رسانه مهمترين «محرک بيروني» در فعال کردن «عزم» مبارزه است و سازوکار آن جهتدهي مطالبهگري است. اما ارتباط با دومين شرط لازم در همين نقطه فراهم ميشود؛ تاريخ مبارزه با فساد نشان میدهد که آنجا که «عزم» وجود داشته است چون آسيبشناسی دقيق نبوده است، نه تنها گرهی بازنشده، که بر کور شدن گرهها نيز افزوده شده است. سالهاست نماد مبارزه با «فساد» در اذهان عمومي به مقابله با «مفسد» تقليل يافته است.
حتي نيتِ همين «عزم» اکنون زير سوال است. زماني که مفسد خداداد و رفيق دوست باشد جريان چپ داعيهدار مبارزه ميشود و آن زمان که نوبت به کرباسچي و جزايري ميرسد جناح راست. مهآفريد و بابک زنجاني ابزار ميشوند براي زنگنه تا «بخور بخوري» را به دولت احمدینژاد نسبت دهد و مهدي هاشمی و پرونده کرسنت پاتکی است براي انتقام. و اين ماجراجويیهاست که سهم مبارزه با «مفسد» را در جنگ با «فساد» در اذهان بالا ميبرد. براي همين است که طعم «افشاي يک نام» براي آحاد مردم لذيذتر از طعم «اصلاح يک قانون» است. اين است که قانون ۸۰ ساله، مقابله با فساد در عصر تکنولوژی را بايد تضمين کند و کسي صدايش درنميآيد.
اين است که آحاد مردم از وجود فساد و عدم مبارزه با آن شِکوه ميکنند اما اين شِکوِه، خود را در کيفيت انتخابها نشان نميدهد. فسادی که ريشة ساختاری دارد، با افشاگری حلوفصل نمیشود. تمرکز بر عوامل اصلی، متکي بر آسيبشناسی صحيح است و اگر رسانه اين کار را انجام دهد خدمت بزرگی به نظام در حل موضوع انجام داده است.