محو شدن بهتر از اشرافی گری:
اگر ما با دست جنایتکار امریکا و شوروى از صفحه روزگار محو شویم و با خون سرخ شرافتمندانه با خداى خویش ملاقات کنیم، بهتر از آن است که در زیر پرچم ارتش سرخ شرق و سیاه غرب زندگى اشرافى مرفه داشته باشیم. و این سیره و طریقه انبیاى عظام و ائمه مسلمین و بزرگان دین مبین بوده است و ما باید از آن تبعیت کنیم؛ و باید به خود بباورانیم که اگر یک ملت بخواهند بدون وابستگیها زندگى کنند مىتوانند؛ و قدرتمندان جهان بر یک ملت نمىتوانند خلاف ایده آنان را تحمیل کنند.(صحیفه امام، ج21، ص: 440)
• زندگی اشرافی و بازی با جوانان:
آنان که به دروغ ادعاى «خلقى» بودن و «مجاهد» و «فدایى» براى خلق مىکنند، با خلق خدا به دشمنى برخاسته و شما پسران و دختران ساده دل را براى مقاصد خود و مقاصد یکى از دو قطب قدرت جهانخوار به بازى گرفته و خود یا در خارج در آغوش یکى از دو قطب جنایتکار به خوشگذرانى مشغول و یا در
داخل به خانههاى مجلل تیمى با زندگى اشرافى، نظیر منازل جنایتکارانى بدبخت به جنایت خود ادامه مىدهند و شما جوانان را به کام مرگ مىفرستند .. (صحیفه امام، ج21، ص: 438)
• ساده زیستی= عزت و ایستادگی، اشرافی گری=ذلت و خواری و عقب نشینی:
اگر بخواهید بىخوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاحهاى پیشرفته آنان و شیاطین و توطئههاى آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان به در نکند، خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید. مردان بزرگ که خدمتهاى بزرگ براى ملتهاى خود کردهاند اکثر ساده زیست و بىعلاقه به زخارف دنیا بودهاند. آنها که اسیر هواهاى پست نفسانى و حیوانى بوده و هستند براى حفظ یا رسیدن به آن تن به هر ذلت و خوارى مىدهند؛ و در مقابل زور و قدرتهاى شیطانى خاضع، و نسبت به تودههاى ضعیف ستمکار و زورگو هستند. ولى وارستگان به خلاف آنانند. چرا که با زندگانى اشرافى و مصرفى نمىتوان ارزشهاى انسانى- اسلامى را حفظ کرد. جوانان ایران و زنان و مردان که در زمان طاغوت با تربیت طاغوتى بار آمده بودند هرگز نتوانستند با قدرت طاغوتى مقابله کنند.( پیام [به نمایندگان مجلس به مناسبت گشایش دومین دوره مجلس (تعیین اولویتها)].
زمان: 7 خرداد 1363/26 شعبان 1404.)
حکومت مردمی در مقابل حکومت اشرافی:
حکومت مردم این است خاصیتاش در مقابل حکومت اشرافى، حکومت مردمى یکى از خاصیات بزرگش این است که خوف در دلشان نیست ..( صحیفه امام، ج18، ص: 32)
• مجلس مردمی و مجلس طاغوتی:
مردم پشتیبان حکومت هستند. اگر مردم، نصف مردم پشتیبان محمدرضا بودند، این مصیبتها به سر او مىآمد؟
مردم یکپارچه پشتیبان این حکومت هستند. اگر حکومت یک گرفتارى پیدا بکند این مردماند که رفع مىکنند گرفتارى را. اگر جنگ براى دولت پیش آید، این مردماند که جبههها را پر مىکنند و پشت جبههها را هم خدمت مىکنند در پشت جبههها، این خاصیت حکومت مردمى است. امروز مجلس چون مجلس مردمى است، این مجلس مردمى مىتواند به فکر محرومین باشد و مجلس دیروز نمىتوانست که به فکر محرومین باشد براى اینکه محروم تویش نبود، اگر هم بود یکى دوتا بود که کارى از او نمىآمد. اما امروز مجلس، مجلسى است که محرومیت کشیدهاند اهل این مجلس، و در آنها از اشراف و اعیان و امثال ذلک دیگر وجود ندارد؛ ولو بعض منحرفین هستند اما از اشراف و اعیان دیگر خبرى نیست. یک همچو مجلسى مىتواند خدمت کند به این کشور و یک همچو مجلسى پشتیبانش همین مردم کوچه و بازار هستند. این هم یکى از خاصیتهاى بزرگ حکومت مردمى است که خوف اینکه چه بشود ندارند. و قدرتهاى بزرگ توجه به این معنا بکنند که نمىتوانند امروز آن فرمانفرمایى که در زمان محمدرضا یا زمان رضاخان مىکردند امروز هم بکنند ..( صحیفه امام، ج18، ص: 33)
• حکومت مستضعفان:
ایران حکومت مردم است، حکومت مردمى دیگر نمىتواند بترسد از اینکه امریکا چى مىگوید. حکومت مستمندان است، حکومت مستضعفان است. اینها در دلشان خوف نیست به اینکه اگرچه بشود ما مقاممان را از دست مىدهیم. مقام نیست تو کار، هیچ یک از اینها به فکر این نیستند که ما الآن یک مقامى داریم و مقام فروشى بکنند. و هیچ کدام هم یک زندگى اشرافى ندارند که بترسند از دستشان گرفته بشود. و چون حکومت ایمان است، خوف از شهادت هم ندارند. بنابراین، امریکا و امثال امریکا تصور نکنند که با یک کلمهاى که در سابق، زمان شاه و زمان رضاخان و محمدرضاخان مىگفتند در اینجا اطاعت مىشد، حالا هم آن هست.( صحیفه امام، ج18، ص: 31)
• بی اطلاعی اشراف از مستضعفان:
اینها چون از طبقه مرفه بودند و اسکلت حکومت را به اصطلاح اشراف و اعیان تشکیل مىدادند از این جهت، اطلاع از اینکه به قشر مستمند چه مىگذرد نداشتند، نمىتوانستند بفهمند که مستمند یعنى چه؛ فکرشان اصلًا در این قضیه هیچ وقت وارد نمىشد. کسانى که از اول کودکى تا آن وقتى که به حکومت رسیدند در مهد آرامش و رفاه بارآمدند، اینها ادراک این مطلب را که قشر دیگرى هم ما داریم که قشر مستمند است نمىکردند. اگر هم یک وقتى هم در ذهنشان مىآمد، عبور مىکرد. فکر این نبودند که این طبقه هم یک موجودیتى دارد و باید براى موجودیت اینها هم فکرى کرد. و لهذا در طول تاریخ، این قشر مستمند و مستضعف و محروم در طول تاریخ شاهنشاهى و در این تاریخى که شماها هم ادراک کردید زمان محمدرضا و بعضىتان هم زمان رضاخان را ادراک کردید، مىبینید که حکومت، حکومت اشراف بود. اگر در یک مجلسى یک نفر، دو نفر هم از طبقه محرومین پیدا مىشد، دریک اقلیت بسیار ضعیف بودند که در مقابل آن جمعیت کثیر نمىتوانستند کارى انجام بدهند. اصل جنس اسکلت حکومت اشرافى این است که به مردم نرسند. و لهذا تمام این روستاهاى ایران تقریباً از همه مواهبى که باید به دست حکومتها تحقق پیدا کند براى این روستاها و این دهات دور افتاده هیچ تحققى پیدا نکرد؛ کمى بوده است، آن هم روى یک مطالبى که بازپاى مالکین و اشراف تو کار بود. اگر روستایى بود که یکى از اشراف مالک او نبود یا یکى از- حکومت- افراد حکومت مالک او نبود، او از تمام مواهب محروم بود. برق یک مطلبى بود که الآن هم در اکثر روستاهاى ما کمى رفته است و مشغولاند که برود، بهدارى ابداً نبود، راه نبود، به طورى که اگر یکى مریض مىشد، یک زنى مىخواست وضع حمل بکند، در آنجا اسبابش فراهم نبود، مىخواستند بیاورند به یک شهرستانى، از باب اینکه راه نبود، بین راه، مریض یا آن زن بدبخت تلف مىشد یا کمىاش مىرسید به معالجه. این وضع حکومت اشرافى در جهان است (صحیفه امام، ج18، ص: 28)
• مسئولان مرفه نیستند:
یکى از عنایات بزرگى که خداى تبارک و تعالى به جمهورى اسلامى و این نهضت اسلامى عنایت فرموده این است که متصدیان امور، چه آنهایى که در مجلس خدمت مىکنند و چه آنهایى که در دولت خدمت مىکنند، چه آنهایى که در ارتش هستند، همه اینها از آن قشر مرفه نیستند؛ از آن قشرى که همه توجهشان به این است که براى خودشان مقام درست کنند و براى خودشان کارهایى انجام بدهند، ولو بر ضد خلق باشد ..
شما اگر توجه کنید به حکومتهائى که در تاریخ بوده است و خصوصاً در این پنجاه سال، ملاحظه مىکنید که آنهایى که در رأس امور بودند، آنها از این «مُلک» ها و «سلطنه» ها و- عرض مىکنم که- از این سنخ مردم و- به اصطلاح- از اشراف بودند. وقتى که اشراف- به قول خودشان- و اعیان و متمکنین و یال و کوپالدارها متصدى امور یک کشور شدند، قهراً اینها مردم را به حساب نمىآورند. این یک امر قهرى است و در مقابل یک قدرتمند بزرگتر، از خودشان خاضعاند و در مقابل ضعفا و ملت خودشان، جابر و ستمگر شما مىدانید که در جمهورى اسلامى، مقامات آن معنا که در سابق داشت از دست داده. نه رئیس جمهورش و نه نخست وزیرش و نه سایر وزرایش اینطور نیست که خیال بکنند، خودشان خیال بکنند که ما یک مقام بالایى، والا مقام هستیم و ما «حضرت اشرف» هستیم و نمىدانم کذا. اینجور نیست. آنها مىبینند که ارزششان در بین جامعه، در همه جا این است که خدمت بکنند، خدمتگزار باشند، نه ارزش به این است که به مردم حکومت کنند. در جمهورى اسلامى، این معنا که هم مقامات آن مقاماتى که سابق تخیل مىشد، نیست و هم اشخاصى که متصدى امور هستند، آن اشخاصى که در یک خانواده اشرافى بزرگ شده باشند و یک زندگى چه کرده باشند و نتوانند بسازند با مردم، نتوانند بسازند با یک زندگى عادى، آنطور هم نیستند .. (صحیفه امام، ج16، ص: 443)
• مجلس مسجد نشین و مجلس کاخ نشین:
این چهره مجلس اسلامى ماست و اگر از صدر مشروطه- الّا شاید دوره اول- تا قبل از این مجلس ملاحظه کنید، اینجا جاى آن وکلا نبود؛ وکلایى که از طبقه اشراف و از طبقه ثروتمند و مرفّه، و حاضر نبودند در یک مجلس چندتایشان با هم جمع بشوند و حاضر نبودند در یک مجلس اینطور مسجدى بنشینند و هر کدام در کاخهاى بلند- الّا بعضیها که آنها هم از سنخ شما بودند- زندگى مىکردند. امکان نداشت که یک مواجههاى بین منِ طلبه با آن تیپهاى اشرافى و اعیانى و داراى کذا و کذا اتفاق بیفتد؛ فرضاً اینکه گوش بدهند به اینکه یک طلبه با آنها چه مىگوید. این از برکات نهضت است، برکات اسلام است که همه نهادهایشان اسلامى و مردمى است
همه ادیان وقتى که شما ملاحظه بکنید، سران این ادیان که انبیا بودند، اینها از طبقه مستضعف قیام کردند و طبقه مستضعف را بر ضد قدرتها شوراندند. حضرت ابراهیم خودش بوده و یک تبرى؛ از طبقه پایین، در مقابل آن نمرود عصر قیام کرد، و آن مظاهر آنها، که مظاهر اشرافیتشان بود و بت هم آن وقت [از] مظاهر اشرافى بود، آنها را شکست. حضرت موسى هم یک شبان و یک عصا؛ از همین طبقه مستضعف. این طبقه را بر ضد فرعون و بر ضد دستگاه طاغوتى برافراشت؛ اینها را برانگیخت بر ضد آنها؛ نه اینها را خواب کرد تا آنها بخورند! اینها را بیدار کرد که آنها را بکُشند. عکس آنکه نویسندههاى خائن ما و نویسندههاى خائن تر خارجیها مىگویند که دین؛ افیون جامعه است، و انبیا آمدهاند که جامعه را با این افیون خواب بکنند، و قدرتمندها و طاغوتها جامعه را بمکند و اینها خواب باشند. درست وقتى تاریخ انبیا را ملاحظه کنید، عکس این
است. یعنى طاغوتها به مردم غلبه کرده بودند و خداوند در هر عصرى یک نفر را از همین قشر پایین، و از همین چوپانها، از همین طبقه مستضعف، برانگیخت و این طبقه مستضعف را بیدار کرد و بر ضد طاغوتها قیام کرد، و فرعون را غرق کرد و از بین برد(صحیفه امام، ج9، ص: 397)
• نامه برای صرفه جویى در برگزارى مجلس خبرگان:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم.
جناب آقاى وزیر کشور.
مجلس خبرگان در جمهورى اسلامى بودجه ده میلیون تومانى و هتل مجلل اشرافى لازم ندارد. آقایان وکلاى محترم، که عمده آنان از علماى اعلام هستند، از این نحو تشریفات نگران هستند. آنان بحمداللَّه با زندگى نزدیک به طبقات محروم عادت نمودهاند. بودجه مذکور را تعدیل نمایید. و عذر برگشت مازاد صحیح نیست؛ زیرا اعتبار مذکور ممکن است سنتى بشود در آتیه ..
- 2 شهریور 58.
- روح اللَّه الموسوى الخمینى
(صحیفه امام، ج9، ص: 327)
• بیانات [با خبرنگار روزنامه اطلاعات (مشکل مسکن مردم)]:
هر چه زودتر باید مشکل مسکن براى بىخانمانها و فقراى ایران حل گردد؛ و براى هر خانواده، مسکن مورد نیازشان تأمین شود، آب و برق براى فقرا و بىبضاعتها باید مجانى گردد.
به نظر من بیشتر انقلابیون واقعى؛ یعنى آنها که نیروى عظیم و کوبنده این انقلاب بودند، مردم غیرمرفه بودند؛ کسانى که بیشترین کشتهها را دادند و با نیروى ایمان واقعى و اعتقاد راسخ؛ باعث پیروزى انقلاب شدند همان کسانى بودند که به هیچ وجه اشرافى و مرفه نبودند و از طبقه پابرهنه بودند.
من دستور دادم که اموال شاه، چه آنها که در داخل ایران است و چه آنها که در خارج پس از مصادره؛ فقط و فقط بین بىبضاعتها و مستمندان تقسیم شود، و این پولها را صرف خانه سازى و دیگر وسایل رفاهى این مردم بکنیم ..(صحیفه امام، ج6، ص: 298)
• اسلام مخالف اشرافی گری:
اسلام است که نمىگذارد این گردن کلفتها زندگى اشرافى بکنند، یا زندگى آنطورى که دلشان مىخواهد بکنند. اسلام تعدیل مىکند. اسلام است که نمىگذارد اجانب بر مسلمین حکومت بکنند، اسلام است که جلوى ظلم را مىگیرد، جلوى دیکتاتورى را مىگیرد. این اسلامى که جلوى دیکتاتورى را مىگیرد، حالا اینها مىگویند که ما از دیکتاتورى محمدرضا خان فارغ شدیم به دیکتاتورى آخوندى رسیدیم! آخر کدام دیکتاتورى آخوندها دارند؟ چه کردند اینها؟ ما مىگوییم دیکتاتورى نکنید، ما مىگوییم دیکتاتورى بکنید؟ ما مىگوییم دیکتاتورى نکنید. ما جز از فساد، جلوگیرى از هیچ چیز نمىکنیم. آزادند مردم؛ شماها نمىگذارید آزاد باشند ..(صحیفه امام، ج5، ص: 547 )
• وهابیت، اسلام اشرافی:
مگر مسلمانان نمىبینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به کانونهاى فتنه و جاسوسى مبدل شدهاند، که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملّاهاى کثیف دربارى، اسلام مقدس نماهاى بیشعور حوزههاى علمى و دانشگاهى، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنهها، و در یک کلمه «اسلام امریکایى» را ترویج مىکنند؛ و از طرف دیگر، سر بر آستان سرور خویش، امریکاى جهانخوار، مىگذارند .. (صحیفه امام، ج21، ص: 81)
• خوف نداشتن از قدرتها، ویژگى حکومت محرومان:
اینها دیگر از قدرتها نمىترسند. خاصیت اعیانیت و اشرافیت به اصطلاح و رفاه این است که چون همیشه خوف این مطلب که نبادا از این مقام، پایین بیایم و نبادا یک لطمهاى به اشرافیت من بخورد، این خوف، اسباب این مىشد که نسبت به زیر دستها ظالم و نسبت به بالا دستها توسرى خور باشد. یک نفر که نخست وزیر بود، وزیر بود و در تاریخ، در طول تاریخ از کسانى بود که متکفل امور کشور بود، نسبت به زیردستان با تمام معنا ظلم مىکرد- به حسب نوع البته- ولى وقتى مواجه مىشد با یک سفارتخانه خارجى، کمال ذلّت را داشت. این خاصیت اشرافیت، به اصطلاح اشرافیت آن معناست که آنها داشتند، و خاصیت حکومت رفاه طلبان است که در مقابل سفارتخانههاى خارجى ذلیل بودند و در مقابل رعیت خودشان و قشر محرومین با کمال قلدرى رفتار مىکردند( صحیفه امام، ج18، ص: 30)
• اشراف زاده درک نمیکند طبقه محروم چیست:
کسى که در مهد اشرافیت به اصطلاح آن وقت بزرگ شده است و از اولى که چشمش را باز کرده است با نوکر و کلفت و حشم و اینها روبرو بوده، این وقتى بزرگ شد خیال مىکند همه چیز همین است. نمىتواند ادراک کند که یک طبقهاى هستند که نان ندارند، یک طبقهاى هستند که نمىتوانند زندگى کنند. (صحیفه امام، ج18، ص: 29)
• اهمیت ساده زیستى روحانیت و مسئولان:
از اهم مسائلى که باید تذکر بدهم، مسئلهاى است که به همه روحانیت و دست اندرکاران کشور مربوط مىشود، و همیشه نگران آن هستم که مبادا این مردمى که همه چیزشان را فدا کردند و به اسلام خدمت نموده و به ما منّت گذاشتند، به واسطه اعمال ما از ما نگران بشوند، زیرا آن چیزى که مردم از ما توقع داشته و دارند و به واسطه آن دنبال ما و شما آمدهاند و اسلام را ترویج نموده و جمهورى اسلامى را بپا کردند و طاغوت را از میان بردند، کیفیت زندگى اهل علم است. اگر خداى نخواسته، مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر دادهاند، عمارت درست کردهاند و رفت و آمدهایشان مناسب شأن روحانیت نیست، و آن چیزى را که نسبت به روحانیت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهورى اسلامى همان.البته من این نکته را عرض کنم، یک دستهاى که در معرض خطر هستند باید خودشان را حفظ کنند، ولى همینها هم باید مواظب باشند که زاید بر میزان نباشد. شما گمان نکنید که اگر با چندین اتومبیل بیرون بیایید وجههتان پیش مردم بزرگ مىشود، آن چیزى که مردم به آن توجه دارند و موافق مذاق عامه است، اینکه زندگى شما ساده باشد، همان طورى که سران اسلام و پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین و ائمه ما زندگىشان ساده و عادى بود بلکه پایینتر از عادى. آنها هم که جمهورى اسلامى را بپا کردند، مردم عادى هستند، و کسانى که بالابالاها نشستهاند، هیچ دخالتى در این مسائل نداشته و ندارند. این مردم بازار و کشاورز و کارگران کارخانهها و طبقات ضعیف- به حسب دنیا و قوى به حسب آخرت- هستند که این توقع را دارند که اگر خداى نخواسته، نفوس این مردم از ما منحرف بشود، ضرر آن براى ما تنها نیست، بلکه براى اسلام است. و ما باید حفظ کنیم آنهایى را که اسلام و جمهورى اسلامى را نگه داشتهاند و بعد از این هم نگه خواهند داشت، و حفظ آن به این است که زندگى ما ساده و عادى باشد. آنهایى هم که مىخواهند خودشان را حفظ کنند، باید بدانند که گاهى با یک اتومبیل پیکان بهتر مىتوانند محفوظ باشند تا وسیله دیگر. و ائمه جمعه و جماعاتى که اگر عادى بیرون بیایند ممکن است از بین بروند، باید به آن مقدارى حفظ کنند که زیاد نباشد. و اینطور نباشد که امام جمعهاى وقتى در خیابان مىآید، خیابان را خلوت کنند و هیاهو به راه بیندازند، اینطور چیزها حیثیتشان را در جامعه ساقط مىکند. بزرگى شما آقایان به دنیا نیست، بزرگى شما به آخرت است، و اینکه پیش خدا آبرومند باشید. و این یک مسئله مهمى است که دخالت در حفظ جمهورى اسلامى دارد و ما باید خیلى مواظب باشیم، و اهل علم و دولت و دست اندرکاران بیشتر باید مواظب باشند، چرا که همه دنبال این هستند که نقطه ضعفى، خصوصاً از اهل علم پیدا کنند و در همه جا مطرح سازند. و ما باید به گونهاى زندگى کنیم که اگر چنانچه آن را از ما گرفتند، حسرت نخوریم، نه اینکه مثل رئیس جمهور امریکا که اگر این مقام را از او بگیرند شاید از حسرت دق کند!.( صحیفه امام، ج19، ص: 318)
• روحانیت متعهد، به خون سرمایه داران زالو صفت تشنه است:
علماى اصیل اسلام هرگز زیر بار سرمایه داران و پول پرستان و خوانین نرفتهاند و همواره این شرافت را براى خود حفظ کردهاند و این ظلم فاحشى است که کسى بگوید دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدى با سرمایه داران در یک کاسه است. و خداوند کسانى را که اینگونه تبلیغ کرده و یا چنین فکر مىکنند، نمىبخشد. روحانیت متعهد، به خون سرمایه داران زالو صفت تشنه است و هرگز با آنان سرآشتى نداشته و نخواهد داشت. آنها با زهد و تقوا و ریاضت درس خواندهاند و پس از کسب مقامات علمى و معنوى نیز به همان شیوه زاهدانه و با فقر و تهیدستى و عدم تعلق به تجملات دنیا زندگى کردهاند و هرگز زیر بار منت و ذلت نرفتهاند. دقت و مطالعه در زندگى علماى سلف، حکایت از فقر و نهایتاً روح پرفتوت آنان براى کسب معارف مىکند که چگونه در پرتو نور شمع و شعاع قمر تحصیل کردهاند و با قناعت و بزرگوارى زیستند ..
در ترویج روحانیت و فقاهت نه زور سر نیزه بوده است، نه سرمایه پول پرستان و ثروتمندان، بلکه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است که مردم آنان را برگزیدهاند. ( صحیفه امام، ج21، ص: 277)
• روحانیت از زی روحانیت خارج نشود:
در اینجا ضمن تشکر از علما و روحانیون و دولت خدمتگزار حامى محرومان باید از باب تذکر عرض کنم و بر آن تأکید نمایم، مسئله ساده زیستى و زهدگرایى علما و روحانیت متعهد اسلام است که من متواضعانه و به عنوان یک پدر پیر از همه فرزندان و عزیزان روحانى خود مىخواهم که در زمانى که خداوند بر علما و روحانیون منت نهاده است واداره کشور بزرگ و تبلیغ رسالت انبیا را به آنان محول فرموده است، از زىّ روحانى خود خارج نشوند و از گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا که دون شأن روحانیت و اعتبار نظام جمهورى اسلامى ایران است، پرهیز کنند و برحذر باشند که هیچ آفت و خطرى براى روحانیت و براى دنیا و آخرت آنان بالاتر از توجه به رفاه و حرکت در مسیر دنیا نیست که بحمداللَّه روحانیت متعهد اسلام امتحان زهدگرایى خود را داده است، ولى چه بسا دشمنان قسم خورده اسلام و روحانیت بعد از این براى خدشهدار کردن چهره این مشعلداران هدایت و نور، دست به کار شوند و با کمترین سوژهاى به اعتبار آنان لطمه وارد آورند که ان شاء اللَّه موفق نمىشوند ..( صحیفه امام، ج20، ص: 343)
• لزوم ساده زیست بودن روحانیان :
و یکى از امور مهم هم این است که روحانیون باید ساده زندگى کنند. آن چیزى که روحانیت را پیش برده تا حالا و حفظ کرده است، این است که ساده زندگى کردند.
آنهایى که منشأ آثار بزرگ بودند، در زندگى ساده زندگى کردند. آنهایى که در بین مردم موجّه بودند که حرف آنها را مىشنیدند، آنهایى ساده زندگى کردند. شاید آقایان کمىشان یادشان باشد، در آن وقتى که ما اوایلى که آمدیم قم، که در آن جا چه اشخاصى بودند، شخص اول قم در جهت زهد و تقوا و اینها مرحوم آشیخ ابوالقاسم قمى ، مرحوم آشیخ مهدى و عده دیگرى، و شخص نافذ آن جا و متقى، مرحوم آمیرزا سید محمد برقعى و مرحوم آمیرزا محمد ارباب ؛ همه اینها را من منزل هایشان رفتم. آن که ریاست صورى مردم را داشت و ریاست معنوى هم داشت، با آن که زاهد بود، در زندگى مشابه بودند. مرحوم آشیخ ابوالقاسم؛ من گمان ندارم هیچ طلبهاى مثل او بود، زندگىاش یک زندگىاى بود که مثل سایر طلبهها، اگر کمتر نبود، بهتر نبود، کمتر هم بود. مرحوم آمیرزامحمدارباب که من رفتم مکرر منزلشان، یک منزلى داشت دوسه تا اتاق داشت خیلى ساده، بسیار ساده. مرحوم آشیخ مهدى همینطور، سایرین هم همینطور، عده هم زیاد بودند آن وقت. وقتى انسان در آن محیط واقع مىشد که اینها را مىدید، همین دیدن اینها براى انسان یک درسى بود، وضع زندگى آنها براى انسان، یک وضعى بود، درس بود براى انسان، عبرت بود. هرچه بروید سراغ اینکه یک قدم بردارید براى اینکه خانهتان بهتر باشد، از معنویتتان به همین مقدار، از ارزشتان به همین مقدار کاسته مىشود. ارزش انسان به خانه نیست، به باغ نیست، به اتومبیل نیست.
اگر ارزش انسان به اینها بود، انبیا باید همین کار را بکنند. انبیا سیرهشان را دیدید چه جور بوده. ارزش انسان به این نیست که انسان یک هیاهو داشته باشد، یک اتومبیل کذا داشته باشد، یک رفت و آمد زیاد داشته باشد. ارزش روحانیت به این نیست که یک بساطى داشته باشد و یک دفترى و یک دستکى داشته باشد. فکر کنید ارزش انسان را به دست بیاورید، ارزش روحانیت را از دست ندهید. در کیفیتِ تحصیلِ علوم هم هرچه بروید سراغ تجملات- و ان شاء اللَّه نمىروید- از علومتان کاسته مىشود. آنهایى که این کتاب هاى قطور را نوشتند و پر ارزش را، زندگىشان یک زندگى طلبگى بوده، مثل شیخ انصارى و مثل امثال اینها؛ یک زندگى طلبگى بوده. آنها توانستند اسلام را در همه جهات حفظ کنند و فقه را به پیش ببرند و مسائل دینى را افزایش بدهند- یعنى فروع را- و آن کتابهاى ارزشمند را عرضه کنند به مردم. براى اینکه، آنها ارزش را به این نمىدانستند که من خانهام باید چه جور باشد، حالا سه تا اتاق داریم کم است، چهارتا.
شما خیال مىکنید که اگر ده تا اتاق هم باشد کافى براى شما هست؟ خیر، اگر همه این دنیا را به یک کسى بدهند، کافى نیست، مىگوید: باید برویم جاى دیگر. این فطرت انسان است، فطرت خداخواهى است ..
این یکى از فطرتهایى است که هرکس هرچه بیابد، آن گم شده خودش را نیافته، آن گم شده یک چیز دیگرى است و لهذا آن که دنبال قدرت مىرود، قدرت مطلق مىخواهد، «قدرت مطلق خداست». آن که دنبال علم مىرود، علم مطلق مىخواهد، «علم مطلق علم خداست». هر که دنبال هر کمالى برود یا هر چیزى برود، آن کمال مطلقش را مىخواهد و همه خدا رامى خواهند، خودشان نمىدانند. عذابهایى که به ما مىشود براى حجابهایى که در ما هست. آن که حجابها را پاره کرده است، ارزشها را مىفهمد و رسیده به آن جایى که باید بفهمد.(صحیفه امام، ج19، ص: 252)