دو روز پس از اعلام خبر درگذشت یک خواننده جوان و کمسابقه، روزنامهها در جستجویی پاسخی برای چرایی عقب ماندن فضای سیاسی از واقعیات جامعه هستند. با وجود اصرار روزنامه دولت بر هموار شدن راه رای اعتماد به گزینه جدید وزارت علوم، محتوای دیگر روزنامهها چنین چیزی را نشان نمیدهد. تحلیل مساله مهم هستهای هم دیگر مساله مهم روزنامههای یکشنبه است.
رمزگشایی روزنامهها از توجه بیسابقه جامعه به درگذشت خواننده جوان
اعتماد در مطلبی با عنوان «سيماي مردمي كه نمي شناسيم» به قلم ساسان آقايي نوشته: اگر زماني بسياري از ما مي گفتند كه يكي از روزهاي خدا خبر مرگ يك خواننده پاپ چنان واكنش فراگيري در جامعه برمي انگيزد كه همه انگشت حيرت به دهان گيريم، پاسخ ساده يي به گوينده داشتيم: «تو اين جامعه را نشناختي». پاسخ ساده ما بر دامنه لرزان سلسله يي از پيش فرض هاي سست، كليشه هاي رسانه يي سنتي مبتني بر همان پيش فرض ها و جامعه شناختي مختصر پيرامون خود استوار بود و نشانه هاي درستي اين پاسخ هم فراوان: هنگامي كه بهمن فرزانه «صد سال تنهايي» شاهكار گابريل گارسيا ماركز را به ما هديه كرد، همين زمستان سال گذشته درگذشت، كسي نبود زير تابوتش را بگيرد، سيمين بهبهاني كه خبر بيماري و مرگ او تيتر و عكس بسياري از رسانه ها شد، بر فراز دستان چند هزار نفر خاك سرد را در آغوش گرفت و تازه بسياري اين را اداي دين «محترمانه يي» نسبت به شاعر نامدار معاصر ايراني دانستند و مرگ هنرمندان و سلبريتي هاي ديگري در چند سال گذشته اگر در سكوت خبري دفن نشده باشند با مراسم تشييع پيكر آبرومندانه يي ختم به خير شده است. آنچه مرگ مرتضي پاشايي را با همه مرگ هاي ديگري كه در بالاآمد متفاوت مي كند، واكنشي احساسي، غافلگيرانه، جالب توجه و گسترده در بطن جامعه ايراني است كه فراگيري آن بر كسي پوشيده نيست. از نخستين ساعت هاي انتشار خبر مرگ اين خواننده پاپ، گروهي از اليت جامعه ايران او را نمي شناختند و گمان نمي بردند كه مرگ اين خواننده پيامدي اجتماعي برانگيزد اما همزمان طبقه يي هم از درون جامعه ايراني برخاستند كه ديوارهاي شبكه هاي اجتماعي را پر از ياد و خاطره مرتضي پاشايي پراكندند و در امتدادش پياده راه و پارك ها را با ترنم ترانه هايش و شمع هاي روشن زينت دادند. انگار وقت آن بود كه بخشي از جامعه فرورفته در غبار ايراني، به گروه هايي كه بر اساس قاعده اجتماعي در گروه اليت قرار مي گيرند، يادآوري كند كه چه كسي «جامعه را نمي شناسد». براي اين رخ نمايي طبقه يي از جامعه ايران البته مي توان دليل هايي سردستي برشمرد و بر «ناآگاهي اجتماعي» موجود سرپوش نهاد: مرگ تراتژيك و جواني اين خواننده، حتما در بروز واكنش همه گير بي تاثير نبوده است، كسي كه تا همين سه، چهار ماه پيش روي سن براي انبوهي از مخاطبانش مي خواند و ناگهان سرطان او را از پا انداخت، خود اين قصه يي است دراماتيك از يك مبارزه كه مشتري فراواني دارد و در لابه لاي سطور آن، «فوبياي سرطان» كه انگار با اين سال هاي ما درآميخته و هر خانه يي به بلاي آن گرفتار است هم خودش مي تواند بر واكنش ها نسبت به اين مرگ بيفزايد. تولد و بلوغ مرتضي پاشايي بر روي موج سيال و گسترده اينترنت نيز در شناسايي او به مخاطب و محبوبيتش كمك فزاينده يي كرده و در نهايت عنصر حالاپيش روي شبكه هاي اجتماعي هستند كه از مرگ مرتضي پاشايي، استعاره «يكي هست كه ديگر نيست...» را ساختند و به سرعت نور پراكندند و گوي سبقت از هر رسانه يي ديداري، شنيداري و مكتوبي در اين ماجرا بردند. پشت اين دليل ها مي توان «بدفهمي» طبقه هاي اجتماعي را به فراموشي سپرد و گذشت تا مرور زمان، رونق ماجرا را از سكه خارج بيندازد اما چيزي كه با مرور زمان تغيير نمي كند، ريشه هاي اتفاقي است كه روز جمعه من و بسياري از ما را شگفت زده كرده است. تك تك آن آدم هايي كه پس از شنيدن خبر مرگ مرتضي پاشايي به شكلي نمادين يا حقيقي ابراز احساسات خود را در سپهر همگاني جامعه آشكار ساخته اند، وجود دارند و طبقه يي هستند گم شده و در غبار كه بدون مانيتور رسانه ها و دولت ها، دارند در دل اين جامعه زندگي خودشان را مي كنند. شايد اگر هوشيارتر بوديم، رسانه ها بايد خيلي زودتر و جامعه شناسان بايد خيلي پيش تر اين لايه را مي يافتند و قدرت و گستره آن را ارزيابي مي كردند اما در ميان يك كشمكش هميشه برقرار سياسي و رسانه هاي دورافتاده از جامعه، انتظار حركت با لايه هاي اجتماعي نمودي از يك سانتي مانتاليسم فرهنگي و اجتماعي است كه رسانه هاي مان را از كشتي جامعه دورتر و دورتر مي سازد. دور از ديدرس آنها كه بايد و در دل اين كشتي هزار فرهنگ رنگارنگ، در سال هاي اخير جنبشي تازه برگرفته كه مي شود آن را «جنبش لايف استايل» دانست.
سعيد معيدفر استاد دانشگاه نیز در مطلبی با عنوان « به تغيير رفتار نسل جوان توجه كنيم» در همین روزنامه نوشته: درباره تفاوت اين خبر با اتفاقات ديگر كشور مي توان گفت كه اين خواننده خوب كشور ٣٠ سال داشت و طرفدارانش از هم نسل هاي او بودند كه همه به نوعي دهه شصتي به حساب مي آيند. اين نسل خود را نسل سوخته معرفي مي كند و آنها نسلي هستند كه جامعه آنها را فراموش كرده و مشكلات فراوان اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي دارند. اين در حالي است كه نسل هاي گذشته به آنها اجازه ظهور نمي دهند و مانع آنها مي شوند. نسل جوان كشور گروه مرجع و الگوي خودش را تغيير داده است، زماني بود كه نسل ها معمولااز نسل هاي گذشته خود الگو مي گرفتند اما نسل جوان كشور خودش را به عنوان مرجع قبول دارد و كارهايي كه بخواهد را انجام مي دهد. مهم ترين دليلي كه خودشان را به عنوان مرجع معرفي مي كنند فراموش شدگي آنهاست و حل نشدن مشكلات اقتصادي و اجتماعي كه هرروز با اين مشكلات دست و پنجه نرم مي كنند. نسل جوان ايران گروه هاي سياسي را به عنوان گروه مرجع قبول ندارد و بيشتر به سمت گروه هاي فرهنگي و هنري آمده است و آنها را قبول مي كند. يكي ديگر از جنبه هاي اين اتفاق مساله سرطان است. كشور ما مشكل زيادي در اين باره دارد، ما با سونامي سرطان روبه رو هستيم كه از مشكلات محيط زيستي و آلودگي هواست و هرروز ما خبر فوت يكي از نزديكان خود را در سنين پايين مي شنويم. مجموعه اين رفتارها و اتفاقات باعث مي شود تا جوانان نسبت به اين نكات واكنش نشان دهند و به نوعي به اين مشكلات اعتراض كنند. ما با مسائل جوانان به صورت حذفي برخورد مي كنيم و گاهي اوقات با انواع و اقسام طرح ها جوانان را تهديدي براي جامعه به حساب مي آوريم اين در صورتي است كه واقعيت اين گونه نيست و جوانان به فكر كشور خودشان هستند. محدود كردن جوانان نسبت به موسيقي يكي ديگر از جنبه هاي ماجراست. در كشور ما هر سبك موسيقي اجازه فعاليت ندارد به همين دليل تنها موسيقي پاپ است كه فعاليت مي كند، جوان دوست دارد نقد داشته باشد به شرايط و همين به جامعه كمك مي كند، وقتي از طريق هنر مي خواهد اين كار را انجام دهد به سمت موسيقي پاپ مي آيد. پاشايي شعرها و آهنگ هاي آرام و غمگيني داشت كه نسل فراموش شده ايران با آن همدردي مي كرد. ما نياز داريم تا مسوولان نياز جوانان را به خوبي درك كنند و آن گاه براي آنها تصميم بگيرند و جاي جوانان نياز سنجي نكنند. متفاوت بودن اين نسل نسبت به نسل گذشته ويژگي خوبي به شمار مي آيد تا آنها به جامعه كمك كنند. اعتراض آنها تهديد به حساب نمي آيد بلكه گذر جامعه ايران از نسلي به نسل ديگر است كه بايد مورد توجه مسوولان قرار گيرد.٭ استاد دانشگاه
خراسان نیز در همین رابطه در مطلبی با عنوان «درباره نحوه مواجهه نيروي انتظامي با اجتماعات غير امنيتي» و به قلم سيدعلي علوی نوشته: درگذشت مرتضي پاشايي خواننده جوان پاپ، هواداران وي در تهران و بسياري از شهرهاي کشور رابه خيابان ها کشاند. اجتماعاتي که با پوشش رسانه هاي خارجي همچون بي بي سي همراه بود به گونه اي که خانواده پاشايي را به واکنش دربرابر اين شبکه ها واداشت تا مانع مصادره و سوءاستفاده از درگذشت فرزندشان شوند.در مشهد نيز شماري از طرفداران «مرتضي پاشايي»جمعه شب در خيابان هاشميه گردهم آمدند و براي ساعاتي سوگواري کردند و به خواندن ترانه هاي وي پرداختند.متاسفانه گزارش ها حکايت از اين دارد که درگيري هاي پراکنده اي ميان تعدادي از جوانان حاضر در خيابان هاشميه با ماموران پليس روي داد که طي آن چند نفر دستگير شدند. ظاهرا اين اقدام نيروي انتظامي پس از سوت و کف شمار ي از اجتماعکنندگان و اقداماتي که مناسب مراسم عزاداري نبوده صورت گرفته است.اين در حالي است که در شهرهاي مختلف اجتماعات با همراهي ماموران نيروي انتظامي و راهنمايي و رانندگي براي نظم بخشيدن و کنترل ترافيک تا پاسي از شب ادامه داشت و بدون حاشيه هم پايان يافته است. تفاوت موجود بين مشهد و ديگر شهرها نشان ميدهد که درعملکرد پليس مشهد در کنار تمام نقاط قوت آن و امنيت بالايي که در اين کلان شهر ايجاد شده است ، نقايصي نيز وجود دارد.در واقع نحوه مواجهه با اين نوع اجتماعات مدل هاي تجربه شده و شناخته شده اي دارد و ظرافت هاي خاص خود را طلب مي کند.بدون شک کنترل و حفظ نظم براي اجتماعات مشابه اجتماع جمعه شب هاشميه مشهد بيش از آنکه نياز به حضور مستقيم و در صحنه نيروهاي ويژه با ادوات انتظامي داشته باشد نياز به نيروهاي آموزش ديده اي دارد تا با همراهي جمعيت فضاي آرام و کنترل شدهاي را فراهم کنند، همانگونه که در ساير نقاط کشور از تهران، قم، اصفهان، شيراز و تبريز تا آبادان، زنجان، يزد، سمنان، بندرعباس و انزلي نيروهاي انتظامي براي کنترل نظم و امنيت در حاشيه اجتماع کنندگان قرار گرفتند و بدون هيچگونه دخالت مستقيمي تنها به برقراري نظم و انضباط اجتماعي و ترافيکي مبادرت کردند.به نظر ميرسد که با هر تجمعي يا پديده اجتماعي مي توان امنيتي برخورد نکرد و مي توان از پتانسيل هاي مردمي براي کنترل و ايجاد نظم و آرامش در اجتماعات اين چنيني استفاده کرد، بدون آنکه از هيچ، مسئله ساخته شود و زمينه را براي بزرگ نمايي و سوء استفاده رسانه هاي بيگانه ايجاد کند.
وزارت علوم همچنان یک سوژه داغ سیاسی است
روزنامه دولتی ایران با طرح این ادعا که راه دانش در بهارستان هموار میشود از «تغییر نگاهها به وزیر پیشنهادی علوم» خبر داده است. آرمان که همچنان بر ادبیات روزهای استیضاح فرجی دانا و جلسه رای اعتماد به نیلی احمدآبادی باقی مانده، صورت مساله را در قالب پرسش «کفه دانش سنگینتر است یا کفه اقلیت؟» قرار داده است.
در مقابل وطن امروز در مطلبی با عنوان «استعفا یا بازی جدید فتنه؟» نشان داده نمایندگان نزدیک به تفکر این روزنامه در باره دانشگاه و وزارت علوم چگونه فکر میکنند. این روزنامه نوشته: اما در جریان معرفی دانشآشتیانی بهعنوان وزیر پیشنهادی علوم به مجلس روز گذشته خبری مبنی بر استعفای معاون آموزشی و رئیس مرکز هیأتهای امنای وزارت علوم منتشر شد. به اعتقاد ناظران استعفای میلیمنفرد و سمنانیان از حضور در وزارت، سناریوی جدید جریان فتنه برای متقاعد کردن مجلس به رای اعتماد به دانشآشتیانی است. در صورتی که مجلسیها بارها علاوه بر انتقاد نسبت به حضور افراد مسالهدار در مناصب این وزارتخانه بیشتر نسبت به خطمشی حاکم بر وزارت علوم و نفوذ جریان فتنه در آن هشدار دادهاند. به گزارش تسنیم، در بخشی از متن استعفای میلیمنفرد خطاب به نجفی آمده است: «جنابعالی مستحضر هستید که اینجانب در تمام سالیان پس از انقلاب اسلامی تمام همت خود را مصروف دفاع از نظام و انقلاب و ارتقای عرصه آموزش عالی نمودهام. کارنامه علمی، اجرایی و مدیریتی 35 ساله اینجانب نیز مؤید این مطلب است اما چندی است به دلیل برخی از نامهربانیها بهرغم آنکه هیچگونه مانع قانونی برای مسؤولیتم وجود نداشت، در دوره وزارت دکتر فرجیدانا و سرپرستی حضرتعالی اصرار بر استعفا داشتم که با مخالفت شما بزرگواران روبهرو گردید اما اکنون که در شرف انتخاب وزیر علوم جدید توسط مجلس شورای اسلامی هستیم به منظور جلوگیری از هرگونه تضییقات و هموار نمودن مسیر، استعفای خود را از معاونت آموزشی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری اعلام میدارم».
در حالی که روزنامههای هوادار دولت، درخواست تغییر گزینه وزارت را دخالت مجلس در اختیارات رئیس جمهور دانستهاند، جوان از جمله روزنامههایی است که نامه احمد توكلي به رئيسجمهور درباره معرفي وزير پيشنهادي علوم را با عنوان «آقاي روحانی! بگرديد اصلاحطلب خوش سابقه پيدا كنيد» پوشش داده و نوشته: نماينده مردم تهران در مجلس در نامهاي به دكتر روحاني درباره انتخاب وزير پيشنهادي علوم از وي خواست با سعه صدر و گسترده كردن دايره انتخاب، از مديران موفق و خوشسابقه اصلاحطلبي براي تصدي وزارت علوم معرفي كند.
فضل الله ياري نیز در سرمقاله روزنامه ابتکار با عنوان « دانشگاه؛ ديگي که هرگز براي افراطيون نميجوشد» نوشته: افراطيون ميدانند اگر دانشگاه سروسامان بگيرد همچون يک منبع روشنايي بر پستوهاي تاريکِ برخي از ويژه خواري هاي سياسي و آموزشي ميتابد و گوشه هاي پنهان مانده را عيان ميسازد.
از همين رو برخي از فعالان اين گروه، تنها لحظاتي پس از معرفي گزينه چهارم رئيس جمهور براي وزارت علوم، شروع به مخالفت ميکنند و پيامک ميزنند و اتهامات سياسي چند سال گذشته را از انبان اتهامات خود بيرون ميکشند و نثار او ميکنند. اويي که شايد برخي از آنها حتي نامش را نيز نشنيده باشند.
آنها خوب ميدانند که روحاني، به جهت رايي که از مردم گرفته و به ملاحظه خواست گروههاي اجتماعي که از وي حمايت کرده اند، چه کساني را براي اداره امور دانشگاه هاي کشور بر ميگزيند. طبيعي است که رئيس جمهور، که بخش قابل توجهي از آراي خود را مديون دانشجوياني است که در همه سالهاي اخير ناديده گرفته شدند، تلاش کند تا به مطالباتِ اين قشر جوان و تاثير گذارِ جامعه پاسخ دهد.
واکنش ثابتِ اين گروه در برابر چهار گزينه پيشنهادي رئيس جمهور براي وزارت علوم و دو گزينه احتمالي قبلي نشان ميدهد که آنها با پيشنهاد دهنده بيشترين مشکل را دارند تا گزينه هاي پيشنهادي؛ وگرنه مگر ميشود که با اتهام «فتنه گري»هم استاد با سابقه دانشگاه را رد کرد و هم رزمنده اي را که سالها در جبهه دفاع از کشور جنگيده است؟
گويي آنها ميخواهند با زباني ديگر به مردم بفهمانند که آن همه شور و نشاط پس از انتخابات خرداد 92 بي خود و بي جا بوده است. به نظر ميرسد اين گروه براي اجرايي کردن منويات ذهني خود يک گوشه از دولت را، که اتفاقاً دستگيره محکمي هم دارد، گرفته اند و به اين زودي ها حاضر به رها کردن آن نيستند.
علي مطهري نیز درگفت و گو با اعتماد در پاسخ به این سوال که استنباط كلي شما از نگراني ها و انتقاداتي كه مجلس در مورد وزارت علوم دارد، چيست؟ گفته: «اظهار نگراني ها از وضع دانشگاه ها بيشتر بهانه گيري است تا واقعيت. عده يي از باز شدن فضاي آزادي بيان در دانشگاه ها و از بين رفتن فضاي امنيتي در دانشگاه ها مي ترسند. ولي دانشگاه ها در يك سال و نيم گذشته نشاط علمي و سياسي خوبي پيدا كرده اند و جاي نگراني در اين مورد نيست. اتفاقا همين اظهار نگراني ها مي تواند موجب تحريك دانشگاه ها شود. فقط مي توان برخي نگراني هاي فرهنگي را قابل توجه دانست كه آن هم قابل رفع است. در مجموع، گروكشي سياسي و هواهاي نفساني در كار است تا اصلاح مملكت و حق و عدالت. در واقع عده يي در مجلس مي گويند آن كسي كه ما مي گوييم بايد وزير شود و دانشگاه ها بايد در اختيار ما باشد. اينها خيال كرده اند آقاي جليلي در سال ٩٢ پيروز شده است. بايد بپذيريم كه مردم به گفتمان ديگري راي دادند. اگر يك مجلس اصلاح طلب با يك دولت اصولگرا اين رفتار را داشته باشد آيا آنها مي پسندند؟»