پایگاه عدالت خواهان گلستان"وقتي صحبت از سياست و ديانت و سياست و معنويت ميشود، بيدرنگ سخن مشهور و معروف آيتالله شهيد سيدحسن مدرس به ذهنمان ميآيد که «سياست ما، عين ديانت ماست و ديانت ما، عين سياست ما».
***
امام خميني تعريف ميکند که در گفتوگويي که بين وي و حسن پاكروان، رئيس وقت سازمان اطلاعات و امنيت روي داد، پاکروان در ضمن صحبتهايش گفت: سياست عبارت است از دروغ گفتن، تقلّب کردن، خُدعه، فريب و خلاصه پدرسوختگي؛ خوب اين را بگذاريد براي ما.1
امام در تحليل جملات او ميفرمايد: «همين جا ميخواست پدرسوختگي كند؛ يعني ميخواست كلاه سر من بگذارد! من گفتم: به اين معنا كه شما ميگوييد، ما هيچ وقت همچو سياستي را نداشتيم؛ خدعه و فريب و اين چيزها».2
***
امام خميني به درستي بر اين باور است که اين سخن که سياست خدعه است، خود، يک خدعه است براي کنار زدن اسلام و روحانيت از صحنه سياست! آن گاه وي سياست حقيقي را تبيين ميکند و ميفرمايد: «سياست، خدعه نيست؛ سياست، يك حقيقتي است. سياست، يك چيزي است كه مملكت را اداره ميكند؛ خدعه و فريب نيست. اينها همهاش خطاست. اسلام، اسلام سياست است؛ حقيقتِ سياست است؛ خدعه و فريب نيست».3
امام معتقد است که سياست، ابزاري است که به وسيله آن کشور اداره ميشود.
بنابراين، امام، سياست را به حق و باطل تقسيم کرد و کارويژه سياست را هم اداره کشور بيان کرد.
هر كجا عناصر چهارگانه ذيل با هم محقق شدند، سياست خواهيم داشت:
1. قانون.
2. قانونگذار.
3. مجري قانون.
4. هدف.4
وقتي محتواي قانون تغيير كند، سياست و جهتگيري سياست هم تغيير خواهد كرد؛ به اين معني كه اگر قانون، الهي و مجريان قانون، انبيا، اوصيا و عالمان بيدار باشند و حرکت جامعه در صراط مستقيم باشد، آن وقت سياست ما، سياستي الهي خواهد بود؛ اما اگر قانون غيرالهي و ضد الهي و يا داراي رنگ و لعابي ظاهري از قانون اصيل الهي باشد، سياست، سياستي غير الهي خواهد شد و سعادتي پنداري و كاذب و به اصطلاح، شقاوت را به دنبال خواهد داشت.
امام خميني معتقد است که «اسلام، حکومت است و احکام هم قانون آن؛ الإسلام هو الحكومة بشئونها والأحكام قوانينا لإسلام».5 در اين نگاه دين و تعاليم آن، اجتماعي و سياسي ديده شده است. نگاه امام خميني به اسلام، چنين نگاهي است. وي اعتقاد دارد که اسلام، يك دين سياسي است و ديني است كه همه چيزش سياست است؛ حتي عبادتش6 و به همين جهت بسياري از احكام عبادي اسلام، منشأ خدمات اجتماعي و سياسي است و به همين جهت رسول اللَّه صلياللهعليهوآله، حكومت تشكيل داده است.7 استاد امام خميني، آيت الله محمدعلي شاه آبادي نيز تصريح کرده که «قرآن مجيد با اسلام انفرادي، مناسبت ندارد».8 طبق اين نگاه، چون اسلام، ديني اجتماعي و سياسي است، احکام اخلاقي آن هم اجتماعي و سياسي وضع شدهاند. بنابراين، بر اساس اين نگاه، تعاليم اخلاقي و عبادي اسلام از بنياد، سياسي هستند؛ نه اين که فردي و گسسته از اجتماع و سياست باشند و بعد لازم باشد که آنها را به اجتماع و سياست سنجاق کنيم. بسياري از اشکالات و سؤالاتي که راجع به رابطه سياست و معنويت پديد ميآيد، نتيجه همين نگاه به اسلام است؛ نگاهي که اسلام را حکومت و فقه را قانون آن نميداند؛ بلکه اسلام را ديني فردي و فقه را هم قوانين شخصي و جزئي ميداند.
از ديدگاه امام خميني، توحيد، سياسي است؛ زيرا با پذيرش توحيد، انسان نبايد از هيچ کس ديگري اطاعت کند و بايد از اطاعت از غير خدا، سر باز زند و قيام کند. وي ميفرمايد: «اين اصل [يعني اصل توحيد]، به ما ميآموزد كه انسان تنها در برابر ذات اقدس حق بايد تسليم باشد و از هيچ انساني نبايد اطاعت كند؛ مگر اين كه اطاعت او اطاعت خدا باشد و بنابراين، هيچ انساني هم حق ندارد انسانهاي ديگر را به تسليم در برابر خود مجبور كند... . و بنا بر اين مبنا، انسان بايد عليه اين بندها و زنجيرهاي اسارت و در برابر ديگران كه به اسارت دعوت ميكنند، قيام كند و خود و جامعه خود را آزاد سازد؛ تا همگي تسليم و بنده خدا باشند و از اين جهت است كه مبارزات اجتماعي ما عليه قدرتهاي استبدادي و استعماري، آغاز ميشود.9
***
امام خميني تصريح ميکند که: «اسلام، احكام اخلاقياش هم سياسي است و همين حكمي كه در قرآن هست كه مؤمنين برادر هستند، اين، يك حكم اخلاقي است؛ يك حكم اجتماعي است؛ يك حكم سياسي است».10
امام خميني ميفرمايد: كسي كه ميگويد دين از سياست جداست، تكذيب خدا را كرده است؛ تكذيب رسول خدا را كرده است؛ تكذيب ائمه هدي را كرده است.11 متأسفانه اسلامي كه الآن دست ماست به كُلّي از سياست جدايش كردند؛ سرش را بريدند. آن چيزي كه اصل مطلب است از آن بريدند و جدا كردند، و مابَقياش را دست ما دادند. همان ما را به اين روز نشانده است كه ما نميشناسيم سَرِ اسلام را. ما تا اسلام را پيدا نكنيم و تا همه مسلمين اسلام را پيدا نكنند، نميتوانند به مَجْد خودشان برسند. مَجدِ اسلام، آن بود كه در صدر اسلام بود.12
جمله «سياست، سر اسلام است»، استعارهاي نيکوست. در اين عبارت، سخن از درهم تنيدگي سياست و معنويت و نيز سخن از عينيت نيست؛ بلکه از رابطهاي بالاتر از عينيت سخن گفته شده است و آن اين است که سياست حقيقي، به مثابه سر اسلام است و اسلام منهاي سياست، اسلام آمريکايي و اسلام تکفيري است و اسلام منهاي سياست، فاقد عقلانيت و بصيرت است. اين نگاه، زادة تفکري است که از آغاز نگاهي روشمند به اسلام دارد و معتقد است که اسلام، رهبر، مکتب و امت دارد و ضرورتاً دولت دارد و از همين روي اولين اقدام پيامبر در مدينه تشکيل دولت بود و تأسيس مسجد، در واقع، تأسيس مقرّ حکومت بود.
بر اساس همين نگاه اصيل اسلامي و الهي، امام خميني بعد از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي ايران، انقلاب ايران را استمرار حركت پيامبران دانست13 و از صدور انقلاب سخن گفت14 و روشن است که «صدور انقلاب»، به معناي دخالت در امور كشورهاي ديگر نيست؛ بلكه به معناي پاسخ دادن به سؤالهاي فكري بشر تشنه معارف الهي است.15
بدين ترتيب، مفهوم «سياست» از ديدگاه امام با توجه به اركان چهارگانه و اقسام سياست، به شكل زير قابل تعريف خواهد بود: تلاش انسانها در جهت تحقق قانون الهي در روي زمين، به رهبري انبيا، اوصيا و عالمان بيدار، براي رسيدن به سعادت حقيقي كه همان قرب به خداست16 و بر همين مبنا، سياست، سر اسلام است؛ نه اين که سياست و معنويت درهم تنيده باشند و يا سياست، بخشي از اسلام و يا عين اسلام باشد.
پينوشتها:
1. صحيفه امام، ج9، ص 177
2. همان، ج10، ص 125
3. همان.
4. نجف لكزايي، انديشه سياسي صدرالمتألهين، بوستان کتاب، قم 1381، ص94
5. امام خميني، كتاب البيع، ج2، ص 633
6. صحيفه امام، ج10، ص16
7. همان، ج17، ص 205
8. محمد علي شاه آبادي، شذرات المعارف، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، تهران 1386، ص43
9. صحيفه امام، ج5، ص 387 - 388
10. همان، ج13، ص 130
11. همان، ج20، ص 114
12. همان، ج10، ص 449
13. صحيفه امام، ج5، ص544
14. همان، ج12، ص 77
15. عبدالله جوادي آملي، آواي توحيد، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، تهران 1378، ص21
16. ر.ك: نجف لكزايي، سير تطور تفكر سياسي امام خميني، ص47