به گزارش پایگاه عدالت خواهان ایران" امام حسينعليهالسلام به هدف و انگيزهي تشكيل چه نوع حكومتي به پيشواز آن همه مصائب رفت؟ اين حكومت، حكومت اسلامي ممكن بود يا رؤيا و اتوپيا بود؟ به طور كلي آيا حكومتي بر پايه و اساس احكام و قوانين اسلامي ميتواند وجود خارجي داشتهباشد يا صرفاً مدينهي فاضلهايست خيالي و دور از دسترس؟ آن حكومت ديني كه حسينعليهالسلام ميخواست دوباره اقامه شود، حكومتي بود كه در آن عليعليهالسلام مصقله بن هويره را كه از كارگزاران خويش بود، به جرم قوم و خويش بازي در حكومت، گوشمالي داد.
بیشتر بخوانید
اخبار عدالت خواه و مطالبه گر گلستانی خادملو+ تصاویر و اسناد
حكومتي كه با علا بن زياد، يكي ديگر مسئولين كه خانه اي اشرافي براي خود ساخت، برخورد كرد. حكومتي كه وقتي منذر بن جارود، پارتي بازي كرد، حضرت او را كوبيد.
حكومتي كه وقتي عبدالله بن زمعه، سهم اضافي از اموال عموم و بيت المال براي خود خواست، حضرت اميرعليهالسلام او را پيش چشم مردم، تحقير كرد. حكومتي كه وقتي عثمان بن حنيف، حاكم بصره، در ميهماني سرمايهدارها شركت كرد و فقط در ميهماني شركت كرد و بر سفره آنها نشست، او را به شدت توبيخ كرد.
حكومتي كه وقتي ابن عباس، پسر عموي خود عليعليهالسلام، در حاكميت، خطا كرد، او را در هم كوبيد و گفت: "به خدا سوگند، با شمشيري تو را خواهم زد كه هر كس را با اين شمشير زدم، به جهنم رفت." حكومتي كه آهن گداخته به دست برادرش عقيل نزديك كرد، چون سهم اضافي از بيت المال مي خواست.
حكومتي كه ابوالاسود دوئلي را كه از اصحاب درجه يك خود علي بن ابي طالبعليهالسلام و آدم صالح و شريفي بود، از قضاوت عزل كرد؛ براي آنكه صدايش را در جلسه دادگاه بلند كرده بود. حكومتي كه حسينعليهالسلام به خاطر آن شهيد شد، حكومتي بود كه اهل سازش و سستي نباشد.
حضرت اميرعليهالسلام، نكته مهمي فرمودند كه بايد اين تعبير را مجريان همهي حكومتها ببينند. روايت بسيار مهمي است. فرمودند: "كساني مي توانند حكومت ديني واقعي تشكيل بدهند كه اهل مداهنه و سازشكاري و مصانعه و رياكاري نباشند؛ كساني كه با صاحبان قدرت و ثروت و با جناحهاي قوي و سرمايهدارها و با قدرتهاي داخلي و خارجي، معامله نكنند و نترسند؛ كساني كه محافظهكار نباشند". آري فقط اينان ميتوانند.
حكومتي كه وقتي ابن حرمه ــ ناظر مالي بازار اهواز ــ دزدي كرد، رشوه گرفت و اختلاس كرد، حضرت اميرعليهالسلام او را به زندان انداخت و دستور داد او را به انفرادي بردند (يعني ملاقات ممنوع شد) و فرمود او را در نماز جمعه و جلوي چشم مردم، شلاق بزنيد نه اينكه مجازات مخفي كنيد؛ بلكه آبرويش را بريزيد.
حكومتي كه امام حسينعليهالسلام ميخواست احياء كند، حكومتي كه خودش و مردم قبلاً تجربه كرده بودند و در عاشورا به خاطر همان اصول كشته شد.
آري، حكومتي كه وقتي شخص اول آن در كوفه، روز عيد قربان، دخترش امكلثوم را ديد كه گردنبند مرواريد بسته، با نگاه خود به او اعتراض كرد كه اين چيست كه بستهاي؟
امكلثوم گفت: اين را براي سه روز از بيت المال عاريه و امانت گرفتهام و با اجازهي مسئول بيت المال، بوده و ضمان مالياش هم بر عهدهي من است. يعني كار قانوني كردهام و عاريه است. ابن رافع، مسئول بيت المال هم آمد و از امكلثوم، دفاع و او را تاييد كرد و به حضرت گفت: "دخترت خلاف نكرده و من در جريان هستم و كار او قانوني بودهاست." حضرت رو كرد به دخترش امكلثوم و گفت: "يا بنت علي ابي طالب، لا تذهبن بنفسك عن الحق."؛ اي دختر علي، بحث نكن و بهانه نتراش تا حق را زير پا بگذاري.
خواهش مي كنم به دقت توجه كنيد كه خيلي جمله عجيبي است. حضرت امير از دخترش ميپرسد: "اكل نساء المهاجرين تتزين بمثل هذا العيد؟"؛ آيا همهي دختران و زنان شهر در روز عيد قربان ميتوانند چنين گردنبندي را كه تو بستهاي، ببندند؟" حتي اگر تو از راه قانوني خارج نشده باشي، آيا همهي دختران اين جامعه ميتوانند چنين گردنبندي ببندند؟ گفت: «نه.» فرمود: "تو دختر خليفهاي. پس تو هم حق نداري اين گردنبند را ببندي. شما وقتي حق داري چنين گردن بندي كه همهي دختران و زنان اين شهر چنين امكاناتي داشتهباشند؛ چون فرزند مسئولين حكومت اسلامي هستيد." حكومت ديني كه حسين عليهالسلام مي گويد، غير از حكومت دينياي است كه من و تو درباره آن حرف ميزنيم كه در آن، همه كار ميشود كرد و اسمش را فقط اسم ديني ميگذاريم و يك عنوان مذهبي روي هر چيزي ميتوان گذاشت.
حكومتي كه امام حسين عليهالسلام به دنبال آن بود، حكومتي بود كه در آن بشود حاكمان را نهي از منكر كرد. "اقولهم بمرالحق" يعني تندترين منتقدان دلسوز، نزديكترين رده به مسئولان باشند و كساني كه بتوانند بدون سازشكاري و محافظهكاري عليه فسادها انتقاد صادق و صريح بكنند. حكومتي كه در آن، افرادي كه كار بلد نيستند، شرعاً حرام و ممنوع باشد كه قبول مسئوليت بكنند.
حضرت اميرعليهالسلام فرمود: "فهو خائن"؛ يعني كساني كه كار را نميشناسند ولي مسئوليت قبول ميكنند، خائن هستند. حكومتي كه قوموخويشبازي و پارتيبازي و آقازادهبازي و اين حرفها در آن نيست. حكومتي كه فرمود: "انما الوالي بشر" حاكمان، بشرند و مثل همهي بشرها در معرض خطرند و بايد مراقب خودشان باشند.
حكومتي كه حسينعليهالسلام به دنبال ساختن آن بود و شهيد شد، حكومتي بود كه سطح زندگي مسئولين درجه يك و دوي آن، وزيرش، وكيلش، رئيس جمهورش، رئيس قوهي قضاييه، رئيس دادگستري، رئيس مجلس و نمايندهي مجلس آن در حد متوسط مردم به پايين باشد. نبايد خانههاي آنها در منطقهي بالاي شهر باشد و در كنار اشراف زندگي بكنند. اين است حكومتي كه حسين بن عليعليهالسلام براي تشكيل آن شهيد شد.
حكومتي كه فرمود حاكمان آن نبايد اهل مسامحه و سازشكاري و رياكاري باشند. اگر كساني در حكومت اسلامي، باندبازي و حزب بازي و قوموخويشبازي بكنند، حضرت امير عليهالسلام فرمود: "اينها محاربند و اعلام جنگ با خدا و رسولش داده اند."
حكومتي كه فرمود: "من عدل في سلطانه استغني عن اعوائه"؛ يعني "اگر عدالت را اجرا بكنيد، ديگر احتياجي به تبليغات و مهندسي مصنوعي افكار عمومي و جلب توجه مردم نداريد؛ بلكه خود عدالت، با صداي بلند حرف ميزند. اجراي عدالت، خودش حرف ميزند. با عملتان حرف بزنيد". فرمود: "عدالت را اجرا كن" "و احذر الحيف"؛ "از ستم بپرهيز"؛ "الحيف يدعوا الي السيف"؛ "ستم و بي عدالتي، زمينه شورش و درگيري و خشونتهاي اجتماعي را ايجاد ميكند." در برابر اين ايده، امويها، عباسيها دنبال حكومتي به ظاهر ديني بودند كه كسب و حفظ قدرت به هر قيمت را تعقيب ميكرد و نزد آنان، نگاه غير ارزشي و غير ايدئولوژيك به حكومت و سياست، اصالت داشت و صرفاً دنبال مسابقه قدرت و دنياپرستي بودند.
امام حسينعليهالسلام در قيام عاشورا، به همه اين ريزهكاريها توجه داشتند و جنبش كربلا، يك عمليات استشهادي و عاشقانه بود اما صرفاً محدود در عشق نبود. باطناً يك سلوك عارفانه الي الله بود. اما امام عليهالسلام به همهي آثار اجتماعي و تاريخي آن، همه آثار تربيتي، سياسي و فرهنگي آن كاملاً توجه داشتند و اين سلوك عاشقانه، در عين حال، يك رفتار عاقلانه بود و اصولاً عشق و عقل در منطق عاشورا هووي يكديگر و پشت به يكديگر نيستند. عشق عاشورايي، عاقلانه است و عقل عاشورايي، عارفانه است. يك پديده است با دو بعد، يكي بعد سلوكي و رو به خدايي و ديگري، بعد اجتماعي و رو به حلقي، و هر دو مهم و هر دو، به يكديگر مربوطند.
بزرگ فلسفه شاه دين اين است/كه مرگ سرخ به اززندگي ننگين است
حسين مظهرآزادگي وآزادي است/خوشاكسي كه چنينش مرام وآيين است
نه ظلم كن به كسي ني به زيرظلم برو/كه اين مرام حسين است ومنطق دين است
ببين كه مقصدعالي وي چه بوداي دوست/كه درك آن سبب فروجاه وتمكين است
ز خاكِ مردمِ آزاده بوي خون آيد/نشان شيعه و آثار پيروي اين است
ز خون سرخ شهيدان كربلا خوشدل/دهانِ غنچه و دامان لاله رنگين است