به گزارش "پایگاه مطالبه گران و عدالت خواهان ایران" مگر استراتژی مورد نظر شهیدان رجایی و باهنر چه بود که مدیریت اجرایی کشور در حدود سه دهه به آن اعتقادی ندارد و بدان اعتماد نمی کند.
حجت الاسلام احمدرضا احمدی " با ارسال یاداشتی به این پایگاه نوشت
شهیدان رجایی و باهنر دارای مبانی خاص مدیریتی بودند که به اعتقاد من راه نجات کشور در آن مبانی است و حکمرانان کشور در سه قوه و بالاخص قوه ی مجریه بایستی به آن مبانی تکیه کنند. البته این مبانی همواره از زبان مقام معظم رهبری (حفظه الله) مطرح و آنها را مورد تاکید و توصیه قرار می دهند اما ظاهرا دستگاههای ستادی و اجرایی کشور علاقه ای برای به اجرا در آوردن استراتژی مدیریتی این شهیدان ندارند.
استراتژی مدیریتی شهیدان رجایی و باهنر کلیدواژه هایی هستند که ریشه در آیات و متن نهج البلاغه و دیگر منابع غنی دینی دارد که فهرست وار بدان اشاره می کنیم.
1. باور قلبی به اصول اعتقادی(سلوک مکتبی)
در دهه شصت که نگارنده آنرا درک کرده است، فردی کس که به مکتبی بودن اشتهار می یافت با تمام وجود افتخار می کرد و شهیدرجایی شخصیت دوم کشور به فردی مکتبی مشتهر بود و الحق و الانصاف او را می توان نمادی از یک انسان متقی و مکتبی دانست.
باور قلبی انسان را از جمیع دامها و هوس ها نجات می دهد.
رانت خواری،طمع به بیت المال، ظلم، تبعیض و فساد اداری، نداشتن وجدان کاری و... نتیجه عدم باور قلبی و عملی به خداوند تبارک وتعالی و نیز قیامت است. و شهید رجایی در اوج خداباوری و معاد اندیش بود.
2. باور قلبی به حکومت اسلامی و توان اداره جامعه توسط دین و متدینین
بی تردید باور و یا انکار حکومت دینی در رویکرد و رفتار اشخاص در مدیریت تاثیر دارد و شهید رجایی و باهنر اندکی شبهه نداشتند که اسلام برای اداره جامعه توان و برنامه دارد برخلاف جریان روشنفکری و لیبرالیسم که منکر این نگرش است و با رد دیدگاه حکومت اسلامی همواره تلاش می کردند که مومنین متشرع را از مسئولیت های کلیدی خلع و به حاشیه بکشانند چنانکه رفتار مهندس بازرگان و بنی صدر در آن دهه چنین بود و بنی صدر همواره شهید رجایی و دیگر نیروهای انقلابی را تحقیر می کرد و به سخره می گرفت. و دیدیم که عاقبت کار بنی صدر در میان مردم آن شد که با وضعیت مشمئزکننده ای در رکاب مسعود رجوی خبیث باچادر زنانه از کشور فرار کرد و مردم ایران اسلامی همواره بر او لعن نفرین می فرستند و شهید رجایی،آن شهید بزرگوار بعنوان یک انسان الهی در ذهن و زندگی مردم ماندگار شد.
3.باور قلبی به نیابت فقیه جامعه الشرایط در عصرغیبت(باور به ولایت فقیه)
از آن رو[ی] که نگرشها تامین کننده گرایش هاست،شهیدرجایی به امام عصر اعتقاد راسخ داشت و در عصرغیبت به نایبان آن حضرت که عالمان و فقیهان هستند معتقد بود
او ضمن اینکه یک انسان مسلمان رساله ای بود به ولایت فقیه عقیده عمیق داشت که در سراسر زندگی شخصی و اجتماعی اش همواره نظر ولی فقیه را بر تشخیص خود و دیگران راجح می دانست و همواره در پی جلب رضایت ولی فقیه بعنوان خلیفه الله بود و حتی یک مورد برخلاف نظر امام خمینی تصمیم سازی و تصمیم گیری نکرده است.
4.باور قلبی به استقلال کشور از دول سلطه جو و مستکبر
وقتی انسان الهی شد غیراز خداوند و احکام الهی نمی اندیشد و به غیرخدا اتکاء نمی کند و شهیدرجایی چنین شخصیتی بود.او از مستکبران بیزار و آمریکارا شیطان بزرگ و دشمن بزرگ ملت ایران می دانست و پیشرفت کشور را در استقلال می دانست. آن شهید بزرگوار وابستگی به غرب و شرق را سم مهلک می پنداشت و همواره به توان داخلی و به تعبیر مقام معظم رهبری اقتصاد مقاومتی معتقد بود برخلاف او دیدگاه لیبرالی بوده و هست و امروز مع الاسف این دیدگاه شهیدرجایی هم غریب است و در بین برخی از دولتمردان جایگاهی ندارد.
5. توجه عمیق و عملی به شریعت ناب نبوی
زندگی شهیدرجایی بر محور شریعت بود؛ و تعبد عجیبی نسبت حکم شرعی داشت و بر همین اساس و بحکم وظیفه شرعی وارد مبارزات دوران ستم شاهی شد و در راه هدف محرومیت،زندان و شکنجه رژیم پهلوی را پذیرفت و بعد از پیروزی هم بر حکم تکلیف و وظیفه خود را مفتخر به خدمت به نظام اسلامی می دانست. چنانکه خود او گفته است:" من به نخست وزیری رسیدم، نخست وزیری را به عنوان یک تکلیف شرعی انقلابی پذیرفتم و از صمیم قلب می گفتم که دارای یک کابینه 36 میلیونی هستم. انتخاب به ریاست جمهوری را با آرا 13 میلیونی امت حزب الله و شهید داده، ادای تکلیف الهی و رسیدن به فوز عظیم در راه اسلام و خدمت به جمهوری اسلامی می دانستم."
در مقایسه با این نگرش آیادر سه دهه اخیر نگاه کارگزاران با استراتژی شهیدرجایی میزان است یا فرسنگها فاصله احساس می شود.
6. تقدیم اخلاق بر سیاست به معنای مکاری، دروغ و افتراء( اخلاق بعنوان کلیدطلایی در مدیریت)
مع الاسف در عالم سیاست جز مواردی نادر که اخلاق را بر قدرت مقدم می دارند و یا شخصیت های الهی و اهل معرفت در همه امور حتی در عالم قدرت از روش های حکمرانی ماکیاولی بیزارند؛ متاسفانه در سه دهه اخیر حکمرانان ما با فاصله گرفتن از سیره و منش اولیاء الهی،اخلاق اسلامی را مراعات نمی کنند و بر مردم تکبر می کنند. و این گوهر گرانبها(اخلاق مداری) گمشده بسیاری از مدیران نظام اسلامی در ایران است اما شهیدرجایی رفتار های بعد از نخست وزیری اش با دوران معلمی قبل از انقلاب تفاوتی تفاوتی نداشت.
7. ساده زیستی(زی مردمی)
شهیدرجایی را می توان یکی از ساده زیست ترین مسئولان عالیرتبه ی تاریخ معاصر دانست او با این رویکرد از میز ، عنوان و تکریم و تعظیم گریزان بود و در این بخش از خصیصه فردی حقیقتا خود می تواند دائره المعارفی برای مدیران و کارکنان دولت در سه سطح عالی و میانی و صفی باشد که بیان تفصیلی آن خصوصیات از حوصله این مختصر خارج است.
8. توجه به دعا و حالات معنوی
ذات کاراجرایی زبر است و نرم نیست و تلاشها و ارتباطات کاری روح را خسته و حال و حوصله ای را برای ارتباطات معنوی باقی نمی گذارد اما برخی در هر جایگاهی که باشند از یادخداوند و دعا و معنویت غافل نمی شوند و شهیدرجایی از چنین توفیقی برخوردار بود و نقل است او در مراسم دعای کمیل و ...مانند مارگزیده ای ضجه می زد و به دات اقدس الهی پناهنده می شد و همین امر باعث شده بود که برقلبها حکومت کند. چیزی که در اغلب کارکنان و مدیران امروز فراموش شده است و همین اساس مفسده و رانت و غارت بیت المال از سوی برخی از کارکنان دولتی شده است؛حالات معنوی و تضرع بدرگاه خداوندی است.
9.دوری از وسوسه های شیطانی و هوای نفس
وسوسه شیطانی و هوای نفس برای همه مردم خطرناک و برای دولت مردم خطرناک تر است.
عبارات خشن در گفتار سیاستمداران دلالت بر حکومت شیطان بر قلب و بیان و بنان حاکمان دارد که در حدود سه دهه اخیر سیاست ورزان خشونت کلامی و اهانت به ولی نعمتان مایه شرمساری است اما حتی یک مورد در تاریخ مدیریت رییس جمهور مکتبی شهید رجایی اهانت به دیگران ثبت نشده است زیرا شیطان و نفس در احاطه قدرت معنوی او قرار گرفته بود و او مالک زبان و قدرت بود، نه بالعکس.!
10. تلاش برای خلوص نیت و عمل خالصانه
ممتاز ترین صفتی که یک مومن را به مرحله ای از حکمت می رساند خلوص در نیت و اخلاص در عمل است و شهیدرجایی چنین بود که فقط به رضای الهی می اندیشید و از بیان زحمات و رنجها و مرارتهای در را انقلاب جز با خدا خود سخن نمی گفت؛ چنانکه دیدیم او برای اولین بار ، در سازمان ملل از کف پاها و آثار شکنجه توسط ساواک رونمایی کرد تا به بدنیا اعلام کند آموزه های دینی و عاشورایی به او آموخته است که در راه هدف نباید تن به ذلت داد و برای بقای اسلام باید همچون حضرت امام حسین علیه السلام با صدای بلند فریادبرآورد. «إن کانَ دین مُحَمَّداً لَمْ یَستَقِم الَّا بِقَتلی فَیاسُیُوف خُذینی»
و این فرهنگ حسینی نیز جایش در میان قاطبه مدیران فعلی نظام خالی است زیرا در آنان نه تنها اعتقادی به رسم و راه حسین وجود ندارند، بلکه در میان برخی مدیران بزدل، رضایت کدخدا اصل و دستهای ذلت بار آنان همواره به نشانه تسلیم بلند است.
احمدرضا احمدی