به گزارش پایگاه عدالت خواهان گلستان"حضرت امام خامنه ای: "دشمنان ما که طرف مقابل ملت ایران قرار دارند که عمده هم آمریکا است، اینها دارند با تدبیر و سیاستگذاری حرکت میکنند. این را ما کاملاً توجه داریم. آنها میفهمند که دارند چه کار میکنند." حرم رضوی 1394/1/1
اکثر کشورهای جهان برنامه هستهای دارند و پروژه های گسترده ای را در این زمینه دنبال می کنند. سئوال کلیدی آن است که چرا غرب و به ویژه آمریکا، برنامه هستهای ایران را به یک بحران بزرگ بینالمللی تبدیل کرد؛ آنگونه که در بیش از یک دهه گذشته، همواره در زمره شاخص ترین اخبار سیاسی جهان قرار داشته است؟
هرکسی که از کمترین دانش سیاسی برخوردار باشد، راز اصلی این موضوع را می داند که دنیای غرب در این بازی، اهدافی را بسیار فراتر از موضوع هستهای طراحی کرده است که شاخص ترین آن، "مهندسی پارامترهای سیاست داخلی؛ به منظور تغییر معادله قدرت در داخل ایران" است.
رهبری معظم انقلاب اسلامی همواره بر این موضوع تاکید فرموده است که مذاکره با شش کشور موسوم به 1+5 باید منحصر در موضوع برنامه هستهای باشد. این فقط به این معنا نیست که تیم مذاکره کننده ما نباید اجازه دهد که پرونده دیگری نیز بر میز مذاکره گشوده شود؛ بلکه علاوه بر آن، بدین معناست که تیم ما راهبردهای نامحسوس و پشت پرده دشمن را که در قالب مذاکرات هستهای، اما خارج از موضوع هستهای دنبال می کند، بشناسد و توفیق دشمن در دستیابی به آن را مانع شود.
دلایل پنهان و آشکار بسیاری وجود دارد که رویکرد مذاکراتی وزارت امور خارجه دولت موسوم به تدبیر و امید، در دو سال گذشته در این راستا نبوده است.
مسلما منظور ما از سخن بالا این نیست که گام ها و سیاستگذاری تیم مذاکره کننده ایران در آن قسمت از مذاکرات که بر خود مساله هستهای متمرکز است، قابل ارزیابی مثبت و در نتیجه ستودنی است؛ زیرا ارزیابی غربیها و به ویژه آمریکاییها این است که فناوری هستهای صلحآمیز اگر دربرگیرنده غنیسازی صنعتی و فعالیتهای مرتبط با آب سنگین باشد، ایران را از ظرفیت گریز سریع به سمت سلاح هستهای برخوردار میکند و صرف بهرهمندی از این ظرفیت، معادله استراتژیک و ژئوپلیتیک پیرامونی ما را به ضرر قدرتهای هستهای سلطهجو و استعمارگر تغییر خواهد داد.
آنان به روشنی می دانند که ایران هیچ برنامه ای برای گریز مزبور و اشاعه سلاح اتمی ندارد و اعتبار فتوای عالی ترین مرجع دینی و سیاسی نظام را در تعهد به آن به خوبی درک میکنند؛ تا جایی که رییس جمهور آمریکا نیز بر آن تاکید میکند. برآوردهای اطلاعاتی غربیها و آمریکاییها نیز کمترین تردیدی برای آنان باقی نگذاشته است که برنامه هستهای ایران صلح آمیز بوده و اشاعه و گریز هستهای در سیاستگذاری راهبردی ایران برای امروز و فردا جایگاهی ندارد اما بر این مهم پا میفشارند که توان بالقوه ایران، با داشتن غنی سازی صنعتی و تاسیسات آب سنگین، برای تغییر شرایط استراتژیک و ژئوپلتیک منطقه و حتی جهان کافی است.
از همین رو است که آنان بر نمایشی و مینیاتوری شدن برنامه هستهای ایران اصرار میورزند تا ما نتوانیم از مزایای شگفت انگیز و خیره کننده عنوان هستهای شدن، علاوه بر مزیت های فنی، علمی و صنعتی آن بهره مند شویم.
صرف نظر از اینکه موضوع "اعتلای جایگاه استراتژیک و ژئوپلتیک ایران در منطقه و جهان" نیز ماهیتا خارج از موضوع برنامه هستهای ایران بوده و به راهبرد سیاست خارجی نظام مربوط است و تیم مذاکره کننده ما، بنا بر موضع صریح مقام معظم رهبری، نباید اجازه دهد که توجه دشمن به آن، روند مذاکرات را تحت تأثیر قرار دهد اما متن توافقنامه ژنو و بدتر از آن، مفاد بیانیه لوزان، آشکارا نشان میدهد که دیپلماتهای ما در همه آنچه که دشمن برای مهندسی روند مذاکرات و به منظور نیل به مقاصد شومش طراحی کرده است، گرفتار شدهاند.
در دنیای سیاست فرقی نمیکند که گرفتارشدن در چنبره مکر دشمن، خواسته یا ناخواسته باشد زیرا نتیجه آن در پایمال شدن منافع ملی یکی است؛ هرچند که اثبات و احراز همسویی فرزندان انقلاب با راهبردهای دشمن، آن هم برای مردمی که بیش از سه دهه عزتمندانه و بااقتدار، دشمن را در همه راهبردهای سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگیاش ناکام گذاشته اند، بسی دردناک خواهد بود.
اکنون به اصل هدف این نوشته بازگردیم.
گفتیم که آنچه بیش از ماهیت موضوع برنامه هستهای ایران برای غربیها و به ویژه آمریکاییها اهمیت دارد، این است که از دریچه بازشده که ظاهرا اختصاص به بده و بستان های هستهای دارد، تغییر معادله قدرت در داخل ایران و سوق پیداکردن محیط سیاست داخلی را به سمتی دنبال کنند که زمینه را برای تغییرات عمده در ساختار قدرت سیاسی ایران فراهم آورد.
از جمله اولویت های غرب و آمریکا در پرونده هستهای ایران، تقویت بنیه و جایگاه طیف موسوم به اصلاح طلب است. اصلاح طلبان از آغاز شکل گیری تا به امروز و به ویژه در سال 88 و بعد از آن، با کلیدزدن پروژه فتنه به روشنی آشکار ساختند که فلسفه فکری و اندیشه سیاسی و اهداف استراتژیک غرب لیبرال دموکرات را که نظام استعماری سلطه جهانی را تشکیل می دهد، در ایران نمایندگی و دنبال می کنند. تکثر ظاهری اصلاح طلبان و تقسیم نمایشی آنان به تندرو و کندرو و معتدل، اعتبار تاکتیکی داشته و دستاوردهای گوناگونی را برای آنان رقم میزند.
با مطالعه مسیر تاریخی اعمال تحریم ها در دوازده سال گذشته، آشکارا درمییابیم که آغاز و تکمیل تدریجی پروژه تحریم ها علیه ایران تابع محاسباتی بوده که غربیان و آمریکاییها درباره نحوه اثرگذاری بر متغیرهای سیاست داخلی در ایران، به ویژه وضعیت فرقه غربگرای موسوم به اصلاح طلب در آستانه تحولات مهم داخلی به ویژه انتخابات داشتهاند.
خود این مطالعه به سادگی اثبات می کند که تبدیل پرونده هستهای ایران به یک بحران بزرگ بین المللی، کمتر مرتبط با خود برنامه هستهای ایران است و دشمن از این رهگذر، اهداف کلان دیگری را پیگیری میکند.
این مهم زمانی روشنتر جلوه میکند که بدانیم دشمن در هنگامه تحرکات فنی بزرگ در درون برنامه هستهای کشور، کمترین واکنش ها را نشان داده و صرفا به تکذیب و ابراز ناباوری اکتفا کرده است؛ لیکن سختگیرانهترین تحریمها در شرایطی علیه ایران اعمال شده است که ما کمترین تحرکات فنی و توسعه ای را در برنامه هستهای خود داشته ایم؛ اما برعکس فرقه اصلاح طلب غربگرای ایران، بیشترین نیاز را به حمایت خارجی و نظام سلطه داشته و حتی با ارسال سیگنالهایی، تشدید تحریمها را علیه ملت ایران مطالبه کرده و پس از اعمال تحریم های جدید نیز خرسندی خود را از آن کتمان ننموده است.
بنابراین در کوتاه سخن میگوییم که انتخاب و اعمال گزینه های مورد استفاده آمریکا و غرب، رابطه مستقیم با محاسبات مربوط به سیاست داخلی ایران داشته و اعمال تحریم ها دقیقا تابعی از محاسباتی بوده است که آرایش نیروهای سیاسی داخلی را به نفع فرقه غربگرا تغییر دهد.
اهمیت این موضوع تا بدان حد است که مقامات آمریکایی تصریح کرده اند که با اعمال به موقع تحریم ها توانسته اند در نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال 92 تأثیرگذاری کنند.
اما آنچه فاجعه بار است، مُهر تایید عناصر داخلی بر این راهبرد دشمنانه غرب و آمریکا است که بی شک مشوق آنان برای تقویت و ادامه این راهبرد خواهد بود.
دکتر محمدجواد ظریف که اکنون مدیریت دستگاه دیپلماسی کشور را در اختیار دارد، در سال 93 در اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا در پاسخ به سئوال هاله اسفندیاری، مدیر بخش مطالعات خاورمیانه اندیشکده "ویلسون"، که پرسیده بود "لطفا درباره تاثیر گفتوگوها بر مسایل سیاسی داخلی ایران توضیح بفرمایید..."، گفت: "...اگر با وجود تلاشهای ما برای تعامل، این تلاشها بینتیجه بماند، مردم ایران این فرصت را خواهند داشت تا 16 ماه دیگر که انتخابات پارلمانی در ایران برگزار میشود، به این عملکرد ما با آرای خود پاسخ دهند. وقتی قبلا در تعامل و مذاکرات درباره توافق هستهای با جامعه بینالمللی در سالهای 2004 و 2005 توافقهایی کردیم و تلاشهای ما برای عملکرد شفاف، از جانب اتحادیه اروپایی رد شد، مردم جواب ما را با انتخاب رییسجمهوری متفاوت دادند که مرا هم زود بازنشسته کرد. البته باید توجه داشت که اتحادیه اروپایی به تنهایی فعالیت نمیکرد و مقامات کاخ سفید و وزارت خارجه آمریکا مانع از هرگونه توافق شدند؛ همانطور که حالا هم کسانی هستند که نمیخواهند هیچگونه توافقی حاصل شود؛ قطع نظر از این که مفاد آن چه باشد. به نظر من، در انتقال پیامی که جامعه بینالمللی و به ویژه غرب میخواهد به ایران منتقل کند، باید بسیار دقت کند. باید دید تعامل از جانب ایران و تلاش ایران برای بازبودن و نگاه به آینده داشتن با پاسخ مثبت مواجه میشود یا اینکه بار دیگر رد میشود. من فکر میکنم مردم ایران پاسخ خود را در صندوقهای رای نشان خواهند داد"!
مفهوم نگرانی ظریف برای از دست رفتن "فرصت" همانند سال ۲۰۰۵ آنقدر واضح بود که شبکه بیبیسی فارسی در تحلیلی نوشت: "نگرانی اصلی ظریف برای به نتیجه نرسیدن مذاکرات هستهای نیست، بلکه باخت دوباره تیم روحانی در انتخابات آینده و تکرار تجربه انتخابات ۱۳۸۴ است."
بیبیسی در ادامه نوشت: "هشدار اصلی ظریف به غرب در واقع این است که اگر با دولت روحانی توافق نکند، همانند سال ۱۳۸۴ بار دیگر زمینه روی کارآمدن اصولگرایان را فراهم خواهد کرد. این پیام مخاطب خارجی دارد. به نوعی به طرفهای مذاکره هشدار میدهد که نگذارید اتفاقات ۲۰۰۵ تکرار شود. بنبست مذاکرات در سال ۸۴ تیم آقای روحانی را از صحنه مذاکرات خارج کرد."
بدین ترتیب دوطرف مذاکره، اعم از تیم مذاکره کننده ایران و دشمنان جنایتکاری که سلطه ظالمانه بر جهان را عهده دارند، لااقل در این زمینه اتفاق نظر دارند که "نتایج مذاکرات هستهای بر تغییر معادله قدرت در داخل ایران تاثیر فراوان دارد" و رییس دستگاه دیپلماسی کشور نیز صریحا دشمن را ترغیب می کند که از این ابزار برای مهندسی و تنظیم آرایش جریانات داخلی به نفع فرقه غربگرا سود جوید.
این رویکرد، دشمن را مصمم می سازد که همچنان از پرونده هستهای برای کنترل افکار عمومی ایرانیان و جهت دادن به آن استفاده کند و به استمرار و تقویت دوقطبی ایجادشده که یکسر آن معیشت مردم و سر دیگر آن امنیت ملی کشور، از جمله برنامه هستهای است، مبادرت ورزد تا مردم ایران باور کنند که تنها در صورتی میتوانند از مزایای ترحم دشمن برخوردار شوند و لقمه هایی را که به سویشان پرتاب می شود، ملتمسانه مزمزه کنند که هوای دوستان داخلی دشمن را داشته و سواربودن آنان را بر اریکه قدرت تضمین کنند.
این روزها مردم ما شاهدند که جریان مطبوعاتی فرقه اصلاح طلبان بر این طبل میکوبند که مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم، صرفا به دلیل طراحیهای رادیکالی است که از آغاز انقلاب تاکنون در برنامههای امنیت ملی ایران صورت گرفته و واکنش جامعه جهانی را درپی داشته است و اگر مردم میخواهند که اقتصاد آنها رو به راه شود و مضیقه هایی را که فقط ریشه در تحریم ها دارد و اصلا به ناکارآمدی عناصر داخلی و سوءمدیریتها و امثال آن مرتبط نیست، پشت سر بگذارند، قبل از هر چیز باید شرایطی را فراهم آورند که به مدد آن، این برنامهها در ابعاد داخلی و خارجی مورد بازبینی اساسی و تغییر و تحول عمده قرار گیرد. اجرای موفق این پروژه، مستلزم ابقای در قدرت و تقویت جریان غربگرای داخل ایران است که ظرفیت لازم را در تعامل با غرب و آمریکا دارد.
مهمترین شاهد بر این مدعا، سخنان اخیر باراک اوباماست که گفت: "زمان آن رسیده است که مردم ایران دریابند بهبود زندگی آنها در گرو پایان دادن ایران به جنگهای نیابتی در منطقه خاورمیانه است."
پیام های ضداستکباری و ضداستبدادی انقلاب اسلامی ایران اکنون پس از سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی به بار نشسته و جان شیفتگان توحید و عدالت را آکنده از عطر ایثار و شجاعت و ترنم نغمه های انقلاب و خیزش کرده است. خاورمیانه اکنون کانون مبارزه برای بازگشت به خویشتن و هویت اسلامی است و این همان چیزی است که سردمداران نظام سلطه را به شدت نگران کرده است. شیطان بزرگ و حامیانش در سال های اخیر هزینههای هنگفتی را برای کنترل و انحراف خیزشهای مردمی در تونس، مصر، لیبی، عراق، لبنان، فلسطین، یمن، بحرین، سوریه و غیره پرداخته اند.
آنچه اوباما آن را جنگ نیابتی ایرانیان در خاورمیانه می خواند، چیزی جز الگوگیری ملت های منطقه از انقلاب اسلامی و آرمانخواهی آنان نیست که منافع آمریکا و متحدانش را در منطقه فوق استراتژیک خاورمیانه، به شدت در معرض خطر قرار داده است. هزینه هایی که آمریکا و غرب برای سرکوب انقلاب های منطقه پرداخته و میپردازند، شعله های انقلاب را برافروخته تر ساخته است؛ از این رو آنان چاره اصلی را در کنترل نقطه کانونی مبارزه، یعنی ایران اسلامی میبینند.
آمریکا برای حوزه تغییر معادله قدرت در ایران ظرف یک دهه آینده، برنامه ای جامع طراحی کرده است. این برنامه گرچه ظاهرا متمرکز بر پرونده هستهای ایران است اما در واقع مهندسی تغییرات عمده در نوع چینش نیروهای سیاسی در نظام ایران را مورد توجه ویژه قرار داده است. تعیین سرنوشت انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری به نفع فرقه غربگرا، اولین اولویت برنامه جامع مزبور است؛ اولویتی که فرقه غربگرای داخل کشور نیز در اِعمال و نتایج آن با طرف غربی به توافق و تفاهم رسیده است.
عمق فاجعه آنگاه برملا می شود که مردم ما سرانجام دریابند آن چیزی که بوق و کرنای تبلیغات و شبکه مافیای مطبوعاتی فرقه غربگرا، پس از توافق احتمالی تحمیلی و ظالمانه تیرماه 1394 از آن به پیروزی بزرگ و توفیق عظیم دیپلماتیک تعبیر خواهند کرد و در تجلیل و تحسین آن، جشن ها و پایکوبیها و کارناوالهای شادی به راه میاندازند، چیزی جز مراسم ختم برنامه هستهای در ابعاد صنعتی و عقب نشینی سهمگین از دستاوردهای بیش از یک دهه مقاومت ملت ایران نیست، مقاومتی که ترور بهترین دانشمندان هستهای کشور نیز آن را رنگ خون و شهادت داد.
بدتر و دردناکتر آنکه ملت ایران این بهای سنگین را می پردازد و صنعت هستهای خود را به زانو درمیآورد تا در ازای آن، پایه های قدرت دوستان شیطان بزرگ را در نظام سیاسی کشور استحکام بخشد و به یمن آن، پروژه تغییر معادله قدرت در ایران و سوق پیداکردن محیط سیاست داخلی به سمتی که زمینه را برای تغییرات عمده در ساختار قدرت سیاسی ایران به نفع آمریکا و غرب فراهم آورد، تمهید شود.
پیام جهانی و منطقه ای چنین حادثه ای آن است که انقلاب اسلامی ایران نیز سرانجام پس از سه دهه، تسلیم سیاست های سلطه جویانه آمریکا و غرب شد و در ازای دو سه لقمه ای که برای او انداختند، به داشتن یک تابلوی مینیاتوری هستهای اکتفا کرد و در حالی که بخش اعظم تحریم های ظالمانه به قوت خود باقی است، علاوه بر همه امتیازاتی که داد، نقش سیاستگذاری جنایتکاران بین المللی را نیز در مهندسی معادله قدرت داخلی خود به رسمیت شناخت.
آن روز مباد...
* دکتر سید حمیدرضا طالقانی
حقوقدان، نویسنده و جانباز
عباس
خوشتان بیاید یا نیاید انقلاب بانیان خودش را دارد مهمترین آنها خانواده خمینی است آنهایی که بدون هیچ هزینه ای چهل سال پادشاهی کردند بچه شان را بفرستند سوریه کشته بشود