به گزارش "پایگاه عدالت خواهان ایران" به بهانه اکران تنگه ابوقریب ساخته بهرام توکلی که روایت گر ماجرای دفاع گردان عمار از تنگه استراتژیک ابوقریب را در روزهای پایانی دفاع مقدس به تصویر کشیده است، موجی از تحسینها و تمجیدها و نشیبی از نقدها و گلایهها را در جامعه به راه انداخته است؛ با اینهمه کسی قادر به کتمان شباهت تنگه ابوقریب با شرایط سیاسی و اقتصادی کنونی میهن عزیزمان نیست.
شاید اثبات این ادعا (شباهت ابوقریب با اوضاع کنونی) جز با درک صحیحی از تلنگرهای به جای مانده از فیلم، که به دور از ملی گرایی اغراق شده در فیلمهای دفاع مقدس دهه 70 و 80 ساخته شده، ممکن نباشد ولی بیگمان قلبی بیغرض، ذهنی عاری از تعصبات و ارادهی تسلیم حق، پذیرای درک واقعیتهاست.
اکران تنگه ابوقریب در این ایام و برای نسل جوان، همانند کابوسی در حال تحقق است؛ شاید واگویی حقیقت تلخ تَـکرار تاریخ به کام برخی خوش نیاید و همین عاملِ سرخوشیشان از شهد لبخندهاست…
این بار انگار که ماجرا فرق میکند؛ دیوار تردید که فرو ریخت گویی از خواب پریدیم تا به خود بیاییم دشمنانمان نزدیکتر از دوستانمان شدند؛ آنقدر نزدیک که چشم بسته اعتمادمان را چراغ راهشان کردیم و دوستانمان دورتر از دشمنانمان شدند؛ آنقدر دور که دیگر چشمی در این اقلیم رویشان را ندید؛ شاید جایی رفتند که بهای اعتماد به خروار میارزد…
روزهایی را میگذرانیم که فردایمان در هالهای از ابهام است؛ انگار همهمان منتظر هستیم که کسی از این خواب بیدارمان کند.
شاید بیننده در آغاز فیلم انتظار ندارد که آرامش چند بسیجی در کنار رودخانه که مشغول صحبت، شوخی و شرط بندی روی یک قطابی هستند بخواهد به این سرعت تغییر کند و خیلی سریع با شرط بندی روی نفس هایشان بر روی این خاک تغییر کند.
میتوان حس کرد که جنس اعتقادشان فرق میکند؛ فهمش دین نمیخواهد، هرکه آزاده باشد میخواند این نامه نانوشته را… که فقط غیرتشان میارزد به صد سر معاویه و عمرسعد صفتانی که به نام دین و برای خود سر وجب به وجب این خاک قمار میکنند.
ساده اما مقدسترین دیالوگ فیلم شاید جمله فرمانده باشد آن وقت که گفت:« تنگه را باید نگه داشت!» می شد برای جنگیدنشان با دست خالی و لب تشنه احساس غرور کرد؛ میشد بدون واژه غیرت را معنا کرد…
قدم به قدم به بهای این خاک خون دادند که تنگه بماند… تنگه ماند، به بهای آسمانی شدنشان…
نمایی از فیلم انگار صحنه عاشورا را تداعی میکرد؛ رزمندهای اسلحه به دست که به هرکه میرسید میپرسید:”آب داری؟” شاید اگر تشنه نبود بهتر میدوید، شاید تیر به پیکرش نمیرسید؟ شاید تشنه جان نمیداد؟ یا در جایی دیگر که می گوید “بیشتر این بچهها حتی یک گلوله هم نخوردهاند و از شدت تشنگی در حال تلف شدن هستند”.
هر لحظه فیلم انگار که آیینهای باشد از امروزمان، صورت مدعیان تسبیح به دست را برایم تداعی میکند، که انگار هیچ کدامشان آن روزها مسئولیتی نداشتند و معلوم نیست جز تنگه ابوقریب چند تنگه دیگر حاصل بیکفایتیها، شاید هم خیانتها شد…
چقدر آن روزهای تنگه شبیه امروزایران است با حصاری بزرگ تر، با دشمنی کارکشته تر، با خیرخواهانی خنجر به دست و البته عمر سعد صفتانی که سر حسین را هدف مُلک ری کردهاند .
و میخواهم فریاد بزنم گردان عمار کجاست؟ یا به قول پیر راهمان این العماریون؟!
کجای تنگه ابوقریب گیر کردهایم؟
امروز در ورطه تَکرار تاریخ گیر افتادهایم، اگر آن روز مردمی از جنس همین مردم گُل کاشتند و ابوقریبها رو حفظ کردند و بهای آن را دادند، عمرسعد صفتان مشغول نوشاندن جام زهر بودند و اگر امروز باز هم مردم در حال جنگ در ابوقریبهای اقتصادی هستند، کمی آن طرفتر خولی صفتان مشغول تحریم داخلی، مکیدن خون مردم بیگناه و عمرسعد صفتان در حال نوشاندن جام های زهر و 598 های جدید هستند.
اگر امروز خیلیها در تنگه گرفتار شدهاند و در حال دست و پنجه زدن با بیماری خود و کمبود دارو و تجهیزات هستند کمی آن طرفتر حرمله صفتانی با خود تیر سه سر آوردهاند…
اگر امروز پدری از خجالت آب میشود و برای فرزند خود امروز و فردا میکند کمی آن طرف تر ابن زیاد صفتان در حال دستاندازی مردم و خنده بر ایشان هستند.
آری شبیه است لحظه به لحظه تنگه ابوقریب به امروزمان؛ هنوز هم مثل آن وقتها مدعیان آخر صف بیصدا از جانشان مایه میگذارند برای عزت و استقلال همین خاک؛ هنوز هم مثل آن وقتها دور میز نشینان اتاق فکرها از جان مایه میگذارند اما نه از جان خودشان بلکه از جان مردمشان…
امروز همهمان دراین تنگهایم کاش صدای این خمپارهها بیدارمان کند، از خوابی که حاصلش بیدار شدن زیر لگدهای دشمن است؛ میتوان به جای تفنگ، قلم به دست گرفت، به جای سوت آرپی جی میتوان فریاد کشید اما نه یک تنه که عاقبت مغایری با جان دادن میان یزیدیها ندارد؛ باید هشیار شد و شناخت ابوموسی اشعریها را …
باید آگاه شد و تاریخ را به فراموشی نسپرد؛ شاید بتوان با جبر تَکرار تاریخ ستیزه کرد و امید است که مغلوب نباشیم؛ ای کاش بعد از این تنگه حاصل این خونها گنجاندن و توجیه توافق بدون نفع نباشد؛ کاش جواب تجاوز، قطعنامه نباشد؛ کاش حاصل این تنگه یک بار دیگر جام زهر نباشد…
نویسنده: سارا قربانی