یه گزارش عدالت خواهان گلستان"زمانی که کوس جنگ در سال 59 به صدا درآمد مردانی که غیرت داشتند و نگران خاک و ناموسشان بودند دست از دنیا شستند و عازم جبهه شدند. جبهه ای که جز آتش و خون ارمغان دیگری نمی توانست داشته باشد و چه بسیار افرادی که زندگی راحت دنیایی شان را کنار خانواده رها کردند و رفتند. خیلیها دیگر برنگشتند و شهید شدند و خیلی ها یادگارهایی از جراحات جنگی را با خود هدیه آوردند. همان هایی که هنوز که هنوز است جنگ تحمیلی برایشان همان رنگ و بو را دارد و مجبورند حتی سالها پس از صلح بار گران درد و رنج را بر دوش کشند. در تمام کشورهای دنیا که حتی متجاوز هم بودند سربازان و مجروحان جنگی را بسیار ارج می نهند و سعی می کنند به فرزندانشان که آن روزها را ندیده اند بگویند اینها چه کسانی هستند و چه قدر و منزلتی دارند. حالا جانبازان ما که در جنگی تحمیلی برای دفاع از کشورشان عازم جبهه شدند و الان مجبورند درد های زیادی را تحمل کنند بی شک منزلتی بالاتردارند. اما آیا به راستی چقدر این مردان مرد را محترم می شمریم و چقدر ساختار جامعه مناسب حال یک جانبازی است که قطع نخاع کمر است و ... آیا سعی می کنیم به گونه ای با آنها رفتار کنیم که اگر دوباره خدای نخواسته جنگی آغاز شد کسی حاضر باشد برود بجنگد؟ مطلبی که خواهید خواند درد دل یک جانبازی است که گلایه میکند از یک روز حضورش در یکی از شعب ثبت احوال و ناراحت است از برخورد بد کارکنان آنجا. ای کاش فراموش نکنیم اینها چه حقی بر سر جامعه دارند... این جانباز عزیز میگوید: امروز به خاطر پیگیری موضوع تک برگی کردن سند ملک خانه ام به اداره ثبت یکی از مناطق تهران مراجعه و درخواست پیگیری داشتم ولی موضوعاتی مثل رفتار، کردار ، گفتار و نوع خدمات رسانی توسط عوامل این اداره به قدری برای من ناراحت کننده بود که کلاً فراموش کردم به خاطر چی و چه موضوعی به این اداره آمدم . امروز مورخه 26/11/93 صبح اول وقت ساعت 7:30 به جلوی اداره ثبت رسیدم ولی درب باز نبود بعد از نیم ساعت جلو درب ایستادن به همراه تعداد 20 الی 30 نفر از ارباب رجوعهای دیگر درب توسط حفاظت نیرو انتظامی باز شد و بنده به همراه سایرین به داخل راه داده شدم از آنجائیکه هوا سرد بود داخل راهرو ایستادم . یک نفر از نیروی انتظامی با لباس فرم جلو آمد و گفت ساعت کار پرسنل 8 صبح به بعد است، لطفاً کسی داخل نشود. همه ایستاده بودیم تا پرسنل یکی بعد از دیگری بیایند و پشت میزهای خود بنشینند و درخواست های ارباب رجوع را بررسی کنند ولی اینطور نشد پرسنل آن اداره ( البته تعدادی ) وقتی وارد میشدند بلافاصله به سراغ صبحانه و خوردن چای و صحبت با سایر همکاران مشغول میشدند که دیشب چه گذشته و در مهمانی فلانی چه گفته چرا رنگ لباست عوض شده غافل از اینکه مردم از ساعت های قبل در سرما منتظر آنان هستند تا کارهایشان را انجام دهند ساختمان اداره ثبت این منطقه به علت عدم داشتن آسانسور فاقد ارائه خدمات رفاهی جهت سالمندان ، معلولین و افرادی مانند بنده حقیر که قادر به پیمودن دهها پله نیستند بود ، از آنجائیکه به سختی راه میروم خودم را به متصدی پرونده رساندم بعد از گذشت نیم ساعت که نوبت به بنده رسید متصدی مربوطه بدون توجه به حضور چند نفر در صف و خواسته من از پشت میز بلند شد و رفت بعد از حدود 10 دقیقه برگشت بنده با احترام عرض کردم خانم محترم چرا معطل میکنید مگر ما که اینجا آمدیم کاری نداریم هیچگونه توجه ای به من نکرد و دوباره تکرار کردم چرا برای انجام کار مردم دقت نمیکند، چرا توجه ای به تکریم ارباب رجوع در این اداره نمیشود. بدون اینکه سرش را بالا کند با دست اشارهای به سمت بالای باجه انداخت تابلوی دست نوشتهای توجهام را جلب کرد که روی آن نوشته بود اگر اربابرجوع به کارمندان در حال خدمت این اداره توهین نماید از 3 ماه تا 6 ماه توسط قوه قضائیه محکوم به زندان میشود این بار با تعجب و ترس همراه احتیاط پرسیدم خانم خیلی معذرت می خواهم. لطفاً ببخشید که مزاحم کارتون میشوم، ممکن است جواب بنده رو بدهید، بدون اینکه به نامه درخواست من نگاه کند گفت بفرمائید کی درخواست دادی، عرض کردم 7/11/93 ، همانطور که سرش پایین بود گفت نوبت شما 3 ماه بعد است، هرچه گفتم بنده جانباز هستم و نمیتوانم هر روز بیایم به این اداره ولی دیگر تأثیری نداشت به جهت اعتراض. به سمت دفتر معاون رفتم خوشبختانه رئیس اداره به همراه 3 نفر از معاونین در داخل اطاق ایستاده بودند بنده فقط موضوع درخواستم را مطرح کردم و اعتراضی نکردم ، رئیس گفت کار شما به من ارتباط ندارد با معاونین صحبت کنید. بعد از کلی التماس و کوچک کردن خودم و جامعه ایثارگران که بنده جانباز جنگ هستم و قادر نیستم این پله ها را بالا و پایین کنم آقای معاون اظهار داشت شما برو دفتر رئیس طبقه سوم شاید خودش برای شما کاری بکند. به ناچار و هر زحمتی بود خودم را به طبقه سوم رساندم دیگر نفسم بالا نمیآمد جلوی دفتر جناب رئیس که رسیدم تعداد 10 الی 12 نفر مراجعه کننده ایستاده منتظر آمدن رئیس بودند و هریک درخواستی داشتند. رئیس به محض اینکه وارد شد مانند آدمهای طلبکار از مردم نه اینکه خادم مردم با حالتی عصبانی رو به حاضرین گفت چیه همه جمع شدید اینجا مگه نذری میدن، به یک نفر که ظاهراً از چند لحظه قبل پیگیر رسیدن رئیس بود تا درخواستش را بگوید گفت شماها مانند جوجه اردک میمانی چرا همش دنبال من راه افتادی. بنده خدا که کارش دست رئیس گیر بود سرخ و سفید شد البته فکر کنم حجب و حیای ایشان زیاد بود ولی حرفی برای گفتن نداشت جمله جوجه اردک را به جان خرید. من با خودم فکر کردم وقتی کارمند اداره به خودش اجازه میدهد مانند آدمهای طلب کار با مردم برخورد کند و آنان را تهدید به زندان و غیره نماید چه انتظاری از رئیس و مدرس آنها باید داشت چه انتظاری از معاونین خنثی باید داشت ولی صبر کردم تا رئیس عصبانی مجبور نشود جمله بدتر از جوجه اردک پیدا کند و بگوید ولی دیدم این کارمندان و این رئیس اداره به قدری با مردم رفتار زشت و زننده دارند که دلم برای خودم و برای همه کسانیکه که انجا ایستاده بودند آتیش گرفت . چه کار باید میکردم همه مردم گوش به فرمان کارکنان و رئیس و معاونین اداره ثبت بودند به جز کلمه چشم دیگر کلمهای از مراجعه کنندگان نشنیدم حالا کاری به کارهای خودم ندارم که انجام نشد ولی میخواهم بدانم مگر مسئولین بالا دستی نمیداند این برخورد زشت و زننده با مردم انجام میشود آیا در خواب هستند چرا توجه ای به رفاه حال مردم نمی کنند . پس این همه صحبت و رهنمود مقام معظم رهبری در خصوص انجام دادن کارهای مردم در کجای میز آقایان خاک میخورد چرا مسئولین رده پایین پایبند به اصول تکریم ارباب رجوع نیستند . چرا مسئولین اداره ثبت فکری به حال سالمندان ، جانبازان و معلولین نمیکنند . هر چقدر هم کار روزمره برای این پرسنل زیاد باشد ولی باز هم آنان نمیتوانند با توهین و مسخره کردن ارباب رجوع نسبت به انجام وظایف خود کوتاهی کنند . دوست دارم مقام مسئولی بیاید و جوابگو باشد هر چند پهلوان زنده را عشق است .. .خانواده ایثارگر جانباز و شهید دیگر .... خیلی دلم میخواهد رفتار زشت و زننده تعدادی از کارکنان و مسئولین ثبت این اداره را که در انجام امور مردم کوتاهی می کنند را در سایر ادارات که خود آنان کار دارند را ببینم آیا آنجا هم تکبر دارند ، غرور دارند یا در حال کرنش و خواهش کردن هستند. در آخر فکر میکنم من جانباز اعصاب و روان و خیلی از سالمندان، معلولین باید تاوان این کم توجهای را بدهم از خداوند متعال میخواهم که این نوع افراد به صراط مستقیم هدایت شوند .منبع: فارس