به گزارش عدالت خواهان گلستان"بیش از ۶۵ سال از اشغال فلسطین می گذرد و روند مبارزات در این کشور علیه صهیونیستها فراز و نشیب زیادی را پشت سرگذاشته است اما آنچه به عنوان دو مقطع خاص در طول این سالها مطرح بوده دو انتفاضه مهم مردم این کشور در سال های ۱۹۸۷ و ۲۰۰۰ میلادی است، انتفاضه ای که در طول چند سال عغمر خود تاثیرات مهمی در روند مقاومت گذاشت.
«انتفاضه» از كلمه «نفض» به معنی لبریز شدن و سررفتن چیزی در داخل ظرف است اما در تعریف سیاسی، به معنای قیام علیه رخوت و ركود و مرحله قبل از انقلاب است. برای مثال قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ مردم مسلمان ایران علیه رژیم شاهنشاهی، انتفاضه و قیام ۱۳۵۷ را كه منجر به پیروزی انقلاب شد، انقلاب گویند.
انتفاضه در فلسطین مرحله ای است كه با سلسله تحركاتی خودجوش در مقابله با اقدامات نظامی رژیم صهیونیستی توسط جوانان، نوجوانان و زنان فلسطینی با پرتاب سنگ و كوكتل مولوتف شروع شد.
انتفاضه اول ـ «انقلاب سنگ»
نخستين انتفاضه كه بعدها به «انتفاضه بزرگ» شهرت یافت، در چهلمين سال تأسيس دولت اسرائيل در سرزمينهاي اشغالي به وقوع پيوست وباعث گرديد تا براي اولين بار، مردم فلسطين در موضع تهاجمي و رژيم صهيونيستي در موضع تدافعي قرار گيرند.
در ماه مه ۱۹۸۷، فرار ۶ مجاهد فلسطيني از زندان مركزي غزه، ارتش اسرائيل را به تحرك واداشت.
متعاقب آن و در ماه اوت، مجاهدين وابسته به «جهاد اسلامي» با حمله به يك گروه گشتي ارتش اسرائيل در شهر غزه، فرمانده پليس نظامي اسرائيل در اين شهر اشغالي را به هلاكت رساندند.
اقدام فوق، باعث به هراس افتادن دولت اسرائيل شد بطوريكه اسحاق رابين(وزير جنگ وقت اسرائيل) با موضع گيري شديدي، علنا سوگند خورد كه انتقام خواهد گرفت ودر پي آن، ارتش اسرائيل از انهدام يك گروه مقاومت اسلامي كه گفته شد قصد عمليات انتحاري (شهادت طلبانه) داشته است، خبر داد.
اسحاق رابین که بعدها نخست وزیر اسرائیل شد
در اكتبــر ۱۹۸۷، ارتش اسرائيل با خلـق دو حـادثه «كـوي الشــجـاعيه» و «اردوگــاه البريج» در منطقه غزه، موجبات خشم و نفرت بيشتر مردم فلسطين نسبت به اسرائيليها را فراهم آورد، بطوريكه باعث بروز ناآراميهاي گسترده اي در اين منطقه شد.
ناآراميهاي بوجود آمده در نوار غزه، به بيت المقدس نيز سرايت کرد به طوريكه مسلمانان ســاكن در اين شهر، براي جلوگيري از ورود عده اي يهودي به حرم مسجد الاقصي با پليس اسرائيل درگير شدند و مـضاف بر اين با اعتصاب خود شهر بيت المقدس را به حالت تعطيل در آوردند.
انتفاضه اول
در پي آن، مردم كرانه باختري رود اردن نيز در جهت ابراز همدردي با ساكنان بيت المقدس ونوار غـزه، دست به اعتصاب عمــومي زدند و كم كم ناآراميها گستردهتر شد وحتي به شهرهاي رام الله، الخليل ونابلس نيز كشيده شد.
با اخراج «شيخ عبدالعزيز عوده» استاد دانشگاه غزه وامام جماعت مسجد قسام، اعتراضات و تظاهرات فلسطيني ها شكل شديدتري به خود گرفت.
در ادامه درگيريها، مجاهدين فلسطيني در قالب گروه هاي «جهاد اسلامي» و«جبهه خلق براي آزادي فلسطين» (فرماندهي كل) عملياتهايي را عليه صهيونيستها طرح ريزي و به مرحله اجرا گذاشتند كه كشته و زخمي شدن تعداد زيادي از يهوديان را در پي داشت.
انتفاضه سنگ
بالاخره در پي حوادث فوق، جرقه اصلي شروع انتفاضه بزرگ زده شد وآتش انتفاضه شعله ور گرديد، به اين صورت كه، در هشتم دسامبر ۱۹۸۷، حادثه تصادفي در نزديكي اردوگاه فلسطيني موسوم به «جباليا» به وقوع پيوست كه طي آن، «يك كاميون نظامي اسرائيلي با گروهي از فلسطينيان برخورد كرد ودر نتيجه ۴ كشته و۷ زخمي بر جاي گذاشت وچون قبل از آن در ششم دسامبر يك فروشنده يهودي در نوار غزه در اثر ضربات كارد از پاي در آمده بود، فلسطيني ها با ارتباط دادن اين دوحادثه به يكديگر، گمان داشتــند كه تصادف مزبور عمدي بوده است.»
به اين ترتيب ، قيام گسترده فلسطينيان از منطقه نوار غزه آغـاز و به تمامي سرزمينهاي اشغالي كشيده شد.
این قیام به دلیل استفاده مردم از سنگ به «انقلاب سنگ» نام گرفت. انتفاضه پس از ۴ سال با آغاز مذاکرات سازش مادرید به افول گرایید.
عوامل موثر در انتفاضه
چند عامل مهم بروز انتفاضه را میتوان بدینگونه فهرست کرد:
الف- تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر مردم فلسطین: یکی از دلایل اصلی شروع انتفاضه نگاه ملت فلسطین در تحولات بیرونی در منطقه و انقلاب اسلامی ایران بود که دراینباره رهبر جنبش جهاد اسلامی فلسطین (شهید دکتر فتحی شقاقی) توضیحات جامعی دارد: «هیچ چیز به اندازه انقلاب امام خمینی(ره) نتوانست ملت فلسطین را به هیجان آورد و احساسات آنها را برانگیزد و امید را در دلهایشان زنده کند. با پیروزی انقلاب اسلامی ، ما به خود آمدیم و دریافتیم که آمریکا و اسرائیل نیز قابل شکست هستند. ما فهمیدیم که با الهام از دین اسلام میتوانیم معجزه کنیم.»
شهید فتحی شقاقی
ب- ناامیدی مردم از رهبران خود: از دیگر عوامل مهم شروع انتفاضه ناامیدی و یاس ملت فلسطین از رهبران خود بود. سازمان آزادیبخش فلسطین(ساف) که در مسیر مبارزات مردمی تا دوران کسب هویت، به عنوان رهبر و نقطه اتکاء مردم فلسطین بخصوص ساکنان مناطق اشغالی تلقی میشد، در درون خود دچار تحولات بسیار زیادی شد و از یک سازمان مبارز و مدافع حقوق فلسطینیها به سازمانی تبدیل گشت که برای کسب اولین و سادهترین و پیش پاافتادهترین حقوق مردم فلسطین هیچگونه توانایی از خود نمیتواند بروز دهد.
به تعبیر «ابوایاد» از رهبران سابق ساف: «... صریحاً بگویم ورود فتح به سازمان آزادیبخش فلسطین در سال ۱۹۶۸، خصلت انقلابی آن را کاهش داد. جنبش ما دچار بوروکراسی شد. رزمندگی خود را از دست داد و به جای آن احترام و ابهت به دست آورده است و از ترس اینکه مبادا از جانب سیاستمداران، متهم به تروریسم، تندروی و ماجراجویی شود، برای اثبات میانهروی، نرمش و آشتیپذیری خود در هر قدم شتاب کرد، غافل از آنکه رسالت عمدهاش اساساً این نیست...»
انقلاب سنگ
ج- سیاستهای سرکوبگرانه اسرائیل: اقدامات وحشیانه حاکمان اسرائیلی و همچنین عناصر و گروههای نژادپرست و افراطی صهیونیست نسبت به اهالی و مردم فلسطینی، از جمله قتل، شکنجه، غارت، تخریب منازل، بازداشتهای گسترده دستهجمعی، حبسهای طولانی و توهین به مقدسات، کاسه صبر فلسطینیها را لبریز نمود تا اینکه باعث شد آنها در مقابل تجاوزات و زورگوییهای رژیم صهیونیستی ایستادگی نمایند و منطقی ترین پاسخ به چنین سیاستهائی آغاز قیامی مردمی به دور از دخالت سستم دولتی بود.
د- ناامیدی تودههای فلسطینی از دولتهای حامی: یکی از دلایل مهم آغاز انتفاضه، تقویت این حس در مردم فلسطین بود که انتظار هرگونه کمکی از بیرون بویژه در قالب دولتهای عربی که تا آن زمان آنها انتظار آن را داشتند عبث و بیهوده است. کشورهای عربی پس از شکستهای سهمگین از ارتش اسرائیل، روحیه خود را از دست دادند و در مقابل فلسطینیها بیشتر به شعار تکیه کردند تا عمل.
به تعبیر ابوایاد: «... تمام انقلابهایی که در فلسطین شکل گرفتهاند در پایتختهای عربی دفن شدهاند. دولتهای عربی نسبت به فلسطینیها علاقه افلاطونی ابراز داشتند، وعده و وعید فراوان دادند، اما اقدام واقعی و عملی هیچ... با مشاهده این بیتوجهی آشکار رژیمهای عربی به اوضاع فلاکتبار فلسطینیان، آخرین امیدها از حمایتها و کمکهای دولتهای عربی و کارساز بودن اندیشه ناسیونالیسم عربی قطع شد و اندیشه اتکا به اسلام و حرکت از درون که با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به نحو موفقیتآمیزی تجربه شده بود، قوت گرفت...»
ویژگیهای انتفاضه
الف- اسلامی بودن
یکی از مهمترین ویژگیهای انتفاضه فلسطین نسبت به حرکتهای مشابه پیشین، خمیر مایه اسلامی آن بود.
«منیر شفیق» تئوریسین انقلاب فلسطین در این مورد میگوید: «...مسئله فلسطین همان مسئله اسلام است و این امر منافاتی با وطنپرستی و عربیت ندارد و چون مسئله فلسطین در اساس و جوهرش مسئلهای اسلامی است، باید بر همین اساس معالجه و بر این اساس حل و فصل شود...»
ب- حضور مردم در متن انتفاضه
نقش مردمی در بسیاری از قیامهای تاریخی، یکی از مهمترین عامل موفقیت این حرکتها بوده است و انتفاضه ملت فلسطین نیز از این قاعده مستثنی نبود.
در این حرکت، مردم در متن انتفاضه قرار داشتند و گرچه دولتمردان سعی داشتند در برخی از برههها از این مسئله- به درست یا به غلط - به عنوان برگ چانه زنی در فرایند گفتگوها سود ببرند، اما به عنوان ابزاری در دست رهبران فلسطینی نبودند و شاید به جرات بتوان این را گفت که در برخی اوقات اینمحرکت انتفاضه بود که راهبرد گفتگوها را تعیین می کرد تا اینکه ورود به مذاکرات بتواند چنین خواسته ای را بر آن تحمیل کند.
ج- نوع مبارزه
یکی دیگر از ویژگیهای این قیام، نوع منحصر به فرد بودن آن بود که به لحاظ ابزار و شیوه، با قیامهای پیشین در داخل وخارج بسیار متفاوت بود.
مبارزات فلسطینی همواره متکی به عملیاتهای چریکی و سلاح و سازمان بوده است، اما این بار زنان و کودکان فلسطینی به همراه جوانان این مرز و بوم با سلاحی نامتعارف – به لحاظ شیوه های مدرن جنگ- سنگ در برابر گلوله به مبارزه با اشغالگران خانه ها و سرزمین خود پرداختند.
د- شهادتطلبی
شهادتطلبی و از جان گذشتگی، یکی دیگر از خصوصیاتی بود که در قیام نخستین انتفاضه، جایگاهی ویژه بخود گرفت.
این خصوصیت که اوج آن در عملیات استشهادی بویژه از سوی زنان و دختران فلسطینی متجلی گردید، سبب آن شد تا دولت عبری بر این باور برسد که ملت فلسطین خطوط قرمزی را بین خود و مقامات مذاکره کننده ترسیم می کنند و درصورت عبور این مقامات از این خطوط، آن را نخواهند پذیرفت.
نمونه ای از عملیاهای استشهادی
ه - خودجوش و مستقل بودن
از دیگر ویژگیهای این دوران نسبت به حرکتهای قبلی فلسطینیها، خودجوش و مستقل بودن آن است.
جنبش فلسطین در برخورد به بنبست در همه خطوط و راهها، سرانجام به این نتیجه رسید که اسلام راهحل این مسئله است.
راهی که فلسفههای سیاسی نتوانستند بپویند و غالباً به شکست، تسلیم و سازش کشیده شدند، امروز در اسلام جستجو میشود و این راه همان ایده بازگشت به خویشتن است.
و- آگاهی
مردم فلسطین با «آگاهی و معرفت» برای کسب حقوق از دست رفتهشان با یکدیگر متحد شدند و در صحنه مبارزه حضوری فعال دارند چنین آگاهی با گذشت زمان نیز فزونی پیدا کرد و در انتفاضه بعدی و حرکت های دیگر این ملت تداعی پیدا کرد و به اوج خود رسید.
رکود انتفاضه و صعود سازش
با آغاز انتفاضه فلسطین در سال ۱۹۸۷، فلسطینیان بعد از ۴۰ سال در موضع تهاجم و اسرائیل در موضع تدافع قرار گرفت و چنین بعدی سبب گردید تا این تفکر در برخی طیف ها ایجاد شود که موضع تدافعی اتخاذ شده از سوی دولت اسرائیل را می توان در روند گفتگوها شاهد بود و در نتیجه آن می توان از طریق گفتگوها به برخی از مطالبات ملت فلسطین جامعه عمل پوشاند.
در پی انتفاضه همچنین امنیت داخلی اسرائیل به شدت به خطر افتاد و همین امر ضرورت طرح حل مسئله فلسطین را برای اسرائیل مطرح ساخت.
در این بین «ساف» با توجه به برگ برندهای که به دست آورد، سوار بر امواج حوادث شد و از انتفاضه به عنوان برگی در مذاکرات صلح با اسرائیل استفاده کرد.
یک سال بعد از انتفاضه، «ساف» در نوزدهمین اجلاس ملی فلسطین در الجزایر، تأسیس کشور فلسطینی در کنار اسرائیل را تصویب کرد و قطعنامههای ۲۴۲و۳۳۸ که موجودیت اسرائیل را به رسمیت میشناخت و از فلسطینیان به عنوان آوارگان عرب سخن میگفت، مورد قبول قرار داد.
به هر رو برگزاری اجلاس الجزایر و تصمیمات آن اولین ضربه را بر وحدت فلسطینیان در مبارزه مردمی وارد آورد.
مدتی بعد طرح گفتگوهای سیاسی صلح و موافقت ساف و کشورهای عربی با شرکت در آن، عامل دیگری در جدایی و اختلاف گروههای فلسطینی شرکتکننده در انتفاضه شد.
در آستانه امضای پیمان غزه ـ اریحا، که منجر به خاموش شدن انتفاضه گردید، اسحاق رابین بار دیگر به گسترش موج اسلامگرایی در سرزمینهای اشغالی فلسطین اعتراف کرد و در پاسخ به پرسشهای چند تن از اعضای کمیسیون دفاع اسرائیل، تأکید کرد که نفوذ گروههای اسلامی در سرزمینهای اشغالی، هر روز گسترش بیشتری مییابد و این برای اسرائیل خطرناک خواهد بود.
رابین گفت: «طرفداران فلسطینی (امام) خمینی میکوشند تا جناحهای معتدل جنبش فتح را از صحنه مبارزه خارج سازند.» «نیوزویک» در تفسیری که پس از امضای پیمان غزه ـ اریحا داشت، چنین نوشت: «رابین یک اسب جنگی پیر است، او ژنرالی است که در سال ۱۹۶۷ اسرائیل را به پیروزی رساند. او در زمان تصدی امور وزارت دفاع کشور نیز کسی بود که از سرکوب فلسطینیها به منظور حفظ نظم در سرزمینهای اشغالی طرفداری میکرد.
اکنون وی هدف خویش را صرفاً بدان جهت روی صلح با ساف متمرکز کرده است که جلوی خطر بزرگتر ناشی از بنیادگرایان را بگیرد.»
پس از امضای پیمان غزه ـ اریحا، روزنامه آمریکایی «کریستین ساینس مانیتور» نیز نوشت: «اگر به خاطر مسلمانان رادیکال نبود، صلح بین ساف و اسرائیل هرگز به وقوع نمیپیوست.»
این روزنامه میافزاید: «از شگفتیهای قضیه این است که طرفین معاهده یعنی اسحاق رابین و یاسر عرفات، هر دو از ترس یک دشمن مشترک که همان اسلام سیاسی رادیکال میباشد، مجبور به امضای قرارداد صلح شدند.»
به اعتقاد «جرج حبش»، پیشنهاد اسرائیل برای خارج کردن نیروهایش از نوار غزه صرفاً بدین خاطر بود که انتفاضه در آنجا ابتکار عمل را در دست گرفته بود و میزان تلفات اشغالگران همواره بیشتر میشد و آنها دریافتند که نمیتوانند «آهن داغ»ی چون نوار غزه را برای همیشه در دست خود نگاه دارند.
از طرفی خطر اسلامگرایی به گونهای برای مقامهای صهیونیستی و به تبع آن برای مقامهای آمریکایی مخاطره آفرین بود که به ناگزیر حاضر شدند به برخی از مواضعی که طی سالها از آنها اجتناب میکردند، روی آورند. از جمله این مواضع، مذاکره و نزدیکی با سازمان آزادیبخش فلسطین بود.
انتفاضه دوم (انتفاضةالاقصی)
۲۸ سپتامبر ۲۰۰۰ (مهرماه ۱۳۷۹) در پی ورود آریل شارون نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی به مسجدالاقصی، انتفاضه دوم فلسطینیها موسوم به انتفاضه الاقصی آغاز شد.
شارون در راستای سیاستهای توسعهطلبانه و تأکید بر اصل «معرفی بیتالمقدس به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی) با پیشتیبانی ۲۰۰۰ نیروی نظامی وارد مسجدالاقصی شد.
ورود آریل شارون به مسجدالاقصی
در آن زمان ملت فلسطین به رغم سیاستهای سازشکارانه تشکیلات خودگردان در اقدامی خودجوش و ملی به مقابله با این حضور پرداخت و در نتیجه آن ۱۳ جوان فلسطینی از اراضی ۴۸ به شهادت رسیدند.
این اقدام بعدها با نام انتفاضه دوم یا انتفاضه مسجدالاقصی نام گذاری شد.
اعتراض فلسطینیان به ورود آریل شارون به مسجدالاقصی
هرچند در آن مقطع زمانی حضور شارون در مسجدالاقصی عامل شروع انتفاضه عنوان گردید اما بررسی تحولات از حد فاصل انتفاضه اول تا دوم عوامل بسیاری را به این دلیل میافزاید.
دستاوردهای انتفاضه
الف- مهمترین دستاورد انتفاضه، انتقال مبارزه از قالب تشكیلات و سازمان های فلسطینی در اردن، سوریه، لبنان و مصر به مناطق اشغالی است.
ب- قطع نفوذ رهبران و رژیم های عرب در مبارزات فلسطینی ها: تا قبل از انتفاضه به واسطه نیازهای مادی و معنوی به حمایت رژیم ها و رهبران جهان عرب، آنان مجبور بودند كه در بسیاری موارد تسلیم خواسته های آنها شوند، اما اینك به دلیل ماهیت خودجوش و مستقل انتفاضه، تودههای فلسطینی صرفاً متكی به خود هستند. بنابراین، هیچ یك از كشورهای عرب نمی توانند مدعی نمایندگی فلسطینی ها و سخنگوی آنها باشند.
ج- یكی دیگر از دستاوردهای قیام، مخدوش كردن چهره مظلوم نمایی اسراییل در غرب است.
تبلیغات غربی ها این طور وانمود كرده بود كه در مناقشه اعراب و اسراییل، همواره اسراییلی ها در معرض تهدید اعراب هستند و این خود هالهای از مظلومیت پیرامون اسراییل به وجود آورده بود، اما انتفاضه توانست بخشی از این رسوبات روان شناختی اجتماعی را از بین ببرد.
غرب و خود یهودیها در تلویزیون و دیگر رسانهها شاهد سركوبهای خشونت بار و كشتار فلسطینیان به دست سربازان اسراییلی می باشند.
درگیری فلسطینیان با اشغالگران
د- دیگر از دستاوردهای این قیام ایجاد شكاف در میان صفوف اسرائیلی هاست، به این نحو كه شماری از اسراییلی ها به تدریج معتقد می شوند كه صرف نظر از گذشته، می بایست اكنون به یك نوع تفاهم و همزیستی با فلسطینیان دست یافت.
ه- انتفاضه احساس فلسطینی بودن را احیا كرد و این تفكر در سطح بین الملل پدید آمده كه بایستی یك راه حل اصولی برای فلسطینی ها به وجود آید و این مسأله به مرور زمان حل نمی شود.
اهداف انتفاضه
شهید فتحی شقاقی معتقد است: «انتفاضه مقدمه ای برای شروع انقلاب است، انقلابی كه اسراییل را در هم كوبیده و نابود می كند.»
وی می گوید: «انتفاضه انقلابی است كه تمام مردم فلسطین و مسلمانان دنیا در آن داخل هستند.»
شاید بتوان هدف سیاسی انتفاضه را پایان بخشیدن به حاكمیت اسراییل در سرزمین های اشغالی در كرانه باختری رود اردن و نوار غزه و تمام سرزمین فلسطین دانست.
تاكتیك انتفاضه عبارت است از غیر قابل سكونت و حكومت كردن مناطق اشغالی برای اسراییلی ها از طریق اعتصابات، تظاهرات و عدم فرمانبرداری از مقامات اسراییلی و هدف كلی و استراتژیك آن ها آزادی كلیه سرزمین های اشغالی و ایجاد دولت فلسطینی در این سرزمینها است.
مقاله «گول لافت» (افسر سابق ارتش اسرائیل) در نشریه امریکایی فارن افرز (جولای آگوست ۲۰۰۲):
اکثر قریب به اتفاق فلسطینی ها معتقدند که از طریق مذاکرات صلح با دولتمردان اسرائیل چیزی عاید آنها نخواهد شد و تنها از طریق مقاومت و بخصوص از طریق توسل به عملیات استشهادی است که می توانند حقوق از دست رفته خود را به دست آورند.
ازآغاز انتفاضه دوم در سپتامبر سال ۲۰۰۰، دهها فلسطینی آماده مرگ، با منفجر کردن بمبهایی که بر بدن خود بسته بودند، پایتخت دولت یهود را به لرزه درآورده اند؛ این حادثه ای است که در طول تاریخ اسرائیل بی سابقه بوده است.
تا یک سال پیش چنین تصور میشد که این اقدام خطرناک، فعالیتی محدود از سوی گروههای بسیار متعصبی است که در میان ملت فلسطین جایگاه وسیعی ندارند، اما آنچه طی ماههای گذشته روی داد، نشان میدهد که عملیات انتحاری (شهادت طلبانه) در میان تمام گروههای مهم فلسطینی مقبولیت و مشروعیت دارد.
اینک فلسطینی ها به این نوع از عملیات به عنوان سلاحی استراتژیک می نگرند که می تواند میان توان نظامی بسیار پیشرفته اسرائیل و نیروی نظامی اندک فلسطینی ها توازن ایجاد کند.
فلسطینی ها بدین نتیجه رسیده اند که اگر در مبارزه سیاسی از بمبهای انتحاری (عملیات شهادت طلبانه) بصورتی سازمان یافته استفاده کنند، به نتایجی دست خواهند یافت که هیچ اسلحه دیگری توان تحصیل آن را ندارد.
به این ترتیب عملیات انتحاری (استشهادی) به نیروی بازدارنده ای در مقابل توان تهاجمی اسرائیل مبدل خواهد شد و در این صورت احتمال توقف در استفاده از آن، از سوی طراحان فلسطینی بسیار ضعیف خواهد بود.
نمونه ای دیگر از عملیات های استشهادی
روی آوردن به چنین سلاح استراتژیکی از سوی فلسطینیان، اقدامی شتاب زده نبود؛ پیش از آغاز انتفاضه دوم، این سلاح به عنوان یک استراتژی موفق توسط حزب الله لبنان مورد استفاده قرار گرفته و نتیجه اش خروج ارتش اسرائیل از جنوب لبنان و پایان دادن به ۱۵سال اشغال سرزمین های لبنانی بود.
این استراتژی، ترکیبی بود از عملیات چریکی، حمله به برجهای دیده بانی اسرائیلی و اخلال در وضعیت امنیتی نظامیان اسرائیلی.
ظاهرا فلسطینی ها نیز بدین نتیجه رسیده اند که با «لبنانی کردن» کرانه باختری و نوار غزه، می توانند فضایی از ناامنی برای اسرائیلی ها فراهم ساخته، از طریق ایجاد این فضا آنان را وادار سازند تا از مناطق اشغالی عقب نشینی کنند.
چنین پیداست که یاسر عرفات، تقسیم کار ویژهای را پذیرفته باشد. شاخه سیاسی الفتح - سازمان تحت رهبری عرفات - به واحدهای شبه نظامی خود اجازه داده تا به شهرک های یهودی نشین در مناطق اشغالی و پایگاه های نظامی اسرائیل در کرانه غربی و نوارغزه، با اقدامات چریکی ضربه وارد سازند.
در عین حال گروههای دیگری چون حماس و جهاد اسلامی نیز اجازه یافتند تا حملاتی را علیه مراکز اسرائیلی در دیگر نقاط این کشور سازمان دهی کنند.
نتایج عملیات چریکی و عملیات انتحاری (استشهادی) کاملا متفاوت بود؛ آنچه توسط نیروهای فلسطینی (تحت امر فتح) به انجام رسید در قیاس با آنچه توسط نیروهای فلسطینی تحت امر حماس و جهاد اسلامی بوقوع پیوست بسیار ناچیز بود.
در دوره مذکور، نیروها نخست در ۱۵۰۰مورد، اقدام به تیراندازی علیه خودروهای اسرائیلی واقع در اراضی اشغالی کردند که نتیجه آن کشته شدن ۷۵اسرائیلی بود.
از سوی آنان ۳۰۰نارنجک ضدتانک به اهداف نظامی اسرائیل پرتاب شد که تلفات چندانی نداشت و شلیک خمپاره به سوی شهرکهای یهودی نشین نیز چندان تاثیری نداشت اما در مقابل واکنش اسرائیل بسیار تند و خشن بود.
در طی این مدت نیروهای امنیتی اسرائیل، بسیاری از افراد مبارز فلسطینی را به قتل رساندند و ارتش اسرائیل با نادیده گرفتن مفاد موافقتنامه اسلو، با تجهیزات مخرب وارد مناطق تحت امر فلسطینی ها شد و بسیاری از خانه ها و مراکز اداری فلسطینی ها را تخریب کرد.
اما اقدامات حماس و جهاد اسلامی بسیار عمیق و تاثیرگذار بود، آنها موفق شدند طی ۳۹حمله انتحاری (استشهادی) بیش از ۷۰اسرائیلی را به قتل برسانند و بیش از ۱۰۰۰ مجروح برای اسرائیل باقی بگذارند.
اگر نتایج این نوع عملیات را با اقدامات دیگر - از جمله حمله شبه نظامیان فلسطینی در برخورد با نیروهای نظامی و امنیتی اسرائیل و پرتاب موشکهای اسکاد از عراق بسوی اسرائیل - مقایسه کنیم درخواهیم یافت که چرا استفاده از این روشها توسط فلسطینی ها با استقبال روبه رو شده است.
فلسطینی ها به خوبی آگاهند که اسرائیل در مقابل این اقدامات ، چه رنجهایی را بر آنان تحمیل خواهد کرد اما علی رغم این آگاهی، اتخاذ این استراتژی را کار مناسبی می دانند. از نظر آنها نتایج این استراتژی تنها به کشته شدن گروهی از یهودیان (صهیونیست) محدود نمی شود، بلکه نتیجه مهم آن فروپاشی اقتصاد اسرائیل، انهدام صنعت توریسم و توسعه عدم امنیت روانی برای شهروندان کشور اشغالگر است.
براساس یک نظرسنجی در سال ۲۰۰۲ ، بیش از دوسوم فلسطینی ها معتقدند که نتایج عملیات استشهادی پس از آغاز انتفاضه دوم به مراتب بیشتر از تمام نتایج حاصله از مذاکرات صلح با مقامات اسرائیلی است.
تا قبل از انتفاضه دوم، فلسطینی ها میان ساکنین شهرکهای یهودی نشین مناطق اشغالی، نظامیان اسرائیل و ساکنین دیگر مناطق اسرائیل تفاوت قائل می شدند، اما این تفاوت اکنون از بین رفته است.
از طرف دیگر، هر چه احساس رضایت فلسطینی ها از اقدامات شهدای آنان بیشتر شده، به همین نسبت نیز الفتح برای روی آوردن به این نوع عملیات بیشتر تحت فشار قرار گرفته است.
در سال ۲۰۰۲ رهبران الفتح به سوی روش مبارزه اسلامگرایان (حماس و جهاد اسلامی) روی آوردند و حتی عرفات نیز ناچار شد در مقابل احساسات ضداسرائیلی مردم کوچه و بازار سرتسلیم فرود آورد.
اقدام رسمی فتح در تایید عملیات استشهادی در ۲۹ نوامبر ۲۰۰۱ ، نشانه دیگری از گرایش فتح بسوی اسلامگرایان بود. حتی گروه گردانهای الاقصی پا را فراتر گذاشت و زنان و دختران را برای ورود به صحنه عملیات استشهادی ترغیب کرد، هر چند حضور زنان و دختران در این نوع عملیات مورد توافق گروههای اسلامی نبود.
اینک، هم گروههای اسلامی و هم گروههای غیرمذهبی فلسطینی بدین نتیجه رسیده اند که رژیم اسرائیل در مقابل این نوع از عملیات، فاقد یک نظام تدافعی است.
اسرائیل در مقابل موشکهای اسکاد، سیستم دفاعی «آرو» را تدارک دید که اگرچه ۲میلیارد دلار هزینه داشت، اما به هر حال نتیجه بخش بود، اما در مقابل عملیات استشهادی تنها می تواند به ساختن یک دیوار بازدارنده اکتفا کند.
اگر به عبرت آموزی از تاریخ پای بند هستیم، باید دریابیم که در مقابل عملیات استشهادی نمی توانیم به قدرت نظامی ارتش اسرائیل بسنده کنیم. دولت اسرائیل با پذیرش این واقعیت بسیار مخالف است و تصور می کند عبارت «برد با ارتش است» ، در عمل نیز درست از کار درمی آید در حالی که فلسطینی ها از سلاح «الله» استفاده میکنند، حال آن که اسرائیلی ها به تانکهایشان می نازند.
انتفاضه سوم ـ «انتفاضه موشک»
خیزش جدید مردم فلسطین که در خلال تظاهرات و درگیری های گسترده در سرتاسر سرزمینهای اشغالی از کرانه باختری تا قدس و و نوار غزه نمود پیدا کرده نشان از آن دارد که انتفاضه دیگری در راه است.
موشک فجر ۳
روزنامه السفیر لبنان در این خصوص نوشت: خروج صدها تظاهراتکننده از شهرهای مختلف در الجلیل، قدس و کرانه باختری حاکی از آن است که تحولاتی در فرهنگ سیاسی حاکم بر مسئله مبارزه وآزادسازی فلسطین در طول ۲۰ سال گذشته دارد به ویژه پس از قرارداد «اسلو» که شکستی برای حرکت ملی فلسطین بود و مفهوم آزادسازی ملی و تعیین حق سرنوشت را از نخبگان فلسطینی گرفت و آن را در حرکت ملی فلسطین خلاصه کرد.
موشک فجر ۵
اما دلایلی که می توان از آنها نتیجه گرفت آنچه که در حال اتفاق است وقایع روزمره گذرا نیست، بلکه آغاز یک تحول در سیاست فلسطین است چیست؟
چرا اتفاقات فعلی در غزه و کرانه باختری بارقههای انتفاضه است؟
بسیاری در موردنامگذاری اتفاقات فعلی اختلاف دارند برخی آن را انتفاضه و برخی آن را خیزش مردمی مینامند. این تعبیرات در صورت نبودن مفهومی واضح از انتفاضه بیفایده است خصوصا زمانی که کلمه انتقاضه با واژه «سومین» (سومین انتفاضه) همراه میشود، به یک تجربه مبارزهای جمعی اشاره دارد که از اواخر سال ۱۹۸۷ تا سال ۱۹۹۳ به عنوان انتفاضه اول آغاز شد و پس از آن باری دیگر از سال ۲۰۰۰ پس از شکست مذاکرات «کمپ دیوید» تا سال ۲۰۰۵ به عنوان انتفاضه دوم شکل گرفت.
انتفاضه اول زبان حال جمعی در غزه و کرانه باختری بود که قصد شکستن سیطره بر جامعه فلسطینی و بنای یک نظام مردمی فلسطینی و پایان تسلط سازمانهای حکومتی نظامی از خلال اقتصاد جایگزین، آموزش مردمی و اتمام سیطره نخبگان محلی مرتبط با رژیم اشغالگر را داشتند.
انتفاضه دوم نیز به دنبال شکستن شروط قرارداد «اوسلو» بود که بنای یک تشکیلات محلی را گذاشت که در خدمت رژیم صهیونیستی بود و سقف سیاسیاش را این رژیم تعیین میکرد.
با این توضیحات میتوان فهمید که آنچه امروز در فلسطین در حال اتفاق است بارقههای انتفاضه سوم است و از مهمترین محورهای آن انقلاب بر احتکار سیاسی و دموکراتیک کردن کار سیاسی، کنار زدن تسلط تشکیلات فعلی و طرح اوسلو، فروپاشی جغرافیای استعماری و بازگشت به کار جمعی است.
دموکراتیک کردن کار سیاسی
از مهمترین ابزارهایی که برای کنترل فلسطینیان به کار برده میشود قالب بندی کار سیاسی از یک جهت و احتکار آن از جهتی دیگر است. کار سیاسی در نهایت حد خود در کرانه باختری، به مشارکت در اقدامات سیاسی در قالب تشکیلات خودگردان خلاصه میشود که تحت تسلط رژیم صهیونیستی است و از طرفی کار سیاسی علیه رژیم صهیونیستی نیز در قالب اقدامات تشکیلات خودگردان احتکار شده است.
سقوط هژمونی ایدئولوژیک و ساختاری ایدههای ضد انتفاضه
از زمان آغاز تشکیلات خودگردان به رهبری «محمود عباس» این جریان سعی کرد کنترل جامعه فلسطینی را در دست بگیرد و یکی از مهمترین جوانب آن سیطره فعالان جنبش فتح بر موسسات حکومتی و امنیتی بود اما کسانی که فکر میکنند نبود حالت مقاومت در اراضی اشغالی در نتیجه تسلط تشکیلات بر موسسات امنیتی است اشتباه میکنند. در واقع عامل واقعی آن سیطره ایدئولوژیکی بود که به شکل مرتب بر روی اهالی کرانه باختری کار میشد و هر گونه انتفاضهای را رد می کرد. اما افزایش شهرکسازی های رژیم صهیونسیتی و کشتار هر روز مردم وعدم جواب قانع کننده از سوی تشکیلات، باعث سقوط این هژمونی شده است.
نمونه ای از موشک های جدید مقاومت
جغرافیای استعماری و آغاز سقوط
در این جغرافیا سعی شده جامعه فلسطینی از نظر مکانی و حتی زمانی و فرهنگی به چند گروه در غزه، کرانه باختری، اراضی ۴۸ ، «الشتات» و الدروز تقسیم شوند و بیداری جمعی را تکه تکه کنند، اما خیزشهای مبارزاتی امروز از کرانه باختری گرفته تا قدس و غزه نوعی اعتراض سخت به جغرافیای سیاسی است که سیاستمداران آن را پذیرفتهاند.
موقعیت کرانه باختری نسبت به نوار غزه
بازگشت کار جمعی
در تاریخ حرکتهای انقلابی اجتماعی در فلسطین اشغالی انتفاضه اول به عنوان انتفاضه بزرگ مردمی یاد میشود و این نام دلیل بر عنصر اساسی مردمی بودن این خیزش است.
در سالهای بعد که انتفاضه دوم رخ داد، مفهوم مقاومت مردمی مطرح شد و دلیل بر گسترش بیشتر مشارکتهای مردمی داشت. آنچه امروز در حال اتفاق است تلاشی برای بازگرداند مفهوم مردمی بودن مقاومت که در سالهای اخیر کمرنگ شده است به نحوی که مردم در مرکز مبارزه علیه استعمار باشند.
تظاهرات و درگیریهای مردم با رژیم اشغالگر اعتبار را به این اقدامات از خلال کار مستمر و سازنده و نه از طریق لفاظیهای سیاسی توخالی بازگرداند و بازگشت کار جمعی یکی از مهمترین عناصر تلاش برای نابودی نظامی استعماری است که سعی میکند فلسطینیها را به افرادی جدا از هم و مستهلک تبدیل کند.
بارقههای انتفاضه سوم پدیدار شده و فلسطین امروز نیازمند عملیات بازسازی دوباره جامعه و به ویژه اقتصاد آن است تا این اقدام مبارزهای جدید تا رسیدن به نتیجه ادامه یابد.