به گزارش عدالت خواهان گلستان"واقعه تلخ کوی دانشگاه تهران در تاریخ 18 تیر 1378 از ابعاد پیچیده و مشکوکی برخوردار است؛ ابعادی که علیاکبر ناطق نوری، یکی از سران سه قوه در آن دوران به تشریح برخی از آنها پرداخته است. رئیس مجلس پنجم شورای اسلامی از مبهم بودن نقش جریانات ملی-مذهبی و نهضت آزادی و همچنین مسئولان دولتی ازجمله وزارت کشور و وزارت علوم در این زمینه گفته است و ختم این شبه کودتا را براثر روشنگری رهبر معظم انقلاب و هوشیاری امت حزبالله دانسته است.
ناطق نوری در کتاب خاطرات خود سؤالات مهمی را مطرح میکند که دولت اصلاحات هیچگاه پاسخی بران آن نداشته است: وزارت کشور چه وقت در جریان حادثه کوی دانشگاه قرارگرفته؟ نیروهای تحت امر او چه کردهاند؟ چه زمانی وزارت کشور وارد عمل شده؟ حادثه ساعت 2 نیمهشب رخداده، تا 8 صبح مسئولان کجا بودند؟ چه کسی دستور داده، چه کسی دستور نداده؟ چه کسانی از قبل در خوابگاه برای دانشجویان سخنرانی کردند؟ بعضی از نمایندگان مجلس و مسئولان چرا برای دانشجویان سخنرانی و آنها را تحریک کردند؟ اینها چه کسانی بودند؟ باید موردبحث قرار بگیرد که چرا استعفا دادند؟ چرا تحریک کردند؟
علیاکبر ناطق نوری در غائله 18 تیر 78، رییس مجلس پنجم بود و خاطرههایی از جلسه سران سه قوه در آن روزهای سخت و بحرانی دارد. او نسبت به بقیه سران کشور درباره این موضوع صراحت بیشتری به خرج میدهد و واقعیتهایی را بازگو میکند.
وی نکتههایی از جلسه سران کشور در حضور رهبر انقلاب در بحبوحه آشوبهای آن روزها و تحلیل خود از دخالت لباس شخصیها را مطرح میکند که تاکنون کمتر گفتهشده.
ماجرای تعطیلی روزنامه «سلام» و حادثه کوی
آن زمان بیشتر در امور اجرایی مسئولیت داشتم و وزارت کشور را در بحرانیترین شرایط کشور هم اداره کرده بودم. جریان کوی دانشگاه را با حساسیت تعقیب میکردم. خبرهایی که از اول صبح درباره این اتفاق، منتشر میشد، حکایت از آن داشت آنچه رخ میدهد، یک جریان عادی نیست. اصل ماجرا این بود که پس از توقیف روزنامه «سلام» و به بهانه اعتراض به این کار، در کوی دانشگاه تظاهرات شد و بعد، ماجرا به بیرون هم کشیده شد. راهپیمایان مسیری را طی کردند و وقتی نیروی انتظامی با آنها برخورد کرد، آن قضایا پیش آمد.
اصل جریان را هم عادی نمیدیدم، زیرا توقیف یک روزنامه نمیتوانست اینقدر موجآفرینی کند. گرچه همان موقع شنیده بودم بعضی افراد جبهه دوم خرداد میگفتند: «توقیف این روزنامه به این آسانی نیست، این غیر از روزنامه «طوس» و «جامعه» هم هست و نظام اگر بخواهد با روزنامه «سلام» برخورد کند، باید خسارت سنگینی بپردازد.» این حرفها، از آنها شنیدهشده بود و این ذهنیت را ایجاد میکرد که هدف از این سخنان، پیشبینی طرح و برنامهای بود که اگر حادثهای به این شکل رخ دهد، چه باید کرد. به همین دلیل وقتی روزنامه توقیف شد، حادثهها و نتیجههای آن برایم غیرمترقبه نبود. با این سابقه ذهنی و خبرهایی که داشتم، حادثه را عادی ندانستم و جریان را تعقیب کردم تا اینکه گفته شد راهپیمایان به خیابان ریختند و بعضی جاها را تخریب کردند. آنها شعارهای تندوتیز و توهینآمیزی علیه ارکان بالای نظام و قوه قضاییه و حتی مقام معظم رهبری میدادند.
درحالیکه ایشان هیچ نقش و دخالتی ازاینجهت در این نوع کارها ندارند. یعنی آقا نمیگویند فلان روزنامه را ببندید و معمولاً در ریز قضایا دخالت نمیکنند. شأن رهبری ایشان، اجل از این است که در مسائل ریز دخالت کنند. ایشان سیاستهای کلی را بیان میکنند، ممکن است بهطورکلی هشدار و اخطار هم به مطبوعات دهند. همانطور که ممکن است به قوه قضاییه هشدار دهند که تو به وظیفه خود عمل کن. اما اینطور نیست که تعیین مصداق کنند. بهاصطلاح طلبگی، «حکم را حاکم بیان میکند، ولی تشخیص مصداق و موضوع با مکلف است» و آنجا هم مکلف، قوه قضاییه بود که برخورد کرد.
با شم امنیتی و تجربه کار امنیتی که داشتم، احساس میکردم در پشتصحنه، دستهایی این جریانها را میگرداند و به این موضوع یقین داشتم. در همان روزها، قبل از آنکه حتی کسی دستگیر و بازجویی شود، یا مثل الآن یکخرده شفاف شود، گفتم ماجرا زیر سر نیروهای بهاصطلاح ملی – مذهبی است. اینها رهبری میکنند و به نظرم قوه قضاییه برای ختم غایله، باید سران اینها را دستگیر کند.
همیشه وقتی جایی شورش و جاروجنجال به پا میشود، مثل مشهد، اسلامشهر، اکبرآباد، قزوین و از این قبیل؛ کسانی که در متن صحنه هستند و آتش میزنند، غارت میکنند و شیشه میشکنند، سیاسی نیستند. اینها یکمشت آدمهای عقدهای و اراذلواوباش هستند که در شلوغی میریزند و آتش میزنند که چیزی گیر بیاورند. اما کسانی که از پشت پرده، صحنه را هدایت میکنند؛ سیاسی هستند.
یکی از محافظان من میگفت: «هنگام تظاهرات در خیابان ایستاده بودم و جریانها را نگاه میکردم. دیدم یک مرد 40 -50 ساله، که موبایل در دست دارد ازیکطرف جلو میآمد و با گفتن جملهای، جمعیت را تحریک میکرد. بعد خودش میرفت پشت درختی میایستاد و با موبایل خبر میداد. این شخص را خیلی تعقیب کردم ببینم چه میکند. میخواستم با او برخورد کنم، اما جرئت نکردم؛ چون احساس میکردم تنها هستم و کسی همراهم نیست. در حال تعقیب، گمش کردم». بنابراین معتقدم این جریان هدایتشده بود. برای همین آرام نگرفتم و با اینکه مسئولیتی نداشتم، دائم از دفتر خودم در مجلس تلفن میزدم. مسئول حراست مجلس را هم به صحنه تظاهرات فرستاده بودم تا خبر دهند. چون گفته بودند اغتشاشگران به سمت بهارستان هم آمدند.
مسئول حراست، آخرین وضعیت را به من گزارش میداد که مثلاً الآن اغتشاشگران کجا هستند و چه میکنند. زمانی که نزدیک ایستگاه رادیو بودند، با آقای لاریجانی تماس گرفتم که شما آنجا چقدر نیرو دارید؟ بعد معلوم شد تدابیری اندیشیده شده. با آقای ذوالقدر و آقای رحیم صفوی، فرمانده محترم سپاه هم پیدرپی تماس میگرفتم و آنها هم میگفتند هنوز به ما دستوری داده نشده و دلیل هم دارد که دستور داده نشده، حتماً شما در جریان هستید. البته آقایان هم ناگزیرند ضوابط را رعایت کنند. چون در این درگیریها نان و حلوا که تقسیم نمیشود! ممکن است دو نفر هم کشته شوند. آنوقت به این فرماندهان بگویند چرا وارد شدید؟ به همین دلیل این اغتشاشگران فکر میکردند واقعاً میدان باز است و هر کاری دلشان بخواهد؛ میتوانند انجام دهند. فرصت خوبی بود که اینها خودشان را نشان دهند. بالاخره دستور صادر شد که سپاه وارد عمل شود و در دو ساعت، اغتشاشی که از «میدان بخارایی» تا «شهرری» کشیده شده بود، به پایان رسید.
جلسه سران نظام با رهبر انقلاب
در همین زمان، جلسهای در حضور مقام معظم رهبری از سران سه قوه، فرماندهان سپاه، وزیر اطلاعات، وزیر کشور و تا جایی که یادم هست دبیر شورای عالی امنیت ملی تشکیل شد. نزدیک غروب مقام معظم رهبری از وزیر کشور سؤال کردند: از اوضاع چه خبر؟ گفت: «حاجآقا تظاهرات و ناآرامیها را جمع کردند و بر همهچیز مسلطیم.» چون خودم از بعدازظهر قضایا را تعقیب میکردم، خیلی عصبانی بودم، بین حرف پریدم و با تندی گفتم: «آقا ایشان گزارش بیربطی میدهند، اینطور نیست. همین الآن در میدان بخارایی، سپاه درگیری دارد، اینها را آقای صفوی بفرمایند.» آقای رحیم صفوی گفت: «درست است.» جالبتر از همه اینکه خود آقا فرمودند: «فقط در میدان بخارایی نیست، شهرری هم الآن آشوب است» یعنی خود آقا از همه ما بیشتر، خبر داشتند.
همانجا گفتم: «آقا، بنده اعتقاددارم نهضت آزادی و این نیروها، در پشت پرده این جریانها هستند و اگر بخواهیم این آشوب و شورش را بخوابانیم، باید سرانشان را دستگیر کنیم. عدهای را که آشوب به پا کردند؛ بهسرعت محاکمه کنیم. دیدیم اینها بههرحال بحران ایجاد کردند. اگر قصد براندازی نظام رادارند و با اسلام محارب هستند، با آنها برخورد شود.» بعضی از مسئولان جا خوردند و گفتند: «این نوع حرف زدن جلو آقا!»
اما ریشه اغتشاش را در نهضت آزادی میدانم، اینها دنبال براندازی هستند و در کشور بحران درست میکنند و بالاخره باید برخورد کرد، حکومت تعارف ندارد.
درنهایت، با این ناآرامیها خوب برخورد شد و بعضیها را هم دستگیر کردند. با تأیید مقام معظم رهبری، سپاه توانست عمل کند. البته فکر میکنم درباره حادثه کوی دانشگاه، حق بسیاری از نیروها تضییع شد. تحت تأثیر شرایط آن دوره قرار گرفتیم و با رودربایستی برخورد کردیم. مصلحتاندیشی کردیم و نیروی انتظامی و افرادی هم مثل آقای نظری و افسر دیگری که در منطقه، مسئول عملیات بودند -که افسران خوبی هستند- وجهالمصالحه قرار گرفتند؛ اینها قربانی شدند.
معتقدم حتی با وزیر آموزش عالی هم باید برخورد جدی شود. معنا ندارد وزیر جمهوری اسلامی در آن ماجرا که یک جریان پیچیده سیاسی بود و پشتصحنه آن مشخص نبود، عجولانه تصمیم به استعفا بگیرد و عواطف دانشجوها را با این کار خود تحریک کند. او و دستیارانش در ردههای مختلف باید محاکمه شوند، اما خیلی مصلحتاندیشی شد. برخلاف شعارهایی که میدهیم – قانون و قانونگذاری- اینجا قانون خوب پیاده نشد. اگر مسئول بودم، حتماً اینطور عمل نمیکردم، جدیتر عمل میکردم. واقعاً حادثه کوچکی نبود. اگر کمی این مسئله رها میشد، عناصر ضدانقلاب بیشتر به کشور نفوذ میکردند و با کمکی که از بیرون به آنها میشد، برای ما بحران جدی ایجاد میکردند. البته لطف خدا و حضور بهموقع نیروی بسیج، سپاه و مردم حزباللهی بود که این جریان جمع شد. اما این به آن معنا نیست که بعدازآن دیگر با چنین بحرانهایی برخورد نمیکنیم، چون دهها سؤال درباره جریان هنوز وجود دارد که پاسخ آنها داده نشده و موضوع مبهم است.
بعدازاین جریان تا مدتی مصاحبه نکردم. بعد در مصاحبهای پرسیدند: «نظرتان درباره این واقعه چیست؟ چرا تا حالا حرف نزدید؟» گفتم: «چون تا حالا برایم مبهم بود. بهعنوان رییس یک قوه، نمیدانم چه میگذرد و الآن هم برایم شفاف نیست. خیلی سوالها و ابهامها هست: وزارت کشور چه وقت در جریان حادثه کوی دانشگاه قرارگرفته؟ نیروهای تحت امر او چه کردهاند؟ چه زمانی وزارت کشور وارد عمل شده؟ حادثه ساعت 2 نیمهشب رخداده، تا 8 صبح مسئولان کجا بودند؟ چه کسی دستور داده، چه کسی دستور نداده؟ چه کسانی از قبل در خوابگاه برای دانشجویان سخنرانی کردند؟ بعضی از نمایندگان مجلس و مسئولان چرا برای دانشجویان سخنرانی و آنها را تحریک کردند؟ اینها چه کسانی بودند؟ باید موردبحث قرار بگیرد که چرا استعفا دادند؟ چرا تحریک کردند؟»
در این جریان چند نفر دستگیر شدند؛ ازجمله منوچهر محمدی و زنی که او را هم گرفته بودند. معروف شد که با گرفتن یک منوچ و ملوس قصه حل شد! منشأ یک بحران و یک شورش این نیست. این جریان، پشت پرده دارد. الآن هم پرونده ماجرای کوی دانشگاه باید باز شود و بعضی مسئولان کشور باید پاسخ دهند. حداقل هنوز برای من ماجرا روشن نشده. چرا سؤالها پاسخ داده نمیشود؟ چرا افراد دستگیر نمیشوند؟ چرا توضیح داده نمیشود؟ چرا این واقعه به ابهام و اجمال گذشت؟ این قضیه فقط به محاکمه سردار نظری و پخش صحبتها و ادله و درنهایت حکم او ختم شد؛ ولی عوامل اصلی ایجاد این واقعه، هنوز مشخص نشده است.
جلسه سران قوا، در زمان حادثه کوی
در جریان حادثه کوی دانشگاه بین سران سه قوه، اختلافی وجود نداشت. آن زمان من، آقای خاتمی و آقای شاهرودی بودیم که با هیچیک از آنها دعوا نداشتم. اختلافی نداشتیم و در جلسههای سران، در مسائل کلی تفاهم بود و ما هم وارد ریز جریانها نمیشدیم. ممکن بود سلیقه من باسلیقه آقای خاتمی یا سلیقه ایشان با من متفاوت باشد، اما واقعاً تضاد و درگیری در بین نبود.
کار من در مجلس روشن بود، شیوه برخورد با لایحههای دولت، بودجه و... شاید – به اعتراف خود آقایان- هماهنگی مجلس در دوران مدیریت من با دولت، بیش از الآن (مجلس ششم) بود. این درگیریها مرهون و معلول اختلافهای جناحی است که ربطی به سران ندارد. ممکن است مرا به یک جناح منتسب کند اما آیتالله سید محمود هاشمی را به کدام جناح میخواهند منتسب کنند؛ نه جزو جناح راست یا چپ بوده و نه در هیچ فراکسیونی است.
بحث این بود که روزنامه «سلام» از دیدگاه قوه قضاییه تخلفی کرده. سؤالها و ابهامها هم همینجاست؛ بالاخره باید از این آقایان اصلاحطلب و قانونگرا سؤال کرد که مگر شما نمیگویید باید قانونی عمل کرد؟ مگر نمیگویید کسی در کار دیگری دخالت نکند؟ قوه قضاییه به جمعبندی رسیده و دارد عمل میکند. قوه قضاییه هم هر کاری دلش بخواهد؛ نمیتواند انجام دهد. سلسلهمراتب داریم، اگر قائل هستید که قاضی جناحی برخورد کرده و تخلف کرده، میتوان به دادگاه انتظامی قضات شکایت کرد. اگر آنجا هم جناحی است؛ به رییس قوه قضاییه و پسازآن به رهبری –که او را نصبکرده- میتوان شکایت کرد. چرا در این جریان، سلسلهمراتب رعایت نشد؟ چرا وقتی جلو آن روزنامه گرفته شد، عدهای مردم را تحریک کردند، مقاله و سرمقاله نوشتند، دانشگاه رفتند، سخنرانی کردند و متحصن شدند؟ اینها واقعاً از ابهامهاست.
در این قضیه هم دعواهای اینچنینی مطرح است، وگرنه واقعاً سران باهم در این جریانها اختلافی نداشتند. اختلاف من با آقای خاتمی سلیقهای بود، به این معنا که در ماجرای 18 تیر 1378، قائل بودم که باید سران نهضت آزادی دستگیر، محاکمه و با آنها برخورد قاطع شود؛ اما او این اعتقاد را نداشت، تفاوت ما این است.
لباس شخصیها
خبر نداشتم در کوی دانشگاه تظاهراتی اتفاق افتاده و لباس شخصیها در خوابگاه جمع شدند. قراینی که هست نشان میدهد –کسانی که آنجا سخنرانی کردند- از قبل خبر داشتند چنین حادثهای رخ میدهد. من و دوستانم از وقوع حادثه خبر نداشتیم، صبح که به مجلس آمدم؛ خبردار شدم کوی دانشگاه شلوغ شده. اگر دوستان ما جلسه یا تصمیمی داشتند، چون در رأس این فراکسیون بوده و هستم، خبردار میشدم. چنین چیزی که اینها نشسته و طرحی ریخته باشند و بعد هم با هماهنگی سپاه و بسیج، نیرویی به آنجا بفرستند، هرگز نبوده است.
این نکته را میتوان بگویم در نیروهای حزباللهی، بسیجی، دانشآموز، دانشجو، کارگر و کاسب هم میتواند باشد. این نیروهای حزباللهی زمانی در تهران تشکیلات درونی داشتند، که حالا آن را هم ندارند. اینها وقتی میبینند جایی شلوغ میشود، وارد صحنه میشوند و باکسی هم ارتباطی ندارند. دخالت به این صورت را هم تأیید نمیکنم، فرض کنید شخصی درجایی سخنرانی میکند، ممکن است حرفهای لاطائلات هم بزند، حزبالله تحمل نمیکنند، شلوغ میکنند و جلسه را به هم میزنند. آنوقت بعضی روزنامههای دوم خردادی و طرفداران آنها مینویسند طرفداران جناح راست، سخنرانی زید یا عمر را در قم به هم زدند؛ درحالیکه این حزباللهیها، همین مردم هستند.
طبیعی است از آنطرف هم همینطور است. مثلاً در مسجد دانشگاه سخنرانی کردم، تحکیمیها شلوغ کردند و نگذاشتند حرف بزنم و در مسجد را بستند. این را به چه کسی منتسب کنم؟ بگویم اینها حتماً از جناح چپ هستند و در آن صورت از مجمع روحانیون دستور گرفتند! یقیناً اینگونه نیست؛ البته ممکن است طرفداران یک تفکر بریزند شلوغ و خرابکاری کنند. یقین دارم در ماجرای کوی دانشگاه، لباس شخصیهایی که میگویند سازمانیافته و از جناح راست هستند، اصلاً وجود خارجی نداشتند، کما اینکه دادگاه هم به همین جمعبندی رسید.
جناح راست جامعه روحانیت، جامعه مدرسین، جامعه مهندسین، جامعه فرهنگیان، جامعه دانشگاهیان و جامعه دانشجویان و امثال آنها هستند و یقیناً هیچیک از اینها در این جریان نبودند. آن لباس شخصیهایی هم که داخل کوی دانشگاه رفتند، معلوم نیست از کدام گروه بودند، یکی از ابهامها هم همین است که اصلاً این لباس شخصیها چه کسانی هستند؟ تحلیلم این است که خود اینها ممکن است از جریانی باشند که خواستند بروند آنجا، شلوغ کنند، به هم بریزند و آشوب به وجود بیاورند که بعد بهرهبرداری کنند؛ ممکن است اینطوری باشد.
در ماجرای فیضیه سال 1342، پای منبر مرحوم «انصاری» یکمشت لباس شخصی ریختند و شلوغ کردند، برای اینکه بتوانند فرصتی به وجود بیاورند که طلبهها را بزنند و زهرچشمی بگیرند. شاید این لباس شخصیهای حادثه کوی دانشگاه از همین آقایانی بودند که آشوب راه انداختند؟ یا اینکه گفتند کسی کلت داشته و تیراندازی کرده، او چه کسی بوده؟ چه کسی او را فرستاده؟ از قراین برمیآید آمادگی مقابله از آنطرف بوده!
امیدوارم رسیدگی به پرونده کوی دانشگاه دوباره ادامه پیدا کند – چون پرونده آن باز است- و چیزهایی در این پرونده روشن شود. آدمهایی را گرفتند؛ فیلمهایی موجود است و عکسهایی که بعضی بالباسهای مبدل آنجا بودند، اینها شناسایی هم شدند. چون این جریان هنوز شفاف نیست و محکمهای نبوده، تصریح نمیکنم، ولی باید روشن شود.