به گزارش پایگاه عدالت خواهان" مقام معظّم رهبرى ضمن اشاره به جولان موقّت و چند روزه باطل در سطح عالم، از مسئولان نظام جمهورى اسلامى مى خواهند كه در انتخاب راه رسيدن به جامعه آرمانى دوران ظهور دقت كنند. ايشان منظور از «انتظار فرج» را فرج نهايى براى همه بشريت مى دانند: «"انتظار فرج" يك مفهوم بسيار وسيع و گسترده اى است. يك انتظار، انتظارِ فرجِ نهايى است; يعنى اينكه بشريت اگر مى بيند كه طواغيت عالم ترك تازى و چپاولگرى مى كنند و افسارگسيخته به حق انسان ها تعدّى مى كنند، نبايد خيال كند كه سرنوشت دنيا همين است; نبايد تصور كند كه بالاخره چاره اى نيست و بايستى به همين وضعيت تن داد; نه، بداند كه اين وضعيت يك وضعيت گذرا است ـ «للباطل جوله»17 و آن چيزى كه متعلّق به اين عالم و طبيعت اين عالم است، عبارت است از: استقرار حكومت عدل; و او خواهد آمد. انتظار فرج و گشايش، در نهايت دورانى كه ما در آن قرار داريم و بشريت دچار ستم ها و آزارهاست، يك مصداق از انتظار فرج است.»18 «اصل، عدالت است. شما ببينيد انتظار حجّت قائم ـ ارواحنا فداه ـ كه انتظار ديرپاى هميشگى شيعه بوده، در درجه اول، براى اين بوده است كه عدالت در دنيا استقرار پيدا كند: "يملأ الارض قسطاً و عدلا بعد ما ملأت ظلماً و جوراً"19 همه چيز بعد از عدالت است. آرزوى ديرين انسان هاى مظلوم در سرتاسر تاريخ هم عدالت بوده است. ما امروز نظامى داريم كه مى خواهد دنبال عدالت باشد. اين هدف و شعار ماست. بايد راه را درست انتخاب كنيم.»
مشقت هاى عدالت خواهى
رهبر عالى قدر انقلاب اسلامى از دولت مردان مى خواهند گام هاى استوار خود را در ارائه الگوى كشورى عدالت محور، رو به پيش بردارند و همّت ها را حفظ و به قلّه هاى آرمانى انقلاب فكر كنند و در راستاى آن اقدام نمايند: «ما بايد يك كشور نمونه بسازيم و نشان دهيم كه اسلام مى تواند با اجراى قوانين خود و با حاكميت خود، انسان ها را از لحاظ نيازهاى مادى و معنوى اشباع كند. ما بايد عدالت را در واقع جامعه خودمان تجسّم ببخشيم و روى دست بگيريم; به دنيا نشان بدهيم. اگر بخواهيم به قله هاى بلند انسانيت برسيم بايد كار كنيم، بايد تلاش كنيم، بايد دور را ببينيم، بايد همّت را در خودمان حفظ كنيم، بايد زانوانمان در راه نلرزد، بايد خستگى را حس نكنيم، اراده مان بايد تضعيف نشود، بايد پيش برويم. نه اينكه اين ممكن نيست، كاملا ممكن است.»
ايشان اذعان مى دارند كه اولا، عدالت و عدالت خواهى دشمنانى دارد و ثانياً، پيمودن راه عدالت داراى مشقّت ها و هزينه هايى طاقت فرساست: «البته دنبال عدالت بودن، هزينه ها و دردسرهايى دارد و موجب دشمنى قشرهايى هم مى شود. اميرالمؤمنين [(عليه السلام)] در نامه خود به مالك اشتر مى گويند: "آنجايى كه امر داير شد بين توده مردم ـ آنهايى كه محتاج عدالت تو هستند ـ با خواص و مجموعه هاى كوچك و بهره مند و ممتاز جامعه، حتماً توده مردم را ترجيح بده.»"22 امروز اين معنا بايد شعار ما باشد و معيار درستى كار ما محسوب شود و برنامه ريزى ها و سياست گذارى ها و عملكردهاى ما به دنبال اين قضيه باشد. البته عدالت چيزى است كه آسان بر زبان جارى مى شود; اما آسان به دست نمى آيد. برنامه ريزى هاى بلندمدت لازم دارد. بايد اين برنامه ريزى ها را بكنيم و چشم انداز خود را چشم انداز عادلانه قرار دهيم; چيزى باشد كه ما را به عدالت نزديك كند. اين وظيفه ماست و امروز درس اميرالمؤمنين [ (عليه السلام)] براى ما بيش از هميشه همين نكته است.»
ايشان عمده مشكلات بر سر راه اميرالمومنين على(عليه السلام) را ناشى از عدالت خواهى آن حضرت مى دانند; اما يادآور مى شوند كه آن امام(عليه السلام)حاضر نشد دست از اين اقدام اصلاحى خود بردارد: «اگر به زندگى اميرالمؤمنين [(عليه السلام)] و حوادث دوران تقريباً پنج ساله حكومت آن حضرت نگاه كنيم، مى بينيم عمده آنچه براى آن بزرگوار در اين مدت به عنوان مشكل پيش آمد، ناشى از عدالت خواهى ايشان بود. اين نشان مى دهد كه مسئله عدالت چقدر سخت است. عدالت خواهى و دنبال عدالت رفتن، به زبان آسان است; اما در عمل، آن قدر با موانع گوناگون مواجه مى شود كه دشوارترين كار هر حكومت و نظامى اين است كه عدالت را در جامعه تأمين كند. عدالت فقط عدالت اقتصادى نيست; عدالت در همه امور و شئون زندگى، بسيار دشوار است. اين همان چيزى است كه اميرالمؤمنين[(عليه السلام)] با آن قدرت ملكوتى و شأن الهى، آن را وجهه همّت خود قرار داد و دنبال كرد. لذا، اميرالمؤمنين[(عليه السلام)] فرموده است: از خلافت كنار آمدن كه هيچ، اگر مرا به غل و زنجير بكشند و روى خارهاى مغيلان هم با تن عريان بكشانند حاضر نيستم حتى به يك نفر از بندگان خدا ظلم كنم. به خاطر همين منطق، اميرالمؤمنين[(عليه السلام)] همه مشكلات دوران خلافت خود را لمس كرد و با آنها مواجه شد; چون عدالت او بود كه آن دشمن ها و دشمنى ها را عليه او به وجود مى آورد. اميرالمؤمنين[(عليه السلام)] ايستادگى كرد و به خاطر مواجهه با مشكلات و حلّ آنها، حاضر نشد از عدالت دست بردارد. اين شد درس.»
ايشان با توجه دادن همگان به مقاومت دشمنان عدالت در برابر آن، هشدار مى دهند كه «البته عدالت، دشمنانى دارد. همه كسانى كه نامشان در بى عدالتى است با عدالت دشمن اند. همه كسانى كه با قلدرى و زورگويى، چه در صحنه ملّى، چه در صحنه بين المللى، تغذيه مى شوند با عدالت مخالفند.»
نظام جمهورى اسلامى ايران; الگوى عدالت خواهان
مقام معظّم رهبرى با اشاره به سخنان گهربار اميرالمؤمنين على(عليه السلام)در هنگام پذيرش حكومت، فلسفه وجودى حكومت را در احقاق حق و برپايى عدالت مى دانند: «حكومت معنايش اين است كه انسان حقى را احقاق كند; عدل را بر پا بدارد. اميرالمؤمنين(عليه السلام)فرمودند: اين حكومت به قدر اين كفش، يا بند اين كفش، براى من ارزش ندارد. بعد فرمودند: "الّا ان اقيم حقّاً";26 مگر اينكه حقى را اقامه كنم. در اين راه، انسان هر چه بكشد و هر چه زحمت تحمل كند و هر چه اضافه كار كند و هر چه شب بى خوابى بكشد و هر چه از آن امكاناتى كه به طور معمول افراد جامعه دارند، محروم بماند، حقش است; جا دارد، و انسان در اين صورت، ضرر نكرده است. باز از اميرالمؤمنين(عليه السلام)نقل شده است كه در يكى از خطبه ها مى فرمايد: حاضرم در راه اينكه اقامه حقّى كنم و ابطال باطلى كنم، بر روى خارهاى سخت كشانده شوم. اين، آن چيزى است كه مبناى كار ماست و بايد به آن توجه داشته باشيد.»
مقام معظّم رهبرى اساس تشكيلات جامعه را «عدالت اجتماعى» مى دانند و مى فرمايند: «در تمام آثار دينى، كه شما نگاه مى كنيد، هدف و غايت براى حركت جامعه اسلامى، تشكيل جامعه عادله است. راجع به امام زمان[(عليه السلام)]، اين همه اثر هست و در اغلب اينها، گفته مى شود كه آن بزرگوار تشريف بياورند تا اينكه جهان را پر از عدل كنند. بيش از آنچه كه گفته شده "پُر از دين حق كنند"، گفته شده: "پر از عدالت كنند" يعنى: آنچه كه در درجه اول مطرح است، "عدالت" است كه بايد انجام گيرد.»
ايشان از گفتمان عدالت سخن مى گويند و از همه مسئولان و مردم مى خواهند تا آن را به گفتمان غالب، كه معنابخش همه مفاهيم ديگر است، تبديل كنند: «گفتمان عدالت، يك گفتمان اساسى است و همه چيز ماست. منهاى آن، جمهورى اسلامى هيچ حرفى براى گفتن نخواهد داشت، اين گفتمان را بايد همه گير كنيد، به گونه اى كه هر جريانى، هر شخصى، هر حزبى و هر جناحى سر كار بيايد، خودش را ناگزير ببيند كه تسليم اين گفتمان شود; يعنى براى عدالت تلاش كند و مجبور شود پرچم عدالت را بر دست بگيرد; ... هرچه مى توانيد، شعار اصلى عدالت و آنچه را مربوط به عدالت است، تقويت و همگانى و در ذهن ها تعميق كنيد و روى پشتوانه و فلسفه فكرى آن كار كنيد.»29
الف. عدالت; پيام اصلى انقلاب اسلامى
ايشان پيام اصلى انقلاب اسلامى ايران را عدالت مى دانند; چراكه در سايه عدالت، تمام حقوق و مطالبات و تكاليف و وظايف، تحقق عينى مى يابند. ايشان با اشاره به اينكه در دنيا هر جا نداى عدالت خواهى بلند شده، اين انقلاب آنجا را با خود و از خود و متناسب با خود يافته و با حق جويان و عدالت خواهان عالم، همراهى كرده است، يادآور مى شوند: «بسيارى از عدالت خواهان، آزادى خواهان و مبارزان با ظلم و تبعيض، در شرق و غرب و قاره هاى پنج گانه عالم مى گويند: ما از انقلاب شما اين درس را آموختيم. و راست مى گويند»; زيرا "امروز مهم ترين حرف نظام اسلامى، عدالت است. امروز ما مى خواهيم عدالت اجرا شود. همه تلاش ها و مجاهدت ها براى اين است كه در جامعه، عدالت تأمين شود; كه اگر عدالت تأمين شد، حقوق انسان و كرامت بشرى هم تأمين مى شود و انسان ها به حقوق و آزادى خود هم مى رسند. بنابراين، عدالت محور همه چيز است.»
ايشان عدالت را پيام اسلام براى همه جوانان دنيا معرفى مى نمايند و جاذبه اين شعار پرمحتواى نظام جمهورى اسلامى را براى جوانان ديگر كشورها نيز يادآور مى شوند: «امروز پيام اسلام، پيام جذّابى است. پيام ما، پيام عدالت است; پيام ما، پيام نجات انسان ها و نجات جوان هاست. وقتى ما اسم جوان را مى آوريم، فقط به جوان هاى جامعه خودمان نگاه نمى كنيم. امروز نسل جوان در دنيا، غرق در بدبختى و نابسامانى است. رنج ها، فشارهاى روحى و عصبى و ابهام آينده، امروز نسل هاى جوان را در سرتاسر دنيا بر اثر دورى از معنويت، زير فشار قرار مى دهد.»
ب. عدالت خواهى در روابط بين الملل
دولت اسلامى بايد در سطح بين الملل و در روابط سياسى ـ اقتصادى نيز همواره آموزه هاى دينى و معيار عدالت طلبى را لحاظ كند و پا را از دايره عدالت فراتر ننهد; بدين معنا كه بنا به آيه 8 سوره ممتحنه، دولت عدالت محور از ارتباط و دوستى با كشورهاى غير اسلامى و دولت هايى كه در صدد مقابله و براندازى نظام اسلامى و دشمنى با دين خدا برنيامده باشند، نهى نشده است: (لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ.)(ممتحنه: 8) جالب اينكه در اين آيه، از واژه «قسط» استفاده شده كه فراتر از عدالت است; چون «عدل» در عرصه اجتماعى است; اما «قسط» شامل تمام عرصه ها و از جمله عرصه اجتماعى مى شود. در اين باره، مقام معظّم رهبرى مى فرمايند: «ما با معيار عدالت بين المللى، گرايش به معنويت، كرامت دادن به نوع انسان و گرايش به دين خدا و به معنويت و اخلاق معنوى، سر كار آمده ايم. ما با معيارِ تن ندادن به قدرت طلبى و زياده خواهىِ سيطره جويان عالم سر كار آمده ايم. اينها معيارهاى جمهورى اسلامى است.»
ج. عدالت; سنگ بناى مشروعيت حاكمان
مقام معظّم رهبرى با اشاره به مباحث گوناگونى كه در محافل فكرى و حوزه هاى انديشه در باب «مشروعيت» مطرح مى شود، معيار اساسى و سنگ بناى مشروعيت حاكمان را در نظام اسلامى «عدالت خواهى» و «مبارزه با ظلم و بى عدالتى» معرفى نموده، مى فرمايند: «مشروعيت من و شما وابسته به مبارزه با فساد، تبعيض و نيز عدالت خواهى است. اين پايه مشروعيت ماست. الآن درباره مشروعيت، حرف هاى زيادى زده مى شود، اما حقيقت قضيه اين است كه اگر ما دنبال عدالت نباشيم، حقيقتاً من كه اينجا نشسته ام، وجودم نامشروع خواهد بود; يعنى هرچه اختيار دارم و هرچه تصرّف كنم، تصرّف نامشروع خواهد بود; ديگران هم همين طور. ما براى عدالت و رفع تبعيض آمده ايم. ما آمده ايم جامعه را از مواهب الهى خودش ـ كه مهم ترين مواهب الهى در عدالت وجود دارد ـ و همچنين مواهب اخلاقى و معنوى برخوردار كنيم. تكليف ما اين است كه عدالت را در جامعه مستقر كنيم و اين هم جز با مبارزه عليه فساد و افزون طلبى انسان هاى مفتخوار و سوءاستفاده كن، امكان پذيرنيست. بخشى ازكار عدالت اينجا تنظيم مى شود.»
د. عدالت خواهى; حق گرايى است، نه تندروى
مقام معظّم رهبرى ضمن هشدار به كسانى كه به بهانه هاى واهى، از مطرح شدن مجدّد گفتمان عدالت خواهى نگران هستند، تأكيد مى نمايد: «بعضى مى خواهند با عنوان "تندروى"، عدالت را متهم و محكوم كنند. عدالت، تندروى نيست; حق گرايى است; توجه به حقوق آحاد مردم است; جلوگيرى از ويژه خوارى است; جلوگيرى از تجاوز و تعدّى به حقوق مظلومان است. در يك كشور، كسان زيادى پيدا مى شوند كه اگر دستگاه مسئول قانونى به مدد آنها نشتابد، در امواج درگيرى هاى گوناگون لگدمال مى شوند. وظيفه دولت عدالت مدار، توجه ويژه به قشر محرومين است. عدالت را نبايد تندروى و مخالفت با شيوه هاى علمى دانست. با استفاده از همه شيوه هاى عالمانه و با تدبير، مى توان عدالت را در جامعه مستقر كرد. اميرالمؤمنين ـ عليه الصّلاة و السّلام ـ به ابن عبّاس فرمود: ارزش ذاتى حكومت براى من از اين كفش وصله خورده كمتر است، "الّا ان اقيم حقّاً";35 مگر اينكه حقى را اقامه كنم. آن وقت قدرت ارزش پيدا مى كند. اميرالمؤمنين[(عليه السلام)] با معارضان همين قدرت به جنگ برمى خيزد. قدرتى كه براى عدالت و حقيقت است، ارزشمند است; اين نعمت خداست.»
از اين روست كه بايد شكرگزار نعمت انقلاب باشيم; چراكه اگر امامان معصوم ما(عليهم السلام) نتوانستند خود، رأساً تشكيل حكومت داده، اقدام به اقامه عدل نمايند و همواره در حسرت فراهم شدن شرايط اجتماعى براى انجام مأموريت الهى خود به سر بردند. اينك بر ما لازم است فرصت انقلاب اسلامى را مغتنم شمرده، در اعلا مراتب عدالت، جامعه را تدبير نماييم و حتى ديگر كشورها را نيز به سوى الگوى حكومت عدل اسلامى فرا بخوانيم.
هـ . عدالت; پرچمى برافراشته در دست مسئولان
مقام معظّم رهبرى در اجتماع مردم عزادار در هفدهمين سالگرد رحلت بنيانگذار جمهورى اسلامى، تحقق آينده اى روشن براى نظام و كشور را در گرو ايمان، عدالت، علم و اتحاد كلمه بيان كرده، مى فرمايند: «الآن شما مشاهده مى كنيد كه شانزده سال بعد از رحلت امام و بيستوشش سال بعد از پيروزى انقلاب اسلامى، دولتى بر سر كار مى آيد كه شعار اصلى آن، پيروى از آرمان هاى اسلام و انقلاب و عدالت است و مردم هم، رأى و دل و خواست و جهت حركتشان همين است. آنچه براى بناى آينده ما لازم است اول، تقويت ايمان دينى است، كه ستون اصلى كار است. بدون ايمان دينى ـ كه در اين ملت داراى عمق هم هست ـ كارى پيش نمى رفت; بعد از اين هم كارى پيش نمى رود. بايد ايمان دينى تقويت شود. دوم، عدالت، كه بزرگ ترين نياز انسان هاست. بايد عدالت به عنوان يك پرچم برافراشته در دست مسئولان قواى سه گانه و مسئولان كشور باشد و به دنبال عدالت حركت بكنند. سوم، بايد علم را، كه مايه اقتدار ملّى است، همه جدّى بگيرند و دنبال كنند. كشورى كه مردم آن از علم بى بهره باشند، هرگز به حقوق خود دست نخواهد يافت. نمى شود علم را از ديگران گدايى كرد. علم، درون جوش است; درونزاست. بايد استعدادهاى يك ملت به كار بيفتد تا يك ملت به معناى حقيقى كلمه عالم بشود. چهارم، علاوه بر اينها، آنچه كه زمينه و بستر به كار گرفتن ايمان و عدالت و علم است، اتحاد ملّى و آرامش در سطح كشور است. اگر در كشور آرامش نباشد، نه از علم مى شود بهره بردارى كرد، نه از ايمان، و نه مى شود عدالت را در جامعه مستقر كرد.»37
ايشان تأكيد مى كنند كه اولا، ما آرمان بلندى داريم كه مى خواهيم آن را محقق كنيم، و ثانياً، تحقق آن نيز عملى و امكان پذير است: «ما آرمان بلندى داريم كه همه نيروى خودمان را مى خواهيم صرف كنيم تا به آن آرمان برسيم و آن، ساختن ايرانى است كه خوشبختى مادى و معنوى اين ملت را تأمين كند و بتواند الگويى باشد براى ملت هاى ديگر. ... اين كشور مى تواند به جايگاه تاريخى خود، كه شعاع پراكندن به همه دنياست، برسد.»38
و. عدالت فرهنگى
«عدالت فرهنگى» بدين معناست كه به نيازهاى علمى، آموزشى، پژوهشى، هنرى، اطلاعاتى طبقات و نواحى گوناگون جامعه در توزيع صحيح و منطقى توانمندى هاى موجود توجه شود. جامعه اى كه براساس عدالت اداره شود جامعه اى استوار و ارزشمند است و جامعه اى كه در مسير عدالت حركت نكند ارزش ها در آن واژگون مى گردد و ضد ارزش ها حاكم مى شوند. جاى خوبى، بدى و جاى زيبايى، زشتى و جاى رحمت را شقاوت و جاى مروّت را نامردى مى گيرد.
يك نمونه از عدالت فرهنگى مربوط به آموزش و پرورش است. مقام معظّم رهبرى در ديدار با وزير آموزش و پرورش و جمع زيادى از معلّمان سراسر كشور فرمودند: «اگر ما در مديريت آموزش و پرورش به مسئله "عدالت" توجه كنيم، نتيجه اين خواهد شد كه در آينده كشور، عدالت نسبى بين قشرها و مناطق كشور برقرار خواهد شد. اگر ما امروز در آموزش و پرورش نگاه عدالت محور نداشته باشيم، نتيجه اين خواهد شد كه اختلاف طبقاتى در آينده كشور روز به روز بيشتر خواهد شد. "نگاه غير عدالت محور" اين است كه ما در كشور، مدارس پيشرفته مجهز به بهترين تجهيزات در يك جاهايى، و مدارس محروم كپرى يا شبيه كپرى در يك مناطق ديگر داشته باشيم; معلم ممتاز برجسته براى تعدادى از مدارس، و معلمان خسته يا كم سواد براى تعداد ديگرى از مدارس داشته باشيم. اين درست ضد نگاه عدالت محور است. نتيجه چه خواهد شد؟ نتيجه اينكه جمعى از كودكان امروز ما بدون هيچ دليلى ـ جز اينكه يا پول دارند يا در يك منطقه برخوردار زندگى مى كنند ـ از عالى ترين تحصيلات برخوردار خواهند شد و يك عده ديگر در سطوح بسيار پايينى خواهند ماند، پيش نخواهند رفت و استعدادهايشان رشد نخواهد كرد.»39
ز. عدالت قضايى
يكى از زمينه هاى حسّاس و چشمگير عدالت، بحث «قضاوت» و «اجراى احكام جزايى» است. در اينجا، چون جان، مال و ناموس افراد جامعه مطرح است، وجود و لزوم عدل، محسوس تر و ضرورى تر به نظر مى رسد; از عدالت قاضى در برخورد با طرفين دعوا گرفته تا ديگر موارد عدالت قضايى. قرآن به حضرت داود(عليه السلام)خطاب مى كند كه در هنگام قضاوت و حكم كردن در ميان مردم، بايد به عدل و داد حكم كند: (يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ.)(ص: 26) در آيه شريفه 58 سوره نساء هم مى فرمايد: (وَ إِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ.) در اينجاست كه نبايد خويشاوندان و نزديكان را به هيچ دليل و بهانه اى مقدّم داشت.
مقام معظّم رهبرى قوّه قضائيه را ضامن اجراى عدالت در جامعه مى دانند و خطاب به رئيس و مسئولان دستگاه قضا تصريح مى كنند: «عدل فقط به وسيله قوه قضائيه اجرا نمى شود، بلكه همه دست اندركاران حكومت اسلامى به سهم خود، در اقامه عدل موظّف هستند; منتها ضامنش قوّه قضائيه است. اگر شما، كه قوّه قضائيه هستيد، عادل باشيد و در هر شرايط و نسبت به هر كسى، از شخص من تا آحاد مردم و مابين همه مسئولان حكومتى، عدالت را هدف اصلى و غيرقابل اغماض بدانيد، امكان ندارد كه بتوانند از عدالت منحرف بشوند; زيرا دست قوى قاضى، كه هم به دنبال عدل است و هم به موارد