به گزارش پایگاه عدالت خواهان"وقتی از سرکار به منزل بازگشتم یک لحظه فکر کردم اشتباه آمده ام باورم نمی شد نه تنها همسرم حضور نداشت بلکه منزل خالی شده بود و هیچ اسباب و اثاثیه ای در آن وجود نداشت! با نگرانی بیرون آمدم و دوباره واحد آپارتمانی محل سکونت ام را بررسی کردم. دیگر از تعجب چشمانم گرد شده بود که همسایه ام با دیدن سرگردانی من گفت: همسرت لوازم را با کامیون به شهرستان برد و ...
مرد 32 ساله درحالی که می گفت از افشای تصاویر «مموری سیاه» شرمگین هستم چرا که حیثیت خانوادگی ام بر باد می رود به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهداظهار کرد: به علت این که تحصیلات بالایی نداشتم نتوانستم شغل مناسبی پیدا کنم و به همین دلیل همواره با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می کردم به طوری که حتی تامین هزینه های عادی زندگی نیز برایم سخت بود تا این که حدود دو سال قبل همسرم از من اجازه گرفت برای کمک به اقتصاد خانواده، به عنوان بازاریاب مشغول به کار شود. من هم با کارکردن او در بیرون از منزل موافقت کردم تا شاید با کمک یکدیگر وضعیت مالی خودمان را بهبود ببخشیم اما از حدود 9 ماه قبل به برخی رفتارها و تماس هایش مشکوک شدم. از سوی دیگر رفت و آمدهای شبانه او و دیر آمدن هایش به منزل مرا آزار می داد. وقتی از همسرم در این باره توضیح می خواستم او ادعا می کرد که دیگر از این همه سوء ظن و بدبینی های من خسته شده است به همین دلیل همواره با هم مشاجره می کردیم تا این که وقتی فهمیدم او لوازم منزل را به شهرستان برده است بلافاصله نزد خانواده اش در همان شهرستان رفتم. خانواده همسرم نیز از این موضوع ناراحت بودند و قول دادند ما را آشتی بدهند. این گونه بود که من شب را در خانه پدرزنم ماندم اما در نیمه های شب با صدای زنگ تلفن همراه از خواب بیدار شدم، صدای زنگ از کیف دستی همسرم می آمد گوشی را بیرون آوردم و همسرم را بیدار کردم ولی آن گوشی مال همسرم نبود چرا که تا آن روز من از وجود آن بی خبر بودم. همسرم سراسیمه گوشی را چنگ زد و زیر پشتی پنهان کرد و به بیرون از اتاق رفت، وقتی داخل اتاق بازگشت ادعا کرد گوشی مال خواهرش است!
صبح روز بعد سر سفره صبحانه به خواهرزنم گفتم زنگ تلفن همراه شما بارها مرا بیدار کرد. وقتی با تعجب گفت گوشی من ؟! همسرم حرفش را قطع کرد و گفت همان گوشی سفیدی که به من داده ای! وقتی به اتاق رفتم گوشی را از زیر پشتی برداشتم اما با عکس العمل شدید همسرم روبه رو شدم. با وجود مقاومت های همسرم از منزل بیرون آمدم و در حالی که همسرم پا برهنه دنبالم می دوید مموری گوشی را بیرون کشیدم و به صورت امانت به یک مغازه دار سپردم. ساعتی بعد وقتی به منزل بازگشتم جریان گوشی تلفن را برای خانواده اش بازگو کردم که مشخص شد گوشی را خواهرش به او نداده است. وقتی مموری سیاه را از مغازه دار گرفتم دنیا روی سرم خراب شد. تصاویر زشت همسرم با مردان غریبه راز خیانتی را برایم آشکار کرد که از دیدن آن ها هنوز هم شرم دارم...