-
-
-دوران پس از پیروزی انقلاب1357
وی، بعد از سه ماه از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، با کناره گیری خویش، به مدیریت رادیو منصوب شد. در زمان روی کارآمدن دولت محمدعلی رجایی، وی معاون سیاسی محمدعلی رجایی گردید. همچنین، محسن سازگارا، به همراه محمد حسینی بهشتی، محمدعلی رجایی، محمدرضا مهدوی کنی، محسن رضایی، بهزاد نبوی و خسرو تهرانی اعلامیهای با عنوان «اعلامیهٔ 10 مادهای دادستانی» جهت خلع سلاح نیروها و احزاب مسلح تدوین کردند.
وی در سال 1361 خورشیدی، به عنوان رئیس سازمان گسترش صنایع سنگین جمهوری اسلامی منصوب شد. بعد از مدتی کوتاه، از این مقام کناره گرفت و به طور رسمی از حکومت خارج شد. وی تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته تاریخ تا مقطع دکترا، ادامه داد. پیش از این مقطع نیز، مدتی رئیس هیات مدیره شرکت داده پردازی ایران بود.
-
-نظر سازگارا در مورد انقلاب اسلامی
سازگارا نظر خود را چنین بیان میکند:
«به نظر من آنچه در انقلاب1357 رخ داد يك تراژدي بود. حركات آقاي احمدينژاد بازگشت به شعارهاي اول انقلاب را در دستور كار خود قرار داده كه مدتهاست آن نظريههاي انقلابي شكست خورده است. اين جريان فاقد يك نظريه مدون و هدفمند است. اگر انقلاب محصول يك نسل انقلابي بود و كادرها و مديران آن توانستند يك انقلاب را با قدرت به پيروزي برسانند، حتي بسياري از آنها تجربه شكست خوردن در يك جنگ را هم ندارند، بلكه مهمترين افتخار آنها زنجيركشي و چماقزني بر سر زنان و دانشجويان و كارگران و اقشار ديگر مردم در يك دهه گذشته است. معمولاً در انقلابها وقتي شكست ميخورند و از اصلاح هم ناتوان ميشوند، گروهي از رهبران فكر ميكنند نظريهها و سياستها بد يا غلط اجرا شده است. لذا ميكوشند با آدمهاي جديد آن سياستها را دوباره تجربه كنند. حال آنكه اشكال از نظريه انقلاب است نه آدمها. ...وقتي انقلابها در اصلاح خود شكست ميخورند، چارهاي ندارند جز اينكه تن به تحولات جديد بدهند. امروز چه بپذيرند چه نپذيرند، ما وارد جمهوري چهارم شدهايم؛ يعني تحولات درون جامعهي ايران و خود انقلاب اين مرحله جديد را به وجود آورده است. اين جمهوري ديگر از جنس جمهوري اسلامي نيست».
-
-انفجار مقر نخست وزیری و اتهام پاک نشده
سازگارا توسط قطب زاده به سرپرستی راديو منصوب شد و بعد در زمان نخست وزيری شهید رجایی به این نهاد پيوست و در سمت مشاور سياسی بهزاد نبوی فعالیت کرد. در روز انفجار دفتر نخست وزيری در سالن نبود و مانند فرد دیگر در معرض اتهام قرار گرفت و هیچ گاه توضیح قانع کننده ای در این زمینه ارائه نکرد که چه رابطه ای با کشمیری داشتهاست.
نویسنده «شنود اشباح» در کتابش آورده است که بعد از انفجار نخست وزیری در حالی که هیچ نشانه ای از مجروح شدن کشمیری نبود، بهزاد نبوی، بهزاد باستانی، محسن سازگارا (معاون سیاسی اجتماعی بهزاد نبوی)، بیژن تاجیک، علی اکبر تهرانی و محمد رضوی، هسته اصلی «شهیدسازی» از کشمیری و انتشار خبر «شهادت» او را شکل دادند. مخصوصاً سازگارا محکم روی این قضیه مانور داده و در جمع آوری مقداری خاکستر از محل انفجار و قرار دادن آن در تابوت کشمیری سعی زیادی داشت و از یک زن به عنوان همسر کشمیری دعوت کرده بود تا در مراسم ختم او شرکت کند، در حالی که خانواده کشمیری قبلاً به خارج از کشور فرستاده شده بودند. وی دو بار در سال های 63 و 65 به اتهام همکاری با منافقین و دست داشتن در انفجار نخست وزیری بازداشت شد و هر دو بار به دلیل کمبود مدارک و نیز اعمال نفوذ حامیانش از مجازات در امان ماند؛ هر چند اتهامات او هیچ وقت پاک نشدند و بخصوص در سالیان اخیر و در پی مواضع او علیه انقلاب و نظام به نوعی تأیید هم شده اند. تلاش های وی برای تعییر ساختار نظام بی تردید در راستای همان اقدامات وی در سال های اول پیروزی انقلاب است؛ سال هایی که او مدعی است در تأسیس سپاه «پاسداران انقلاب اسلامی» مشارکت داشته؛ همان انقلاب اسلامی که بعداً آن را همچون گروه های چپ با حذف پسوند اسلامی، انقلاب 57 عنوان داد.
سازگارا در سال های اول پیروزی انقلاب اسلامی تلاش زیادی به عمل آورده بود تا حضور گروهک های ضد انقلاب در داخل کشور تثبیت و به رسمیت شناخته شود، اما با طغیان مسلحانه این گروهک ها و به ویژه منافقین، و قاطعیت شهید لاجوردی در مقابله با آنها، پروژه سازگارا ناموفق ماند و این یکی از مواردی بود که وی بابت آن به شدت از شهید لاجوردی کینه به دل گرفت و در موارد مختلف هم گفته که طرح ده ماده ای دادستانی - تهیه شده توسط او و همفکرانش- در اوایل انقلاب که متضمن عدم برخورد مسلحانه طرف های درگیر بود و در مقابل، از فعالیت سیاسی همه آنها حمایت می کرد، شکست خورد و یکی از دلایل این امر، کوتاه نیامدن لاجوردی از مواضع خود بود.
از همان آغاز نشانه های ناهمسویی سازگارا و امثال او با انقلاب آشکار شده بود و این وضعیت با گذشت زمان نمود بارزتری می یافت.
-
-صنعت و سیاست
پس از مختومه شدن پرونده انفجار مقر نخست وزیری، سازگارا به وزارت صنايع تحت مدیریت بهزاد نبوی رفت و مدتی رئيس سازمان گسترش و نوسازی صنايع شد. در سال 68 و در روزهایی که سخن از رفتن او به رياست سازمان برنامه بود از فعاليت های حکومتی جدا شد و ترجیح داد در بخش صنعت فعالیت نماید. سازگارا تا سال 80 در مشاغل مختلف اجرايي و صنعتي در ايران مشغول به كار و عضو هیئت مدیره برخی از شرکت های بزرگ کشور، مانند ایران خودرو، تراکتورسازی و داده پردازی بود و به نظر می رسد در همین سال-ها توانست توان مالی خوبی پیدا کند و به مانند سایر همفکرانش که بعداً مدعی اصلاحات شدند، ابتدا بر منابع مالی مطمئن بخصوص در صنعت و ساختمان مسلط شده و سپس برنامه های خود را در چهارچوب اصلاحات و روشنفکری دینی پی بگیرد.
تمایل به حضور در ساختار قدرت و داشتن سمت همواره از خصلت های سازگارا بوده و بسا که هدف او از فعالیت تحت عنوان روشنفکر دینی هم همین بوده باشد. او در انتخابات هشتم ریاست جمهوری برای شرکت در انتخابات ثبت نام کرد اما از سوی شورای نگهبان رد صلاحيت شد و همین باعث گردید این شورا را هم به عنوان یکی از موانع عملی شدن منویات خود و همفکرانش مورد حمله و تخطئه قرار دهد.
در مقطعی دیگر، او برای نفوذ در ساختار حاکمیت به شورای شهر روی آورد و از جمله نامزدهای اصلاح طلبان برای شهرداری تهران شد اما با پيروزی محافظه کاران در انتخابات اسفندماه سال 81 این موضوع منتفی گردید.
-
-فعالیت فکری و عملی
به طور کلی، مقاطع فعالیت فکری و عملی وی را می توان چنین در نظر گرفت:
تا مقطع انقلاب (نزدیک شدن به مرکزیت نهضت اسلامی)؛
تا تأسیس سپاه پاسداران (نفوذ در ارگان های انقلابی)؛
تا انفجار نخست وزیری (همکاری پنهان با گروهک ها)؛
تا ورود به بخش صنعت (حفظ حضور و نفوذ در حاکمیت)؛
تا خرداد 76 (زمینه سازی تغییر نرم نظام)؛
تا تعطیلی و توقیف روزنامه های زنجیره ای (ترویج افکار التقاطی و ایجاد شکاف فکری و نظری میان مردم و نظام)؛
تا خروج از کشور (حمله آشکار به ارکان نظام)؛
بعد از خروج از کشور (تشکیل حلقه کیان خارجی و سازماندهی اپوزیسیون فکری علیه نظام.)
-
-اصلاحات
او به اذعان سعید حجاریان,عبدالکریم سروش واکبر گنجی از بنیانگذاران اصلاحات و یکی از تئوریسین های اصلی دوم خرداد معرفی شده است.
عبدالکریم سروش در نشریه آزادگان با تیتر:"اگر قدر سازگارها را که اصلاحات را در ایران کلید زدن ندانیم به بن بست خواهیم رسید" و در جایی دیگر می نویسد "امثال آقای سازگارا از سرمایه ها و بانیان اصلاحات در ایران هستند"
اکبر گنجی نیز در نشریه نشاط در توصیف محسن سازگارا می نویسد "سازگارا پدر پولدار روزنامه های مستقل اصلاح طلب است".
در میان همین نشریات زنجیره ای محسن سازگارا کارل پوپر صهیونیست را به عنوان پدرخوانده اصلاح طلبی در ایران معرفی می کند و از مصاحبه هایش با او می نویسد.
-
-بازداشت و زندان
در طی حکومت جمهوری اسلامی وی دو بار به زندان رفت. محسن سازگارا، پس از حوادث خرداد ماه سال 1382 در کوی دانشگاه تهران، به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از سوی شعبه 26 دادگاه انقلاب بازداشت شد و به اتهام اقدام علیه امنیت ملی، به تحمل 7 سال حبس تعزیری محکوم کرد. در زندان اوین وی به اعتصاب غذا دست زد و توجه محافل سیاسی و حقوق بشری را به خود معطوف کرد. او پس از سه ماه بازداشت موقت در زندان اوین، سرانجام با قرار وثیقه آزاد شد. وي بعد از آزادي از زندان براي معالجه از كشور خارج ميشود و به انگليس وسپس به امريكا ميرود و در آنجا ماندگار ميشود.
-
-خروج از ایران
محسن سازگارا پس از خروج به علیرضا نوری زاده مامور اینترجنس سرویس انگلستان معرفی می شود و از آن پس با حضور در شبکه های ضد نظام اقدام به دروغ پردازی و پیشبرد اهداف سازمان های متبوع خود می کنند .
از دانشگاه شریف تا نوفل لوشاتو
رفتن او به آمریکا، رها کردن تحصیل و آمدن به نوفل لوشاتو به توصیه و حمایت نهضت آزادی و ورودش به ایران در زمره همراهان امام (ره)، در کل، یک روند بسیار مشکوک و احتمالاً برنامهریزی شده برای مقاصد خاصی بوده است. چنان که درباره قطب زاده چنین بود. در دهه هفتاد شمسی یکی از مقامات اطلاعاتی آمریکا گفته بود «ما در ایران نیروهایی (یعنی جاسوسهایی) را داریم که در دهه چهارم زندگی (حدود چهل سالگی) هستند». بررسی رویدادهای سه دهه انقلاب و توجه به عملکرد و رفتار افراد، میتواند نشان دهد که جاسوسانی از این دست چه کسانی بوده و چگونه رفتار کردهاند؛ از جمله برنامههای آنها قطعاً تشکیل حلقههایی از افراد مستعد برای ضربه زدن به نظام بوده است.
سازگارا پس از پناهنده شدن در امریکا نقاب از چهره بر میکشد و رابطه خود را با موسسات ضد نظام نظیر:
Amrican interprice Institute For
Public Policy
NED
FP موسساتی که زیر نظر سازمان جاسوس امریکا موسوم به CIA فعالیت می کنند.
Amrican interprice Institute For Public Policy : نام موسسه ای است که با اعطای بورسیه به پناهندگان سیاسی سعی می کند حلقه ای از این افراد را گرد هم آورد تا پروژه بی ثبات سازی را در کشورهای هدف پیاده کند,موسسه ای که به گفته "دیگ چنی" معاون رئیس جمهور اسبق امریکا مهمترین کشور هدف از نظر این سازمان ایران است.محسن سازگارا تا به حال چندین پروژهتحقیقاتی را در این زمینه برای سازمان به انجام رسانده است که مهمترین این پروژه ها: پیکار برای حقوق خود,جنبش دانشجویی ایران,تبل توخالی و خاورمیانه جدید می باشد.
-
-از تحریم انتخابات تا کودتای مخملی
محسن سازگارا که در سالهای گذشته دعوت به تحریم انتخابات می کرد این بار با تئوریهای کودتای مخملی جیم شارپ به حمایت علنی از یک کاندیدای خاص در جریان انتخابات پرداخت.همینطورعلیرضا نوری زاده نیز در یک برنامه تلویزیونی درصدا آمریکا برای حمایت علنی خود از همان کاندیدای خاص اینطور می گوید:سخت است که انتخاب بکنم اما اگر 100 درصد مطابق با برنامه های ما نیست حداقل انطباق با برنامه های ما را دارد.ایشان درروزهای مانده به 22 خرداد به قصد زیر سوال بردن انتخابات,پروژه تقلب در انتخابات را برای ایجاد کودتا مخملی کلید می زنند.
محمد محسن سازگارا بلافاصله پس از این موضوع به سراغ موسسه forgien policy میرود موسسه ای که در معرفی خود اینطور نوشته است : وی با کمک این موسسه اتاق فکری را تشکیل می دهد که اغتشاشات در ایران را برنامه ریزی کند.وی در منزل مسکونی خود واقع در واشنگتن دی سی به تهیه برنامه در مورد اغتشاشات و آموزش های رفتاری در خصوص آن می پردازد.گوشه ای از اعتقادات شخصی ایشان در برنامه صدای آمریکا
محمد محسن سازگارا هدف خود را اینطور بیان می کند:درکم از دین تغییر کرده است و به یک درک حداقلی از دین رسیده ام و در واقع به یک نوع سکولاریسم قائل هستم و انگیزه من از فعالیت سیاسی و مبارزاتی خود جایگزین کردن یک نظام سکولار و لائیک به جای نظام حاضر است.
-
-نقش سازگارا در انتخابات دهم
هم انتخابات نهم و هم انتخابات دهم ریاست جمهوری، از جمله رویدادهای سیاسی داخلی کشور بودند که پیامدهای مهمی داشتند. اگر انتخابات هفتم و هشتم ریاست جمهوری به نوعی تأثیرات شکلی در سیاست های داخلی و خارجی ایران داشت، دو انتخابات اخیر، جدای از تأثیرات شکلی و تغییرات سیاسی، پیامد مهم دیگری داشت که عبارت بود از افشای بسیاری از طرح ها و برنامه های دشمنان نظام و آشکار شدن چهره های مزدوران وابسته به آنان. انتخابات نهم و دهم را می توان نورافکنی توصیف کرد که بر زوایای پنهان تابید و نقاب ها را از چهره ها کنار زد.
سازگارا و همفکران او، چه در داخل کشور و چه در خارج کشور، از آنجا که به این نتیجه رسیده اند که نظام جمهوری اسلامی «به این راحتی سرنگون نمی شود»، روش پیچیده تری را که در واقع طراحی شده توسط دستگاه های اطلاعاتی، محافل صهیونیستی، و مؤسسات تحقیقاتی ویژه هستند به کار بسته اند. دو محور اصلی این برنامه، ایجاد شکاف میان دولت و ملت، و از بین بردن انسجام ملی است. خط مشخصی که در اظهارات سازگارا دیده می شود مبتنی بر همین دو محور است.
پیش از برگزاری انتخابات اخیر، وی در تحلیل اوضاع کشور مدعی شده بود که جامعه تحت «فشار مداوم استبداد و در معرض يك نوع فروپاشي اجتماعي قرار دارد» و این روند همان است که مردم از آن به «سقوط اخلاقي جامعه» تعبير مي کنند. او می افزاید از سوی دیگر «مردم دچار يك نوع افسردگي سياسي شده اند كه اصلي ترين دليل آن شكست جنبش اصلاحات است».
این تحلیل آشکارا مقدمة طرح ادعای «آزاد نبودن انتخابات» است که بعداً به طرق مختلف از زبان وی و دیگر افراد و طیف های اپوزیسیون هم بیان گردید.
کاندیدای مطلوب او کسی مانند عبدالله نوری است زیرا او صراحتاً با ولایت مطلقه فقیه مخالفت کرده و حتی گفته است از زمان بازنگری قانون اساسی با آن مخالفت داشته است. سازگارا ضمن آنکه مدعی می شود «روحانی بودن» در ایران دیگر مزیت و ارزش نیست و مردم به روحانیون اعتمادی ندارند به نوری توصیه میکند: «آقاي نوري بايد تكليف اطرافيان خود را روشن كند. به اين ترتيب مردم بهتر مي توانند آقاي نوري را بازشناسي كنند. يك نكتة كوچك هم هست و آن هم روحاني بودن ايشان كه امروز در كشور مزيتي نيست. بنابراين آقاي نوري از آنجا كه در كسوت روحانيت است، بايد بتواند با طبقه روحاني موجود خط كشي روشني، هم در تئوري و هم در عمل انجام دهد. ايشان بايد اين مسئله را به خوبي براي مردم تبيين كند كه ايشان جنسشان با بقيه فرق دارد كه به نظر من فرق دارد.»
اینگونه تشویق افراد مسئله دار به موضع گیری علیه نظام همان روندی است که برای نوسازی اپوزیسیون جمهوری اسلامی از سوی دستگاه های اطلاعاتی غرب طراحی و اجرا شده و از جمله خود سازگارا هم نتیجة همین طرح بوده است.
در تحلیلی دیگر، سازگارا در پاسخ به این سؤال که می گوید: «سياست بازي قدرت است و قدرت يا از مردم و اقشار گوناگون مردم در مي آيد - مثل جوامع دموكراتيك ـ يا از اسلحه و زور و يا از پول و ثروت. در كشمكش بازي قدرت در جامعه ما، نيروهاي نظامي كه الان وجود دارند و حمايت رهبري را هم دارند، مواضع قدرت را در دست گرفته و دست اصلاح طلبان را بسته اند؛ از آن طرف هم پول و اسلحه و وزارت كشور و شوراي نگهبان و قوه قضاييه و صدا و سيما دستشان است. دليلي ندارد وقتي اين جور خر قدرت را سوار هستند، اجازه بدهند كس ديگري هم بيايد و سوار شود مگر اينكه زور طرف مقابل زياد باشد. طرف مقابل اين زور را دارد؟ يگانه چيزي كه مي تواند اين افراد را مجبور به تقسيم قدرت كند، مردم هستند.» منظور وی آن است که در وضعیت کنونی، نظام مشروعیت مردمی ندارد و رأی مردم هم در انتخاب رئیس جمهور بی تأثیر است.
حاصل جمع این دو تحلیل آن می شود که هر کس با ولایت فقیه مخالف باشد مورد حمایت مردم خواهد بود و می تواند قدرت تصاحب کند. این حرف تازه ای نیست و همان است که سال ها اپوزیسیون کهنه آن را مدعی بود و فراتر از این، می گفت مردم پذیرای اسلام نیستند و در صورت برگزاری رفراندم به چیزی غیر از جمهوری اسلامی رأی خواهند داد. همسانی نظرات و تحلیل های سازگارا و اپوزیسیون کهنه مؤید یکسانی ماهیت آنهاست و همان طور که اپوزیسیون کهنه آلت سیاست های بیگانگان بود، اپوزیسیون نو هم به همان گونه است.
وی دربارة یکی از کاندیداهای انتخابات دهم ریاست جمهوری اظهارات جالبی دارد: «آقاي كروبي يك خوبي دارد كه وقتي كاري مي كند روشن و شفاف مي گويد اين كار را مي كنم. ولي به لحاظ مواضع، ايشان كاملاً در مرز اصلاح طلبان و اقتدارگرايان ايستاده است و اصولاً چهره اي محسوب نمي شود كه بخواهد چيزي را عوض كند و ما حرف جدي اي از ايشان نشنيده ايم. ايشان همان قدر سرويس به آیت الله خامنه اي و اقتدارگرايان ميدهد كه به اصلاح طلبان. به خصوص اينكه اصلاح طلبان به ايشان به عنوان يك يهودا نگاه مي كنند»!
تحلیل دیگری که سازگارا دربارة انتخابات ارائه کرده بود، ارتباط دادن مسئلة غزه به آن بود. وی می گفت حاکمیت با استفاده از آنچه در غزه می گذرد می خواهد ذهن و توجه مردم را از انتخابات که یک رویداد مهم است منحرف نماید.
ضمن آنکه این تحلیل ها شباهت زیادی به تحلیل ها و مدعیات طیفی از اصلاح طلبان داخل کشور داشت، روند انتخابات باطل بودن آنها را نشان داد. با مشاهدة وضعیت جدید، این افراد و از جمله سازگارا بدون اشاره ای به غلط بودن تحلیل های خود دربارة روگردانی مردم از نظام، در پس «موج سبز» صف کشیدند. سازگارا در اظهاری که نشاندهندة رابطه اش با برخی از عناصر مزدور داخل کشور بود گفت «از منایع خود در ایران شنیده ام که مجتبی از گروه پشتیبانان احمدی نژاد در انتخابات 2005 بود که توانستند قدرت را به دست بگیرند» و سپس همان شایعاتی را به عنوان تحلیل ارائه می کند که کمابیش در داخل کشور هم از سوی افراد خاصی که موضوع تقلب در انتخابات را مطرح می کردند دامن زده می شد.
جالب آنکه وی در این ماجراها طرح رفراندم را که خود آن را چند سال پیش ارائه کرده بود، در وضعیت کنونی نابجا توصیف کرده و تأکید کرد تنها چیزی که در این وضعیت به درد می خورد و کارساز است، مسئلة ابطال انتخابات می باشد زیرا نهایتاً به عقب نشینی حاکمیت می انجامد.
سازگارا به همراه گنجی و مخملباف، حمایت رسانه ای و تبلیغی از اغتشاشات داخل کشور را بر عهده گرفتند. این هر سه، از وظیفه بگیران محافل صهیونیستی و دستگاه های اطلاعاتی غرب هستند.
-