به گزارش پایگاه عدالت خواهان"بخشی از گفتگوی روزنامه شهروند با محمد هاشمی برادر آیت الله هاشمی را در ادامه به گزارش آفتاب بخوانید...
آیتالله اکبر هاشمیرفسنجانی را با چه اسمی صدا میزدید؟
بیشتر آیتالله، گاهی اوقات شیخ اکبر و گاهی اخوی.
مرگ برادر، اخوی، شیخ اکبر یا آیتالله چقدر سخت است؟
برای من اصلا مرگ اخوی باورکردنی نبود؛ مرگش بسیار ناباورانه اتفاق افتاد و تمام لحظههایی که در بیمارستان بالای سرش بودم و تیم احیا داشتند روی بدنش کار میکردند، حالت گیجی به من دست داده بود که چه شده و چرا؟ بسیار غیرمترقبه و غیرعادی بود اتفاقی که افتاد.
از روز فوت ایشان چه چیزی به خاطر دارید؟ چطور خبردار شدید و کجا بودید که به شما اطلاع دادند؟
آن روز یکشنبه شروع خیلی آرامی داشت. آیتالله صبح در کمیسیون نظارت مجمع تشخیص مصلحت نظام و بسیار شاداب بودند و نکات بسیار مهمی هم مطرح کردند. ظهر هم آقای دکترهاشمی، وزیر بهداشت تماس گرفتند و با ایشان ملاقات کردند. حوالی ظهر هم یکی از مدیران دانشگاه آزاد به دیدن ایشان آمدند. آن روز من کمی زودتر از دفتر خارج شدم و به همین موسسه آمدم تا کارهایم را انجام دهم. اخوی هم حدود ساعت ٤ از مجمع خارج شده بودند و در مسیر خانهشان به استخری که همیشه میرفت، رفته بود. کارم که تمام شد، به طرف خانهمان رفتم. خانه ما در نیاوران است. هنوز در راه بودم که یکی از همکاران تماس گرفت و گفت شنیدی وضع حاج آقا چطور است؟ گفت میگویند ایشان حالشان خوب نیست و به بیمارستان شهدا رفتند. بلافاصله دور زدم و خودم را به بخش اورژانس بیمارستان شهدا رساندم و دیدم تیم احیا دارند روی بدن آیتالله کار میکنند.
پس هنوز زنده بودند که شما به بیمارستان رسیدید.
مانیتورها وصل بود و آثار حیات را نشان میداد، ولی وقتی پرسیدم که ایشان آثار حیات دارند، به من توضیح دادند که اینطور نیست و به علت همین شوکی است که ما وارد میکنیم. آیتالله توسط تیم حفاظتشان به بیمارستان منتقل شده بودند و من نخستین نفر از خانواده بودم که از این خبر مطلع شدم. بههرحال تیم پزشکی در بیمارستان تلاش زیادی کردند، ولی هر سوالی که میکردم، میگفتند نه این آثار، آثار شوک است که برای احیا وارد میکنیم. یکدفعه مانیتور حرکت کرد و عقربهاش از ٦٠ به ٩٠ رسید که آن زمان خبرگزاری ایسنا به موبایل من زنگ زد و داشت صحبت میکرد که پزشکی که آنجا بود به من گفت آثار حیات بالا رفت. من که با تلفن حرف میزدم، گفتم حالشان بهتر شده، ولی بعد از یک دقیقه همان پزشک به من گفت که این همان آثار شوک بوده. بعد از یک ربع دکتر هاشمی، وزیر بهداشت به بیمارستان آمدند و بعد هم دکتر روحانی، رئیسجمهوری و آقای جهانگیری آمدند و وضع را دیدند و با آقای دکترهاشمی و تیم احیا تبادلنظر و اعلام کردند که ایشان دیگر برنمیگردد و کار از کار گذشته، بنابراین عملیات احیا را قطع کردند و اعلام شد که ایشان بر اثر ایست قلبی متاسفانه فوتکردند.
آیتالله هاشمی از نظر جسمی سالم به نظر میرسیدند و ظاهرا عارضهای نداشتند. علت مرگ چه چیزی اعلام شد؟
علت مرگ را در بیمارستان ایست قلبی اعلام کردند، ولی علت ایست قلبی را کسی اعلام نکرد. هنوز هم کسی اعلام نکرده که علت ایست قلبی چه بوده. روزهای نخست که ما و اعضای خانواده حالت عادی نداشتیم، یعنی من تعادلی نداشتم و حالت شوک بسیار بدی به من وارد شده بود و طبعا نمیتوانستم خیلی در این نوع مسائل بررسی و تعقل کنم. وقتی پزشکان گفتند ایشان ایست قلبی داشتند، من هم که در بیمارستان بالای سر اخوی بودم اعلام کردم علت ایست قلبی بوده، اما علت ایست قلبی مشخص نشد که چه بوده و آن در تخصص من هم نیست که بتوانم پاسخ دهم.
شما پیگیری نکردید؟
جوابی نگرفتیم، یعنی جواب پزشکی یا علمی از این قضیه نگرفتیم که ببینیم علت ایست قلبی چه بوده است، چون کالبدشکافی هم انجام نشد، بنابراین برای ما علت ایست قلبی نامشخص است. آن چیزی هم که برخی از رسانهها عنوان میکنند، همین است که علت ایست قلبی مشخص نیست. به ما رحلت آیتالله را به دلیل ایست قلبی اعلام کردند، اما اینکه علت ایست قلبی چه بود؟ آن را هنوز نمیدانیم.
قبل از دفن آیتالله امکان کالبدشکافی و مشخصشدن علت ایست قلبی وجود داشت. آن زمان چرا برای مشخصشدن این علت اقدام نکردید؟
اخوی روز یکشنبه مرحوم و سهشنبه دفن شدند، در این دو روز شرایطی نداشتیم که بتوانیم دنبال علت این موضوع برویم. بعد از اینکه ایشان هم دفن شدند، بعضی از امکانات از دست رفته بود، بالاخره اگر کالبدشکافی میشد و علت خاصی داشت، مشخص میشد، اما ما راهی برای پیگیری نداشتیم که بتوانیم این کار را انجام دهیم.
معمولا بین رحلت تا زمان دفن شخصیتهای بزرگ زمان زیادی وجود دارد؟ مثلا بعد از رحلت امامخمینی(ره)، پیکر ایشان چند روز در مصلی بود و مردم میرفتند و با امام(ره) وداع میکردند. دلیل اینکه شما دو روز بعد از مرگ ایشان، بهسرعت مراسم تشییع را برگزار کردید، چه بود؟
به دلیل اینکه مردم خیلی علاقهمند به ایشان بودند و برایشان شوک بزرگی بود و ممکن بود تهران خیلی شلوغ شود. مردم میخواستند از تمام شهرستانها به سمت تهران بیایند و شاید آنقدر شلوغ میشد که قابل کنترل نبود، بنابراین ما به لحاظ اینکه حادثهای اتفاق نیفتد، اعلام کردیم که مراسم زودتر است و فاصله بین رحلت تا تدفین را کم کردیم.
آیتالله هیچوقت سوالات مردم را بیجواب نمیگذاشت، یادداشتهای روزانه و کتابهایش بخشی از تفکرات و ایدئولوژیهای او بود که میخواست برای مردم کشورش بر جای بگذارد. همین هم شد که بعد از فوت ایشان مردم چشم انتظار وصیتنامه آیتالله هاشمیرفسنجانی بودند، اما خبری از وصیتنامه نبود. وصیتنامه چه شد؟
نمیدانم. چون یک برگ پیدا شد که مربوط به زمانی بود که ایشان رفته بود آنژیوگرافی. اما باقی را ما دیگر ندیدیم. اسناد و مدارک احتمالا بعد از ارتحال ایشان بعضا جابهجا شده باشد و ما اطلاعی نداریم. در خانه که ندیدیم. در دفتر کار هم ما در جاهایی که میشد، نگاه کردیم؛ نبود، اما اگر در جای دیگر بوده، بعدا پیدا میشود. من هیچوقت وصیتنامهای از ایشان در زمان حیاتشان ندیدم که بگویم ایشان وصیتنامهای نوشتند، اما توقع برای شخصیتی مثل ایشان این است که وصیتنامه داشته باشند که این هم یک سوالی است که من پاسخی برایش ندارم.
یعنی میگویید ممکن است وصیتنامه را جابهجا کرده باشند؟
بله. احتمال هر چیزی وجود دارد؛ احتمالا.