به گزارش پایگاه عدالت خواهان گلستان "ليبرال ها از گذر بيش از سه دهه شکست گفتماني در برابر گفتمان امام خميني(ره)- که مبتني بر آموزه هاي فطري اسلام ناب محمدي(ص) است - بخوبي آموخته اند؛که نه با هجمه مستقيم عليه انقلاب اسلامي و الگوي انقلابي امام خميني(ره) و نه با پروژه نام امام عليه خط امام خميني(ره) راهي بجايي نخواهند برند.همين اخيرا بود که صادق زيبا کلام! استاد علوم سياسي! دانشگاه تهران(ايشان فوق ليسانس مهندسي شيمي و در دانشگاه برادفورد انگلستان «صلح شناسي» خوانده اند! البته ايشان بدنبال مطالعات در حوزه انقلاب اسلامي! در انگلستان! بوده اند که سر از اين مطالعات در مي آورند. ر.ک به مجله مهرنامه شماره دوم و سوم) ضمنا مقالهاي در نقد خاطره گويي هاي هاشمي بيان داشته بود:« واضح است که همه تلاش و تقلاي آقاي هاشمي آن است که گره کور! آمريکاستيزي را به نحوي بگشايد تا اينقدر به منافع ملي آسيب نرساند! اما چرا من با روش ايشان در اين فقره مخالفم؟ مشکل من با روش جناب هاشمي در جاي ديگري است. من مطمئن نيستم که اين کمک گرفتن از امام(ره) در خصوص اثبات يا نفي موضوعي، خيلي شيوه اصولي و درستي باشد. حتي معتقدم اين شيوه با مرام خود امام هم خيلي سازگاري ندارد.» اما تجربه انقلاب هايي که بنا بر مطالعات پايه اي تحصيلي ابتداي دهه 90ميلادي و زمينه اي پس از آن از جمله در آفريقاي جنوبي انجام شده است؛ بخوبي نشان مي دهد که غرب چگونه توانسته است با بدل يک انقلاب و انقلابي،انقلاب و انقلابي اصيل را از راه آرماني خود به بيراهه سازش با آمريکا و غرب بکشاند.سئوال من از اين مدعياني که امروز با ژست روشتفکري و صداقت و زيبايي کلام! از نمد ماندلا کلاه گشاد يک انقلابي مي بافند اين است که چرا تمام عمر مبارزاتي او از جمله دوران مبارزه مسلحانه او را محاسبه و تحليل نمي کنند و فقط دوره محدودي از عمر او را مبناي تحليل خود قرار مي دهند؟ چرا به اين سئوال پاسخ نمي دهند که چرا ماندلا تا سال 2008 در فهرست افراد تروريست ايالات متحده آمريکا قرار داشت؟ و در حال حاضر با توجه به اين کلام ماندلا درسال 1999: «انقلاب آفريقاي جنوبي تا زماني که فلسطينيان آزاد نشدهاند، به اهداف خود دست نخواهد يافت.»آرمان اين مرد و انقلاب آن در محو نژاد پرستي و برده داري نوين کجاست! اين سئوالاتي است که صادق زيباکلام در حاشيه بزرگداشت نلسون ماندلا با عنوان ماندلا و نفي راديکاليسم! در پرديس سينمايي کاپري گرگان بدانها پاسخ نداد و زيرکانه از آن گذشت؟ آيا با توجه به سخنان ايشان امام خميني (ره) مي بايست همچون ماندلا از محاکمه قضايي و سپردن عوامل رژيم شاه که غارت ملت و کشتار و شکنجه دهها هزار ايراني نقش داشتند مي گذشت !!؟آيا همچون ماندلا بايد پذيراي دهها هزار مستشار آمريکايي و انگليسي –که حق توحش از ما مي گرفتند- مي بود تا به استثمار ملت ايران به اسم توسعه! بپردازند!و يا اينکه با جماعت سلطنت طلب ها و ليبرال هاي از خدا بي خبر (همان سفيد پوستان آفريقاي جنوبي) که عليه انقلاب و نظام در حال توطئه بودند صلح!مي کرد؟تا همين توسعه اي که 8سال اصلاحات بدنبال آن بوديد را براي ما به ارمغان مي آورد و...قصد پرداختن به محتوي و سخنان اين فرد مدعي نظريه پردازي و بازخواني حجم وسيعي از اطلاعات تکراري و واقعيت هاي تلخ زندگي يک انقلابي که به سازش طلبي گرايش پيدا مي کند را ندارم.اما در همين جهت و براساس روايتي پنهان اما زنده از انقلاب کوبا که همين مدل «انقلاب بدلي و بدل انقلابي!» را تجربه مي کند براي قضاوت از اين تشبيه ناروا عرضه مي دارم؛ شايد همين اشارت،عقلاي ما را- نسبت به فتنه ديگري که سعيد حجاريان پس از 100روز از طرح نظرياتش اخيرا از آن بعنوان جوانه زدن جامعه مدني ياد کرد- کفايت کند که:« العاقل يکفي بالاشاره».
![]() |
هفته اخير بود که باراک اوباما در جريان مراسم يابود نلسون ماندلا در آفريقاي جنوبي با رائول کاسترو سياست مدار- انقلابي!!! کوبايي و برادر جوانتر فيدل کاسترواسطوره انقلابي کشورهاي آمريکاي لاتين و مظهر مقاومت در برابر امپرياليسم آمريکا دست داد! (بدل سازي رسانه اي). دست دادني که امروز براي خيلي انقلابي هاي ديروز!!! به يک مد و پرستيژ سياسي مبدل شده است.؟ اما اين دست دادن ها فراتر از دست دادن هاي معمول در عرف عامه و در ادبيات سياسي بيانگر جوانه هايي است که ريشه در سلسله وقايعي دارد که بازخواني آنها مي تواند پرده از آن بگشايد. Shaking hands with libertad in Cuba در غير اينصورت آنچه در ذهن ها تصوير مي شود فقط يک دست دادن عادي و معمول است!
انقلاب کوبا يا همان جنبش26 ژوئيه ( 1953 - 1959 )به رهبري فيدل کاسترو با سرنگوني فلوخنسي با تيستا ديکتاتور وابسته به استعمار اسپانيا در سال 1959 به پيروزي دست يافت؛انقلابي که نه از تهديدات داخلي ناشي از کوتا و نه تهديدات خارجي ناشي از رجزخواني مکرر حمله نظام و حتي تا آستانه حمله هسته اي! از سوي آمريکا پيش رفت، مصون نبود! تحريم هاي مختلف از جمله اقتصادي وضع اين کشور را به جايي رساند که اين کشور دچار کمبود مواد غذايي و دارويي شد! اما با اين وجود دولت کوبا، کمک هاي غذايي، دارويي و مالي آمريکا را نپذيرفت. همين مقاومت بود که زمينه هاي الهام بخشي در حيات خلوت آمريکا را در بين جريانات آزاديبخش فراهم و موجبات پيروزي آنها را در برابر جريانات وابسته به آمريکا در سالهاي اخير فراهم کرد.يکي از تحرکات براندازانه اين دولت به سال 2003 برمي گردد؛ سالي که 75 نفر از نويسندگان، فعالان حقوق بشر!!! و دموکراسي خواه! (دموکراسي تامين کننده و متضمن منافع آمريکا) که از ايالات متحده کمک هاي مالي براي اقدامات خود دريافت مي کردند!!! و با ديپلمات هاي ايالات متحده در ارتباط بودند بازداشت شدند؛ شکست مفتضحانه اين پروژه براندازانه تحت الشعاع حمله زودهنگام آمريکا به عراق در سال 2003قرار گرفت. اما در سکوت خبري جهاني و براي تحت فشار قرار دادن نظام حاکم کوبا آنرا به بهار سياه نامگذاري کردند(Cuba's Long Black Spring)و اتحاديه اروپا تحريم هايي همسو با آمريکا عليه کوبا در سال 2003 اعمال نمود.در همين دوران افرادي چون دکتر اسکار الياس مشهور به "نلسون ماندلا"!!! (پروژه ماندلا سازي-سازش!) يکي از 75 زنداني يادشده به رهبري خود خوانده جنبش حقوق بشر مي رسد( وي با فشار آمريکا و اتحاديه اروپا در سال 2011 بصورت مشروط آزاد و در حال حاضر جنبش نافرماني مدني! و دموکراشي خواهي ! را با حمايت آمريکا اداره مي کند-مدلي که در حال حاضر براي آزادي سران فتنه دنبال مي شود و از آن بعنوان بزرگترين پروژه بعد از پرونده هسته اي ياد مي کنند) و يا خانم لورا پورا يکي از همسران 75 زنداني(Hector Maseda) از بنيانگذاران جنبش زنان کوبا(سفيد پوش) متشکل از همسران، مادران، دختران، و خواهران زندانيان سياسي در کوبا ( مدل سازي از ويني ماديکيزلا-ماندلا رهبري سازمان زنان کنگره ملي آفريقا .لازم بذکر است که جنبش سبز دقيقا براساس اين مدل بخش زنان خود را سازماندهي کرد) از نکات بسيار قابل توجه اقدام اتحاديه اروپا جهت برجسته سازي اين گروه در جهان با اعطاي جايزه ساخاروف در سال 2005 به اين گروه است. جايزه اي که هفته گذشته هيات پارلماني اتحاديه اروپا با نقص حاکميت سرزميني جمهوري اسلامي و در محل سفارتخانه يونان به مجرم امنيني نسرين ستوده اعطا کرد!(نقض سياسي-امنيتي توافق نامه ژنو)
اما سال 2006که فيدل کاسترو مسئوليت خود را به دليل عمل جراحي به برادرش واگذار مي کند؛ آغازي مي شود بر پاياني که در سال 2003 در شرف وقوع بود. رائول کاسترو در سال 2008 به عنوان رئيس جمهور انقلابي! جديد کوبا انتخاب شد. او در اولين سخنراني خود!!! ، وعده مي دهد که برخي محدوديت هايي اعمال شده! بر زندگي کوبايي ها را از ميان بر دارد!!! و جالب اينکه در همين سال تحريم هاي اروپا عليه دولت کوبا برداشته شد!!!. اين ايام مصادف با اعلام نامزدي باراک اوبا بعنوان نامزد انتخاباتي حزب دموکرات بود. او در ايالت فلوريدا با بيان شاه کليد سياست خود در قبال کوبا يعني ليبرتاد(Libertad) که در زبان اسپانيولي يعني آزادي! بيان مي دارد: جاده آزادي براي همه مردم کوبا، بايد با عدالت کيفري براي زندانيان سياسي(75مزدور آمريکايي)، حق آزادي بيان، آزادي مطبوعات، آزادي تجمعات آغاز شود و آن بايد منجر بشود به يک "انتخابات آزاد"!!! اين تعهد من است! من براي اين عدالت خواهيم ايستاد! آزادي کوبا!!! مخاطب عزيز آيا اين پيام براي شما آشنا نيست؟ همزمان با روي کارآمدن باراک اوبا در سال 2009، رائول کاسترو برخي از مقامات انقلابي دوران کاسترو را برکنار مي کند! و تعدادي از وابستگان قائله 2003 بکار مي گمارد!!! در همين سال است که آلن فيليپ گروس پيمانکار دولت ايالات متحده براي آژانس (USAID) و از عوامل سرويس اطلاعاتي آمريکا به اتهام قاچاق تلفن هاي ماهواره اي! و تجهيزات کامپيوتري! براي اعضاي جامعه يهوديان کوبا! بازداشت مي شود(طرح چمدان اينترنتي ايران) .در سال 2010 نيز بسياري از زندانيان ضد انقلاب کوبا آزاد و... فضا برا ليبرتاد(Libertad) که در دست دادن رائول با اوباما نمود پيدا مي کند فراهم مي شود! امروز فضاي کوبا در سه قطبي فيدل کاسترو و طرفداران انقلابي اش (به تعبير بعض جوانان تازه به دوران رسيده، راديکال و به تعبير پدران ضد انقلابشان افراطي)! از يک سو و رائول کاسترو مدعي مادري انقلاب! و ستون انقلاب! و طرفداران سازش گر او(ميانه رو و صلح طلب) از سوي ديگر و همچنين اسکار الياس مشهور به نلسون ماندلا!!! از سوي آخر منتظر فقط يک جرقه مثل فوت کاسترو است که انقلاب کوبا را به قهقرايي ببرد که ايالات متحده 5دهه است که بدان دست نيافته است و اين خود مي تواند بزرگترين رکورد در قتل خاموش انقلاب ها و ترور شخصيتي و مصادره انقلابيون معاصر باشد.حال اگر با اين مقدمه شما مخاطب عزيز از فرداي اين دست دادن رائول کاسترو شاهد اقدامات زير باشيد در ذهن شما چه خواهد گذشت؟
برنامه ريزي در تغيير ترکيب مجمع ملي کوبا، تشديد ايجاد فضاي دو قطبي بين بين وابستگان کاسترو از يک سو و طرفداران رائول، برجسته سازي و حمايت غرب از جريانات دموکراسي خواه اسکار الياس مشهور به نلسون ماندلا!!!، تبليغات رسانه هاي غربي از رائول کاسترو بعنوان يک انقلابي متعادل و صلح طلب! کاهش ذخاير و منابع راهبردي پيشگيرانه از حمله نظامي آمريکا به کوبا (مدل سوريه با پرونده سازي جعلي حمله شيميايي و جنگ رسانه اي حمله نظامي، که دولت سوريه يک سلاح بازدارنده در برابر اسرائيل را از دست مي دهد) فراهم کردن امکان بازديد( جاسوسي) از سايت هاي موشکي و کارخانجات تسليحات سازي راهبردي کوبا به بهانه وجود و مدل سازي از سلاح هاي هسته اي در قائله 1962، لغو دستورالعمل هاي حوزه پدافندي غيرعامل و صفر کردن اعتبارات آن، کاهش اعتبارات نظامي و کنترل فعاليت هاي تامين کننده اعتبارات مورد نياز آنها، انتصاب روساي فاقد صلاحيت هاي فني به حوزه امنيتي و خوشبين نسبت به متهمين سال 2003 موسوم به بهار سياه و برکناري معاونيني که در کشف و خنثي سازي براندازي نرم سال 2003نقش داشته اند و شناخت کامل از سرويس هاي اطلاعاتي امپرياليسمي آمريکايي و غربي داشته اند و جايگزيني آن با افرادي که در اين حوزه هيچ آشنايي ندارند، برکناري طرفداران کاسترو و جايگزيني چهره هاي امنيتي يا متهمين امنيني همسو با خود و غرب بصورت گسترده(جمهوري سوسياليستي کوبا به جمهوري سيکيوريتي کوبا تبديل شود) در چهار گروه عمده از حوزه صنوف- کارگري، دانشجويي، قومي- نژادي و زنان و طرح پرونده هاي جنجالي براي تحريک اين جريانات، صدور منشورهاي حمايتي در دفاع از متهمين 2003، دستور آزادي فروش تلفن هاي ماهواره اي و تجهيزات کامپيوتري براي بهره برداري کامل از اينترنت جهاني! اظهارت تضعيف کننده توان نظامي کوبا که از سال 1959تا کنون مانع از حمله نظامي مستقيم آمريکا به کوبا شده است و... يادتان نرود هر برداشتي که کرديد در نهايت صداقت بدان اعتراف کنيد.