البته ايرانيان داخل وخارج كشور چه موافق با انقلاب اسلامي وچه مخالف،كه به نوعي هر گروه براي خود دلائلي دارند ، در يك واقعيت ،مشترك هستند وان اين واقعيت است كه شهرام همايون ، يك آدم خود فروخته ، وطن فروش وكاسب كاري است كه براي رسيدن به منافع مادي خود ،حتي از زن خود هم مي گذرد كه در سابقه ايشان روشن وواضح است وبراي به دست آوردن چند دلار هم ،روزي نيست كه برنامه هاي به ظاهر ضد انقلابي خود ،كاسه كلاه برداري خود را در وسط نگذاشته باشدكه دائم فروش كالاهاي مختلف والبته اكثرا نامتعارف مشاهده مي شود كه بينندگان برنامه هاي ايشان به ان معترف هستند. كه به قول اكثريت بيننده هاي كانال يك ،براي پر نمودن وقت خود نيز آشنايي با ترفندهاي جديد كلاهبرداري ايشان ،سري به برنامه هاي ايشان مي زنند و..........
واما شهرام همايون معروف به شهرام شالاتان كلاهبردار كيست ؟
شهرام همایون با نام واقعی «امیر حمید همایون» در سال۱۳۳۶در تهران در یک خانواده تقريبا مذهبی بدنیا آمده است كه مادر او اهل «کرمانشاه» و پدر او اهل تهران بوده است . شهرام همايون تحصیلات دوره ابتدایی خود را در «دبستان روزبه» ، به مدیریت شخصي به نام امیدی نیا تا سال سوم دبستان گذراند، پس از دعوای سنگینی که با يكي ازدوستانش در دبستان داشت، ناچار به ترک دبستان روزبه شده و ناچار به ادامه تحصیل در «دبستان آئین دانش» گشته است . گفتنی است که مدیریت دبستان آئین دانش را شوهر عمه شهرام همایون بر دوش داشته است ونام عمه شهرام همایون ، «افتخار همایون» نام داشته است. به گفته خودشهرام همايون ، وی نخستین «عشق به جنس مخالف» را در کلاس نخست دبستان با آموزگار! خود تجربه کرده است.
http://bookhoon.files.wordpress.com/2010/10/shahram-homayoun.jpg?w=530
شهرام همایون در استودیو
پدر شهرام همایون کارمند ارشد بانک بوده و از قضا سختگیری آنچنانی درباره شهرام اعمال نمی کرده است . پدربزرگ شهرام همایون قاسم نام دارد که از دارویش کرمانشاه بوده و برای خرید و فروش عتیقه به تهران رفت و آمد داشته است. دوره ششم از تحصیلات خود را در «مدرسه نوبختی» به مدیریت امام جمعه «مسجد رحمتیه» گذرانده که در سنین کم(سال ششم تحصیلی) ایده «بانک فرهنگیان» را مطرح کرده و کسی هم از ایشان بابت این ایده!! و کمک به بشریت! سپاسگزاری نکرده، نخستین پیشامد تلخ زندگی او مرگ دوست وی آقای «ناروئی نژاد» بوده که بر اثر برخورد با موتورسیکلت بوده است.
نخستین آشنایی و فعالیت او در یک حزب سیاسی با «حزب ایران نوین» بوده است که به نام گزارشگر مدارس برای آقای پور شریعتی خبر تهیه می کرده است پس از زمانی فعالیت او به نام معاون سازمان جوانان حزب در انتظامات برگزیده شد. سمت معاون سازمان جوانان «حزب ایران نوین» را در سن کمتر از 18 سال احراز کرده است.
در سال 1354 که حزب ایران نوین برچیده شد او به همراه دوستش «بهرام افرهی» در «حزب رستاخیز» فعالیت سیاسی خود را ادامه داد. در حزب رستاخیز پسر عموی شهرام همایون به نام «داریوش همایون» در سمت قائم مقام سرگرم به فعالیت بوده است. هر چند که خود او به کسب این عناوین احساس سربلندی می کند، ولی به گفته خودش در حزب رستاخیز مسئول تهیه خبر درباره چگونگی آب و هوا، زنان مدل، نظام وظیفه و… بوده است.
با فضا و شور انقلابی! که در آن سالها به راه افتاده بود. آقای شهرام همایون به همراه دوست خود به نام «رضا.م» به فکر راه اندازی یک روزنامه در پیروی از «شاه جنایتکار» برخواست که این اقدام وی با شکست روبرو شد.
شهرام همايون دردوران 22 بهمن 1357 همزمان با پیرزوی انقلاب اسلامی
چرا شهرام همایون به همراه خانواده خود تهران را به قصد شهریار کرج ترک کرد؟
چرا شهرام همایون اسناد و مدارک خود را در حوضچه خانه به آتش کشید؟
پس از پیروزی انقلاب اسلامی او روزنامه «بامداد» را منتشر کرد در روزنامه بامداد عناصری همانند: «جمشید چالنگی(صدای آمریکا) ، ربانی- ظابطی، ملک محمدی- خرسند و…» به همراه وی سرگرم به نشر روزنامه شدند که باز هم راه را منحرف و با «سفارت آمریکا» یک رابطه بیرون از ظابطه برقرار کردند و همین امر موجب بر ملا شدن بخشي از ماهيت اين عنصر كثيف شدكه در ادامه خواهيد ديد. آدرس دفتر روزنامه بامداد واقع درچهارراه یوسف آباد –خیابان حافظ بوده است.
در مدت زمان فعالیت روزنامه وی به خاطر نشر «دروغ ها و مطالب دورغین» به زندان افتاد این اتفاق پیش از «تسخیر لانه جاسوسی» بوده است، در هنگام تسخیر لانه جاسوسی اسنادی دال بر همکاری شهرام همایون با سازمان های آمریکایی کشف شده که منجر به دستگیری وی به مدت چند سال شد، ولی این بار نیز به مانند گذشته از خطای او چشم پوشی شد و او دوباره آزاد شد. او در این روزنامه با اطلاعات مذهبی که داشت کوشش در گرفتن فتوا علیه رویدادهای مختلف میکرد. پس از آزادی وی او با همکاری «مسعود بهنود» اقدام به تهیه کاستی به نام «کانال دو» شد که یک برنامه رادیویی بود.به گفته خود وی پس از انجام یک سری کارهای زیر زمینی یک کارخانه تهیه وسایل بهداشتی راه انداخت.پس از زمانی وارد دنیای واردات و صادرات فرش شد و پول هنگفتی را به جیب زد و با گریز از ایران این بار پرونده ننگین خود را در بیرون از ایران باز کردكه نا گفته نمايند چند وقت گذشته تصاويري از چك هاي بي محلي كه به فروشنده فرشي در تهران داده بود وتعداد زيادي از فرش هاي بنده خدا را با خود به خارج از كشور برده وموجب رسيدن دستش به دهانش ونيز صاف نمودن ادامه راه شيادي وكلاهبرداريش شده بود. او روزنامه بامداد را که نخستین چاپ آن با طرح «پرچم شیر و خورشید» بود در آنسوی مرزها منتشر کرد.
او 100 شماره از این روزنامه را منتشر کرد و پس از دعوت «ضیا اتابای» سرگرم به فعالیت سیاسی ویرانگر و ضد ایرانی: این بار از راه «تلویزیون پارس» شد و پس از 10 سال فعالیت در حوزه رسانه های ماهواره ای و تاسیس «کانال یک»، سرنوشت ننگینی جز آنچه که امروز می بینید ندارد. این بود خلاصه ای ناچيز از بخشي از زندگی نامه شهرام همایون با نام واقعی «امیر حمید همایون» که چیزی جز آوارگی و دوری از میهن و البته خیانت را به همراه نداشته است. ادامه دارد