به گزارش پایگاه عدالت خواهان"مستند پرونده ناتمام به کارگردانی جواد موگویی چندی پیش به نمایش درآمد. چکیده گفتگوی مشروح فرهنگ نیوز با این کارگردان انقلابی بدین شرح می باشد:
از وقوع انقلاب اسلامی در ایران در سال 1979 به عنوان یکی از بزرگترین رویدادهای قرن بیستم یاد می شود. ماهیت اسلامیِ انقلاب ایران و بروز آن در فضای دو قطبی ناشی از جنگ سرد نشان از اهمیت فزاینده این تحرک انقلابی دارد، چرا که در خلال سال های 1945 تا 1991 (فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی) عموم تحرکات انقلابی، کودتاها و رخدادهای مدنی با چراغ سبز و مداخله مستقیم و یا غیر مستقیم یکی از دو قطب کلیدی جهان (آمریکا یا شوروی) به منصه ظهور می رسید.
نفی وابستگی به قدرت های غالب جهانی موجب شد تا نظام نوپای اسلامی تا سال ها همتِ خود را بر استقرار و تثبیت ایده نوین خویش و مقابله با تحرکات فزاینده درونی و بیرونی قرار دهد. به واقع از بهمن 1357 تا اواسط سال 1362 (مصادف با دستگیری رهبران حزب توده به عنوان آخرین گروه برانداز داخلی به جهت مشارکت آنان در کودتای احتمالی) را می توان سال های ثبیت نظام اسلامی دانست. انقلابیون اصیل در این مقطع و پس از پنج سال نبرد داخلی با جناح های مسلح چپ اعم از منافقین، چریک های فدایی خلق (اکثریت و اقلیت)، فرقان، توده ای ها و... و مقابله با نفوذ جریان های وابسته به امپریالیسم جهانی از قبیل جبهه ملی، نهضت آزادی و همچنین ایستادگی در برابر اقدامات تجزیه طلبانه حزب خلق مسلمان در آذربایجان، اقدامات تروریستی کومله و دموکرات در کردستان و پاوه، غائله گنبد و... موفق به ایجاد ثبات داخلی گردید.
برآورد تاریخ 37 ساله انقلاب اسلامی حکایت از عبور از گردنه های متعدد و پر پیچ خم دارد، رخدادهایی که هر یک در مقطع زمانی خویش از اهمیت بسزایی برخوردار بوده اند. در این میان از نیمه ابتدایی سال 1360 به عنوان یکی از بحرانی ترین مقاطع انقلاب اسلامی نام برده می شود. خرداد 1360 را می توان از نقاط پر تلاطم انقلاب اسلامی ایران دانست. نظام اسلامی از سویی مورد هجوم پیاپی دشمن بعثی قرار داشته و از سوی در جبهه داخل تنش ها میان برخی جریان های سیاسی و عموما مسلحانه با رهبری نظام و مردم بیش از هر زمانی عیان تر می شود. مسئله بررسی عدم کفایت ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور وقت را می توان نقطه اوج تنش های داخلی دانست، امری که نهایتا به عزل وی منجر شده و زمینه بحرانی دیگر را برای انقلاب نوپای اسلامی فراهم نمود.
نزدیکی فزاینده بنی صدر به سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در ماه های پایانی صدارتش و عدم تحقق آرمان های سازمان مجاهدین با وقوع انقلاب در طول دو سال سپری شده ( کسب نفوذ حداکثری و به دست گرفتن رهبری انقلاب) زمینه ائتلافی آشکار را میان دو جریان فوق فراهم نمود. از همین روست که شاهدیم منافقین بیش از همه ی جریان ها از عزل احتمالی بنی صدر نگران بوده و در پی مقابله با آن برآمدند، نگرانی که نهایتا به اعلان جنگ مسلحانه این سازمان با نظام اسلامی در 30 خرداد 1360 منجر گردید.
اعلان جنگ مسلحانه، مبادرت به ترور کور و پیاپی مسئولین و مردم و سپس رجعت به عراق و جنگیدن در رکاب بعثی ها بر علیه جمهوری اسلامی، چهره واقعی منافقین را بیش از هر زمانی آشکار ساخت، چهره ای که این سازمان در طول سال های منتهی به انقلاب و پس از انقلاب تلاش می نمود با تکیه بر ظواهری اسلامی و عرض ارادت به برخی بزرگان دینی به شکلی دیگر وانمود سازد.
از تابستان 1360 و بلافاصله پس از اعلان جنگ مسلحانه از سوی منافقین به عنوان یکی از سخت ترین برهه های تاریخی نظام اسلامی نام برده می شود. ترور آیت الله خامنه ای در ششم تیر، انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت شهید بهشتی و یارانش در هفتم تیر، انفجار دفتر نخست وزیری و شهادت رجایی و باهنر در هشتم شهریور، شهادت دادستان انقلاب آیت الله قدوسی در چهاردهم شهریور تنها بخشی از اقدامات تروریستی سازمان مجاهدین خلق می باشد. با این حال و با گذشت 35 سال از حوادث فوق همچنان بخشی از زوایا و ابعاد وقایع فوق با ابهام هایی روبرو می باشند.
سخن از عوامل آن چه منجر به شهادت رئیس جمهور و نخست وزیر وقت در هشتم شهریور شد، همه ساله و در آستانه سالروز این واقعه از سوی شماری از رسانه ها و تاریخ دوستان پیگیری شده است، به ویژه آن که اقدام تروریستی فوق که گفته می شود توسط مسعود کشمیری صورت پذیرفته هیچ گاه به شکل رسمی از سوی منافقین مورد تایید قرار نگرفته است. نکته حائز اهمیت آن که بلافاصله پس از وقوع این حادثه ناگوار و به واسطه جایگاه بالای کشمیری به عنوان جانشین دبیر وقت شورای امنیت ملی کشور، انگشت اتهام به سوی شماری از مقامات وقت نظام نشانه رفت، مقاماتی که در ارتقای جایگاه کشمیری تا آن سطح به ایفای نقش پرداخته بودند. از همین رو دادگاهی برای رسیدگی به مسئله فوق تشکیل شده اما بواسطه دلایل متعدد به سرانجام نمی رسد.
از حواشی دادگاه های مربوط به انفجار نخست وزیری به عنوان یکی از پرسروصدا ترین و طولانی ترین دادگاه های تاریخ جمهوری اسلامی نام برده می شود. روند قضایی فوق چندین بار با وقفه روبرو شده و گاها مسئول رسیدگی به آن تغییر یافته است و با وجود خاتمه ظاهری آن در اواسط دهه شصت، هر از گاهی زوایایی از آن از سوی رسانه ها و علاقمندان به تاریخ معاصر بررسی می شود.
در سی و پنجمین سالروز این واقعه دردناک از مستندی به نام " پرونده ناتمام " که به بررسی ابعاد و زوایای متعدد و همچنین روایت های مختلف در رابطه با عاملین واقعه پرداخته، رونمایی شد. مستندی که می توان آن را کامل ترین و جامع ترین بررسی این واقعه از ابتدای وقوع حادثه تا به امروز دانست.
جواد موگویی که پیشتر به نوشتن کتاب "اسرار آیت" مبادرت ورزیده و زوایای متعددی از زندگی آن شهید بزرگوار را به تصویر کشیده و زمینه اطلاع رسانی از یک حلقه ی مفقوده از تاریخ انقلاب را فراهم آورده به کارگردانی این امر خطیر اقدام نموده است. هنر مستند " پرونده ناتمام" عدم ارائه تحلیل شخصی و رجوع به افرادی است که مستقیما در حادثه فوق دخیل بوده و یا از نزدیک به مشاهده آن پرداخته اند. مستند یاد شده سرشار از داده های دست اولی می باشد که از زبان مسئولین وقت جمهوری اسلامی بیان شده است.
دو هفته پیش و در آیین رونمایی از این مستند که به رمز گشایی از پرونده انفجار دفتر نخست وزیری در تالار دوطبقه سوره حوزه هنری پرداخته، شماری از مبارزین دوران انقلاب اسلامی، مسئولین وقت و پیشین نظام، آگاهان عرصه تاریخ و سیاست و همچنین جمعی از خانواده های شهدا و ایثارگران حضور جسته و برخی از آنان به ارائه تحلیل ها و نظرات خویش نسبت به مستند یاد شده پرداخته اند.
از همین رو فرهنگ نیوز بر آن شده جهت آگاهی بیش از پیش از مستند یاد شده، اهداف مد نظر آن و چرایی انتشار آن در مقطع زمانی کنونی به گفتگو با جواد موگویی کارگردان این اثر بپردازد. متن زیر حاصل گفتگو با این کارگردان انقلاب اسلامی می باشد.
از تابستان 1360 به عنوان یکی از بحرانی ترین مقاطع تاریخ انقلاب اسلامی نام برده می شود، مستند حاضر نیز به واکاوی یکی از مسائل این برهه پراخته است، اساسا دغدغه شما در بررسی و موشکافی این مسئله پس از 35 سال چه می تواند باشد؟
نگاهی گذرا به بررسی های تاریخی در ایران معاصر توسط نهادها و موسسات تاریخی نشان می دهد که بخش عمده واکاوی ها مربوط به دوره پهلوی ها و مشروطه می باشد، این در حالی است که تاریخ نگاری دهه شصت و هفتاد در ایران پس از انقلاب صورت نگرفته است، لذا ما شاهد یک انقطاع تاریخی به ویژه برای جوانانی که در طول این دو دهه متولد شده اند می باشیم.
به عقیده اینجانب پاشنه آشیل و محل ضربه خوری جمهوری اسلامی از عدم رسیدگی به تاریخ انقلاب و انتقال مفاهیم آن برای جوانان می باشد. صوت اخیر منتشر شده از سوی بیت منتظری نمونه مناسبی در این باره می باشد که زمینه ایجاد تردیدهایی را در جامعه فراهم آورده است. مباحث دهه شصت از قبیل کودتای نوژه، برخورد با منافقین و داستان افراد سر موضع در سال 67، حصر آیت الله شریعتمداری و... نمونه هایی از این قبیل می باشند که بدلیل عدم موشکافی و پردازش زمینه مباحث و شبهه هایی را در سطح جامعه فراهم آورده است.
اهمیت تاریخ نگاری در دهه شصت و اهمیت ویژه این حادثه ما را متقاعد ساخت که به پردازش آن بپردازیم. پرونده فوق حدود پنج سال در دستگاه قضا مورد بررسی قرار گرفته و نهایتا بدون دستیابی به نتیجه ای خاص مختومه شده است.
شماری از کارشناسان بر این باورند که بررسی مجدد این پرونده در طول سال های اخیر آن هم با وجود گذشت بیش از سه دهه از وقوع آن، نشات گرفته از مباحث سیاسی و اختلاف های جناحی روزمره می باشد، اختلاف هایی که نه در سالیان گذشته، بلکه از ابتدای وقوع انقلاب اسلامی میان دو جناح غالب موسوم به راست و چپ وجود داشته و طرفین اتهاماتی را علیه یکدیگر مطرح می نموده اند، به ویژه آن که طرف متهم در این مسئله سازمان مجاهدین انقلاب و شخصیت هایی هم چون بهزاد نبوی می باشد. تهیه مستند یاد شده به چه میزان تحت تاثیر اختلاف های موجود می باشد؟
به نظر من اگر این دعواهای سیاسی که متاسفانه از ابتدا مطرح بوده، وجود نمی داشت، این پرونده می توانست مسیر بهتری را طی نماید، دعواهایی که امروزه نیز وجود دارد متاسفانه برخی پرونده ها مثل سه هزار میلیاردی، فیش های حقوقی و... را از مسیر اصلی خود منحرف می نماید. در قبال مسئله انفجار دفتر نخست وزیری نیز از همان ابتدا این حواشی مطرح بوده است. انتشار نامه شصت نماینده مجلس و درخواست برای آزادی برخی متهمین حادثه در آن مقطع و سپس نامه شصت و سه نماینده دیگر جهت رسیدگی پرونده مثالی در این زمینه می باشد که خلاف مسیر حقوقی و قضایی است. البته نامه برای رسیدگی با نامه برای آزادی متفاوت بوده و نامه دومی برخلاف اهدافش در مسیر یاد شده سنگ اندازی ننموده است.
همین اتهام به خود شما نمی چسبد که اکنون در پی واکاوی این مسئله می باشید؟
شما به بنده بگویید چه زمانی باید به آن رسیدگی شود، بالاخره یک موقع بایستی این پرونده ناتمام بسته شود و هر وقت کسی در پی بررسی آن باشد این اتهام سیاسی کاری به وی الصاق می شود و البته این شائبه سیاسی کاری مختص به این پرونده نمی باشد، به طور نمونه اگر اکنون پرونده مک فارلین باز شود باز هم این اتهام مطرح می شود، پرونده منتظری نیز به همین شکل خواهد بود. مهم این است که در یک پرونده منصفانه رفتار شود که من بر این باورم مستند پرونده ناتمام منصفانه برخورد نموده است. من خودم به شخصه چندین بار سراغ آقایان خسرو تهرانی، بیژن تاجیک، بهزاد نبوی رفته ام، اما حاضر به گفتگو و پاسخ گویی نبوده اند.
چرا افراد یاد شده از مصاحبه و گفتگو امتناع می ورزند؟
خوب این افراد تمایلی ندارند که جلوی دوربین بیایند و راجع به این پرونده صحبت کنند و می گویند این پرونده بسته شده و لزومی برای باز کردن آن وجود ندارد.
بنده مستند ساز هستم نه دستگاه قضا و در پی باز کردن پرونده نیستم، بلکه در پی آنم که این حکم قضایی را که در آن مقطع صادر شده روایت و بازخوانی نمایم. سوال های اساسی در رابطه با این پرونده ذهن شمار کثیری را به خود جلب نموده که البته مختص به الان نبوده و از همان مقطع مطرح شده است. به طور نمونه مسئله جسد سازی برای کشمیری که در مستند توسط زواره ای مطرح شده است، پیشتر و به شکل مستقیم در آن زمان توسط آیت الله خامنه ای، آیت الله امامی کاشانی و به شکل غیر مستقیم در خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی نقل شده است، لذا این سوال ها متعلق به الان نمی باشد، اینکه چگونه شخصی مانند کشمیری به این جایگاه رفیع در سطح ارشد رسیده و چگونه این عملیات به وقوع پیوسته، چرا کشمیری بازرسی نشده است، چه کسی جسد سازی را کرده و از همه مهم تر چرا تقی محمدی خودکشی کرده است؟ سوال دیگر آن که چرا نمایندگان وابسته به جناح چپ نامه نوشته و خواستار آزادی آنها شده اند، چرا آقای موسوی خوئینی ها در جایگاه دادستان کل کشور خود به بازجویی از این فرد پرداخته و نتیجه را به رئیس شورای عالی قضایی آقای موسوی اردبیلی (طبق روال قانونی) ارجاع نداده و مستقیما نزد امام رفت و نظر ایشان را خواسته است؟ ایشان می توانست بنویسد نظر بنده بر تبرئه این افراد است و بر اساس یک گردش کار قضایی آن را برای موسوی اردبیلی ارسال نماید. همه این سوال ها در ذهن تاریخ جویان با وجود گذشت سی و پنج سال از آن واقعه هم چنان وجود دارد. چرا امام حکمی مکتوب را در این باره نداده است؟ و آقای موسوی خوئینی ها متن گفتگوی خود با امام و نظر ایشان را نوشته و لای پرونده گذارده و آن را مختومه اعلام نموده است، این در حالی است که امام 22 جلد صحیفه نور داشته و تمامی مکاتبات و اظهارات ایشان در رابطه با بسیاری از مسائل جزئی را نیز آورده اما در قبال این پرونده مهم که پنج سال در جریان بوده چیزی ننوشته اند، البته در پی قضاوت نیستم، صرفا سوال هایی هست که وجود دارد.
در خلال مستند در مواقع زیادی روی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و شخص بهزاد نبوی مانور داده و تلاش شده سازمان مجاهدین انقلاب به عنوان یک سازمان پیچیده و دارای ارتباطات مشکوک چه پیش و چه پس از انقلاب معرفی شده و از زبان برخی افراد نیز در مستند شخصیت بهزاد نبوی به عنوان یک چهره چند وجهی و غیر مومن معرفی شده است. نظرتان در رابطه با سازمان مجاهدین انقلاب به ویژه در مقطع کنونی که شخصیت های کلیدی آن نظیر تاج زاده و نبوی صراحتا در برابر نظام قرار گرفته اند چیست؟
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی پیش از انقلاب از هفت گروه تشکیل شده است. شخصیت های مختلفی نظیر محسن رضای، شهید بروجردی و... نیز سابقه عضویت در سازمان را دارند، منتها سازمان در درون به دو جناح چپ و راست تقسیم می شد که نهایتا در سال 62 فرو ریخت، غالب بحث ما در رابطه با جناح چپ است که بهزاد نبوی، مصطفی تاج زاده و... در آن فعال بوده اند. با این حال ما در پی اتهام زنی نبوده و واقع مطلب آن است که اعضا و هواداران سازمان از ابتدا در این روند دخیل بوده اند. البته نظر ما بر این نیست که سازمان از ابتدا تا انتها مشکل داشته است، خیر، با این حال برخی اعضایش در فرایند وقوع انفجار دخیل بوده اند هم چنان که شهید لاجوردی نیز بر این امر صحه می گذارد. گفتنی است که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی فعلی در سال 70 و با اضافه کردن پسوند ایران توسط جناح چپ پیشین مجددا بنا شد.
در مستند تلاش شده تا ارتباطی میان شهادت آیت الله قدوسی، رحلت آیت الله ربانی املشی و... شخصیت هایی که در پیگیری پرونده دخیل بوده اند با افرادی که خواستار به سرانجام نرسیدن آن بوده اند، برقرار شود، هدف از این امر چه بوده؟
ما ارتباطی برقراری نکرده ایم، صرفا روایت کرده ولی خوب گاها سوال ایجاد می شود که چرا آیت الله قدوسی دادستان کل انقلاب به عنوان مسئول بررسی پرونده، دقیقا شش روز پس از این واقعه به شهادت رسیده اند و چرا پس از آن پرونده به دادستانی کل کشور ارجاع می شود و در همان دادستانی انقلاب (که مسئول اصلی رسیدگی به این پرونده های تروریستی می باشد) به آن رسیدگی نمی شود؟ و لذا از همان ابتدا زمینه ایجاد انحراف در پرونده آغاز می شود و لاجوردی که می بایست مسئول رسیدگی به پرونده باشد، از دستش خارج می شود. پس از بازگشایی مجدد پرونده پس از اظهارات زواره ای، فشارها مجددا بر لاجوردی زیاد می شود، تا آنجا که آقای هاشمی در خاطراتش می نویسد که بهزاد نبوی سراسیمه آمد.
نکته حائز اهمیت آن که آیت الله ربانی املشی دادستان کل کشور که پرونده را بر عهده می گیرند نیز چندی بعد به شکلی مشکوک فوت می نمایند تا آن که صانعی و سپس موسوی خوئینی ها در این سمت مسئولیت رسیدگی به پرونده را پس از چند بار وقفه بر عهده می گیرد. گفتنی است که شهید لاجوردی یکی دیگر از مسئولان پرونده نیز در سال 1377 به شهادت می رسد. به واقع پرونده فوق در طول آن پنج سال بارها تغییر ریل پیدا کرده و در کشاکش طرفین قرار داشته است، علاوه بر فوت مسئولین رسیدگی به پرونده، دائما فشارهایی نیز از بیرون وارد می شود، شخصیت لاجوردی ترور شده و او از مسئولیت این امر توسط آیت الله موسوی اردبیلی عزل می شود. لاجوردی به جبهه می رود و بعدا در وصیت نامه اش با اشاره به عاملین حادثه انفجار دفتر نخست وزیری آورده است که خدایا هم رجایی و باهنر را می کشند و هم در سوگشان می نشینند.
برخی به بنده می گویند که چرا به برخی افراد در طول مستند اتهام می زنید، بنده هیچ گونه اتهامی را شخصا وارد نکرده ام بلکه صحبت های شخصیت های تراز اول و دخیل در ماجرا من جمله آقای عسگر اولادی را آورده ام که در مستند می گوید ( با اشاره به بهزاد نبوی) می خواست ما را جمع کند تا بکشد.
آیا اظهارات دخیل در مستند برگرفته از تنش های قدیمی شخصیت های جناح چپ و راست نمی باشد؟
ممکن است که برخی اختلاف های اساسی همچنان میان دو طرف پابرجا باشد، اما جواب این سوال های اساسی چه می شود؟ اینکه کشمیری چگونه دبیر شورای امنیت ملی می شود ( در آن بازه ی اندک)؟ چرا بازرسی نمی شده است؟ طبق تاریخی شفاهی که ما گرفته ایم برخی می گویند ما هشدار داده ایم من جمله آقای داوود شمسی که می گوید که من اطلاع داده ام که کشمیری را می شناسم و حرف های من را نادیده انگاشته اند. از همه مهمتر آن که ما در این مستند در پی آنیم که بگوییم اگر نفوذی صورت می گیرد در یک دستگاه امنیتی، این نفوذ برگرفته از یک بستر مناسب می باشد که منجر به وارد آمدن لطمه به انقلاب شده است. کما اینکه متاسفانه این نفوذ بعدها نیز وجود داشته و ترور شهدای هسته ای در همین راستاست. به واقع افسر موساد اقدام به ترور دانشمندان هسته ای ننموده، بلکه این نفوذی های داخلی بوده اند که در این پازل بکار گرفته شده اند. چرا در رابطه با کشمیری ما قائل به این پروژه نیستیم؟
گزینش نشدن کشمیری در حین ورود به ساختارهای امنیتی و عدم وجود داشتن هیچ گونه فرمی در رابطه با او، بازرسی نشدن او آن هم پس از انفجارهای هولناکی که پیشتر صورت پذیرفته، جسد سازی در موردش و... نشان از یک بسترسازی می باشد که با حمایت هایی منجر به وقوع این حادثه تلخ می گردد. همین آقایان سرویس های امنیتی وقت نظیر خسرو تهرانی، سعید حجاریان پیشتر پیچیده ترین اقدامات تروریستی و امنیتی نظیر کودتای نوژه، عملیات کشف اقدامات حزب توده و... را کشف کرده و خود عاملین تاسیس وزارت اطلاعات بوده اند، چگونه ای براحتی گول پروژه جسد سازی برای کشمیری را خورده اند؟ من خود از آقایان عطریانفر این سوال را پرسیده و ایشان دلیل این جسدسازی را ناشی از احساساتی شدن بچه ها دانسته اند و بالا آمدن کشمیری در سیستم را امری طبیعی می دانسته اند.
از تقی محمدی و نحوه مرگ او به عنوان یکی از سرنخ هایی نام برده می شود که متاسفانه به لاینحل ماندن پرونده منجر شده است؟ شماری از آگاهان از نقش بهزاد نبوی و دوستان وی در از میان بردن اون سخن می گویند، این در حالی است که حجاریان اظهار داشته که تقی محمدی در بازداشت گاه و تحت اختیار اژه ای و جناح راست قرار داشته، حال چگونه ما را متهم به کشتن او می کنند. به نظر شما چه کسی تقی محمدی را کشته است؟
ما اصلا نمی دانیم که تقی محمدی کشته شده است یا خودکشی کرده است، در این مستند نیز ما ادعایی را مبنی بر کشته شدن او مطرح ننموده ایم ولی گمانه هایی در این باره مطرح است کما اینکه آقای ترقی می گوید که پس از بازجویی آقای اژه ای از تقی محمدی، چند نفر به ملاقات او می روند. با این حال مجددا تایید می کنم که مهمترین سوال ما این پروژه جسد سازی است که مورد ابهام است، اینکه چرا یادداشت نوشته اند که آقای کشمیری و فلانی بازرسی نشوند. این مستند صرفا سوال هایی را مطرح می کند که امیدوارم روزی عوامل دخیل در این پرونده من جمله آقایان اژه ای، رئیسی، بهزاد نبوی، دفتر امام و... جهت شفاف سازی هر چه بیشتری اطلاعاتی را در اختیار جامعه قرار دهند.
بنده در خلال آماده سازی این مستند تلاش نموده اند از روایت های دست اول و تاریخ شفاهی از طریق گفتگو با شخصیت های کلیدی دخیل در ماجرا بهره ببرم. من به سراغ بازجویی ها یا اسناد و مدارک نرفته ام، با اشخصاص موثر در حادثه گفتگو کرده ام. مقام معظم رهبری و آیت الله امامی کاشانی از جمله افرادی هستند که از همان ابتدا پیگیر پرونده بوده اند، این امر نشان می دهد که پروسه صرفا یک مسیر سیاسی و اختلاف جناحی نمی باشد.
به نظرتان اگه پرونده مجددا باز شود و با توجه به اینکه افرادی که سابقا در رکن دوم ارتش بوده و به نوعی هم در این پرونده دخیل بوده اند مثل سازگارا، حجاریان، عطریانفر، بهزاد نبوی و... هم اکنون دارای مواضعی بر علیه نظام اسلامی می باشند و... با توجه به آن که شما می گویید برای رسیدگی به مشکلات می بایست به ریشه ها رجوع نمود، چه دستاوردی می تواند داشته باشد؟
تا زمانی که دستگاه قضایی به نتیجه مشخصی در این زمینه نرسد نمی توان قضوت کرد، بنده هم در جایگاهی نیستم که در این باره اظهار نظر نمایم.
پس هدفتان از ساخت این مستند چه بوده؟
من صرفا در پی روایت یک پرونده بوده ام. اما گاها نیز به این مسئله فکر می کنم که اگر این پرونده مجددا و پس از 35 سال باز شود، دور از ذهن است که به نتیجه ملموسی برسد.
آیت الله هاشمی رفسنجانی در طول سال های پس از انقلاب اسلامی تا به امروز جزو رجال تراز اول کشور به شمار آمده اند. ایشان بر خلاف تغییر مشی صورت پذیرفته در طول دو دهه گذشته، در سال های ابتدایی نظام جزو جامعه روحانیت مبارزه بوده و به لحاظ فکری به جناح راست نزدیک بوده اند، نقطه مقابل اما بهزاد نبوی قرار داشته که در آن مقطع در جناح چپ حضور داشته، شما تلاش نموده اید در مستند یاد شده از حمایت های هاشمی رفسنجانی از بهزاد نبوی در آن مقطع سخن بگویید، به نظرتان این مطلب قابل پذیرش می باشد؟
به باور بنده هاشمی رفسنجانی هیچ گاه به طیفی که امروزه راست خوانده می شود، وابسته و نزدیک نبوده است. پس از حذف جریان های لیبرال از بدنه نظام، جریان موسوم به خط امام دو پاره می شود. آقای هاشمی رفسنجانی بنا به خاطرات خود از افراد نزدیک به جناح چپ محسوب می شده است، نمود تاریخی این امر به حمایت ایشان از نخست وزیری میرحسین موسوی در جدال چپ ها و راست بر سر نخست وزیری او باز می گردد. ایشان متناسب با شرایط به اتخاذ تصمیم روی اورده اند. در سال های حضورشان در مجلس عمدتا در راستای حمایت از جناح چپ گاه برداشته اند در جدال میان نخست وزیر وقت و رئیس جمهور وقت به حمایت از نخست وزیر پرداخته اند.
در قضیه بهزاد نبوی نیز بنده در پی سنجاق کردن بهزاد نبوی به هاشمی نیستم، بلکه این خود آقای هاشمی بوده که در جاهای متعدد من جمله در نماز جمعه و یا مجلس شورای اسلامی به حمایت از بهزاد نبوی پرداخته است.
پس شما سوء نیت های احتمالی و اغراض سیاسیِ مبنی بر تخریب آقای هاشمی در این مستند با ادعای حمایت ایشان از بهزاد نبوی را رد می کنید؟
در مقطع فوق الذکر علاوه بر اینکه آقای هاشمی انقلابی بوده اند، آقای بهزاد نبوی نیز موضع انقلابی می گرفته اند، بنابراین حمایت هاشمی از نبوی، حمایت از یک ضد انقلاب در آن مقطع نبوده، بلکه حمایت از یک شخصیت با مواضع انقلابی بوده است. بنده هیچ گونه سوء نیتی در آوردن این مطالب در مستند نداشته و صرفا به تشریح ابعاد و فضای آن مقطع پرداخته ام. اگر این مطالب در مستند آورده نمی شد، اکنون شمال سوال می نمودید که چرا نبوی در آن مقطع بازداشت نشده است؟ بایستی ذکر نمود که حمایت از او بوده که مانع از بازداشتش شده است. بنابراین آقای هاشمی در روند طی شده در پرونده از شخصیت های موثر بوده اند. افراد که خارج از دستگاه قضا حضور داشته و در آن اعمال نظر می نموده اند.
در ضمن نکته مهم دیگر در قبال این مستند آن که صرفا انگشت اتهام در قبال انفجار نخست وزیری به سوی بهزاد نبوی نیست، بلکه بسیاری از افراد دیگر هستند که در مظان اتهام قرار دارند. متاسفانه محدودیت زمانی و عواملی دیگر مانع از این می شده که بررسی برخی دیگر از ابعاد این مسئله بپردازیم. بنده در پی آنم که برای تشریح بیشتر مسئله و به ویژه پرداختن به شخص کشمیری مستند دوم پرونده ناتمام را کلید بزنم که بتوانم بهتر به روایت مسئله بپردازم. بررسی مواضع و اقدامات شهید لاجوردی یا نحوه مرگ تقی محمدی و... از دیگر مباحثی است ما را در ساختن مستند دوم ترغیب می کند.
مستند شما به لحاظ گفتگو با رجال تراز اول سیاسی یک مستند قوی و با قابل استناد بالا محسوب می شود، چقدر زمان صرف تهیه مستند یاد شده کرده اید؟
بنده قریب به 50 مصاحبه نموده ام. با آقای عسگر اولادی چندی پیش از فوت شان ملاقات نموده ام و مهیا نمودن شرایط برای گفتگو با این شخصیت ها با دشواری ها ویژه ای همراه بوده است. ما در این مستند در پی گفتگو با مطلعین نبوده ایم، بلکه مستقیما به سراغ شاهدین و شخصیت های اصلی ماجرا رفته ایم. بنده در خلال تهیه مستند نیز بارها پرونده آن را مطالعه نموده ام، اما هیچ گاه در پی استفاده یا بدست آوردن اسناد از نهادهای مختلف نبوده ام، چرا که خود در پی کشف مسئله بوده و لازم دیدم با اشخاص گفتگو نمایم، چرا که ممکن است مثلا انتشار یک متن بازجویی در آن موقع با تکذیب فرد روبرو شده و یا اعلام نماید، این بازجویی تحت فشار بوده یا....، لذا اصلا سراغ اسناد و مدارک نرفته اند و به تاریخ شفاهی بسنده نموده ام و بر این باورم که این سبک برای مخاطب نیز قابل پذیرش تر و بر صداقت مستندساز پافشاری می نماید.
جواد موگویی قبل از تهیه مستند و پس از تهیه مستند و گفتگو با این شخصیت ها چه تغییری در ذهنش در قبال مسئله یاد شده و با توجه به دیدگاه پیشینش ایجاد شده است؟
ذهنم بسیار آشفته شده و بیشتر بهم ریخته ام. ابهامات برایم پیچیده تر از گذشته شده است. ابتدا تصور می کردم که با گفتگو با کارشناسان به نتیجه ای خواهم رسد، اما هرچه جلوتر رفتم بر ابهاماتم و گره های موجود افزوده شد.
مستند پرونده ناتمام بیش از شش سال زمان برد تا به انتها برسد. اولین مصاحبه برای تهیه آن در سال 89 صورت پذیرفته، اما تحقیقات ابتدایی در اواسط 88 صورت پذیرفت، هر چه بر تعداد مصاحبه ها افزوده شد، نیاز می شد که جلوتربرویم و بر تعداد آنها بیافزاییم. آخرین مصاحبه مربوط به آقای کامران است که یک ماه پیش صورت گرفته است.
در تهیه مستند با توجه به محتوای سیاسی آن به چه مشکلاتی و محدودیت هایی برخوردید؟ مصاحبه های صورت پذیرفته توسط شخص شما صورت می گرفت؟
ما با یک تعداد از بچه ها به پژوهش پرداختیم، منتها مصاحبه ها توسط خودم گرفته می شد. ما در فرآیند گفتگوها به سختی جلو رفتیم، فارغ از اینکه برخی افراد نظیر بهزاد نبوی حاضر به گفتگو نبودند، در طرف مقابل نیز مصاحبه با برخی اشخاص بسیار سخت و طاقت فرسا جلو رفته است. بنده یک سال و نیم تلاش نموده ام تا موفق شدم با آقای اژه ای مصاحبه ای ترتیب دهم که آنهم نهایتا به گفتگویی 15 دقیقه ای منجر شد. ماهیت موضوع موجب عدم تمایل همه طرف ها در زمینه گفتگو درباره آن شده بود. به طور مثال و با وجود آمد و شدهای متعدد، آقای عسگر اولادی در خلال مصاحبه اش کمتر از چهار دقیقه به مسئله پرداخت که برای این مستند و مسئله مورد اشاره اش بدرد بخورد.
بررسی یک مسئله قضایی آن هم پس 35 سال در غالب یک روایت با مشکلات متعددی روبرو است، وجود انگیزه های سیاسی یا تغییرات فکری برخی شاهدین و ناظرین مانع از گفتگوی آنها می شود، به طور نمونه برخی در طول این سال ها دچار دگرگونی شده اند و یا برخی شاید نخواهند به سابقه امنیتی شان در گذشته اشاره شده و در سطح جامعه معرفی شوند چرا که اکنون مثلا وجهه ای علمی در سطح جامعه دارند. همین امور نیز موجب می شد که گه گاه به من توصیه شود که از ادامه این روایت یا پرداختن به آن صرف نظر نمایم.
از طرف دیگر متاسفانه ما در ایران بر خلاف کشورهای دیگر شاهد گردش آزاد اطلاعات نمی باشیم و عموما هیچگاه اسناد یا مدارک یا هیچ نوعی همکاری در زمینه یک مسئبه با وجود گذشت دهه ها از آن صورت نمی گیرد. در بسیاری از کشورها پس از مدتی اسناد ولو به شکل طبقه بندی شده در دسترس عموم قرار می گیرد، امری که ما در ایران شاهد آن نمی باشیم و این کار را برای مستندسازان دشوار می سازد.
واکنش های صاحب نظران به این مستند چه بوده است؟
عموم کارشناسان مثل دکتر موسی حقانی به ترغیب ما پرداخته و نسبت به واکاوی آن چراغ سبز نشان داده اند و خواستار پرداخت جز به جز نسبت به آن شده اند اما توصیه نمودند که جناحی رفتار ننمایید. آقای روح الله حسینیان نیز ما را ترغیب نمودند، آقای حمید روحانی ضمن تشویق ما تذکر داده اند که از اتهام زنی به افراد به شکل بی دلیل بپرهیزید. البته آقای سلیمی نمین در این زمینه انتقاداتی را وارد نمودند.
به نظر من بایستی هر چه بهتر به این گونه مسائل پرداخته شود. مسائل فوق مثل دیوار ضخیمی می باشند که به مرور بر حجم آن افزوده می شود. مطمئنا اگر امروز به مسائلی در دهه شصت و هفتاد مثل اعدام های 67، کودتای احتمالی حزب توده، قتل های زنجیره ای، حادثه کوی دانشگاه و... رسیدگی نشود، هر چه جلوتر برویم بر دامنه اتهامات و ابهام ها افزوده می شود. من پیشتر مستند شهید آیت را ساخته ام و بر آنم پس از اتمام مستند دوم پرونده ناتمام به سراغ مسئله اعدام های 67 در غالب یک روایت بروم، کما اینکه در خلال شش ماه گذشته برخی تحقیقات لازم در این باره را صورت داده ایم.
شش سال را شما صرف تهیه این مستند نموده اید و در خلال آن با حوادث و افراد مختلفی مواجه شده اید، چه چیزی بیش از همه برای شما جذابیت داشت و نظر شما را به خود جلب نمود؟
چند مورد بوده که برای ما جذابیت ویژه ای را داشته است. یکی از آن موارد موقعی بود که متوجه شدم آقای اژه ای شخصی که اکنون از مقامات ارشد قضایی است، بازجوی آن شب تقی محمدی پس از بازداشتش بوده است، شبی که فردایِ آن تقی محمدی دیگر زنده نمی ماند. یکی دیگر از موارد جالب آن که شخصی که هم اکنون رئیس یکی از دانشگاه هاست (بدون ذکر نام )، بازجوی این پرونده بوده است. یا این که یکی از متهمین این پرونده (کامران)، پنج دوره پس از آن نماینده مجلس بوده است. به طور کلی سرنوشت افراد دخیل در پرونده هم اکنون در دهه نود جالب توجه است، که برخی به مقامات عالیه رسیده یا برخی تغییر مشی داده و....
عجیب ترین جمله ای که در تحقیقات شنیدم، جمله مربوط به آقای عسگر اولادی می باشد که در فیلم نیز آمده است، آنجا که می گوید بهزاد نبوی به من نیز زنگ زده است که در جلسه حضور پیدا نمایم (پیش از وقوع انفجار)، اما من بنا به کارهایی که داشتم مخالفت کرده و او مجددا اصرار نمود و طبیعتا می خواست همه را آنجا جمع کند. پس از شنیدن آن مو بر تنم سیخ شد و تکان خوردم و همچنین جمله ای که آقای اژه ای بر زبان راند و اعلام نمود من هیچ گاه خودم را نمی بخشم (ساعاتی پس از موکول شدن انتهای بازجویی به فردا، تقی محمدی فوت می نماید، این در حالی است که اژه ای در خلال فیلم اظهار می کند که شاید اگر من به دلیل خستگی بازجویی را متوقف نمی نمودم، همان جلسه کار تمام شده بود و محمدی اعتراف می نمود چون او سرد شده و حاضر به همکاری بود).
حرفی در پایان است ما در خدمتیم:
متاسفانه در جلسه رونمایی رسانه ها اظهارات مهمان ها را پوشش دادند، منتها و با وجود صحبت های گسترده بنده، به ندرت به پوشش آن پرداختند و به نوعی مناظره و گفتگوها یک سویه منتشر شد. بنده در آن مصاحبه ها صحبت هایی را درباره زواره ای بیان کردم که متاسفانه پوشش داده نشد، آقای سلیمی نمین به عنوان منتقد بیان می کردند که شما عمده استنادهای تان به صحبت های آقای زواره ای است ( با توجه به برخی اتهام هایی که در طول سال های پس از انقلاب نسبت به زواره ای مطرح شده است)، در حالی که این گونه نمی باشد، آقای زواره ای در مقطعی این سخنان را بیان می کند، که همان موقع آیت الله خامنه ای نیز مطرح نموده است. جدای از آن مگر آقای زواره ای چه سوال پیچیده ای را مطرح نموده، الا آن که خواستار آن شده که بداند چه کسی این پروژه جسد سازی را پیاده کرده است؟ یا آن که حتما کسی بالاتر از کشمیری بوده که توانسته شرایط را برای فعالیت او مهیا نماید، این سوال ها مختص به زواره ای نبوده و بسیاری از افراد آن را مطرح نموده اند.
برخی تلاش دارند القا نمایند که پرونده یاد شده به دلیل خواست صِرف زواره ای پیگیری می شده است که این هم صحیح نمی باشد، چه کسی بیش از لاجوردی نسبت به آن پافشاری می نمود؟ برخی (از جمله سلیمی نمین) می گویند که زواره ای پیشتر عضو حزب زحمتکشان بوده است (حزب مظفر بقایی) و در صدد اختلاف انگیزی در سطح جامعه گام بر می داشته است، در حالی که من از ایشان خواستم مدارکی را که دال بر عضویت زواره ای در حزب زحمتکشان است را ارائه دهند، هیچ مدرکی در این زمینه وجود ندارد. حتی به فرض آن که ایشان سابقا و در دهه چهل عضو حزب زحمتکشان بوده اند؛ آیا این دلیل می شود که در دهه شصت سوال هایی واضح را که در زمینه انفجار صورت پذیرفته نپرسند؟ من به آقای سلیمی نمین گفتم اگر اینگونه بخواهیم نگاه کنیم که جناح چپ اوضاعش به مراتب خراب تر است، موسوی پیش از انقلاب عضو پیمان بوده است، خانم رهنورد بر اساس آن چه در خاطرات خود آورده اند اصلا دین نداشته اند و... بنابراین طرح این مباحث جهت رهایی از پاسخ دهی به سوالات است. فارغ از اینکه چه کسی سوال را مطرح کرده، به سوال های واضح مثل اینکه چه کسی جسد سازی نموده، پاسخ دهید؟
به واقع جریانی که در دهه شصت با جناح چپ مبارزه می کند به سرکردگی آیت و امثال زواره ای است، لذا به آنها برچسب وابستگی به حزب زحمتکشان می زنند تا دهان منتقدین را ببندند.
در پایان ضمن تشکر از شما از همه جوانان می خواهم که تاریخ انقلاب را از اول مطالعه کنند، باور کنید بسیاری از چیزهایی که به خورد ما داده شده است با واقعیت سازگاری ندارد. نیاز است ورق به ورق از ابتدا مطالعه شود تا زمینه همه ابهام های موجود رفع گردد.