بعد از پایان آموزش مجدد آموزش فشرده نظامی در خوی از سوی برادران سپاه پاسداران سپس جهت تقسیم به منطقه عملیاتی به ساختمان شهید بروجردی ارومیه رفتیم . من از مسئولین تقسیم نیرو درخواست کردم که مرا به شهرستان مهاباد بفرستند که در نتیجه مورد موافقت قرار گرفت .
فردای آنروز که قصد عزیمت به مهاباد را داشتم یکمرتبه چشم من به وانت شاسی بلند تویوتایی افتاد که در داخل آن یک دستگاه تکثیر از نوع کستنر امریکایی بود افتاد . قدم زنان نزدیک ماشین رفتم و از راننده آن سوال کردم این دستگاه مال ساختمان شهید بروجردی هستش ؟ راننده در جواب گفت نه این دستگاه را از منطقه آوردیم تا برای تعمیرات به نمایندگی آن در تهران بفرستند . سوال کردم مگر دستگاه خراب شده ؟ راننده گفت متاسفانه اکثر دستگاههای انتشارات منطقه خراب و غیر قابل استفاده هستند و چون در ارومیه کسی نیست این دستگاه امریکایی را تعمیر کنند مجبوریم تهران بفرستیم .
از راننده سوال کردم مسئول بخش انتشارات و یا بخش فرهنگی این ساختمان کیست؟ اگر مرا نزد ایشان ببرید تشکر میکنم .
در نتیجه من به اتفاق راننده به نزد مسئول فرهنگی ساختمان شهید بروجردی رفتیم که ضمن معرفی خودم به ایشان گفتم نیازی نیست که دستگاههای گستنر امریکایی را به تهران بفرستید من تمام دستگاهها را بیاری خداوند تعمیر میکنم
در آن زمان حدود 20 یا 21سال بیشتر سن نداشتم مسئول فرهنگی یک نگاهی به من کرد و سوال کرد شما قبلا هم درمنطقه دیگر حضور داشتید من گفتم بله بیشتر در منطقه سومار - و سپس منطقه سرپل ذهاب و قصر شیرین و ...حضور داشتم سپس سوال کرد از چه نهادی به منطقه رفتید ؟ گفتم از طرف جهاد دانشگاهی ؟ سوال کرد در کدام بخش جهاددانشگاهی فعالیت داشتید؟ گفتم در قسمت انتشارات تحلیل سیاسی مشغول بکار بودم ؟
از این لحظه به بعد بود که ایشان یقین پیدا کردند که من میتوانم این دستگاههای امریکایی را بازسازی کنم
سپس به اتفاق هم به انباری رفتیم که چندین دستگاه خراب در آن وجود داشت . یکی از دستگاهها را بازدید کردم و دیدم فقط مشگل غلطک دارد
مسئول فرهنگی یکی از برادران بخش خودش که اسمش حامدی بود را به من معرفی و گفت این دستگاهها و این برادر حامد هرکاری میخواهید بکنید فط هرچه زودتر دستگاهها را درست کنید که منطقه نیاز مبرم به اینها دارد. .
برادر حامدی به من گفت : از فردا به تمام فرماندهان سپاه منطقه حتی استان کردستان تماس می گیریم گه اگر دستگاه تکثیرشان خراب است سریعا به ساختمان شهید محمد بروجردی بیاورند .
من در جواب گفتم برادر حامد جان اجازه بده همین دستگاهها یی که سالها در انبار خاک میخورند را ببنیم چه عیبی دارد و بعدا جهت تهیه خرید لوازم باید به تهران بریم و قتی لوازم را خریدیم بعد تصمیم میگیرم که چه باید کرد؟
بعد از چند روز بازدید دستگاهها و لیست برادری لوازم موردنیاز مسئول قرارگاه ضمن صدور حکم ماموریت یکدستگاه خودروی تویوتا در اختیار ما قرار داد تا اعزام تهران شویم در همین لحظه یکی از برادران که نمی شناختم به ما گفت بخش فرهنگی منطقه با مشگل شدید انتشارات روبرو هستند من با فرودگاه هماهنگی میکنم در صورت امکان با هواپیما بروید .
نمونه ایی از ماموریت
من به اتفاق برادر حامدی فرودگاه رفتیم بعد از حدود 2 ساعت انتظار دیدیم که هواپیمای سی- 130 به زمین نشست و بعد از 45 دقیقه با همین هواپیما عازم تهران شدیم ( واقعیت امر بعد از سوار شدن به هواپیما استرس شدیدی مرا گرفته بود.جون اولین بارم بود که سوار هواپیما شده بودم )
بعد از پیاده شدن سریعا به دفتر نمایندگی دستگاه گستنر در تهران رفتیم و لوازم موردنیاز را خریداری و همان لحظه سریعا خودمان را به ترمینال غرب رساندیم و با اتوبوس به ارومیه برگشتیم
بعد از تعمیر تمام دستگاههای موجود در انبار ساختمان شهید بروجردی خودم با ماشین سپاه به چندین منطقه از جمله پیرانشهر و نقده و سپس به مهاباد رفتم که فرمانده وقت با مسئول قرارگاه ساختمان شهید بروجری صحبت کردند و به این نتیجه رسیدند که در مهاباد ماندگار شوم و همانجا هم دستگاههایی که از مناطق دیگر میاوردند تعمیر میکردم و از برادر یوسفی مسئول قسمت مربوطه خواهش کردم که اجازه دهند در عملیاتی حضور پیدا کنم که ایشان هم قول مساعدت داده بودند بعد از چند هفته خداوند توفیق داد تا در یک عملیاتی حضور پیدا کنم . و ...
نمونه ایی از برگ ماموریت منطقه عملیاتی
در اون سال حدود 20 سال بیشتر نداشتم نه رشته تحصیلی من فنی و مهندسی را خوانده بودم نه بجز در جهادانشگاهی جایی دیگر کار کرده بودم . آنچه مهم بود اعتمادکردن به جوانان و میدان دادن به آنهاست .
نمونه ایی از رسید تعمیر دستگاه گستنر
رفتم که خوار از پا کشم محمل ز چشمم دور شد
یک لحظه من غافل شدم صد سال راهم دور شد
اعزام داوطلبانه از (جهاد دانشگاهی) طریق جهاد سازندگی به منطقه سومار - سرپل ذهاب - قصر شیرین ( ستاد تبلیغات جنگ )
بارها ،بارها مقام معظم رهبری اقتصاد مقاومتی را مطرح کردند و فرمودند که اقتصاد مقاومتى شعار نيست با اینحال ما فقط واژه اقتصاد مقاومتی را از زبان مسئولان می شنویم اما عملی متناسب با آن را شاهد نبودیم چرا؟
چرا بعضی از مسئولین ساده لو بجای اینکه به ظرفیت های داخلی و به جوانان اعتماد کنند فقط چشم به رفع تحریم ها دوختند .
ای کاش چند مسئول انقلابی پیدا می شد بجای شعار دادن یک نهاد انقلابی با کار انقلابی در راستای جهاد مقاومتی را تشکیل می دادند ؟! و همچون سالهای دفاع مقدس به جوانان اعتماد و میدان می دادند
اعزام داوطلبانه از طریق سپاه پاسداران به منطقه حاح عمران و شلمچه 30/10/65 آنها که اهل دل بودند پرواز کردند و اما من همچنان غم در هجران میسوز م
حسینی
بنده خدا وظیفه ات را انجام دادی
احمد
خداوند شما را برای اسلام و انقلاب حقظ کند با این همه ایثارگری لحظه ایی احساس خستگی نمی کنید. ما واقعا شرمنده امثال شما بسیجیان مخلص هستیم
در مصاحبه هایتان خواندم که در تظاهرات برعلیه طاغوت شرکت اشتید و هم در دفاع مقدس و همچنین در مبارزه با منافقین خلق و در درگیری غائله گنبد در مبارزه با فتنه گران و امروز هم در خط اول سنگر مبارزه با ظلم ،بی عدالتی و رانتخواری حضوری پررنگ دارید و گویا هم در همین خصوص چند بار به زندان رفتید . آقای خادملو : قهرمانان واقعی امروز شماها هستید. من به وجود شما افتخار و دست شما را بوس میکنم. خستکه نباشید ای دلاور