مهدی محمدی در روزنامه وطن امروز نوشته است : احمدینژاد قبل از هر چیز غوغاپیشگی او گرفتار کرد. رفتار او بویژه در دو سال آخر بهگونهای بود که عموم مردم به این نتیجه رسیده بودند که ظاهرا وی در گرفتن گریبان این و آن نفعی و در تداوم آن رسالتی برای خود میبیند که دیگران از دیدن آن عاجزند و همین آنها را به این جمعبندی رساند که حداقلی از آرامش و ثبات که ضامن حفظ وحدت ملی (و در نتیجه به طمع نیفتادن دشمن) و روشن شدن موتور اقتصاد ملی است در دولت وی ایجاد نخواهد شد.
احمدینژاد مردم را به این باور رساند که تصویر درست از وی تصویر یک ایدئولوگ -گلادیاتور است نه رئیسجمهوری که میتواند مشکلگشا، تکیهگاه و محل آرامش آنها باشد.
احمدینژاد قربانی بیتوجهی به مفهومی بسیار مهم به نام اقتصاد روزمره شد. در ماههای واپسین دولت دهم مسأله مردم این نبود که احمدینژاد نمیتواند گرانی از هم گسیخته را مهار کند یا از کنترل قیمت ارز ناتوان است، اتفاقا همه میگفتند که دیدهایم اگر بخواهد میتواند.
نقطه سقوط احمدینژاد آنجا بود که مردم به این جمعبندی رسیدند که او اقتصاد را گروگان گرفته تا مسائل دیگرش را با نظام حل کند و در این تسلسل بیپایان لجاجت ممکن است به این زودیها نوبت به سر و ساماندادن به زندگی آنها نرسد یا اگر هم رسید، دیگر دیر شده باشد.