به گزارش پایگاه عدالت خواهان ایران" «چرا شهید نوژه میخواست علیه انقلاب کودتا کند؟!» این سئوال عجیب که چند سال قبل در یکی از دانشگاهها از یکی از سرداران دفاع مقدس پرسیدهشد، نهفقط بهترین شاهد برای مظلومیت یکی از شجاعترین شهدای وطن بود، بلکه بهترین سند بر اهمال تمامنشدنی ما در خواندن و دانستن درباره تاریخ این آب و خاک هم بود. کودتای نافرجام «نقاب» که 18 تیر 1359 را به یکی از روزهای عبرتآموز در تاریخ ارتش پرافتخار جمهوری اسلامی بدل کرد، همزمان نام شهید خلبان «محمد نوژه» را هم بهعنوان یکی از نامهای فراموشنشدنی در کتاب خاطرات انقلاب اسلامی ثبت کرد اما صد حیف که این جاودانگی با مظلومیتی همیشگی همراه شد؛ با اتفاقی از جنس عوض شدن جای شهید و جلاد...
در این مجال به بهانه چهلمین سالگرد کودتای نافرجام «نقاب» که به حساب روز و ماه، فاصله چندانی هم با چهل و یکمین سالگرد شهید «محمد نوژه» ندارد، در مروری کوتاه و به قدر تر کردن لبی در کنار اقیانوس، یادی کردهایم از این سرلشکر خلبان فدایی وطن.
وقتی پسر عشق پرواز، سر از نیروی زمینی درمیآورد
شاید هیچکس انتظار نداشت پسر درسخوان اکبر آقا نوژه که در رشته ریاضی دیپلم گرفتهبود، سر از ارتش دربیاورد. محمد اما در سال 42 درخواست داد و به استخدام نیروی زمینی ارتش درآمد. کمی صبر لازم بود تا معلوم شود آن پسر خوشفکر چه در سر دارد. دورههای آموزش نظامی که تمام شد و درجه ستوان دومی روی دوشش جا خوش کرد، آن نامه سرنوشتساز را نوشت. آنهایی که محمد را میشناختند، میدانستند عشق پرواز دارد و رویای خلبانی. اینطور بود که به درخواست خودش به نیروی هوایی منتقل شد و از آنجا اوج گرفتنش شروع شد. محمد عزمش را جزم کردهبود یکی از بهترینهای نیروی هوایی شود. پس آموزشهای نظامی، کلاسهای زبان انگلیسی و آموزش مهارتهای تخصصی را یکی بعد از دیگری با بهترین کیفیت پشت سر گذاشت و با موفقیت در دورههای آکادمی پرواز و انجام پروازهای مقدماتی در دانشکده پرواز، آماده یک سفر خاص شد.
از پایگاه «لاردو» تگزاس تا پایگاه شکاری همدان
خلبان جوان ما حالا برای اینکه در جمع تیزپروازان سری میان سرها دربیاورد، باید مهارتهایش را ارتقا میداد. پس فرصت آموزش در پایگاه هوایی «لاردو» ایالت تگزاس را غنیمت شمرد. 25 ساله بود که چمدانهایش را برای شرکت در دورههای تکمیلی پرواز به مقصد ینگه دنیا بست و 2 سال بعد با مدرک خلبانی هواپیماهای پیشرفته جت شکاری و کار با سامانه کنترل اسلحه به ایران برگشت. حالا دیگر خلبان محمد نوژه، یک نیروی متخصص بود که در پایگاههای هوایی رویش حساب باز میکردند. همین مهارتهای بهروزش هم بود که او را برای پرواز با هواپیمای اف 4 یا همان فانتوم معروف راهی پایگاه سوم شکاری همدان کرد. روزهای پایانی شهریور سال 57 که پای محمد به پایگاه هوایی همدان باز شد، شاید فکرش را هم نمیکرد سرنوشت او و این پایگاه برای همیشه به هم گره خواهد خورد.
ضد انقلاب، غائلههای سیاه و ماه عسلی که ناتمام ماند...
همانطور که قهرمان داستان ما پلههای ترقی را یکییکی بالا میرفت و عنوانهایی مثل فرمانده گردان یکم شکاری و گردان 31 پایگاه سوم شکاری، رئیس شعبه عملیات مشترک، معاون عملیاتی پایگاه ششم شکاری، معاون دایره عملیات و افسر ستاد عملیاتی پایگاه را به کارنامهاش اضافه میکرد، جامعه ایران هم در حال حرکت به سمت یک تحول بزرگ بود. بالاخره آن اتفاق عظیم رقم خورد و با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، پای بیگانگان و دستنشاندههایشان از این سرزمین کوتاه شد. اما ماه عسل انقلابی مردم ایران خیلی دوام نداشت. غائلههایی که ضد انقلاب و منافقین هر روز با پشتیبانی دشمنان زخمخورده و با خیال خام تجزیه ایران در گوشهای از کشور بهپا میکرد، داغ پشت داغ بر دل مردم میگذاشت. «پاوه»، یکی از همین پارههای پیکر ایران اسلامی بود که طعم تلخ تجاوز و جنایت ضد انقلاب را چشید.
هواداران مسلّح حزب دموکرات کردستان که به لطف حامیان خارجنشینشان به انواع سلاحهای سبک، سنگین و خمپارهانداز مجهز بودند، در یک حمله غافلگیرانه، اهالی شهر پاوه و نیروهای نظامی شهر را در موقعیت سختی قرار دادند. وقتی بعد از یک روز مقاومت، نیروهای ژاندارمری، پاسداران انقلاب و مدافعان مردمی پاوه نتوانستند حملات مهاجمان را دفع کنند، خبر سقوط شهر در 24 مرداد سال 58 به مرکز فرماندهی مخابره شد. و این یعنی محاصره شهر توسط مهاجمان مسلح و قطع تمام راههای ارتباطی. همین پیام کافی بود تا یک هیئت عالیرتبه از پایتخت برای بررسی اوضاع و اتخاذ تصمیم به پاوه اعزام شود؛ گروهی متشکل از دکتر مصطفی چمران (معاون نخست وزیر و وزیر دفاع وقت)، تیمسار سرلشکر ولیالله فلاحی (فرمانده نیروی زمینی) و ابوشریف (معاون عملیاتی سپاه) با بالگردهای حامل مهمات و اقلام ضروری برای مدافعان شهر به پاوه رفتند تا از نزدیک فرماندهی عملیات را در دست بگیرند.
روزی که آسمان پاوه، باند پرواز ابدی شد
عملیات نجات پاوه، یک نیروی پشتیبانی ویژه هم داشت؛ یاران کمکی که از همدان عزم پاوه کردهبودند. ماجرا از این قرار بود که پایگاه سوم شکاری همدان از مدتها قبل تحرکات گروهکها در منطقه را زیر نظر داشت و به همین دلیل از آمادگی خوبی برای مشارکت در عملیات برخوردار بود. خبر سقوط پاوه که منتشر شد، گروهی از خلبانان پایگاه برای مشارکت در عملیات نجات شهر داوطلب شدند. و در آن میان، قرعه به نام سرگرد خلبان محمد نوژه افتاد که با اینکه میدانست پرواز بر فراز آسمان شهری که در محاصره متجاوزان است، میتواند آخرین پرواز او باشد اما برای ادب کردن خائنان لحظهشماری میکرد.
روز 25 مرداد سال 58، روز موعود بود. محمد بههمراه ستوان یکم خلبان «بشیر موسوی»(کابین عقب) با هدف پشتیبانی از بالگردهای نیروی زمینی ارتش و ستون اعزامی کرمانشاه، اف 4 محبوبش را از زمین پایگاه شکاری همدان کَند و به سوی پاوه اوج گرفت. انگار مقدر شدهبود آن روز، روز درخشش محمد باشد. آسمان پاوه شدهبود جولانگاه مهارت خلبانیاش. با حرکات طوفانی هواپیمای اف 4 دیوار صوتی را شکست و چنان عرصه را بر مهاجمان مسلح تنگ کرد که زمینه حضور نیروهای خودی فراهم شد. عملیات با موفقیت انجام و پاوه از دست متجاوزان ضد انقلاب آزاد شد اما کار محمد تمام نشدهبود. اجرای گشتهای هوایی، بخش دیگر مأموریت او در آسمان پاوه بود و در جریان همین گشتها هواپیمایش طعمه آتشبار مهاجمان شد. هواپیمای سرگرد نوژه با اصابت گلوله مهاجمان، از کنترل خارج شد و در ادامه مسیر به کوه اصابت کرد. آنهایی که نظارهگر این صحنه غمانگیز بودند شاید هر لحظه انتظار میکشیدند سرنشینان هواپیمای اف 4 خود را نجات دهند اما بعدها معلوم شد گلولهای که به داخل کابین جلو نفوذ کردهبود، دست راست خلبان را هم با خود بردهبود! اینطور بود که هیچکدام از خلبانان فرصت استفاده از صندلیپران را پیدا نکردند. هواپیما بعد از اصابت به کوه در منطقه قشلاق بین پاوه و روانسر سقوط کرد و هر دو خلبانش آسمانی شدند. مرداد ماه آن سال با ماه مبارک رمضان مصادف شدهبود و بهاینترتیب، روزه سرگرد خلبان محمد نوژه و ستوان یکم خلبان بشیر موسوی، با شهادت افطار شد.
وقتی «نقاب» از چهره دشمنان داخلی و خارجی افتاد
شکست مفتضحانه آمریکا در جریان تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام (ره) آنقدر سنگین بود که بخواهد از طریق عناصر داخلیاش دست به هر اقدام احمقانهای علیه ایران بزند؛ حتی کودتا. اینطور بود که کودتای «نقاب» در تیرماه 1359 با همکاری آمریکا و دیگر دشمنان جمهوری اسلامی، عناصر خودفروخته در ارتش، نیروهای متواری ساواک و گروههای ضدانقلاب با هدف سرنگونی نظام جمهوری اسلامی طراحی شد. «نقاب»، درواقع برگرفته از «نجات قیام ایران بزرگ» بود؛ اسم رمزی که برای این کودتا در نظر گرفته شدهبود.
کودتاچیان قصد داشتند در مرحله اول، با بمباران مراکز حساس ازجمله بیت امام خمینی (ره) در جماران، دفتر نخست وزیری و... مقدمات کودتا و سرنگونی نظام جمهوری اسلامی را فراهم کنند. با این اوصاف، پایگاه هوایی شهید نوژه به دلیل نزدیکی به تهران و برخورداری از هواپیما، از نگاه آنها از موقعیت خوبی برخوردار بود، پس این پایگاه را بهعنوان هسته اصلی اجرای کودتا انتخاب کردند. از منظر دیگر، انتخاب نیروی هوایی و پایگاه هوایی شهید نوژه برای این کودتا، از نگاه کودتاچیان شاید حکایت یک تیر و چند نشان بود؛ مخدوش کردن چهره نیروی هوایی که جزو نخستین نیروهایی بود که به انقلاب پیوست، مخدوش کردن چهره شهید نوژه که در عملیات آزادسازی پاوه داغ بزرگی بر دل ضد انقلاب گذاشتهبود و تضعیف نیروی هوایی ارتش در آستانه جنگی که دشمنان در حال تدارک علیه ایران بودند.
این کودتا اما یک مرحله دیگر هم داشت که باید روی زمین اجرا میشد. برنامه این بود که بعد از بمبارانهای هوایی، هواپیماها باشکستن دیوار صوتی به نیروی زمینی علامت میدادند تا وارد عمل شده و اقدام به تسخیر مراکز مهمی مثل صدا وسیما، فرودگاه مهرآباد، ستاد ارتش جمهوری اسلامی، پادگان حر و... کند و به دنبال آن با اعمال خشونت و ارعاب، در سطح شهر تهران حالت نظامی ایجاد کند.
حتی اعلامیه پیروزی را هم آماده کردهبودند!
گفته میشود این کودتا، به لحاظ تجهیزات نظامی که قرار بود توسط عوامل داخلی و خارجی در آن به کار گرفته شود، در تاریخ کودتاهای جهان بیسابقه بود. نکته دیگر اینکه این کودتا آنقدر دقیق طرحریزی شدهبود که سیا موفقیت آن را قطعی میدانست تا آنجا که حتی اعلامیه پیروزی آن هم آماده شده بود!
خدا اما چیز دیگری اراده کردهبود. یکی از خلبانان شیرپاکخوردهای که قرار بود در این کودتا مشارکت کند، وقتی متوجه شد تعداد کشتهها در این کودتا تا 5 میلیون نفر برآورد شده و مأموریت او هم بمباران بیت امام (ره) است، دچار تردید شد. جدال درونی او با تلنگر مادرش به یک نتیجه خیر رسید. با هر زحمتی بود، منزل آیتالله خامنهای را پیدا کرد و در سحرگاه روز قبل از اجرای کودتا، این توطئه را برای ایشان افشا کرد. در ادامه با اعتراف و افشاگری یکی دیگر از شرکتکنندگان در کودتا، ماجرا شکل جدیتری به خود گرفت و در نهایت با اقدام به موقع نهادهای ذیربط، کودتا خنثی شد. 18 تیر هم از همان روز در تقویم انقلاب اسلامی، ماندگار شد.
موقعیت جغرافیایی، امکانات دفاعی و خلبانان و نیروهای زبده و کارآزموده، پایگاه سوم شکاری همدان را به یکی از پایگاههای مهم و اثرگذار تبدیل کردهبود. این پایگاه که ابتدا به نام پایگاه «شاهرخی» شناخته میشد، بعد از پیروزی انقلاب به پایگاه «حُر» تغییر نام داد. اما بعد از شهادت شجاعانه سرلشکر خلبان محمد نوژه در عملیات آزادسازی پاوه، مسئولان پایگاه تصمیم گرفتند با نامگذاری این پایگاه به نام پایگاه سوم شکاری شهید «نوژه»، یاد او را برای همیشه در این مرکز هوایی زنده نگهدارند. آن روز شاید هیچکس فکرش را هم نمیکرد کمتر از یک سال بعد دشمنان ایران کودتایی را از دل همین پایگاه علیه انقلاب اسلامی طراحی کنند.
ازآنجاکه کودتاگران در کودتای نقاب قصد داشتند حرکت خود را در این نقشه شوم از پایگاه سوم شکاری شهید نوژه همدان شروع کنند، آن کودتا به نام کودتای «نوژه» معروف شد. متاسفانه بعد از کشف و خنثیسازی این کودتا، باز هم عنوان کودتای نوژه برای آن به کار برده شد که اتفاقی ناخوشایند و درواقع، اجحافی نابخشودنی در حق این شهید مظلوم بوده است. تأثیر سوء این اتفاق چند سال قبل در مراسمی در یکی از دانشگاهها بهطور جدی به چشم آمد؛ آنجا که یکی از دانشجویان از یکی از سرداران دفاع مقدس پرسید: «چرا شهید نوژه میخواست علیه انقلاب کودتا کند؟!» شایسته است با اصلاح این اشتباه دنبالهدار، کودتای خنثیشده در روز 18 تیر سال 1359 را فقط با عنوان کودتای «نقاب» معرفی کنیم، نه هیچ عنوان دیگری!