ینابه گزارش خبرنگار عدالت خواهان"منافقین و عقبه خارجی آنها انتقام واقعی را هنگامی از هاشمی گرفتند که توانستند برخی فرزندان و اطرافیان او را جذب کنند. تا آنجا که فرزندی به تمام معنا سفیه، به تعبیر خودش به دیدار «مزار» (!) شاه در قاهره رفت و در روزنامه خود (زن) از بیوه محمد رضا پهلوی تمجید کرد. او سپس از یافتن دوستان خوب و جدید خود در بهائیت و «سازمان مجاهدین خلق» خبر داد و گفت بابا می گوید بگو «منافقین» اما من می گویم «مجاهد خلق»! (همان ها که می خواستند اول انقلاب هاشمی را بکشند، رجایی و باهنر و بهشتی را کشتند، سید علی خامنه ای را ترور کردند و دست در خون 17 هزار شهروند بی گناه شستند) و فرزندی دیگر که پیگیر تشدید تحریم ها و درگیر کردن بیشتر پدر در فتنه سبز بود.
یکم؛ حزب مشارکت نقش اصلی را در ترور شخصیت هاشمی در دوره اصلاحات و متهم کردن او به داشتن نقش اول در قتل چند نفر از روشنفکران در سال 777 ایفا کرد و روزنامههای وابسته به این حزب - از جمله روزنامه صبح امروز وابسته به حجاریان عضو مرکزیت مشارکت- نقش مهمی در این زمینه برعهده داشت. پس از آن نیز به تصریح محسن هاشمی، اصلاحطلبان مرتکب تقلب شده و به خاطر جایگاه سی ام او در انتخابات هاشمی را «آغاسی» خواندند. آنها همچنین حامی اصلی جریانی بودند که در رسانههای زنجیرهای مدعی شدند انقلاب خاتمه یافته و خمینی به موزه تاریخ خواهد رفت. با این اوصاف دم زدن این جریان از امام و انقلاب و یاران آن، نهایت نفاق را میرساند و در وقاحت تنه به تنه سنگ پا میزند.
دوم؛ صادق زیباکلام 12 خرداد 92 در مصاحبه با روزنامه زنجیرهای بهار گفته بود: «حاکمیت اپوزیسیون نمیخواهد اما ما نمیتوانیم اپوزیسیون را از دید حاکمیت تعریف کنیم. همان گونه که ما میبینیم هاشمی به اپوزیسیون تبدیل میشود، حاکمیت هم این را میبیند و به هاشمی میگوید آشیخ اکبر باید تکلیفت را معلوم کنی؛ از شما بهرهبرداری میکنند و هل میدهند تاچهرهای بسازند که در مقابل نظام قرار بگیری. ضرورت دموکراسیخواهی، اینها (نهضت آزادی، سازمان مجاهدین انقلاب، دفتر تحکیم) را پشت سر کسی سوق خواهد داد که شنل اپوزیسیون را به تن کند. هاشمی که عمر نوح ندارد. 5 یا 10 سال دیگر با ما نخواهد بود اما جنبش ادامه پیدا میکند. اگر هاشمی، خاتمی و هر کسی نتواند حداقل خواستههای این جنبش را لبیک بگوید، جنبش آنها را پس میزند. نگران نباشید که آقای رفسنجانی میتواند پا به پای ما بدود یا نه، اگر نتواند همپا با جبهه اپوزیسیون بدود، حذف میشود... مهم نیست هاشمی چه میکند. او یا میتواند پا به پای این قطار باشد یا نه. اگر حذف شد هیچ اتفاقی نمیافتد، اپوزیسیون یک شخصیت دیگر را درون نظام پیدا میکند». زیباکلام همچنین در مصاحبه با روزنامه آرمان گفته بود ایدهآل ما روحانی و حتی عارف و خاتمی هم نیست بلکه واسلاو هاول و آنگ سانسوچی و بازرگان است.
سوم؛ ارگان گروهک ملی- مذهبی 19 آبان 911 به بررسی موضع متناقض و فریبکارانه محافل اپوزیسیون در قبال هاشمی رفسنجانی پرداخت و سود و زیان نزدیکی به وی را بررسی کرد.
پایگاه اینترنتی «ملی- مذهبی» که از پاریس مدیریت می شود، در تحلیل خود با عنوان «هاشمی؛ مهره ای سوخته، سوزاننده» نوشت: رفتار هاشمی و آنچه که بر فرزندان او رفته، اپوزیسیون (از جمله جریان ملی- مذهبی) را بر سر تصمیم گیری می نشاند. پرسش اساسی این است که با هاشمی چگونه باید رفتار کرد؛ او که در کارنامه اش قلع و قمع «دیگران» را به طور پررنگ دارد و در تصمیم های بزرگ از جنگ تا اتفاقات سال 67، قتل های زنجیره ای [!؟] و... جزو تصمیم سازان بوده و اکنون با دموکراسی خواهان افق مشترک پیدا کرده است... تکلیف چیست؟ آیا باید تاریخ هاشمی را به فراموشی سپرد یا این که به طور تاکتیکی فعلا در مورد او سکوت کرد تا اگر زوری دارد ضربه اش را به حکومت بزند و بعد که نوبت خود او رسید به حسابش رسید، یا این که اصولا تاریخ او را فاش گویانه بر سر کوی و برزن فریاد زد و از هر سازش و حمایتی از او تن زد؟ جایی از مهندس سحابی دیدم که گفته بود بزرگترین ایثار آن است که یک مبارز از شرفش [!] هم برای آرمانش بگذرد و این پارادوکسی سخت و ویرانگر است.
ارگان گروهک ملی- مذهبی ادامه می دهد: تکلیف با هاشمی چیست، اگر بر این باشیم که باید پراگماتیستی عمل کرد و به فراخور وضعیت، وزن قدرت را سنجید و موضع خود را تعیین کرد؛ خیلی زود می توان به این رسید که پس حمایت از هاشمی به صلاح است و اگر آرمانخواهانه عمل کنیم هرگز به زیر علم کسی چون هاشمی نخواهیم رفت چرا که عملکرد او با آب کوثر هم پاک نخواهد شد و همدستی با او دامن آدمی را آلوده می کند!
این سایت وابسته به تقی رحمانی و رضا علیجانی (دو عنصر فراری فعال در فتنه سبز) در ادامه تحلیل خود می نویسد: در ساحت سیاست پرسش این است که آیا حمایت از هاشمی و نادیده گرفتن تاریخ و رفتار گذشته او می تواند کمکی به پیشرفت در پروژه ما بکند؟ در عرصه اخلاق نگارنده معتقد است هرگز نباید از گناه اینان گذشت اما باید با ایشان تاکتیکی برخورد کرد یعنی در برابر گناهان شان سکوت کرد تا وقت آن برسد. بنابراین چونان که کنشگری با این فرض در برابر امثال هاشمی سکوت کند اما یا هاشمی موفق نگردد تا وضعیت را تغییر دهد و یا سوژه در این میان وقتش به اتمام برسد و از بین برود، ایده در بیضه می میرد و سوژه نیز هرگز نمی تواند خود را و رفتارش را توجیه نماید. چرا که به کاری دست زده و آبرویی از خود به باد فنا داده که بازگشت ناپذیر است. بنابراین این میدان سخت خطرناک است.
چهارم؛ یکی از عناصر آشوبگر بازداشتی نکات جالبی درباره مواضع متناقض محافل ضد انقلاب و از جمله خودش نسبت به هاشمیرفسنجانی بازگو کرد.
«فواد-ش» 27 اردیبهشت 1392 در نوشته ای که از سوی پایگاه گویانیوز منتشر شد، ضمن مرور خاطرات خود تصریح میکند که در سال 72 هاشمی را عامل فقر و بدبختی مردم قلمداد میکرد و در سال 76 خوشحال شده از اینکه دوران ریاست هاشمی تمام شده است. او ادامه میدهد: زمستان سال 78 هاشمی کاندیدای مجلس شده بود. با «سلطان علی پروین» عکس یادگاری میانداخت. من هم پرسپولیسی دو آتیشه کلی فحش به علی پروین دادم که چرا با «عالیجناب سرخپوش» عکس انداخته. هر روز روزنامهها را در راه برگشت از مدرسه به خانه در اتوبوس میخواندم. به حرفای بچههای دبیرستانی گوش میدادیم. همه اکبر گنجی میخواندند. میگفتند باید هاشمی رای نیاورد. عاقبت همه هم بهش گفتند«آغاسی». 18 تیر سال 1380 در سالگرد کوی دانشگاه تهران روبروی درب اصلی کوی شعار میدادیم:«عالیجناب سرخپوش ما همه گنجی شدیم.» و هنوز هاشمی منفور بود. من این صحنهها را هیجانزده ثبت میکردم در ذهنم. وی آنگاه به خطبههای هاشمی در نمازجمعه 26 تیر 1388 اشاره میکند و مینویسد: آن روز شعار میدادیم هاشمی هاشمی سکوت کنی خائنی! من در عمرم نماز نخوانده بودم. آن روز هم نمازی نمادین خواندم با کفش و بدون وضو. آخر نماز هم با یک خانم جوان کنار دستم که نمیشناختم، دست دادم با خنده قبول باشید گفتیم. تا میدان ولیعصر رفتیم و آنجا صف ما را درهم شکستند، چشممان از گاز اشکآور خیس بود. اما در قلبمان خوشحال که هاشمی با ماست.
«فواد - ش »در ادامه با بیان اینکه در جریان اغتشاشات بازداشت شد، خبر میدهد که چند روز پیش از ثبتنام هاشمی جزو شماری از روزنامهنگاران (و برخی افراد بازداشت شده) بوده که در محل مجمع تشخیص مصلحت نظام به ملاقات هاشمی رفته و با او ملاقات کرده است! چه کسانی مجرای این قبیل نفوذ ها بودند؟
انتقام سخت از هاشمی در جنگ نرم
یکم؛ مرحوم هاشمی محترم است و حقیقت انقلاب ، محترم تر. حرمت همه ما به این است که چقدر پای حق ایستاده باشیم. هاشمی از ماست با همه فراز و نشیب بسیاری که در مسیر 60 ساله انقلاب پیمود. یک بار در زندان طاغوت خواستند او را بکشند و بار دیگر، مدعیان دروغین عنوان«مجاهدین خلق» در سازمان منافقین از در ترور او وارد شدند؛ چون هاشمی انقلابی و با امام بود. منافقین تهی از شرافت، حتی آن روز که لقب عالیجناب سرخپوش به وی دادند قصد ترور شخصیت او را داشتند، هرچند که به فاصله ای کوتاه نقاب، ارادت بر چهره زدند و پشت او سنگر گرفتند.
دوم؛ منافقین و عقبه خارجی آنها انتقام واقعی را هنگامی از هاشمی گرفتند که توانستند برخی فرزندان و اطرافیان او را جذب کنند. تا آنجا که فرزندی به تمام معنا سفیه، به تعبیر خودش به دیدار «مزار» (!) شاه در قاهره رفت و در روزنامه خود (زن) از بیوه محمد رضا پهلوی تمجید کرد. او سپس از یافتن دوستان خوب و جدید خود در بهائیت و «سازمان مجاهدین خلق» خبر داد و گفت بابا می گوید بگو «منافقین» اما من می گویم «مجاهد خلق»! (همان ها که می خواستند اول انقلاب هاشمی را بکشند، رجایی و باهنر و بهشتی را کشتند، سید علی خامنه ای را ترور کردند و دست در خون 17 هزار شهروند بی گناه شستند) و فرزندی دیگر که پیگیر تشدید تحریم ها و درگیر کردن بیشتر پدر در فتنه سبز بود.
سوم؛ برخی اطرافیان و هم نشینان مرحوم هاشمی ، مصداق قرین سوء و خناسانی بودند که تمام سعی خود را کردند تا او را از انقلابی که جزو پیش قراولان آن بود، باز دارند و به جای خدمتگزاری، تبدیل به مسئله ای برای انقلاب کنند. هاشمی در این کشش دوگانه ، آزمونی بس دشوار را تا هنگام اجابت دعوت حق سپری کرد. یک سو محبت نظام و رهبری بود و یک طرف دیگر ،وسوسه فتنه گرانی که همچون امویان صحنه گردان در اردوگاه جمل ، می خواستند چند انتقام از امام خمینی و امام خامنه ای و حجت الاسلام و المسلمین هاشمی را یک جا بگیرند. خداوند آن چنان که مقتدای انقلاب ، حق ولایت و رفاقت را به جای آوردند و دعا کردند، مرحوم هاشمی را مشمول مغفرت خود قرار دهد.