همه دیدند که گاوحسنک شیر نداشت
زاغ از حیله ی روباه شکمِ سیر نداشت
کدخدای ده بالا به حسن آب نداد
لذتی داد که جز ذلت و تحقیر نداشت
هرچه دادند گرفتند از آن افزونتر
خواب آن خاطره گو اینهمه تعبیر نداشت
همره قافله با راهزنان همدل بود
کاروان نیز نمی ماند چو شمشیر نداشت
نخبهپرورتر از او نیست، اگر شیخ نبود
کار بابک پس از آن جایزه تقدیر نداشت
آفتابی حسنک ساخت پس از صدهاروز
آفتابه شد و این معجزه تفسیر نداشت
گندهایش همگی گردن آن مرد که رفت
شیخ ما ذره ای از اینهمه تقصیر نداشت
قفل ها نو شد وبازار حسن خوب گرفت
شیخ در کار کلیدش سرِ تزویر نداشت
بگذریم این که اگر غیرخدا غالب بود
دین و توحید و نماز اینهمه تکبیر نداشت.