امر به معروف افتضاح!
بسم الله الرحمن الرحیم
راستش موضوع واسه گفتن زیاده واسه اینکه دوستان خسته نشوند، فعلا یکیش رو میگم.
تو دانشگاه همراه همکلاسی ها داشتیم راه میرفتیم که یه خانمی رو دیدیم ( انگار کارمند بود چون سنش به دانشجو نمیخورد) که مو سرش پیدا نبود ولی مانتو بسیار تنگی پوشیده بود.
من به شخصه شروع به حرف زدن نکردم؛ با توجه به فضای ذهنی دوستان. یکی از همکلاسی ها که چادری بود شروع کرد به اعتراض که چه وضعشه و...
یکی از چادری های کلاسمون ( که موهاش معلومه و معمولا با آرایش سر کلاس میاد) گفت چی کار داری؟ هر کی هر جور دوس داره میاد...
خلاصه بحث این دوتا بنده خدا بالاگرفت از همکلاسی محجبه ما اصرار که نه شما نمیفهمید، شما فکر میکنید خیلی زرنگید ولی این طور نیست ... ( اصلا لحن مناسبی نداشت و توجیح های بسیار سطحی)، همکلاسی چادری غیر محجبه ما هم اصلا قبول نمیکرد. ( من وارد بحث نشدم چون اصلا فضا بحث منطقی نبود هر کس حرف خودشو میزد حرف میزدی حرفت ضایع میشد)
خدا رو شکر به سلف رسیدیم و بحث تموم شد. هممون غذا گرفتیمو خوردیم...
بعد غذا باز یادم نیست سر چی باز بحث شروع شد، دوست چادری محجبه ما میگفت: من یه خواهر خیلی مومن دارم تو خیابون به هر کسی میگه حجابتو درست کن بهش فحش میدن.
-دوست چادری غیر محجبه ما: خب نباید بگه!
- چرا نباید بگه امر به معروف و نهی از منکر واجبه!
بالاخره دیدم نمیشه دیگه سکوت جایز نیست، رو به هردوشون گفتم واجبه ولی لحن هم مهمه!!! (این دوست چادری محجبه ما خیلیییی لحنش ناجوره یعنی یه چیز بدی از کسی ببینه صاف تو روش نگاه میکنه و میگه. نه حس و حالی نه چیزی، با یه حالت خیلی خشنی!!)
دوست محجبه ما گفت: آره مهمه و باز با همون لحن ادامه داد!!!!
من فقط علامت تعجب بودم که چقدر واقعا حرفم رو دوستم اثر داشت واقعا!!!
هیچی بحث رسید به این جا که دوست چادری محجبه ما با همون لحن بدش گفت: کی دیگه الان مومنه، مومن کجا بود؟ کی نماز خونه؟ همه بی نمازند! بعد اشاره کرد به دوست چادری غیر محجبه ما و گفت: مثلا یکیش خودت ، نماز نمیخونی. (انگار قبلا ازش پرسیده بود)
اصلا من دیگه جوش آوردم گفتم : بس کن دیگه ناراحت میشه!!! (شما فک کنید جلو 3 نفر دیگه اینطور حرف زد باهاش)
راستش دیگه یادم نیست چی شد، بس که تعجب کردم از لحن دوستم و طرز نادرستش، فکر کنم بحث تموم شده بود.
بنده خدا سرش پایین بود و معلوم بود که ناراحته، اون دوست محجبه ما هم بهش گفت: من رک هستم از حرفام ناراحت نشو.
اون هم گفت: همین بده دیگه!
بحث تموم شد.
واسه پروژه رفتیم سایت، همه دوستان بعد مدتی رفتند و من و دوست عیر محجبه ام موندیم تا آخر حلش کنیم. کارمون که تموم شد و در مسیر برگشت، یهو خودش بحثو پیش کشید گفت: دختره برگشته بهم میگه تو مسلمون نیستی نماز نمیخونی! (با حالت نارحت و آرومی)
منم با یه حالت دلداری و آرومی گفتم: مگه حالا نماز نمی خونی واقعا؟؟
گفت : چراا نماز میخونم، مگه میشه نماز نخوند! فقط تنبلم توش!
راستش دیگه دیدم خیلی ناراحته چیزی نگفتم بهش ولی تو آینده نزدیک حتما پروژه نمازی میریزم. خواستم یه نمونه خیلیییی افتضاح امر به معروف رو بهتون بگم که افتضاح تر از این، این همکلاسیمون نمیتونست بگه!
این دوست ما هم با یه بنده خدایی تو دانشگاه هم دوسته، حالا راجع اینکه بهش چی گفتم و چی شنیدم در آینده نزدیک می نویسم، ان شا الله.
دوستان، خانواده و دوستان را نیز بیشتر دریابد.
و من الله التوفیق