به گزارش پایگاه عدالت خواهان" دکتر سینا کلهر/ اگر می شود دوباره ازدواج کرد، عشق را تجربه کرد و خوشبخت شد چرا باید زندگی عادی، روزمره و تکراری را تحمل کرد؟
این سئوال پیامد پنهان و ناخواسته و حتی علی رغم میل ازدواج های مجدد برخی از چهره های مشهوری است که ازدواج های دوم خود را علنی کرده و در آخرین مورد نیز به تجربه عشق، تاج و لباس عروسی مزیین کرده اند. دعوت آن ها آشکار است و بیش تر از آن که مخاطب دعوتشان زنان مطلقه، بیوه و یا مجرد باشد، همه زنان متاهلی است که زندگی عادی و روزمره دارند. همه آن زندگی های که به صورت عادی، غیر هیجانی و بدون افت و خیزهای ناشی از عشق های رنگی یا روحانی! در جریان است،...از تکرار ملال آور زندگی خسته نشده اید؟ خود را نجات دهید! می شود دوباره عاشق شد! دوباره ازدواج کرد؟ دوباره لباس عروس پوشید؟ دوباره آشنا شد و تپش های قلب روزهای اول آشنایی را تجربه کرد! همان احساس شیرینی را که به وصف نمی آید اما شیرینی اش بر جان آدمی می نشیند.
بگذریم از طوفانی که این نوع اعلام های عمومی و علنی ازدواج های مجدد در طلاق های خاموش و عاطفی خانواده ها به پا می کند و سیل افرادی که در زندگی های خود درگیر مناقشات و مشاجرات خانوادگی هستند را روانه دادگاه می کند. هزاران زن و مرد درگیر در تنش های خانوادگی در جست جوی عشق دوباره، لباس عروسی و تاج و تختی دیگر به جای تلاش برای حفظ و اصلاح زندگی مشترکشان، به فکر ساختن یک زندگی دیگر می افتند.
وقتی می شود یک زندگی خوب همراه با خوشبختی داشت چرا باید یک زندگی کسالت بار تکراری ملال انگیز را نگه داشت؟
این پرسش که نتیجه علنی شدن عشق ها و ازدواج های مجدد چهره های مشهور است و همچون افسونی در گره های ازدواج و زندگی های مشترک دمیده می شود و بسان وسوسه گری پنهانی آن ها را از درون می خورد و تباه می سازد، نیازمند پاسخ است.
چگونه می توان دربرابر عشق مجدد، هیجان دوباره و احساسات ناب یک زندگی دوباره از وجود یک زندگی روزمره، عادی، تکراری و گاهها ملالت بار دفاع کرد؟
بیایید به جای انکار کردن عشق و لذت های زندگی های مجدد، فرض کنیم که این ازدواج ها همان طور که این چهره های مشهور می گویند واقعا این گونه اند. یعنی سرشار از عشق و محبت زوجین به یکدیگر، همراه با هیجانات پایان ناپذیری که در تمام روزهای زندگی آن ها، هیچ گاه روزمره نشده و به تکرار نمی افتد، هیچ ملالی ندارد و هر لحظه زندگی زنان و مردان دوباره ازدواج کرده در بالای چهل سالگی! سرشار از احساسات آغاز دوران جوانی است.
اساس این زندگی بر چه چیزی استوار است؟ لذت بیشتر و بالاتر.
اگر این گونه باشد پس در نظر جویندگان این چنین زندگی هایی، زندگی مشترک مطلوب زندگی ایی هست که لذت بیشتری را نصیب زوجین می کند. یک نگاه کاملا کارکردی و سود محور به زندگی.
با منطق سودمندی و کارکردی، زندگی های عادی، روزمره و تکراری بیش تر قابل دفاع هستند و سودمندی بیشتری را نصیب زوجین می کنند. چرا که درک لذت نیازمند زیر ساختی به نام آرامش است.
داشتن آرامش پایه درک لذت های دیگر است. انسانی که آرامش ندارد، از هیچ چیزی در زندگی لذت نمی برد. در حدیثی امام معصوم فرموده اند: زندگی همراه با دلهره، گوارا نیست.
میان آرامش و سکون، ثبات، تکرار و تاریخ داشتن رابطه ای وجود دارد. به گونه ای که هرچه میزان آشنا بودن انسان ها با هم بیشتر باشد، تاریخ طولانی تری با هم داشته باشند ریشه های زندگی شان عمیق تر، درکشان از هم بیشتر و اعتماد و وفاداریشان استوارتر است در نتیجه آرامش و اطمینان خاطر بیشتری را تجربه می کنند و زمینه بالاتری برای درک لذت ها دارند.
در مقایسه با ازدواج های مجددی که هر لحظه ممکن است از جا کنده شود و طرفین اعتماد مشروطی به یکدیگر دارند و همواره نگران گسسته شدن ریسمان پیوند دهنده میان خود هستند، زندگی های روزمره و باثبات و دارای قدمت، کانون های اصلی حفظ و تقویت آرامش روانی اعضای خانواده و پناهگاه آنها در برابر تنش های زندگی اجتماعی هستند. به همین خاطر هم حفاظت از زندگی های موجود، صیانت و ترمیم نقص های روابط خانوادگی و اراده برای حفظ خانواده حتی با منطق سود انگارانه بر تشکیل خانواده جدید اولویت دارد.
با این همه این اصل پذیرفته شده ای است که همواره مواردی وجود دارند که تنها چاره آنها خراب کردن و دوباره ساختن شان است.
@SinaKallhor
ناشناس
بینید متاسفانه در ایران به دلیل محدویت های بسیار زیاد، ازدواج ها معمولا با غریزه جنسی آغاز می شه ، با یک دوران کوتاه عشقی ادامه پیدا می کنه ، با یک دوران نسبتا کوتاه بصورت دوست داشتن همدیگر ادامه پیدا می کنه و پس از آن با منطق ادامه یا خاتمه پیدا می کنه. مثلا منطق می گه همسرم پولداره یا مادر فرزندانمه یا پدر بچه هامه یا اگر جدا بشم مردم چی می گن؟ یا موقعیت اجتماعی طرف مقابل یک دلیله برای ادامه زندگی بنابراین در بیشتر موارد منطقه که افراد رو در کنار همدیگه قرار می ده نه عشق و دوست داشتن.خب کسانی هستند که وقتی عشق و دوست داشتن طرف مقابل براشون به پایان می رسه دیگه تمایلی ندارند به اوون زندگی با اکراه ادامه بدهند و به نظر من به مراتب بهتر از آنهایی است که فقط با منطق با هم زندگی می کنند زندگی مشترکی که عشق و دوست داشتن خالص در اوون نباشه ارزش ادامه دادن نداره.
کور
نمیدونم چه برنامه ای در جریانه که دوست داره مردم ما را دمدمی مزاج و جوگیر بار بیاره ؛ از حکمت و صبر و تعقل و غنایت و دور اندیشی و خداترسی و سکوت و اینها هم بنام تکرار و سکون و رکود نام میبرن و در فیلم ها نمایش میدن ؛
اینکه جوون ها و میان سال ها دنبال تجربیات عقلا نیستن و بین اونها و با تجربه ها فاصله نسلی عمیق هست و جایش را فیلم و تلویزیون و ماهواره گرفته و اخیرا هم صحبت های عاقل اندر سفیهانه کانال های تلگرامی ؛ مردمی که کتاب نمیخونن یک سره سرشون تو موبایله و وقتی با هم حرف میزنن چرت و پرت میگن دارای پشتوانه فرهنگی نیستن ؛ هزاری هم رخت و لباس و رنگ و بوشونو شبیه بافرهنگ های مدل سینمایی و تلویزیونی بکنن ؛
تلویزیون میگه پسره دنبال یه دختر بابا پولدار بره ؛ پسره مغز پوک توی زندگیش کپی میکنه ؛ دختره هم بنحوی
هیچ ازدواجی به ازدواج اولی که دو نفر به هم دلدادن نمیرسه ؛ و البته در جوانی سنین پایین نمیشه ؛
من خودم دهه سوم زندگی مشترکمه ؛ کسیکه بنای زندگیشو به دهه دوم و سوم نرسونه با علاقه و محبت اون خودش شکست خورده ؛ ده بارم ازدواج کنه بجایی نمیرسه ؛ خودشو درست کنه دنیا درست میشه