به گزارش پایگاه عدالت خواهان"بازی سیاست، دوست و دشمن دائمی نمیشناسد؛ دشمن دیروز میتواند دوست امروز باشد و این همان چیزی است که محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی را بار دیگر روانه تلآویو ساخته است؛ این بار هم مخفیانه. سالهاست که دشمنی کشورهای عرب با رژیم صهیونیستی رنگ باخته است و اغلب این کشورها روابط پنهان و آشکاری با آن دارند. روند نزدیکی تلآویو و ریاض نیز خاص امروز نیست بلکه به سالهای میانی دهه ٩٠ برمیگردد زمانی که عربستان برخی از شرکتهای مرتبط با رژیم صهیونیستی را از فهرست تحریمهای خود خارج کرد. این روند تا به امروز تداوم یافته و گزارشهایی از دیدارهای بن سلمان و سایر مقامات ارشد سعودی با سیاستمداران و نظامیان تل آویو در سالهای 2015 تا اوایل سال 2017 منتشر شده است. علنی شدن چنین روابطی برای عربستانی که همواره تمایل داشته است خود را رهبر جهان اسلام و جهان عرب بداند، تا حدودی هزینهبردار است. اما عربستان در چند سال گذشته بر آن شده است تا سطح روابط خود با تل آویو را از حالت مخفی و پنهان به حالت نیمهآشکار درآورد. ظاهراً افزایش همکاری با اسرائیل، هزینه حمایتهای ترامپ برای به قدرت رسیدن بن سلمان و از آن مهمتر تازهترین قمار سعودیها برای تضعیف قدرت ایران در منطقهای است که عربستان خواهان سروری سیاسی و مذهبی بر آن را یعنی منطقه خاورمیانه دارد. از چشمانداز سیاسی و منطقهای، نزدیک شدن عربستان به رژیم صهیونیستی بر دو ستون مهم استوار است: رقابت عربستان با ایران برای تبدیل شدن به قدرت برتر منطقه و دیگر آنکه نگرانی تل آویو از فرجام جنگ سوریه با برتری ایران و آنچه آن را یک "کریدور شیعی از تهران تا بیروت" مینامد.
رقابت عربستان با ایران
رقابت عربستان با ایران برای نفوذ و قدرت مسلط شدن در خلیج فارس و خاورمیانه، تاریخی طولانی و پیچیده دارد که مدتها پیش از انقلاب اسلامی آغاز شد و با انقلاب ایران به اوج خود رسید، فراز و فرودهایی را تجربه کرد و امروز با شدت بیشتری ادامه دارد. بهطور کلی، ماهیت انقلابی حکومت ایران در برابر ماهیت محافظهکار حکومت عربستان، ایدئولوژی اسلام شیعی در برابر اسلام سنی، تعارض تاریخی و هویتی اعراب- ایران (عرب و عجم)، تغییر موازنه منطقهای به سود ایران پس از سرنگونی طالبان در افغانستان و سقوط رژیم بعثی عراق، خلأ قدرت ناشی از خروج تدریجی نیروهای آمریکایی، خیزشهای عربی اواخر سال 2010 به بعد و نبردهای نیابتی متعاقب آن، اختلافات حوزه انرژی، پرونده هستهای ایران و توافق با 6 قدرت بزرگ، مؤلفهها و علل این رقابت، با هدف قدرت مسلط شدن در منطقه هستند که در قالب یک جنگ سرد منطقهای خود را نشان میدهد.
اوج این جنگ سرد را میتوان در سوریه دید؛ عربستان سعودی و سایر رهبران سنی، ناآرامیهای سوریه را فرصتی طلایی برای عقب راندن ایران شیعه و قطع ارتباطش با سوریه دیدند. حمایت گسترده از سلفیها و مخالفین اسد راه به جایی نبرد و اوضاع، آنچنانکه آنها انتظار داشتند پیش نرفت. اسد در قدرت ماند و جایگاه ایران در سوریه تضعیف نشد. بلکه بر عکس، اکنون به اذعان اغلب ناظران و تحلیلگران بینالمللی، ایران برنده نهایی جنگ سوریه است.[1] از سوی دیگر، حمله عربستان به یمن با هدف محدود ساختن نفوذ ایران و محاصره قطر به جرم حمایت از ایران، تنها پیروزی دیپلماتیک دیگری را برای ایران رقم زده است و احتمالاً پیامدهایی مستقیم بر جبهه سوریه به همراه خواهد داشت. ترکیه و قطر هر دو در آغاز مواضعی به شدت مخالف با ایران در مسئله سوریه داشتند اما اکنون به نظر میرسد بیش از هر زمان دیگری در مسیر کاهش این اختلاف نظرها حرکت میکنند. بنابراین، ظاهراً عربستان سعودی در برخورد با مسئله ایران تا حدود زیادی تنها شده است.
نگرانی تل آویو از فرجام جنگ سوریه
با آغاز جنگ در سوریه در سال 2011، "تل آویو که روابط پراگماتیکی با دمشق و مرز ثابتی با این کشور داشت، حالا محاسبه میکرد که حتی با ریسک روی کار آمدن یک رژیم اخوان المسلمین بهعنوان جایگزین، مزایای تضعیف محور سوریه- ایران ارزشمند است و چنین تغییری شانسی برای مرحلهای جدید در سیاست منطقهای است."[2] پس از گذشت 6 سال و حضور بازیگران متعدد منطقهای و بینالمللی در جنگ سوریه، اسد هنوز در قدرت است؛ ایران و روسیه همچنان در سوریه حضور دارند و اغلب تحلیلها از پیروزی ایران، حزبالله و روسیه در سوریه حکایت دارند. حملات متعدد رژیم صهیونیستی به نیروهای حامی اسد در جولان، کمکهای مالی و نظامی به مخالفین اسد و یادآوری مکرر خط قرمزهای تل آویو در سوریه به ترامپ و پوتین، تا کنون و دستکم در ظاهر، افق روشنی را در برابر دیدگان آن نگشوده است. روایت رژیم صهیونیستی از محدود شدن یا پایان جنگ در سوریه، حضور دائمی ایران در این کشور و حکومتی است که سیاست خارجی آن بهشدت متأثر از ایران خواهد بود. نتیجه از نگاه آن ها، همسایگی با دشمنی خواهد بود که تا چندی پیش فاصلهای بیش از هزار کیلومتر با آن داشت و سایهاش را از لبنان و گاه از غزه احساس میکرد اما حالا باید نظارهگر آن در یکقدمی خود در بلندیهای جولان باشد.
این روایت از سوی "رژیمی است که بهتازگی دریافته که در جنگ سوریه از جبهه اشتباهی حمایت کرده است و در نتیجه قافیه را باخته و در موقعیتی نیست که چیزی مطالبه کند"،[3] ممکن است منجر به حملهای علیه سوریه یا به عبارت دیگر علیه مواضع ایران در این کشور شود. با این حال، اسرائیل برای حمله به سوریه، به چیزی فراتر از چراغ سبز پوتین و ترامپ یا دستکم یکی از آن دو نیاز دارد. به نظر نمیرسد نتانیاهو از دیدار اخیرش با پوتین دستاوردی به همراه آورده باشد. در مورد ایالاتمتحده نیز، صرفنظر از غیر قابل پیشبینی بودن ترامپ، به نظر نمیرسد کنگره و افکار عمومی آمریکا راضی به حضور گسترده نیروهای این کشور نظیر آنچه در افغانستان و عراق (در سال 2003) وجود داشت، شوند. بنابراین این رژیم نیز مانند عربستان در مسئله ایران، تا حدود زیادی تنها شده است.
نتیجهگیری
پرچم پایان مخاصمهای که از سوی فهد، ولیعهد عربستان در سال 1982 با طرح صلح 8 مادهای برای حل منازعه عرب- اسرائیلی بالا برده شد، اکنون در دست بن سلمان، ولیعهد سعودی است با این تفاوت که این بار رنگ دوستی به خود گرفته است. بن سلمان، آشفته از ناکامیها در یمن، قطر و سوریه این بار به ریسمان تلآویو چنگ زده است. اما تلآویو تنها شاید بتواند مثل ترامپ که تسلیحات خود را برای عربستان کادوپیچ کرد، برخی تسلیحات از رده خارجشده نظامیاش را در اختیار این کشور بگذارد؛ عربستان حتی از تکنولوژیهای برتر نظامی و اطلاعاتی اسرائیل نیز نمیتواند سود ببرد چراکه از چشمانداز تلآویو، هرگونه قدرت منطقهای آنهم با قابلیت نظامی، تهدیدی برای امنیت تل آویو است. از سویی دیگر، به نظر نمیرسد این رژیم کارت دیپلماتیکی برای عربستان محسوب شود چراکه خود در جستجوی چنین ابزاری است. بهعلاوه، مناسبات این دو در ذیل مناسبات ایالاتمتحده و روسیه تعریف میشود؛ تا زمانی که ایالاتمتحده تصمیم به حضوری تمامعیار در خاورمیانه نگیرد، اتحادها یا همکاریهایی از این دست، تأثیر چندانی بر روندها نخواهد داشت. در نهایت، رژیم صهیونیستی در بهبود روابط و شاید دوستی با عربستان نهتنها چیزی را از دست نمیدهد بلکه حداقل دستاورد آن مشروعیت در جهان عرب است در حالی که این معادله برای عربستان واژگونه است؛ به لحاظ سیاسی و منطقهای، تلآویو متاعی برای بخشیدن به عربستان یا معامله کردن با آن ندارد و همین امر است که ماهیت نزدیکی عربستان سعودی به این رژیم را شبیه به یک قمار برای سعودی میسازد؛ قماربازی که بیشتر دارایی خود را در قمار یمن، سوریه و قطر باخته است.
انتهای پیام/