شاید خواندن این یادداشت، دلنوشته یا هرچه که بشود نامیدش زیاد به مذاق مخاطبان در این ایام عید خوش نیاید اما چه می شود کرد که باید سوز و گداز دل را از اندرون با جوش و خروش بیرون داد.
چماق به دستی که چتر آرامش بر سر ناموس ایران و ایرانی گستراند!
خبر شهادت طلبه ناهی از منکر خیلی زود تیتر یک فضای مجازی و صدا و سیما شد تا بدانیم هنوز مریدان اباعبدالله (ع) سنگر اهداف متعالی اسلام را رها نکرده اند و هنوزم که هنوز است مردانی از جنس نور پیدا می شوند که از معبر تنگ جاودانگی عبور کنند.
۲۵ تیر ماه سال ۱۳۹۰ حادثهای دردناک در یکی از محلات شرق تهران رقم خورد. در این حادثه جوان ۱۹ سالهای به نام علی خلیلی در حین بازگشت از هیئت در حالی که همراه چند نفر از شاگردان یک مدرسه بود به واسطه امر به معروف و نهی از منکر مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
خلیلی توسط یک نفر از افراد شرور منطقه از ناحیه گردن و قسمت شاهرگ دچار جراحت شد و بیش از ۱۵ دقیقه در خون خود میغلتید.در این حادثه تعدادی از مراکز اورژانس بیمارستانی از پذیرش علی خلیلی امتناع کردند تا اینکه یکی از بیمارستانهای خصوصی در ازای واریز مبلغ ۶ میلیون تومان حاضر به پذیرش وی شد.
سرانجام علی خلیلی که به دلیل شدت خونریزی به حالت اغما رفته بود بستری شد اما پزشکان امید زیادی به مداوای وی نداشتند.علی خلیلی پس از مرخص شدن از بیمارستان در منزل بستری شد اما هر از گاهی به دلیل مشکلات ناشی از حادثه رخ داده به بیمارستان منتقل شده و بستری می شد.
وی بهمن ماه امسال نیز مجدداً در بیمارستان بستری شد و پس از یک ماه به خانه منتقل شد اما سرانجام امروز عصر و در بیمارستان بعثت دعوت حق را لبیک گفته و جان به جان آفرین تسلیم کرد و به دیدار اباعبدالله الحسین و یارانش شتافت.
پیش از این اعلام شده بود که ضارب وی تنها حکم سه سال زندان دریافت کرده و با قرار وثیقه در شرف آزادی است!
این حکایت سرباز بی ادعای امام زمان است که تنها بخاطر جلوگیری از تجاوز به یک دختر در نصفه شب با قمه و قداره سلاخی می شود بی آنکه پشیزی ادعایی داشته باشد. او حتی خود را ناهی از منکر نمی داند و می گوید: من فقط از ناموسم دفاع کردم.
اما هستند کسانیکه نه تنها خود حافظ ناموس نیستند بلکه بر دست یازیدن به ناموس دیگران و آنرا به نقل و نبات مجلس دوستانه کردن افتخار می کنند بی آنکه بدانند حساب و کتابی دست خدای دارند و هیچ چیزی بدون اراده خداوند رقم نخورده، نمی خورد و نخواهد خورد!
سوال اول من از کسانی است که وقتی اوباشی در روز عاشورا حرمت امام حسین را هتک می کنند، بدون آنکه خم به ابرو بیاورند آن را دیپلماسی مردمی و آزادی بیان می دانند و آن اراذل را مردم خدای جوی می نامند! حال چه بر سر ما آمده که وقتی جوانی ولایی جانش را برای حفظ حرمت ناموس ایران و ایرانی می دهد، آب از آب تکان نمی خورد؟
آیا این همان بسیجی نیست که چماق به دست نامیده شدنش، افتخار بذله گویی هایتان بود؟ بس چه شد همان چماق به دست، چتر آرامش را بر سر ناموس أت گستراند؟
سوال دوم از مراجع ذی صلاحی است که حکم به آزادی اوباشی می دهند که هتک حیثت ناموس مردمان شریف این سرزمین، خلاف کوچکشان و عربده و قداره کشی کار روزمره شان است! چه شد این قاتلان و جانیان بالفطره به یکباره حکم برائت گرفتند؟ تا کی باید منتظر ماند و دید همتایان این اوباش، در خیابان های شهرهای ایران جولان می دهند؟
در آخر باید گفت تاسف برای کسانی که در سرزمین کوروش دم از منشور حقوق شهروندی می زنند و در نهایت روشن فکری پز ایران پرستی می دهند! این را هم باید گفت ما ایرانیان اکثرا تماشاگران همیشه در صحنه هستیم ...
غــــــــالباً آن گـــــــذری کـه خطــــــرش بیـــــشتر است
مــــــی شود قســـمت آنـــکه جگـــرش بیـــــشتر است
××××××××××××××××××××××××××××
موقع چرخش مواضع از 5 + 1 به 5 - 1 رسیده است
خبر شهادت جمشید دانایی فر یکی از پنج سرباز ربوده شده ایرانی توسط گروهک تروریستی جیش العدل بفاصله یکروز پس از پرکشیدن شهید خلیلی، طلبه ناهی از منکر دلهایمان را ریش کرد.
آبان ماه 92 نیز 14 مرزبان دیگر طعمه گروهک کثیف جیش العدل شدند تا با شهادت مرزبان دیگری بدست این اشرار راه انتقام از این مزدوران گشوده شود.
نهادهای مدنی حقوق بشری هم که انگار فقط عروسک خیمه شب بازی آمریکا هستند هیچگونه اظهارنظری در اینباره نکرده اند و تقریبا در اینگونه موارد لال می شوند ولی اگر سگی در آمریکا بدست یک وهابی سلفی تکفیری که هیچ سنخیتی از هیچ لحاظ با اسلام ندارد، کشته شود اسلام و مسلمان ها را را با بیانیه های تند ترور خواهند کرد و حتی کار به شورای امنیت خواهد کشید اما در برابر جان 5 انسان بی گناه روزه سکوت گرفته بودند!
جمشید دانایی فر مرزبان فقید ایرانی که بدلیل خوی وحشیگری و شاید سهل انگاری دوستان مسئول در کشور به شهادت رسید هیچگاه چهره فرزندش را که چند روز بعد از ربوده شدنش متولد شد ندید تا مظلومیت سربازان بی ادعای این کشور مهدوی بیشتر و بیشتر نمایان شود.
یک ماه از ربوده شدن جمشید نگذشته بود که فرزند این مرزبان غیور به دنیا آمد و همسرش برای او نام انتخاب نکرد تا همسرش برگشته و او نام پسرش را انتخاب کند.
بی شک با به شهادت رساندن این مرزبان غیور، جهنمی های جیش العدلی گور خود را با دستان ناپاک شان کندند تا به دست سربازان گمنام بعد از آزادی 4 سرباز وطن، دفن شوند.
اکنون دیگر وقت آن رسیده است از کمی از دیپلماسی و مذاکرات ترکمانچای گونه 5 + 1 فاصله گرفته و بیشتر و بیشتر فکرمان معطوف سربازان 5 - 1 باشد!
امید است ورود سالم 4 سرباز دیگر مرهمی باشد بر زخم شهادت مرزبان گلگون کفنی که بی شک آوازه شهامتش شهره آفاق خواهد شد! ندای ارومیه