عدالت خواهان گلستان"ساعت 12 شب، 27 اسفندماه سال 89 مأموران پلیس پایتخت در جریان یک درگیری خونین در میدان جمهوری قرار گرفتند. تیم پلیسی وقتی به محل حادثه رفت، دید دو خودرو با هم تصادف کرده اند و همزمان بین سرنشینان آنها دعوایی رخ داده و مرد جوانی به نا محمدحسین از ناحیه چشم چپ هدف چاقو قرار گرفته است.
کارآگاهان در تجسس های میدانی دریافتند با وجود تلاش تیم پزشکی برای جلوگیری از کوری چشم محمدحسین، چاره ای جز تخلیه آن وجود نداشته است. بلافاصله عامل این اقدام تلخ که فراری بود تحت تعقیب قرار گرفت و سرانجام با گذشت یک هفته از این ماجرا وی به نام حامد دستگیر شد. حامد در بازجویی ها گفت: نیمه های شب بود در خانه خوابیده بودم که با صدای زنگ موبایلم از خواب پریدم. پشت خط مادرم بود و به من گفت در میدان جمهوری تصادف کرده ایم و دعوا شده است و خودت را برسان!
من هم سوار موتور شدم و به سمت میدان جمهوری رفتم. در بین مسیر دوستم حمید را دیدم وی را نیز سوار کردم وقتی به محل تصادف رسیدم برادرم سرنشینان خودرویی را که با خودروی ما تصادف کرده بودند به من با دست نشان داد. جلو رفتم، محمدحسین نیز سمتم آمد و با باطوم فلزی که به همراه داشتم ضربه ای به او زدم ناگهان دستش را روی چشمش گذاشت. ترسیده بودم فرار کردم اما بعدها فهمیدم که چشم چپش را از دست داده است. این مرد در شعبه 113 سابق دادگاه کیفری استان تهران تحت محاکمه قرار گرفت و به قصاص چشم محکوم شد اما قضات شعبه 14 دیوان عالی کشور حکم قصاص چشم را نقض کردند و این اقدام را شبه عمد دانستند. پرونده برای رسیدگی دوباره به شعبه هم عرض ارجاع داده شد. صبح دیروز این مرد در شعبه دوم دادگاه کیفری یک تهران به ریاست قاضی عزیزمحمدی و دو قاضی مستشار تحت محاکمه قرار گرفت.
در ابتدای محاکمه محمدحسین درباره وقایع تلخی که برایش رخ داده بود، گفت: شب حادثه با مادرم سوار بر خودرویم در خیابان در حال حرکت بودیم که خودروی خانواده متهم در حالی که خراب بود و خودروی دیگری او را به کسل می کرد ناگهان با خودروی ما تصادف کرد.
همزمان من به پلیس 110 زنگ زدم و منتظر ماندم در این میان مادر حامد به وی زنگ زد و از او خواست که به محل بیاید.
حامد وقتی با دوستش از موتور پیاده شد به سمت من و مادرم آمد. مادرم وقتی حامد را دید ترسید و بین ما ایستاد، همزمان حامد به مادرم گفت که حیف که زن هستی .... و مادرم را به سمت زمین هل داد و با باطوم تلسکوپی فلزی که در دست داشت شروع به ضربه زدن کرد و ناگهان باطوم به چشمم خورد. آن لحظه دنیا برایم تیره و تار شد و هیچ جایی را نمی توانستم ببینم. دیگر نفهمیدم چه شده است وقتی به خودم آمد دیدم روی تخت بیمارستانم و بینایی چشم چپم را از دست داده ام.حالا تنها خواسته ام قصاص چشم چپ او است. حامد نیز برای آخرین بار پشت تریبون دفاع قرار گرفت و گفت: شب حادثه من باطومی به همراه نداشتم بلکه یک میله ظریف که متعلق به طلق موتورسیکلتم بود را برداشتم و چون دیدم آنجا جمعیت زیادی تجمع کرده اند برای اینکه آنان را متفرق کنم میله را در هوا چرخاندم که ناگهان محمدحسین برگشت و خیلی اتفاقی میله به چشمش فرو رفت.
با اعترافات این مرد سه قاضی عالی رتبه با توجه به اعترافات اولیه وی در مراحل بازپرسی و تناقض گویی وی در محاکمه با هم وارد شور شدند و طبق ماده 404 که می گوید اگر شخصی بدون آسیب رساندن به حدقه چشم بینایی را از بین ببرد، فقط به قصاص بینایی محکوم می شود، متهم را به قصاص محکوم کردند.