به گزارش پایگاه عدالت خواهان گلستان"به نقل از شهروند، در یک شب در دو خیابان، به یک دلیل. بامداد دوشنبهای که گذشت، در خیابان شریعتی و بزرگراه همت تهران دو ماشین مدل بالا تصادف کردند و روی هم پنج نفر به دلیل شدت تصادف کشته شدند.
تا اینجای ماجرا، قضیه عادی است. حادثهای مثل بقیه حوادثی که روزانه در خیابانهای تهران اتفاق میافتد؛ تصادف پورشه زردرنگی که در خیابان شریعتی با سرعت و به دلیل نامعلوم به درخت برخورد کرد و دو پسر و دختر جوان در آن کشته شدند و داستان خودروی بیام دبلیویی که در بزرگراه همت با سرعت بالا و آنهم به دلیل نامعلوم از مسیر خارج شد، به گاردریل خورد و چهار سرنشین آن از اتومبیل پرت و سه نفر از آنها کشته شدند.
مثل همیشه شایعهها یکییکی از راه رسیدند؛ بعضی گفتند یکی از سرنشینان بیام دبلیویی که با سرعت ١٧٦ کیلومتر در بزرگراه همت حرکت میکرده، «فرزاد حسنی»، مجری تلویزیون بوده و بعضی گفتند مالک پورشه زردرنگی که در خیابان شریعتی با درخت برخورد کرد، «هوتن قلعهنوعی»، پسر «امیر قلعهنوعی»، سرمربی تیم فوتبال استقلال تهران است. شایعهها البته با تشخیص هویت سرنشینان این دو خودرو یکییکی تکذیب شدند، داستان اما از وقتی عوض شد که خبر این دو تصادف همه جا پیچید و معلوم شد سرنشینان این خودروها از طبقات بالا یا به اصطلاح «بچه پولدار» بودهاند. برای همین هم بود که تعداد زیادی از کاربران اینترنتی به صفحه اینستاگرام این افراد رفته و با نظرهایی که پایین عکسهای آنها نوشتند، همه را تعجبزده کردند؛ وجه مشترک تعداد زیادی از این نظرها هم یک موضوع بود: اعلام رضایتمندی از مرگ جوانانی که «با پول پدرهایشان، ماشینهای گران سوار میشوند و با ویراژ در خیابانهای تهران، جان بقیه را به خطر میاندازند.»
ماجرا اما فقط به اینجا ختم نشد؛ کاربران اینترنتی، صفحهای را برای تنها زن قربانی یکی از این تصادفها ساختند، عکسهایش را از صفحه شخصی او در اینستاگرام به این صفحه منتقل کردند و تا لحظه تنظیم این گزارش، در صفحه جدید و صفحه شخصی «پریوش»، زن ٢٥ساله، حدود ١٨هزار نظر نوشتند؛ نظرهایی که فقط نظر شخصی نیست و تعداد زیادی از آنها مربوط به درگیریهای لفظی کاربران است. عدهای از مرگ این زن که عکسهای بدون حجاب از خودش در صفحهاش منتشر کرده، خوشحال بودند و عدهای به این افراد تاختند و از آنها خواستند«به جای این حرفها برای این زن جوان فاتحه بخوانند.» تعداد «فالوئر»های «پریوش» در اینستاگرام هم حالا خیلی بیشتر شده؛ حالا از صفحه او که تا قبل از مرگش ٢٠هزار فالوئر داشت حدود ٤٠هزار نفر دیدن میکنند. اینها فقط نمونههایی از نظرهایی است که کاربران برای او نوشتهاند: «سارا» نوشته: «اون موقع که با این سر و وضع تو خیابونا میگشتی، باید به فکر این روزت هم میبودی. همون بهتر که مردی.»
و «کیمیا» اینطور ادامه داده است: «امان از کمبودها و فخر فروشی. مطمئناً اگر این ماشینهای مدل بالا را زیر پای فرزنداشون نمیذاشتن آنها هم این بلا سرشان نمیآمد. همین مدل ماشینها را در خارج از ایران روزی هزار بار میبینی اما نه تصادف میکنند به خاطر خودنمایی و سرعت بالا، نه برای خودشون و نه برای دیگران مصیبتساز میشوند.» همه اما نظرشان با آنها یکی نیست و همین هم باعث شده تعداد زیادی از کاربران صفحه «پریوش» به جان هم بیفتند. بعضیها هم از ناراحتی تعداد زیادی از کاربران از مرگ این زن جوان ناراحتند؛ نمونهاش هم این: «خدایش بیامرزد. فقط با خود چنین میپندارم که اگر جای پورشه، پراید و به جای خیابان شریعتی، راهآهن و به جای خانمی خوشپوش، یک خانم با ظاهر به اصطلاح دمده بود، باز هم این ملت به این اندازه ناراحت میشدند؟ جامعه ما نیازمند اصلاحات بیشتری است. قصدم به هیچوجه بیاحترامی به این بزرگوار نیست فقط کمی از مردمان سرزمینم دلخورم.»
و در جواب او کسانی مانند «کیوان» اینطور نوشتهاند: «آدمهای نوکیسه آخرین مدل ماشینهای لوکس و پرسرعت رو در اختیار فرزندانشون میذارن و فرهنگ نداشته این افراد باعث چنین تصادفهایی میشه چه در مستی چه در هوشیاری مشکل عدم توانایی در تخمین احتمال بروز حادثه است. گذشته از این چیزهایی که در ذهن عموم شکل میبنده مفاهیمی مثل پولدار، ماشین آخرین سیستم، جوانهای نوزده بیست ساله و نهایتا یک مرگ احمقانه است که اکثر واکنشهای منفی و بیتفاوت به چنین خبری رو شکل میده.» و این هم از نظر «الهه» که نظرش را زیر همه عکسهای او کپی کرده است: «تازه به دوران رسیده که باشی همین میشه نتیجهاش.»
این اولین بار نیست که بعد از اتفاقاتی، کاربران ایرانی اینترنت به تکاپو میافتند و نظرهای انتقادآمیز و همراه با ناسزا مینویسند؛ نمونهاش در همین یکی دوسال اخیر مراجعه تعداد زیادی از ایرانیها به صفحه فیس بوک «لیونل مسی»، فوتبالیست آرژانتینی که در جامجهانی فوتبال به ایران گل زد یا داور مسابقه ایران و عراق در جام ملتهای آسیا. در این مدت تعدادی از جامعهشناسان و تحلیلگران این موضوع را تحلیل کردند اما با همه اینها این اولین بار است که کاربران ایرانی رکوردی جدید را از خود به جای میگذارند و واکنش جدیدی را نشان میدهند؛ واکنش و حتی رضایتمندی از مرگ جوانان پولدار؛ موضوعی که حالا جامعهشناسان و روانشناسان میگویند باید یک بار دیگر تحلیلگران اجتماعی را به تکاپو بیندازند.
«ناصر قاسمزاده»، روانشناس و دبیر انجمن حمایت از سلامت و بهداشت روان جامعه یکی از آنهاست.
او این موضوع را با مسأله شکاف طبقاتی در ایران تحلیل میکند: «ما در جامعه ایران دچار شکاف طبقاتی وسیعی هستیم؛ در سالهای گذشته شاهدیم که عدهای بیش از اندازه مرفه شدهاند و عده زیادی بیش از اندازه نیازمندند. عوامل متعددی در این قضیه دخالت دارد؛ یکی از این دلایل نظام بیمارگونه اقتصاد ما است. ما در سالهای اخیر شاهد زندگی افرادی بودهایم که یکشبه به میزان بیش از حد از توانمندی میرسند، رفاهزده میشوند و به نوعی زندگیشان با اطرافیانشان فاصله زیادی میگیرند. البته من در مشاورههایم دیدهام که تعدادی از آنها از افسردگی هم رنج میبرند، مثلا چون جزو طبقه متوسطند یک مرتبه اوج میگیرند و این باعث میشود طیف انتخابشان برای رفتوآمد محدودتر شود.»
او ادامه میدهد: «اتفاق دیگری که میافتد این است چون فرد زحمت زیادی نمیکشد، خواستهایش مادی است و باعث میشود رفاهزدگی را بیش از پیش تجربه کند و در ذهن عامه مردم این فرد، این سطح مالی را به صورت نامشروع به دست آورده است. از طرف دیگر شرایط ویژهای که در جامعه هست در این موضوع دخیل است. ما چندینسال است که درگیر تحریمها هستیم و فشارش را قشر کارگر و کارمند تحمل میکنند. از طرف دیگر اشتغال و بیکاری و تورم، همه اینها دست به دست هم میدهند تا ما با عامهای روبهرو باشیم که همیشه نیازمندند، همیشه خستهاند، کمترین امکانات رفاهی را دارند و فقط اسمش هست که در تهران زندگی میکنند. آنها رفتهرفته به نوعی سرکوب میشوند و بهویژه نسل جوان در نیازهای طبیعی جسم و روحشان، یک نوع خشم فروخورده را با خودش حمل میکند.»
به گفته این روانشناس: «مردم این طبقه این فکر را دارند که شکست خوردهاند و یک نوع نارضایتی درونی در طبقه متوسط ایجاد میشود. این حس درون آنها میآید که سهم ما از زندگی را این گروه مرفه چنددرصدی که درآمدشان هم مشروع نیست استفاده میکنند و فقر و فلاکتش برای ما است. از طرف دیگر نبود نظارتهای صریح و مستمر از سوی دستگاههای نظارتی این اختلافها را ایجاد میکند به نوعی که آرامآرام وجدان اخلاقی فرد از دست میرود بهطوری که بود و نبود این افراد برایشان فرقی نمیکند. تمام این مسائل باعث میشود که افراد در برخورد با مسائلی که میتواند روح انسان را جریحهدار کند، خیلی عادی برخورد میکند. به نظر من نقش دولت در اینجا خیلی مهم است. دولت میتواند اجازه دهد که به این موضوع دامن زده شود؛ با نظارت و توزیع مناسب ثروت. دولت میتواند به جای یارانهها، سوبسید تفریحی به مردم بدهد.»
قاسمزاده معتقد است: «در جوامع دارای بحران همه دستبه دست هم میدهند که از هم مراقبت کنند تا بحران رفع شود. آیا این در جامعه ما وجود دارد یا هر کس به فکر خودش است؟ ما باید یک برنامه رفاه عمومی را پیاده کنیم. میتوان شرایط جامعه را به سمتی برد که حس نوعدوستی در جامعه ما تقویت شود. ما به نوعدوستی، مهماندوستی و حرمت گذاشتن زبانزد بودهایم ولی چرا به این وضع افتادهایم؟ دلیلش پاسخگو نبودن به نیازهای مردم و وجود نداشتن سیاست مناسب فرهنگی است. سازمان جهانی بهداشت تصویب کرده که دولتها موظفند به شهروندانشان امنیت شغلی، اقتصادی، روانی، اجتماعی و... بدهد که مجموعهاش سلامت اجتماعی نام دارد. دولتها نباید به دنبال مطالبات سیاسی خودشان باشند چون مردم این وسط قربانی میشوند. اتاق فکری باید باشد که مصلحت جامعه در آن اندیشیده شود. اگر اینها به شهروندان تعلق بگیرد، نوعدوستی در آنها تقویت میشود.»
واکنشهای مردم اما در دو روز گذشته فقط به مرگ «پریوش» نبوده است؛ حالا زیر همه خبرهایی که درباره مرگ بیام دبلیو سوارانی که دوشنبه در تصادف جان باختند، منتشر شده و در صفحههای مختلف فیسبوک، تعداد زیادی نظر دراینباره ثبت شده است. اینها نمونههایی از آنهاست: « این اتفاقات یکشبه نمیافته، پدرومادرها وقتی بچههای هفت هشت ساله دارن، باید بدونن که به سرعت هفده هجده ساله میشن و اونوقت خیلی نمیتونن روی رفتارهاشون اعمال قدرت و اظهارنظر کنن، پس بهتره که از همون زمان کودکی یه مشاور خانواده داشته باشن و با توجه به گرایشات هیجانی بچهها اطلاعات لازم رو به موقع بهشون بدن، چون وقتی تمایل و تب یه کاری تو نوجوونا ایجاد میشه، خیلی سخت میشه اونارو دعوت به تفکر منطقی کرد. این عزیزان از دست رفته اگر به موقع و درست تخلیه هیجان میکردند قطعا آنقدر مفت و دلخراش جونشونو از دست نمیدادن. با توجه به شایع شدن سندرم بچه مایهداری بهتره که در تقویت جنبه و ظرفیت خود و فرزندانمون جدی باشیم.»
«مسعود» هم دراینباره نوشته است: «اگر محل مناسبی باشه که جوانان ما بتوانند هیجانات جوانی را که طبیعی هم هست آنجا به نمایش بگذارند، خانوادهها اینگونه تا ابد داغدار جگرگوشههایشان نمیشدند.»
«مریم» نظرش را اینطور نوشته است: «باز خوبه طرف ٢٢سال مثل آدم زندگی کرد نه مثل ما که نودسال عمر میکنیم و هر سال از سال قبل بدتر.»
نظراتی که حالا جامعهشناسان درباره آنها در حال نظر دادنند. از نگاه او آنچه در روزهای اخیر و در جریان تصادف خودروهای لوکس در جامعه بازتاب داشته ناشی از زوال سرمایه اجتماعی در جامعه ایران است. به گفته او در تحلیل این واکنش اجتماعی، باید به این پرسش پاسخ داد که به چه دلایلی باید به اینجا برسیم؟ او میگوید: «اینکه اخلاق در جامعه ما فروکش میکند، به این دلیل است که سرمایه اجتماعی که از آن بد استفاده میکنیم، رو به زوال است و یکی از خروجیهایش همین است که الان در این واکنشهای اجتماعی شاهدیم. جامعه سایبری حوزه هیجانات، احساسات و مد است و به محض اینکه حرکتی آغاز میشود افراد دیگر هم به دنبال آن راه میافتند و به عبارت دیگر در فضای مجازی جوی ایجاد میشود و این جو یک سپر روانی ایجاد میکند.»
تحلیل دیگر مهاجری این است که مردم با این روش پیام میدهند و حرفهایشان را میزنند. به گفته او بررسی و تحلیل این پیامها برای مسئولان خوب است چرا که در این پیامها میتوان بخشی از حرفهای مردم را شنید که در حالت عادی آن را بر زبان نمیآورند در واقع این پیامها به صورت غیرمستقیم دیدگاهها و نظرات واقعی مردم را درباره شرایط اجتماعی نشان میدهد. مردمی که نسبت به نابرابریهای اجتماعی نگران و ناراحتند. آنطور که این جامعهشناس میگوید، انتقاد و به عبارتی حمله کاربران به صفحه دختری که جان خودش را در تصادف اخیر از دست داده را میتوان با توجه به پیامدهای افزایش فاصله طبقاتی در ایران تحلیل کرد.
او میگوید: «در ١٠سال گذشته بر خلاف اینکه دولتی داشتیم که شعارهای مردم محورانه میداد اما نتیجه سیاستهایش افزایش نابرابریهای اجتماعی بود. در همین دوران ثروت چند صدمیلیارد دلاری درآمد نفت وارد جامعه شد و دست طبقات پایین نیفتاد و سودش به حساب نوکیسهها یا طبقات اجتماعی بالا رفت. این فاصله طبقاتی ناخودآگاه در چنین واقعههایی خودش را نشان میدهد. هرچه شکاف طبقاتی بیشتر شود نشانه این است که نفرت بین آنها بیشتر است، بالاییها پایینیها را افراد بیسواد و به درد نخوری میدانند و پایینیها هم بالاییها را آدمهای بیمصرف و سوءاستفادهگر. در چنین وقایعی ما باید لایههای پنهان اعتراضها را ببینیم. یک طرف باید به اوج تنفر برسد که مرگ دیگران دلیلی برای خوشحالیاش باشد و نقطه اوج فاصله طبقاتی همین نفرت است.»
به گفته مهاجری، «بهترین جامعه جامعهای است که طبقه متوسطش پهن باشد، در چنین جامعهای نفرتها کمتر میشود و طبقه متوسط سوپاپ اطمینان یک جامعه است این درحالی است که در ایران طبقه متوسط درحال لاغر شدن و ضعیفتر شدن و طبقه بالا درحال بسیار پولدار شدن است و طبقه پایین هم به سمت بیپولتر شدن پیش میرود و یکی از نشانههای از بین رفتن طبقه متوسط، کمرنگ شدن اخلاق است که نشانههای این بیاخلاقی در زندگی امروزی کاملا پیداست.»