به گزارش "پایگاه عدالت خواهان ایران" میدانید؟ شاید برای مردم عادی نه؛ اما برای کسانی که مدتها در فضای تخصصی کشاورزی و محیطزیست تنفس کرده باشند، لقلقهی زبان عدهای عجیب نباشد. روزهای گذشته هم رسانههای معاند بیانات مرد پرحاشیهی دولت را تاپ کردند که «"بعضیها" بیخود باز گفتهاند "ما میتوانیم"».
و برای اینکه مطابق سنت مألوف و رویهی دائمیشان، اظهارات این طیف را - با ابزار سیاسی کردن - فاسد کرده و از صحنهی روزگار محو کنند، طیف «ما میتوانیم» را به صفت «نظامی» متصف کردند. اینطور میشود گفت که آنچه رسانهی دولتی استعمار پیر میخواهد بگوید، از حنجرهی عیسی کلانتری و به زبان فارسی بیرون آمد؛ و آن یک چیز بود:
«ما نمیتوانیم و هر که بگوید میتوانیم بیسواد و غیرکارشناس یا نظامی است».
این البته اولبار نیست که این «همذاتپنداری» از سوی بیبیسی یا اسرائیل با جناب «عیسی» رخ مینماید. نمونههای فراوانی وجود دارد که بیبیسی سخنان او را تاپ کرده تا مردم ببینند و عبرت بگیرند! برای نمونه:
همین چندی قبل هماو بود که سردار غلامرضا جلالی - مسئول سازمان پدافند غیرعامل که مورد احترام جناحهای مختلف سیاسی است و عملکرد فنیاش در صیانت از کشور زبانزد است - را سر موضوع ابردزدی و برفدزدی بیسواد دانست و موضوع را به محاق برد. حال آنکه فیلمها و اسناد فراوانی در این مورد موجود بوده و هست - که سر جایش خواهیم رسید.
ماجرای نتانیاهو و لیوان آب را هم لابد یادتان هست؛ جناب بنیامین هم با یک «همذاتپنداری» دیگر با جناب عیسی، به آراء او استناد میکند که آب نداریم و باید نصف مردم ایران کوچ کنند؛ و باز هم بیبیسی تاپ میکند.
باز لابد کشمکشهای او را با همهی نهادهای نظارتی کشور در موضوع دستگیرشدگان و برخی جاسوسها در قالب تشکلهای محیط زیستی خاطرتان هست؛ همانهایی که گفته شد انقلابیاند و استاد دانشگاههای انقلابیاند و چه؛ بعد فیلمهای اعترافاتشان و فیلمهای بومگردیها و پارتیهای مختلط و سگبازیشان درآمد.
باز لابد ماجرای کاوه مدنی را هم بخاطر دارید؛ هماو را میگویم که با اخذ مدرک از «امپریال کالج لندن»، همین بیبیسی و ویاوای و دیگران، ناجی ایراناش خواندند؛ و دستآخر فرار را بر قرار ترجیح داد.
یا داستان کشت گستردهی برنج تراریخته را یادتان هست؟ که جناب دکتر کلانتری میگفت منتقدان مصرف عمومی این محصول، بیسواد و غیرعلمیاند، اما خودش تا الآن که الآن است نتوانسته یک فکت علمی برای سلامت این محصولات ارائه کند؛ و به همین دلیل برنج تراریخت از دستور کشت خارج شد. (اگر مطابق اظهارات «علمی» جنابش برنج تراریخت کشت میشد، ایران اولین کشوری در دنیا بود که قوت غالبش را تراریخت کرده بود.) البته این عجیب نبود؛ چه اینکه بعدها مشخص شد خود او در واردات این محصولات مشکوک دست داشته است.
بیشتر از این در این موضوع نمینویسیم؛ این بحث را اینجا ببندیم که نه تنها مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی؛ بلکه آنان که از انسانیت بویی نبردهاند (مانند نتانیاهو) و همچنین مخالفان تاریخی این مرز و بوم و مردم (انگلیسها) در بسیاری از موارد با حضرتش «همذات» پندارند.
اما برسیم به بررسی سوابق و عملکرد جنابش:
1. او فارغالتحصیل دانشگاه ایالتی آیوواست. آیووا یعنی ایالت نورمن بورلاگ و کنت مایکل کوئین و بنیاد جایزه جهانی غذا و هنری والاس و هربرت هوور و واشنگتن کارور و هزار فرد و نهاد دیگری که 120 سال است «کانون کشاورزی آمریکا و جهان را به رهبری بنیاد راکفلر در دست دارند.» البته علیرغم این «رزومهی علمی»، حضرتش تا بهحال عضو هیئت علمی هیچ دانشگاهی نبوده و به تدریس نپرداخته است.
2. ویکیپدیا تقریباً اطلاعاتی از او به دست نمیدهد؛ چیزی در حد دو سه خط؛ که آن هم قابل توجه نیست. از این جهت دست مردم کوتاه است و خرما بر نخیل. اینکه او وقتی درس میخوانده در آمریکا روی چه مواردی کار کرده برای ما مبهم است.
3. سندی در دست است که نشان میدهد او در سال 1983 - یعنی تقریباً یک سال پس از بازگشت از آمریکا - و در سِمت معاون آموزش و تحقیقات وقت وزیر کشاورزی، سندی را با «سوامیناتان»، مسئول «ایری» امضا میکند. این مؤسسه توسط بنیاد راکفلر پایهگذاری شده و «دیوید راکفلر» در سال 2013 از «ایری» به عنوان افتخار خانواده راکفلر یاد میکند. بررسی اینکه این سند حاوی چه محتوای تکاندهندهای است، بماند تا زمانی دیگر.
4. حضرتش «خودکفایی» را «مزخرف» میداند. اما البته اگر دقیقتر ببینیم:
عملکرد او در میان وزرای کشاورزی بعد از انقلاب، «بسیار ضعیف» است.
از این گذشته دیدیم که تمام وزرای کشاورزی بعد از انقلاب- جز جناب عیسی - با این گزاره موافقند که ایران ظرفیت تأمین غذای چند برابر جمعیت فعلی را دارد؛ یک استعلام میدانی هم نشان میدهد که قاطبهی بدنهی کارشناسی در دانشگاهها هم با آراء «کارشناسی» حضرتش مخالف است؛ کارشناسان معتقدند با مدیریت منابع آب و همچنین توجه به ارتقاء بهرهوری در سایر منابع، مانند بسیاری از کشورهای همتراز (همچون مصر) میتوان تولیدات داخلی را لااقل تا دو برابر افزایش داد، و تأکید میکنند ایدهی کاهش تولید به بهانهی محدودیت ظرفیتهای داخلی، ناشی از کماطلاعی یا سوءنیت است. حال آنکه کلانتری سالهاست تقریباً ماهی یک نوبت مصاحبه میکند و بر این طبل میکوبد که «ما نمیتوانیم»!
در این بند از بحثهای فراوان فنی میگذریم؛ که مثلاً «طرح طوبی» در زمان وزارت حضرتش، پایهای گذاشت که بعدها به خشکی دریاچه ارومیه منجر شد و بعدترها متولی همان طرح طوبی، شد منجی و احیاگر دریاچه. یا بحث «نیشکر هفتتپه» و «سدسازی»...
5 . بعدترها او مسئول احیای دریاچهی ارومیه شد. برای اثبات ناکارآمدی مجدد حضرتش در سمت رئیس احیای دریاچه، به همین یک نکته بسنده میکنیم؛ معاون اول رئیس جمهور در مراسم تودیع خانم ابتکار و معارفهی او، به تشریح دلیل عدم کارآمدی ستاد احیای دریاچهی ارومیه پرداخت و گفت:
«در ابتدای دولت یازدهم آقای روحانی فرمودند این دولت، دولت محیط زیستی است. به همین دلیل اولین مصوبهی ما هم احیای دریاچه ارومیه بود که من وعدههای زیادی را از جنبهی تأمین مالی به دکتر کلانتری داده بودم که محقق نشد. ولی دکتر کلانتری و همکارانشان بهشدت کار کردند و توانستند دغدغهای را از مردم سلب کنند.»
در این زمینه، نگاه به شرایط دریاچهی ارومیه بهترین قاضی است.
6. و مسئولیت در محیط زیست؛ که خود او بارها تصریح کرده که از مسائل این حوزه چیزی نمیداند؛ و لذا پرداختن به «شکست انتظاری مجدد و مکرر» او اطناب کلام است.
خب؛ یک چنین شخصی مستمراً بر کوس «ما نمیتوانیم» میکوبد؛ مردم میدانند، البته که شما نمیتوانید...
و با این همه بیبیسی یا نتانیاهو چرا نباید مستمراً با حضرت مستطاب «همذاتپنداری» کنند؟!