اگر نگاهی به صفحات تاریخ بیاندازیم به وضوح دیده می شود که هر گاه نیرو و جبهه ای در مقابل اسلام ایستاده ،علی رغم قدرت و توانایی بیشتر آن ، پیروز میدان اسلام بوده و تاریخ اسلام ثابت کرده که مسلمانان تا زمانی که در مقابل دشمن بیاستند هر چقدر هم که ضعیف باشند ، پیروز خواهند بود و برقدرتشان افزوده خواهد شد . اما این فقط تا زمانی است که دشمن در لباس دشمن در مقابل اسلام باشد . اما همین تاریخ نشان داده این دشمن لباس دوست برتن کرده و زیر بیرق اسلام آمده وتا چه اندازه توانسته خطرناک و مخرب باشد .
ابوسفیانی هایی که بیست سال در مقابل اسلام جنگیدند و به قرآن ها تیر زدند وبه لات و حبل قسم خوردند و شکست های سنگینی را در بدر و احد و خندق متحمل شدند،وقتی که کار به جایی نبردند و نتوانستند این نظام یکپارچه را در هم شکنند ،به یکباره جامه خصم کندند و ردای اسلام به تن کردند وبه این سوی خندق پریدند وبا بر دست گرقتن قرآن و قسم الله ، انتقام بدر را در صفین و انتقام شکست خندق و ضربت فلج کننده علی بر کفر را ، در کنار رود فرات از پسرش حسین گرفتند.
و به این خاطر بود که پیامبر و قرآن ، از بیشترین خطری که برای اسلام دم می زدند همین بود و آن چیزی که قرآن از آن به عنوان دشمن اصلی نام می برد مشرک نیست ، بت پرست نیست،کافر نیست، چراکه اسلام همواره در نبردهای فکری و نظامی بر این دشمنان پیروز بوده است .دشمن اصلی و خطرناک برای اسلام "منافق " است . ستمگری که لباس عدل اسلام بر تن می کند.امثال ابو سفیان هایی که در احد تیر به قرآن زدند ودر صفین ،قرآن را به نیزه کردند ودر بدر قسم به لات و حبل خوردند ودر کربلا با قسم بر الله ،سر از بدن حسین جدا کردند.
و این نفوذ و خطر منافق است که قرآن یک سوره را به آن اختصاص میدهد و این منافق است که پیامبررا با تمام قدرت و فتوحات مختلف غزوه ها و تشکیل حکومت بزرگ اسلامی ،باز به هنگام انتخاب جانشین میترساند و هراس بر دلش می اندازد.
این تاثیر منافق است که با زبان روزه وبا پیشانی پینه بسته از کثرت سجده، در مقابل حسین ابن علی می ایستد و پس از کشته شدن او نماز شکرمی خواند و این جلوه ایی از منافق است که تمامی امامان و رهبران شیعه با شمشیری کشته میشوند که آیات جهاد در راه خدا بر روی آن نوشته شده.
محمد (ص) می دانست هرگز از قلت عددش شکست نخواهد خورد.
محمد (ص) می دانست که اسلام را شمشیر مشرکان و منکران خدا قطعه قطعه نخواهد کرد .
محمد (ص) می دانست که اسلام در صحنه صریح نبرد به زانو در نمی آید .
و می دانست که هر چه شکست و تخریب است از داخل صورت خواهد گرفت .
و این مساله ی بزرگ دنیای اسلام و این چالش عظیم دین محمد (ص) و این ضعف گریبان گیر ، چیزی نبود که محصور در اسلام و مسلمین بماند و به مرور زمان ،صدای این نقطه ضعف به گوش دیگر دشمنان اسلام رسید و رفته رفته تبدیل به یک ساختار منسجم فکری علیه اسلام و به عبارتی تبدیل به یک ایدئولوژی ضد اسلامی شد. معادله و موازنه ای که مستشرقان و اسلام شناسان غربی آن را پی ریزی کرده و به عبارت بهتر، نسخه ای که برای دنیای اسلام توسط دنیای غرب پیچیده شد .
چرا که دنیای غرب هم فهمید که با مقابله رو در رو با مسلمین و با نبردهای مستقیم فکری و نظامی چیزی جز شکست و فتوحات عظیم اسلام،حتی در قلب اروپا در کشورهایی همچون اسپانیا و پرتغال،نصیبشان نخواهد شد.،دانستند که در مقابل نظام عظیم فکری و علمی مسلمین،چیزی در چنته برای ارائه ندارند و در این نبرد،جز شکست،غنیمتی دیگربه دست نخواهند آورد و هر روز جز انحطاط و زوال ساختاری علمی- مذهبی خودشان چیزی دیگر برداشت نخواهند کرد.
و این چنین شد که پس از جنگ های پی در پی فکری و نظامی مغلوب و شکست خورده به جبهه ی خود بازگشتند و با یک برنامه منسجم بلند مدت، سیاستی ابوسفیانی را پی ریزی کرده و ردای دشمن را از تن برکندند و با نقابی تازه،بر اسلام،لبخندی معنادار زدند.
متفکرانی که از جنگ رو در رو سودی نبردند،شبه روحانیون و شبه روشنفکرانی شدند برای تفلیج اسلام.
بازیگرانی تازه با گریمی متفاوت،آن ها بر آن شدند تا وقت و هزینه های خود را به جای تجهیز وسایل و ادوات جنگی،صرف تربیت و پرورش دو جبهه اساسی کنند:شبه روحانیون ، شبه روشنفکران.
برای اجرای این دو نقش متضاد در مذهب به دو گروه بازیگر نیاز بود که در دو چهره کاملا متضاد،ظاهر شوند و در دو قطب دروغین،رو در رو هم بایستند و علیه یکدیگر جنگ دروغینی را آغاز کنند که در آن فرمانده اصلی یکی است و هر آنچه که از هر دو گروه از غنیمت به دست می آید،متعلق به همان فرمانده است.
اما نقش شبه روحانیون
دشمن ،لباس اسلام را بر تن کرد و با حربه نفاق و تزویر به پیش آمد.
خدا ، بهشت و جهنم وارد صحنه بازی شدند نقش این گروه دشوارتر و پیچیده تر است.این هنرمندان باید با ترویج و تبلیغ مذهب ،به نابودی آن بپردازند . ودر زیر نقاب شعائر و بزرگداشت بزرگان دین و تقدیس احکام ،حقایق مذهب و متن کتاب را پنهان کنند و با تمسک به قول معروف " تنها راه خراب کردن یک چیز ،بد تعریف کردن از آن است " ، دست های این قربانی را ببندد و این تن نیمه جان و بدون نیروی استقامت را آماده ذبح کند . در اینجا دشمن تمام تلاش ، دانش و نبوغ خویش را به کار برده و ایده ای به وجود آورده به نام اسلام علیه اسلام.
مهمترین وظیفه این گروه به زوال و انحطاط کشیدن اسلام و بی روح و بی اثر جلوه دادن اسلام و تبدیل آن به یک دین صد در صد روحانی و اختصاص آن به رابطه بین مخلوق و خالق است.
به طوری که حقیقت این جمله رسول الله (ص) که می فرماید " ثروت ، خیر است " را محو کنند و فقر را افتخار و پاکی مسلمین جلوه دهند . حقیقت " دنیا مزرعه آخرت است " را پنهان کرده و بیزاری از دنیا و بی رغبتی به آن را برای مسلمین تشریح کنند و در گوش آنان بخوانند که " اسلام منافی با دنیا داری است و دین از ما می خواهد روی به سوی آخرت کرده و هر آنچه که در دنیاست را به اهلش واگذاریم" واین همان چیزیست که مستعمران و مستکبران جهان می خواهند و چه چیزی بهتر از اینکه دنیا داران و جهان خواران ، زیر دستانی داشته باشند که با دنیا و تاج و تخت آن کاری ندارند.
و اما نقش شبه روشنفکران
این افراد کارشان اشاعه فرهنگ اروپایی و عقاید فرنگی و ترویج آداب و رسوم غربی و آماده کردن ذهن ها و قلوب جوانان جامعه اسلامی برای پذیرش بی چون و چرای زندگی برنامه ریزی شده غربی و تبدیل جامعه غیر اروپایی به شبه اروپایی است واین یعنی استعمار ذهنی و فکری که صدها درجه از استعمار سال های گذشته آن ها،از منابع و معادن و مخازن کشورهای مستضعف بدتر است.یک بردگی ذهنی و یک تقلید همه جانبه.
که اولین و مهمترین هدف آن مبارزه با ایمان مذهبی و رواج یک بی تعصبی مطلق بود.
برنامه آن ها این بود که بگویند که علوم در غرب،به تنهایی،هر آنچه را که باید،ثابت کرده و عملا نیازی به مذهب دیده نمی شود و شاهد بر مدعیانشان،سخن دانشمندان و نوابغ بزرگ از جمله ماکس پلانک(فیزیکدان بزرگ)بود که می گوید:
بر سر در معبد علم نوشته اند:
"هرکه ایمان دارد،به درون پا نگذارد."
واین روشن فکری است که باید،نقشش را طوری ایفا می کرد که زندگی اجتماعی سیاسی،اقتصادی،اخلاقی فرهنگی،اعتقادی اروپا را بر جامعه ی اسلامی تحمیل سازد.
آری به وسیله آن ها باید مذهب از جامعه کنار رود تا زمینه برای ورود "مذهب بازار و بردگی جدید" آماده شود و یک فرد مسلمان حتی جرات نداشته باشد تا شیوه غذا خوردنش را نیزه خودش انتخاب کند.
و این بلایی است که در دهه های گذشته،مخصوصا در دهه ی اخیر،در تمام کشور های اسلامی به ویژه کشور خودمان،به جان مسلمانان و قشر تحصیل کرده ی به اصطلاح امروزی،از طریق غول های رسانه ای دنیا،ماهواره ها و شبکه های اجتماعی افتاده و صد افسوس که اقدامات و به اصطلاح آنتی ویروس های ما در برابر این ویروس بی رحم،هیچ تاثیری ندارد.و روز به روز نمود و نتیجه این برنامه منسجم غربی ،در جوانان و تحصیل کرده های کشور بیشتر و بیشتر می شود.
و اکنون راه حل چیست؟
جو روشن فکری جامعه ما همچنان به شدت ، تحت تاثیر هوای فکری و ذوقی غرب است و بسیاری از دانشجویان ، اصحاب رسانه، جامعه شناسان ، محققان و حتی اقلیت روحانیون ما تحت تاثیر این وابستگی جدید و تظاهر فخر آمیز به غرب قرار دارند .
در چنین فضایی که همه از هوای غرب تنفس می کنند وجامعه اسلامی تبدیل به یک بازار مصرفی کالا و فکر غرب شده ،هستند معدود افرادی که هنوز دقدقه از دست رفتن اسلام ناب محمدی را دارند و هستند کسانیکه میکوشند تا صمیمانه دست به کار شوند و راهی و چاره ای برای این مصمومیت اجتماعی پیدا کنند.
در هیاهوی چنین فاجعه ای ، تنها نجات دهنده این مذهب ساختگی غرب که مذهب فقر و تسلیم و جهل و رکود و عقب ماندگی است ،"مذهب "است.مذهبی حقیقی و واقع گرا و همان اسلام ناب محمدی (ص) .دینی که فقر را نه افتخار مومن ،بلکه ضعف و عامل انحطاط او میداند.
دینی که گوشه نشینی و عزلت را نه تنها نمی ستاید ، بلکه به شدت با آن مقابله می کند.و مهمترین اهداف خودش را تشکیل حکومت معرفی می کند.حکو متی عدل محور که در آن تمام مسلمین و بلکه تمام جهانیان در زیر بیرق عدل و داد ، به کار و تلاش مقدس مشغول می شوند و از این جام عدل گستر می نوشند.
دینی که مورد ظلم واقع شدن را نه تنها افتخار نمی داند ، بلکه امری قبیح و ناپسند می شمارد.
دینی که جهالت را، گناه وضعف می شمارد و برنامه هدایت مردم به سوی آگاهی،آزادی و کمال انسانی را دارد.
دینی که بی توجه بودن به مسائل اطراف را،ظلم به خود شخص می داند و یکی از شاکله های وجودی آن،امر به معروف و نهی از منکر است.
دینی که پیشوای آن بارها و بارها فریاد می زند:
"ساعتی تفکر برتر از سال ها عبادت است."
دینی که 9 قسم از 10 قسم عبادت را،کسب روزی می داند و بالاخره دینی که مردم را از بندگی زمان به تعالی آسمان،از پرستش افراد،به پرستش خدا وظلم ادیان به عدل اسلام فرامی خواند.
معرفی و ترویج این حقیقت و اینگونه متعالی ممکن نیست مگر با بینش و بصیرت همان دسته محدود از روحانیون متفکر و روشنفکران راستین که به خودآگاهی رسیده اند ودر چنین شرایطی مسئولیت پیامبرانه ای در خویش و در این زمان احساس می کنند.
و با قدرت وایمان کامل پا در عرصه نبرد سهمگین فرهنگی و مبارزه با این بلای عظیم وارداتی گذاشته اند و در درجه دوم وظیفه خود را تنظیم یک ایدئولوژی راستین اسلامی و صادرات آن به تمام دنیا می دانند.
منابع
1- برگزیده تفسیر نمونه جلد 5 (آیت الله مکارم شیرازی)
2- حماسه حسینی جلد 1 (استاد شهید مرتضی مطهری)
3- چه باید کرد؟ (دکتر علی شریعتی)
4- العقاید (آیت الله مصباح یزدی)
5- امپراطوری جنون (محمدرضا محمدی)
6- شیعه (دکتر علی شریعتی)
7- نهج الفصاحه