به گزارش پایگاه عدالت خواهان"9 دی- «کامران غضنفری» نویسنده کتابهایی مانند «راز قطعنامه» (چرایی و چگونگی پایان جنگ)؛ «مداخلات» (مجموعه چهار جلدی روایتی مستند از جنایات آمریکا در ایران) و «پرونده هسته ای و ابعاد پیدا و پنهان آن» در جدیدترین تلاش پژوهشی خود، هاشمی رفسنجانی را موضوع کتاب خود قرار داده است. کتاب «هاشمی رفسنجانی از نگاهی دیگر» قرار است قبل از چاپ، در صفحه جریان شناسی 9دی منتشر شود. تا کنون در 9 شماره به محتوای این اثر پرداخته ایم. در این شماره به ارتباط مرحوم رفسنجانی با سید کاظم شریعتمداری و ماجرای درخواست عفو برای کودتاچیان سال 61 اشاره شده است.
هاشمی و سید کاظم شریعتمداری
آیت الله سید کاظم شریعتمداری، از روحانیون درباری و طرفدار رژیم سلطنتی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در توطئه های گوناگونی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران، دست داشت. اما آقای هاشمی رفسنجانی در یادداشت های سال 1365، چنین به تعریف و تمجید از وی می پردازد: «آیت الله شریعتمداری در سال 42 به همراه حضرت امام خمینی (ره) مبارزه علیه رژیم پهلوی را آغاز کرد (!) اما روش آیت الله شریعتمداری بر خلاف امام (ره) روش مسالمت آمیز و صلح جویانه بود... آیت الله شریعتمداری پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یکی از شخصیتهای تراز اول روحانیت شد (!) و مبادرت به تأسیس حزب خلق مسلمان در برابر حزب جمهوری اسلامی کرد.»1
البته آقای هاشمی که به تناقض گویی عادت داشته، فراموش کرده که قبلاً در جای دیگری در مورد وی گفته بود: «حقیقت این بود که ایشان مبارزه را قبول نداشت، به همان درس و بحث و شهریه دادن و نماز جماعت و بیرونی و اندرونی و تبلیغات و خدمات دینی رایج، قانع بود.»2
حال باید دید آیت الله شریعتمداری که هاشمی رفسنجانی وی را یکی از شخصیت های تراز اول روحانیت می نامد ـ در صورتی که در توطئه های گوناگون علیه نظام جمهوری اسلامی ایران، از جمله کودتای نقاب و کودتای قطب زاده، مشارکت داشته ـ چه سابقه ای داشته است ؟
در خرداد سال 1342 که امام خمینی مردم را به قیام علیه حکومت ضد اسلامی و دیکتاتوری شاه دعوت کرد و در شهرهای مختلف کشور، مردم علیه شاه تظاهرات کردند؛ شریعتمداری از تظاهرات مردم تبریز علیه شاه جلوگیری کرد.3
وی به هر طریقی که برایش ممکن بود، سعی در تضعیف امام خمینی داشت. در یک گزارش ساواک قم به تاریخ 10 خرداد 1343، در مورد فعالیت شریعتمداری برای تضعیف امام خمینی چنین آمده: «روابط خمینی و شریعتمداری در باطن حسنه نیست و شریعتمداری برای تضعیف خمینی به طور آرام و مداوم فعالیت می کند.»4
شریعتمداری در گفت و گو با مقامات ساواک به تاریخ سوم اسفند 1345، در مورد حمایت از شاه می گوید: «هیچ وقت با اوامر شاهنشاه مخالف نیستم بلکه پشتیبان اوامر معظم له می باشم.»5
شریعتمداری همچنین ارتباطات مخفیانه ای با شاه داشت. ارتشبد حسین فردوست در مورد ارتباطات شریعتمداری با شاه، می گوید :«ارتباط مهم محمدرضا با شریعتمداری بود که با وی دیدارهای پنهانی داشت. از جمله حوالی سال های 45 الی 47، گارد به من اطلاع داد که شریعتمداری به کاخ سعدآباد آمده و محمدرضا دستور داده که هیچ فردی او را نبیند. او با اتوموبیل وارد باغ شده و جلوی پلکان پیاده شده و با محمدرضا درون کاخ ملاقات کرده است. تصور می کنم در همان سال دو ملاقات میان او و محمدرضا صورت گرفت که مسئله کاملاً سرّی تلقی می شد.»6
طبق یک گزارش سرّی ساواک، با هدف شناساندن آیت الله شریعتمداری به شیعیان دیگر کشورهای مسلمان به عنوان مرجع اعلم، ساواک در تاریخ دوم تیر 1349 آمادگی خود را جهت پخش رساله های عملیه شریعتمداری در کشورهای همجوار و شیخ نشین های خلیج فارس اعلام می دارد.7
یعنی در واقع ساواک وظیفه تبلیغ برای مرجعیت شریعتمداری را بر عهده می گیرد! شریعتمداری تبدیل می شود به مرجع تقلید مورد تأیید و حمایت ساواک !
در یک بولتن "سرّی" ساواک به تاریخ 17 بهمن 1356، در مورد ملاقات نماینده ساواک با شریعتمداری و ابراز مخالفت های وی با امام خمینی، چنین آمده: «یکی از کارمندان ساواک از ساعت 21 روز 16 بهمن در منزل نامبرده [شریعتمداری] با او ملاقات و گفتگو نمود. در این دیدار که نزدیک به دو ساعت و نیم طول کشید، عباسی داماد آیت الله شریعتمداری هم حضور داشت... به عقیده شریعتمداری، خمینی عنصری است که به حال مملکت و ملت مضر است. وی [شریعتمداری] که موجودیت خود را و مذهب شیعه را ملزوم بقاء مقام شامخ سلطنت می داند، بر این باور است که کوشش های خمینی علیه نظام مملکتی، خطر حتمی برای موجودیت مذهب و ملت دارد و لذا او را تأیید نمی کند.»8
احمد علی مسعود انصاری ـ از خویشاوندان فرح پهلوی و از عناصر نزدیک به دربار شاه ـ در کتاب خود در مورد برخی مسائل سال 1357، به خوشحالی شریعتمداری از اعلام حکومت نظامی اشاره کرده، می گوید: «روز 17 شهریور در قم خدمت آیت الله بودم... ایشان گفتند اعلام حکومت نظامی را به شاه تبریک بگو. البته باید خیلی مواظب باشند کسی کشته نشود.» !9
دو هفته پس از کشتار 17 شهریور، شریعتمداری ضمن اشاره به مخالفت های خود با مبارزات امام خمینی، به شاه جنایتکار دلداری می دهد. در یک سند "سرّی" ساواک در مورد ملاقات مقامات ساواک با شریعتمداری در تاریخ اول مهر 1357، چنین آمده است :«شریعتمداری اظهار نمود سلام مرا به پیشگاه اعلیحضرت برسانید و به عرض برسانید که اعلیحضرت اطمینان داشته باشند همان مشکلاتی که امروز ایشان دارند ما هم داریم. من آرزو دارم که اعلیحضرت در مقابل این مشکلات تحمل و شکیبایی بیشتری داشته باشند تا مشکلات بر وفق مراد ایشان و در جهت مصلحت مملکت حل شود... یکی از پایگاه های مخالفت با رژیم سلطنتی ایران نجف است که من صددرصد با این پایگاه مخالفم. من برای حفظ مملکت، دیانت و سلطنت فکر می کنم. من برای حفظ تاج و تخت و رژیم، متکی به قانون اساسی شده ام و راه میانه روی انتخاب کرده ام... من صریحاً می گویم که با خمینی و اعمال او مخالفم.»10
وی در ادامه به رژیم شاه خط می دهد که برای حمایت از سلطنت پهلوی، باید حکومت نظامی را که باعث شهادت هزاران نفر از مردم مسلمان این کشور شده طولانی کنند. وی می گوید :«برقراری حکومت نظامی کار با ارزش و مفیدی بود و باید باقی بماند. من صریحاً می گویم به عرض اعلیحضرت برسانید و به نخست وزیر هم بگوئید که هرچه می توانند، مدت فرمانداری نظامی را طولانی تر کنند.»11
پس از آنکه کشتارهای متعدد مردم مسلمان ایران نتوانست جلوی گسترش انقلاب را بگیرد، شاه مجبور شد برای آرام کردن مردم، از کشور خارج شود. اردشیر زاهدی آخرین سفیر شاه در آمریکا، در خاطرات خود نقل می کند که شریعتمداری مایل به خروج شاه از کشور نبود: «من در جریان بودم که آیت الله شریعتمداری ضمن تماس با اعلیحضرت، خواستار این شد که شاه کشور را ترک نکند.»12
اما هنگامی که خروج شاه از کشور قطعی شد، شریعتمداری با مقامات رژیم سلطنتی طرحی را برای بازگرداندن شاه طراحی می کنند. در این رابطه، ناصر مقدم ـ رئیس ساواک در سال 1357 ـ پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دادگاه خود اظهار می دارد :«دو شب مانده به خروج شاه از ایران، من به قم رفتم و آیت الله شریعتمداری را به تهران آوردم و ایشان در کاخ نیاوران با شاه ملاقات کرد. در این ملاقات، جعفر شریف امامی و چند نفر دیگر هم بودند. آنها تصمیم گرفتند که شاه از ایران خارج شود و پس از سه ماه، آقای شریعتمداری زمینه را برای بازگشت شاه آماده نماید. آنها می خواستند دوباره نقشه 28 مرداد را در ایران پیاده کنند.»13
در فروردین 1361 صادق قطب زاده و برخی از همدستانش که نقشه یک کودتا را ریخته بودند، دستگیر شدند. هاشمی رفسنجانی در یادداشت 29 فروردین 1361 خود می نویسد: «ساعت دو، به دفتر آقای خامنه ای رفتیم و فیلم و مصاحبه قطب زاده را با ایشان و احمد آقا دیدم. به توطئه قتل امام و مسئولان، براندازی حکومت و ارتباط با آقای شریعتمداری به وسیله عبدالرضا حجازی و سید مهدی مهدوی و نیز درخواست اسلحه از فردی از حزب سوسیالیست فرانسه، اعتراف کرده که قرار شد بخشی از مصاحبه پخش شود.»14
وی در یادداشت دوم اردیبهشت 61 نیز می نویسد: «مصاحبه آقای سید مهدی مهدوی، یکی از متهمان کودتا را گذاشتند؛ اعتراف مهمی کرد و گفت: آقای شریعتمداری تأیید کرده است.»15
هاشمی طی مصاحبه ای در تاریخ دوم اردیبهشت 1361 با روزنامه جمهوری اسلامی در پاسخ به سوالی درباره بیانه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در رابطه با خلع آقای شریعتمداری از مرجعیت میگوید: «این آقایانی که به نام جامعه مدرسین بیانیه میدهند، همه شان یا اکثریت قاطع آنان، مجتهد و اهل نظر و خبره هستند و در حوزه بوده اند و جریانات را هم خوب می شناسند. نظر اینها نظر محکمی است، یعنی نمی توان از نظر اینها گذشت و قطعاً هم مطلب درست است... به فرض که آقای شریعتمداری می گویند من جمهوری اسلامی را قبول دارم، اگر قبول دارند چرا برای جلوگیری از کودتا فکری نکردند؟ اگر عواقب این خطر را درک نمی کرد، دلیل ضعف درک ایشان است، و ضعف درک، صلاحیت مرجعیت را از مجتهد سلب میکند. اگر کسی این مقدار درک نداشته باشد، صلاحیت مرجعیت هم ندارد و اگر درک کرده و خطر را تشخیص داده و در عین حال نادیده گرفته است، این هم یک نوع بی تقوایی است، چطور می شود که مردی این خطر را برای مردم و حکومت و جامعه اسلامی ببیند و فکری برای جلوگیری از آن نکند؟ یک مرجع نمی تواند تا این حد، بی درک و بی تقوا باشد. به نظر میرسد این جریانات، با اعتراف صریحی که خود ایشان کرده و مطلب را روشن کرده است، دلیلی است برای آنهایی که ایشان را صالح می دانستند ـ البته ما قبلاً هم ایشان را صالح نمی دانستیم ـ با این بیان، راهی دیگر برایشان باقی نمانده است. این نکته هم قابل توجه است که قبل از کشف توطئه اخیر، رادیوهای بیگانه، از جمله رادیوی عراق، سلسله درسها و گفتارهایی راجع به حرمت آقای شریعتمداری پخش می کرده اند.»16
با وجود افشای همه این اسناد و مدارک و ارتباطات قبل از انقلاب آقای شریعتمداری با ساواک و دربار شاه، و با وجود اطلاع از نقش شریعتمداری در توطئه کودتا علیه امام خمینی و نظام جمهوری اسلامی، آقای هاشمی رفسنجانی باز هم در سال 1365 از وی به نیکی یاد می کند و او را یک مبارز علیه حکومت شاه دانسته و پس از انقلاب نیز او را جزو روحانیون طراز اول کشور محسوب می دارد! این مسئله آیا حکایت از یک چرخش آشکار در مواضع و دیدگاه های جناب رفسنجانی نمی کرد ؟!
درخواست عفو برای کودتاچیان سال 61
صادق قطب زاده که در بهمن 1357 به همراه امام خمینی (ره) از پاریس به ایران آمده بود، در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، مدتی سرپرست صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و پس از آن نیز مدتی وزیر امور خارجه بود؛ اما بعد از آنکه انحرافات گوناگونی از وی مشاهده گردید، از مناصب خود برکنار و تبدیل به یک عنصر مخالف جمهوری اسلامی و یک عنصر برانداز شد.17
پس از کشف کودتای نقاب ( نوژه ) در تیر ماه 1359، گزارشاتی در مورد تحرکات مشکوک صادق قطب زاده، به واحد اطلاعات سپاه رسید. حجت الاسلام محمدی ری شهری رئیس وقت دادگاه های انقلاب اسلامی ارتش، در این زمینه می گوید :«در پی تعقیب و مراقبت از آقای قطب زاده و فعالیت های اطلاعاتی ـ که حدود یک سال و نیم طول کشید ـ مشخص شد که وی درصدد ایجاد یک جریان براندازی است و برای این منظور ارتباطاتی را در داخل و خارج از کشور آغاز کرده است.»18
حجت الاسلام محمدی ری شهری همچنین در تاریخ 20 فروردین 1361 در یک مصاحبه رادیو تلویزیونی در مورد توطئه کودتای قطب زاده ـ شریعتمداری گفت :«از یک سال و نیم پیش، یعنی زمان کشف شبکه بمب گذاری پارس ( پاسداران رژیم سلطنتی )، آقای قطب زاده تحت نظر قرار گرفت. پس از دستگیری اعضای شبکه بمب گذاری پارس، آنها محاکمه و همگی اعدام شدند. یکی از اعضای این گروه به نام مهاجر، با آقای قطب زاده تماس داشته است. قطب زاده همچنین با امیر ابراهیمی عضو کمیته مرکزی حزب ایران ـ مرتبط با شاپور بختیار ـ ارتباط داشته است. امیر ابراهیمی در رژیم شاه، استاندار کهکیلویه و بویر احمد و همکار نزدیک هژبر یزدانی ـ سرمایه دار صهیونیست بهایی ـ بوده است. امیر ابراهیمی، یکی از خان های قاچاقچی لرستان به نام جواد خدائی و همچنین سرهنگ دهقانی آذر را با قطب زاده آشنا نمود... جواد خدائی نیز در اعترافات خود گفته بود: فردای روز انفجار حزب جمهوری اسلامی در تیر ماه 1360، آقای قطب زاده 20 نفر را به من سپرد که من اسم و مشخصات آنها را نمی دانم و قرار شد که آنها را من توسط عواملی که داشتم، از ایران خارج کنم که اینکار انجام شد. بعد از مدتی نیز امیر ابراهیمی را توسط همان عوامل از ایران خارج کردم و وی اکنون در لندن همکار نزدیک شاپور بختیار است.»19
آقای ری شهری در بخش دیگری از مصاحبه خود می گوید: «سرهنگ دهقانی آذر نیز که توسط امیر ابراهیمی با قطب زاده آشنا شده بود، از اعضای گروهی موسوم به "نیما" بود که در اسفند 1360 همگی دستگیر شدند. این گروه به توسط دکتر منوچهر شایگان ـ از اعضای جبهه ملی ـ با سازمان سیا ارتباط داشتند... فردی به نام کریم امیرفرزان نیز که قرار بود پس از موفقیت کودتای قطب زاده در تلویزیون ظاهر شود و خبر آنرا به مردم بدهد، با شبکه پارس هم ارتباط داشته است.»20
یعنی در واقع، قطب زاده با گروه های براندازی ارتباط گرفته بود که با سازمان سیا مرتبط بوده و توسط آنها پشتیبانی می شدند.برنامه ای که قطب زاده طراحی کرده بود، به این ترتیب بود که با همکاری تعدادی از نظامیان سلطنت طلب و مرتبطین با سازمان سیا، بتوانند امام خمینی و اعضای شورای عالی دفاع را در یک سوء قصد از بین ببرند و بعد از تصرف مراکز سپاه پاسداران و کمیته های انقلاب، صدا و سیما را به تصرف خود درآورده و اعلام حکومت جدید نمایند. در این طرح قرار بود که پس از تصرف صدا و سیما، آیت الله سید کاظم شریعتمداری نیز برای مردم پیام بفرستد و از کودتاچیان اعلام حمایت نماید.21
آیت الله خلخالی در کتاب خاطرات خود اشاره می کند که کودتاچیان برای اجرای برنامه های خود، مبلغ دو میلیون دلار از سازمان سیا دریافت کرده بودند.22
قطب زاده همچنین حدود یک هفته پیش از دستگیریش، به یکی از دوستانش گفته بود که قرار است یک آخوند کشی شدیدی در کشور راه بیفتد. این موضوع نشان می داد که آنها چه توطئه خطرناکی را طراحی کرده بودند.23
اما آقای هاشمی رفسنجانی در حالی که مطلع بود این توطئه گران چه نقشه خطرناکی را طراحی کرده بودند، درصدد نجات جان آنها برمی آید. وی می گوید: «در تاریخ 4 اردیبهشت 1361، در روزی که آیت الله خامنه ای و من در اقامتگاه امام، نهار را مهمان احمد آقا بودیم، هنگام رفتن، امام را در صحن حیاط دیدیم و در این باره سرپایی صحبت کردیم و من پیشنهاد عفو متهمان کودتا از جمله قطب زاده را به امام دادم.»24
یعنی هاشمی رفسنجانی برای کسانی درخواست عفو می دهد که می دانست با کمک سازمان سیا، قصد ترور امام خمینی و سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران را داشته اند. ممکن است این سؤال پیش آید که چرا هاشمی برای چنین عنصر خائنی درخواست عفو می دهد. برای پاسخ به این پرسش باید توجه داشت که هاشمی از چند سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، با قطب زاده رابطه داشت و به همین دلیل میان شهید سید مصطفی خمینی ـ فرزند امام خمینی ـ و هاشمی، اختلاف نظرهایی وجود داشت. یکی از نمونه های بارز اختلاف آنان، نحوه ی رفتار این دو با صادق قطب زاده می باشد. شهید سید مصطفی خمینی معمولا مانع نزدیکی و ملاقات صادق قطب زاده با امام بود و براساس برخی از خاطرات، یکبار اثاث قطب زاده را شخصاً از منزل بیرون انداخته بود. ولی همین فرد یعنی قطب زاده، مورد حمایت جناب هاشمی بود و براساس برخی اسناد، قطب زاده زیر چتر حمایت مالی هاشمی از محل اموال سید ابوالفضل تولیت بود و در سال 1353 مبلغ 100هزار دلار به او کمک شده بود.25
هاشمی خود در این مورد می گوید: «در لبنان، صد هزار دلار در آخرین مرحله برای آقای قطب زاده حواله کردم که از تولیت بگیرد. رابطه اینها را هم با تولیت برقرار کردم. جمع بندی من از آنچه در آن سفر دیده بودم، این بود که با آقای قطب زاده بهتر و بیشتر امکان همکاری هست؛ او را انعطاف پذیر تر ارزیابی کردم.»26
علی رغم واسطه گری هاشمی رفسنجانی برای عفو این مزدور خائن، دادگاه انقلاب حکم اعدام قطب زاده را صادر و این حکم نیز در همان سال 1361 اجرا گردید.
ادامه دارد
پی نوشت ها
1- اکبر هاشمی رفسنجانی. "اوج دفاع". تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، 1388. ص 41
2- اکبر هاشمی رفسنجانی. دوران مبارزه. ص 189
3- سید حمید روحانی." شریعتمداری در دادگاه تاریخ ". قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1361. ص 59
4- اصغر حیدری." حزب خلق مسلمان (1) ". تهران: کیهان، 1387. ص 51
5- شریعتمداری در دادگاه تاریخ. ص 81
6- حسین فردوست." ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. جلد اول ". تهران: اطلاعات، 1382. ص 518
7- اصغر حیدری. " آیت الله شریعتمداری به روایت اسناد ". تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388. ص 481
8- همان. ص 840
9- احمد علی. مسعود انصاری. " پس از سقوط؛ سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی ". تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1371. ص 128
10- شریعتمداری در دادگاه تاریخ. ص 148
11- همان. ص 150
12- اردشیر زاهدی. " رازهای ناگفته: خاطرات اردشیر زاهدی ". به کوشش پری اباصلتی و هوشنگ میرهاشم. تهران: به آفرین، 1381. ص 152
13- محمد صادق صادقی گیوی." خاطرات آیت الله خلخالی ". تهران: نشر سایه، 1380. ص 291
14- امام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانی. ص 384
15- همان. ص 384
16- اکبر هاشمی رفسنجانی. "هاشمی رفسنجانی: مصاحبه های سال 1361. جلد دوم". تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، 1380. ص 83-82
17- کامران غضنفری." مداخلات: روایتی مستند از جنایات آمریکا در ایران ". جلد سوم. تهران: کیهان، 1394. ص 62
18- محمد محمدی ری شهری. " خاطره ها. جلد اول ". تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383. ص 201
19- همان. ص 421 – 422
20- همان. ص 423
21- مداخلات. جلد سوم. ص 65
22- " خاطرات آیت الله خلخالی ". ص 408
23- محمد کیارشی. " کم بودیم ولی کم نیاوردیم ". روزنامه کیهان. 19 بهمن 1381
24-اکبر هاشمی رفسنجانی. روزهای پایداری. ص 467
25- پایگاه اطلاع رسانی آناج. سوم آبان 1394
26- اکبر هاشمی رفسنجانی. دوران مبارزه. ص 284