عدالت خواهان گلستان"قتل های سریالی به آن دسته از قتل هایی گفته می شود که قاتل به دلیل فشارهای روحی و بیماری های روانی مرتکب قتل حداقل سه نفر با یک شیوه مشابه می شود. در بیشتر پرونده ها قاتلان مرد و قربانیان زنان هستند. بررسی ها نشان می دهد، این افراد در کودکی تحت سلطه والدینی سختگیر بودند و تنفر شدیدی از آنها داشتند. قاتلان سریالی که با انگیزه آزار و اذیت مرتکب جنایت می شوند، خود در کودکی یا نوجوانی قربانی تجاوز شده اند.
این قاتلان شخصیتی دوگانه دارند. در محیط خانواده آرام و خونسرد و در برابر قربانیان خود جنایتکارانی خشن هستند. تمام تلاش آنها فرار از دست پلیس است، اما پس از گرفتار شدن، با خونسردی به تشریح جنایت های خود می پردازند.
قتل های سریالی در ایران با اصغر قاتل آغاز شد و آخرین قاتل سریالی مردی بود که اوایل امسال سه زن را در کردستان با انگیزه سرقت به قتل رساند. مهین نخستین و تنها قاتل سریالی زن در ایران است. کودکان و زنان، قربانیان قتل های سریالی بودند.
سرهنگ هادی مصطفایی، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی درباره شخصیت قاتلان سریالی در ایران می گوید: تعریف های مختلفی درباره قتل های سریالی وجود دارد. هرگاه با چند جرم مواجه باشیم و شواهد نشان دهد عامل آن شخص یا گروه واحدی است، آن را سریالی می دانیم. تشخیص سریالی بودن چند قتل هم کاری تخصصی است و نیاز به مهارت دارد. این تشخیص هر چقدر بموقع باشد از کشته شدن افراد بیگناه بیشتر جلوگیری می شود. وضع روانی قاتلان سریالی باید از سوی کارشناسان مورد بررسی قرار گیرد تا به نتیجه ای مطلوب رسید، اما نکته جالب در این پرونده ها واکنش خانواده قاتل است. آنها وقتی متوجه موضوع می شوند، باور قاتل بودن برایشان سخت است، زیرا این قاتلان افرادی خونسرد هستند که ناملایمات درونی خود را در برابر خانواده و آ شنایان بروز نمی دهند و مدعی هستند با کشتن قربانیان به آرامش می رسند.
در این گزارش به مهم ترین قتل های سریالی ایران پرداخته شده و کارشناسان عوامل ارتکاب جرایم سریالی را مورد بررسی قرار داده اند.
زنجیربافان قاتل
هرکدام از قاتل های زنجیره ای برای کاری که کردند، توجیهی دارند. یک نفر برای انتقام، یک نفر برای خواست قلبش و دیگری به دلیل بیماری روانی دست به این کار می زند. تنها نقطه اشتراکشان در این است که جان تعدادی از انسان ها را با روش های مشابه می گیرند. اولین قتل، نقطه عطف شروع این زنجیره است که قتل های بعدی یا برای سرپوش گذاشتن بر احساس ناشی از قتل اولی است یا برای تجربه دوباره همان حس که قتل اول در آنها ایجاد کرده بود. در ادامه داستان آدمکشی های چند قاتل زنجیره ای ایرانی را خواهید خواند.
بامیه فروش قاتل
داستان قتل های زنجیره ای ایران با قتل های اصغر قاتل شروع می شود. اصغر بروجردی یا همان اصغر قاتل اولین قاتل زنجیره ای ایران است که تیرماه 1313 در میدان توپخانه به دار آویخته شد. داستان جنایات اصغر قاتل ابتدا در عراق بود و انتهایش در ایران. دهم دی ماه 1312 نصرت الله نوزده ساله به اداره تامینات (آگاهی) تهران رفت و از پیدا کردن یک جسد بی سر حوالی شترخان خبر داد. جسدی که نصرت الله پیدا کرده بود سر آغاز کشف شدن چند جسد دیگر شد.
اوایل اسفند 1312 مامور جوانی متوجه مردی میانسال و قوی جثه ای شد که یک پیت حلبی و یک پشته حمالی همراهش بود. مرد به مامور گفت که بامیه فروش است و پیت حلبی هم ابزار کارش است، اما کاوش درون پیت حلبی چیز دیگری را نشان می داد. کشف چند دست لباس خونین و چاقویی که رد خون بر آن مشخص بود، مرد بامیه فروش را در تله انداخت و باعث شد تا مسیر زندگی اش به اداره تامینات بیفتد.
اعتراف اولیه اصغر به تجاوز و قتل «علی» که به گفته خودش قرار بود در کنارش شاگردی کند، اولین برگ از صفحات بی پایان 33 قتلی است که 25 تای آنها در عراق اتفاق افتاده و بقیه در ایران صورت گرفته بود.
اصغر بروجردی معروف به اصغر قاتل به جرم تجاوز و قتل ده ها پسر جوان و نوجوان در دادگاه محاکمه شد. او در دادگاه عنوان کرد که جنایاتش را در چهارده سالگی و در کشور عراق آغاز کرده بود تا این که عاقبت در هجده سالگی به جرم آزار و اذیت پسران نوجوان به 9 سال حبس محکوم شد. او پس از آزادی از زندان تصمیم گرفت از آن به بعد پس از انجام دادن کارش قربانی هایش را سر به نیست کند. همین تصمیم سرآغاز فرار اصغر قاتل به ایران شد. روز ششم تیرماه 1313 روزی بود که حکم اعدام اصغر قاتل اجرا شد. جمعیت بسیاری از شب قبل برای دیدن اعدام او در میدان توپخانه جمع شده بودند. او که از صبح آرام و خونسرد بود به محض دیدن طناب دار گفت: «من چند ولگرد و مجهول الهویه را کشتم، شما به خاطر آنها مرا می کشید؟»
مجید سالک، قاتل شورولت سوار
«مجید سالک محمودی» نام قاتل زنجیره ای است که بین سال های 59 تا 64 دست کم 30 زن را به قتل رساند. نخستین برگ پرونده قتل های مجید با خبر گم شدن زنی به نام اختر و دو فرزندش به نام های محمد و فرحناز تشکیل شد. هنوز هیچ ردی از اختر و بچه هایش به دست نیامده بود که خبر گم شدن زن های بیشتری به اداره آگاهی گزارش می شد. این اخبار همزمان بود با کشف اجساد زن هایی که بیشتر آنها با طنابی سفید رنگ خفه شده و در مکان های متروک رها شده بودند، تا این که بهمن ماه 64 جسد زنی چهل ساله به نام معصومه در منطقه اوین تهران پیدا شد. خواهر معصومه از مردی به ماموران گفت که سوار بر شورولت ایرانی سبزرنگ مزاحم خواهرش می شد.
یک هفته پس از اظهارات خواهر معصومه، ماموران گشت آگاهی در میدان بهارستان تهران به شورولت سبزرنگی مشکوک شدند که در صندوق عقبش تعدادی لباس زنانه و مقدار قابل توجهی طناب سفید رنگ وجود داشت. نخستین اعترافات مجید فقط چهار قتل را شامل می شد، اما هر قدر جلسات بازجویی بیشتر می شد اعترافات او هم گستردگی بیشتری به خود می گرفت. او در یک جلسه بازجویی به 11 قتل دیگر و در جلسه ای که کمی بعد انجام شد، از 13 قتل دیگر پرده برداشت. براساس گزارش بازپرس قتل وقت و دادستان عمومی و انقلاب تهران، مجید سالک محمودی در سال 1365 دورانی که حبس خود را قبل از اجرای حکم می گذراند پس از گرفتن آبگوشت افطاری خود، در همان فرصت صرف غذا که دست ها و پاهایش را باز کرده بودند، خود را با طنابی که از حاشیه پتوهای سلول درست کرده بود، خفه کرد.
«خفاش شب»، اسطوره وحشت تهرانی ها
«خفاش شب» خوراک روزنامه های سال 76 بود. داستان قتل های خفاش شب از فرورودین 76 شروع شد تا این که عاقبت تابستان همان سال از قاتل دستگیر شده ای که اعتراف کرده بود، رو نمایی شد.
«غلامرضا خوشرو کوران کردیه» شاه کلید معمای وحشت آن سال های تهران بود. شامگاه بیست و دوم تیرماه 76 بسیجیان پایگاه شهید نظری ناحیه ۱۰ شهری سپاه ناحیه غرب تهران خفاش شب را در منطقه پونک دستگیر کردند.
مردادماه سال 76 فقط در دو جلسه به اتهامات خفاش شب در شعبه 35 مجتمع قضایی امام خمینی رسیدگی شد. او بر خلاف انتظار جمعیت کثیر حاضر در دادگاه با تیزهوشی تمام در مقابل سوالات قاضی قتل ها را به گردن «حمید رسولی» انداخت. با این حال او به 9 بار قصاص، یک بار اعدام در ملأعام و 214 ضربه شلاق محکوم شد. بیست و دوم مرداد 76 روزی بود که حکم اعدام خفاش شب اجرا شد. پس از آن که طناب آبی رنگ اعدام بر گردنش انداخته شد به آرامی زیر لب زمزمه کرد: «اگر من گناهی کرده ام از خداوند طلب مغفرت می کنم.»
سعید حنایی قاتل زنجیره ای مشهد سال های 79 تا 80 جان 16 زن را گرفت. او در دفاعیه خود درباره چرایی کشتن زنان مشهد در آن سال گفت: «اسمم سعید حنایی، شغلم بنایی و متاهلم. از هفتم مرداد سال گذشته (1379) تاکنون 16 زن را کشته ام، از عمل خود به هیچ وجه پشیمان نیستم و اگر دستگیر نمی شدم قصد داشتم تعداد قتل ها را به 150 برسانم.» تا زمان اجرای حکم، سعید حنایی همچنان باور نمی کرد که به خاطر قتل های صورت گرفته اعدام شود، اما او در نهایت صبح بیست و هشتم فروردین 81 در محوطه زندان مرکزی مشهد قصاص و به دار مجازات آویخته شد.
محمد بیجه که بیش از 14 کودک و سه فرد بزرگسال را کشته و جنازه بعضی ها را در کوره آجرپزی از بین برده بود، یکی از چند هزار ساکن بی نام و نشان پاکدشت بود که با انجام این قتل ها نام پاکدشت را در کنار اسم خودش برای همیشه حک کرد.
داستان قتل های محمد بسیجه معروف به بیجه از دهم شهریور 83 با گزارش ناپدید شدن سه دانش آموز به اداره آگاهی آغاز شد. جرقه اصلی آتش انتقام در بیجه زمانی روشن شد که مورد تجاوز یکی از آشنایانش قرار گرفت. او در همان سن یازده سالگی مورد تجاوز قرار گرفت؛ چیزی که بعد ها بارها در زندگی اش اتفاق افتاد و باعث شد تا او نیز به یکی از همان اشخاصی تبدیل شود که کودکی اش را تبدیل به کابوس کرده بودند. محمد بیجه پس از محاکمه در بیست و هفتم آبان 83 به ۱۶بار قصاص و یک بار اعدام، ۱۵سال حبس و یکصد تازیانه حد الهی محکوم شد. عاقبت او در بیست و ششم اسفند برای اجرای حکم آماده شد؛ حکمی که به گفته خودش بهترین خبر زندگی اش بود.
امید برک با وجود سن و سال کم در عرض یک سال جان ده زن را گرفت و با فروش طلاهای آنها زندگی کرد. ده بار قصاص به خاطر ده فقره قتل و یک بار اعدام در ملأعام به اتهام هشت فقره زنای محصنه و دو فقره تجاوز به عنف و سه سال حبس به خاطر سرقت اموال مقتولان و 74 ضربه شلاق و رد مال عاقبتی بود که پس از چهار ساعت محاکمه در شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران نصیب امید یا همان «قاتل بزرگراه» شد. بر اساس اعترافات او، نخستین قتلش را سال 85 خارج از تهران و در یکی از شهر های شمالی ایران انجام داده بود. نهم آذر 88 امید برک همراه همسرش ساحره برای محاکمه در جلسه ای علنی که در سالن امام خمینی تشکیل شد در جایگاه متهمان حاضر شدند. پس از تائید حکم صادر شده برای امید از سوی دیوان عالی کشور صبح دوشنبه نهم بهمن 89 حکم اعدام امید برک اجرا شد. ترس از اعدام باعث شد تا امید روز قبل از اجرای حکم ادعا کند که همسرش ساحره تمام این کار ها را انجام داده و او بی گناه است. باوجود این ادعا بامداد همان روز در میدان قدس کرج در حضور فقط دو نفر از اولیای دم طناب سفید قصاص به دور گردن امید برک پیچید
نگاه کارشناس1
چطور یک نفرقاتل سریالی می شود؟
دکتر پرویز رزاقی / روان شناس و مدرس دانشگاه: عوامل مختلفی دست به دست هم می دهند تا فردی مرتکب قتل شود. یک عامل، محیط است. آشنایی با افرادی که در قتل دست داشته اند یا رفتارهای ضداجتماعی و بزه را براحتی انجام می دهند به ما کمک می کند. علت دوم خود فرد است. اگر از درون تهی بوده و وجدان اخلاقی در او ضعیف باشد، نگاه انسانی به زندگی، رفتارهای مثبت، سازندگی، رفتار و جامعه سالم نداشته باشد، به سمت قتل می رود. گاهی افراد به دلیل ضربه ای که از جامعه یا خانواده (از دست دادن همسر یا فرزند) خورده اند، مرتکب قتل می شوند. یعنی ضربه وارد شده به او به قدری بزرگ و جانانه بوده که احساس می کند جز قتل و آدمکشی، هیچ راه دیگری وجود ندارد تا آرامش را به او برگرداند.
گاهی در کودکی یا نوجوانی مورد تعرض قرارگرفتن و تکرار آن به دفعات، روی فرد تاثیر می گذارد تا به سمت ارتکاب قتل پیش برود. به طور مثال محمد بیجه، متهم اصلی جنایات پاکدشت، خود کسی بود که در کودکی مورد تعرض قرار گرفته و پس از آن و به قصد انتقام گرفتن از جامعه به 17 کودک بیگناه و سه فرد بزرگسال تجاوز کرده سپس آنها را به قتل رسانده بود. منظور از قتل های سریالی، قتل های متعددی هستند که از سوی یک فرد و با انگیزه های شخصی به وقوع می پیوندد.
افرادی که دست به جنایت های سریالی می زنند، باید ویژگی های شخصیتی و روانی قاتل بودن را داشته باشند. نمونه این ویژگی ها، رفتارهای ضد اجتماعی است که فرد از خود نشان می دهد. اینها جامعه ستیز هستند. اختلالات شخصیتی در این افراد به قدری عمیق بوده و درونی شده که با کشتن یک یا دو نفر آرام نمی شوند و آن قدر به کشتن ادامه می دهند تا حس آرامش سراغشان بیاید. قاتلان سریالی درگیر یکی از انواع اختلالات روانشناختی به نام اسکیزوفرنی(نوعی بیماری روانی) از نوع پارانویا هستند و از آن رنج می برند. مبتلایان به اسکیزوفرنی از نوع پارانویا به همه سوءظن دارند و فکر می کنند در خطر هستند و دیگران علیه آنها توطئه کرده و همه قصد حمله به او را دارند و تحریک پذیر و خشمگین هستند.
علت بعدی در تکرار جنایت در قاتلان سریالی این است که رفتار در آنها تقویت شده است. یعنی چون در به قتل رساندن افراد موفق بوده، این موفقیت را به حساب پاداش می گذارد و باعث می شود جنایت هایش را همچنان ادامه بدهد.
علت سوم، این است که تنبیهی متوجه این افراد نیست. یعنی با مهارت هایی که در ارتکاب جنایت و مخفی نگه داشتن آنها پیدا می کند یا به دلیل ضعف نیروهای امنیتی، به دام پلیس نمی افتد. علت چهارم، پاداش های ویژه ای است که قاتل به طور مستقیم دریافت می کند. او پاداشش را زمانی دریافت می کند که می بیند یک گروه خاص از افراد را به قتل رسانده و همین موضوع باعث شده تا خانواده های آنان و مردم واکنش شدیدی نشان بدهند. مشاهده واکنش مردم و به وجود آمدن این حس و هیجان در او ، که من باعث این وضع شده ام، لذت روانی فراوانی را در قاتل ایجاد می کند. در قتل های سریالی نوع نگاه روانشناختی قاتل، نسبت به آسیبی که به فرد وارد می کند نیز در تکرار آن بسیار موثر است. در جریان قتل های غلامرضا خوشرو که به خفاش شب معروف است، قربانی پس از این که وارد خودرو می شد، قاتل درها را قفل می کرد و همین مساله باعث می شد تا احساس قدرت و توانمندی به او دست بدهد و لذت ببرد از این جهت که تو(قربانی) در دستانم هستی و جان و زندگی ات در اختیار من است. تسلط بر زندگی و مرگ دیگران او را خشنود می کرد. قاتل از این که می دید قربانیانش می ترسند و با التماس وگریه از او می خواهند تا رهایشان کند، لذت می برد. اینها افرادی هستند که سعی می کنند به هر روش ممکن صدمات مختلف جانی و مالی به دیگران وارد کنند. قاتلان سریالی مبتلا به نوعی اختلال به نام اختلال سلوک نیز هستند. اینها دوران کودکی و نوجوانی نابسامانی داشته اند.
کسانی که درگیر این اختلال شخصیتی هستند، قدرت سازگاری و سازش با جامعه و فضای اجتماع را ندارند، اگر بررسی کنید می بینید که بارها از مدرسه یا خانه فرار کرده و دست به سرقت زده اند، خانواده از هم پاشیده ای دارند، در کانون اصلاح و تربیت حضور داشته و میزان سازگاری اش با خانواده و مدرسه بسیارکم بوده است. فردی دست به قتل سریالی می زند که زمینه روانی اش را داشته باشد، اما کسی که به قصد سرقت وارد خانه ای می شود، جرات کشتن را ندارد و پس از دزدی محل را ترک می کند.
اما در مورد قاتل سریالی این طور نیست و او فقط با کشتن است که آرامش پیدا می کند و یک نوع رضایتمندی درونی در او ایجاد می شود. اگر دقت کرده باشید دیده اید که قاتلان سریالی پس از قتل نشانه ای از خود برجای می گذارند.
به طور مثال سعید حنایی که به مرد عنکبوتی معروف بود و در مشهد 16 زن را به این دلیل که از نظر اخلاقی مشکل داشتند، به خانه اش برده و پس از تجاوز کشته بود، همیشه با استفاده از روسری آنها را به قتل می رساند. استفاده از یک وسیله خاص برای قتل یک نشانه خاص است (درست مثل زورو که هرجا می رفت، علامت (زد) را حک می کرد.) ساختار ذهنی چنین فردی مشکل دارد، ذهنش به او این طور دستور می دهد که اول باید تجاوز کرد و بعد کشت.
در واقع وقتی قاتلی از یک نشانه استفاده می کند، با این عمل می خواهد قدرتش را به اثبات برساند.
یک گروه دیگر از قاتلان می آیند و قربانیان خود را به تخت می بندد و پس از آزار و اذیت و شکنجه های زجرآور متعدد، به فجیع ترین شکل ممکن به قتل می رسانند. گروه دیگری از قاتلان با استفاده از ابزار سختی به سر مقتولان ضربه وارد می کنند و پس از کشتن، آنها را با چاقو مثله می کنند. انجام چنین کارهایی درواقع یک پیام بیمارگونه است از ذهن قاتل که به او دستور می دهد.
نگاه کارشناس 2
نوع جرم به متغیرهای مختلفی بستگی دارد
دکتر اصغر مهاجری / جامعه شناس: در بزهکاری ها و جرم هایی که به وقوع می پیوندد و مردم در اصطلاح عامیانه به آن خلاف و جامعه شناسان به آن ناهنجاری های اجتماعی می گویند، با توجه به نوع جرمی که اتفاق می افتد، دلایل و بسترهای خاص خودش را دارد. به عنوان مثال، جایگاه افراد به لحاظ اجتماعی، روی جرمی که مرتکب می شوند، تاثیر می گذارد. یقه سفیدها کسانی هستند که جرم شان را بر اساس جایگاه رانتی که در نظام اقتصادی و اداری دارند، انجام می دهند. یا باندهای مافیایی در سطح اقتصادی، به روش خاص خود کار می کنند. یقه آبی ها هم که متعلق به طبقات پایین جامعه هستند، بزه های خود را انجام می دهند. بنابراین نتیجه می گیریم که نوع و انجام جرم به متغیرها بستگی دارد. یکی از این متغیرها که روی جرم ها تاثیر می گذارد، فضا و بسترهای فرهنگی و اجتماعی است. بعضی مواقع جامعه آبستن انجام جرم است. گاهی اوقات شبکه های اجتماعی به لحاظ جهتگیری ارزش ها، چنان جامعه را به واکنش سریعی وامی دارد که حتی مجرمان نیز قادر به تکرار جرم نیستند. بعضی وقت ها بسترهایی که جرم در آن اتفاق می افتد، با هم فرق می کند. زمانی که بستر و شرایط برای تحقق شبکه های اجتماعی پویا فراهم نیست، همین شبکه ها مخفی و زیرزمینی می شوند و احتمال این که جرم های بیشتری به وجود بیاید، بیشتر است. بنابراین نبود بسترهای لازم برای فعالیت های سالم اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی و به انضمام بحث مشکلات فرهنگی، همگی باعث می شود تا احتمال بروز قتل های سریالی بیش از پیش شود. برای جلوگیری از وقوع جرایم سریالی در جامعه باید بسترهای وقوع آن را در جامعه شناسایی و در جهت حذف این بسترها تلاش کرد.