«واذکروا اذ انتم قلیلٌ مستضعفون فی الارض تخافون ان یتخطّفکم النّاس فاویکم و ایّدکم بنصره و رزقکم من الطّیبات لعلکم تشکرون؛(1) و به یاد آورید آن هنگام را که اندک بودید و در شما زبون شدگان این سرزمین بیم آن داشتید که مردم شما را از میان بردارند و خدا پناهتان داد و یاری کرد و پیروز گردانید و از چیزهای پاکیزه روزی داد باشد که سپاس گوئید.»
این تعبیر بسیار لطیف است و کمی نفرات مسلمانان را در آغاز آشکار می سازد، آن چنان که دشمن به آسانی می توانست آنها را از بین ببرد ولی خداوند آنها را نجات داد.
البته در آیه دیگری چگونگی پیروزی نیروی اندک بر سپاه فراوان، توضیح داده شده است:
«کم من فئة قلیله غلبت فئة کثیرة باذن اللّه مع الصابرین؛(2) چه بسیار اتفاق افتاده که به یاری خداوند گروهی اندک بر لشکری بسیار غالب آمده و خدا یار و معین صابران است» اگر مردم از نیروی ایمان و صبر و استقامت فاصله گیرند به هیچ عنوان نصرت خداوند متعال شامل حالشان نخواهد شد.
مسلمانی که در فشار اکثریت دیگر نمی تواند خدای یکتا را پرستش کند و حق بندگی را آن گونه که خدایش می خواهد، قادر نیست به جای آورد، می تواند به سرزمینی که در آنجا بهتر می تواند فرایض دینی را انجام دهد مهاجرت کند، مهاجرت رسول اکرم(ص) از مکه به مدینه و نیز هجرت اولین مسلمانان به حبشه مصداق برجسته از چنین حالتی می باشد، آنقدر هجرت در اسلام حاوی ارزش است که مهاجرت پیامبر از شهر مکه به یثرب، مبدأ تقویم مسلمین گشت.
همچنین مسلمان اگر احتمال شکست را می دهد می تواند این راه را برگزیند، به انگیزه دانش اندوزی و تقویت بنیه علمی نیز می توان مهاجرت می کرد.
در اثر اسکان بازرگانان مسلمان در بنادر تجارتی کشورهای غیر مسلمان اولین اقلیت های مسلمان در نواحی دیگر شکل گرفتند، آنان نخستین جوامع اسلامی را در سواحل هند، سریلانکا، آفریقای شرقی، مجمع الجزایر فیلیپین، تایلند و جزایر اقیانوس هند، پدید آوردند و رفته رفته بر اثر ازدواج و تکثیر نسل و اسلام آوردن دیگر افراد، اقلیتی ناچیز تبدیل به اکثریتی قابل توجه شد، مسلمانان اندونزی و مالزی این گونه شکل گرفتند.
نمونه عکس آن را هم داریم، سرزمین های اسلامی به دست افراد غیر مسلمان افتاد و بدین گونه کثرت سکنه مسلمان به موضع ضعف رانده می شود و مهاجرت افرادی که مذاهب دیگری دارند، نسبت پایین زاد و ولد در میان مسلمانان و تبلیغات مسیحی ها، مسلمانان را تبدیل به اقلیت می کند در فلسطین اشغالی، تایلند، اتیوپی و...این گونه اتفاق ها، به وقوع پیوستند. گاهی، مسلمانان به عنوان قدرت سیاسی بر سرزمینی نفوذ می یابند و به محض سقوط از موضع اقتدار، افراد مُسلم در کشور خویش خود را در وضع اقلیت مشاهده می کنند، نمونه آن هند و بالکان است.
مسلمانانی که در کشورهای غیر اسلامی سکونت دارند با مشکلات گوناگونی روبرویند که می توان این دشواری ها را در موارد ذیل مورد بررسی قرار داد:
1ـ برخی اقلیت های مسلمان در کشورهایی زندگی می کنند که فعالیت های روزافزون مبلغان مسیحی با بهره گیری از امکانات مادی، ایجاد بیمارستان و مدارس، بسیار شدید است و دولت مرکزی هم از ترویج مسیحیت حمایت می کند و از این رو مسلمانان در معرض تهدید و آزار قرار می گیرند.در کشور آفریقایی لیبریا قبلاً 90% مسلمان زندگی می کردند ولی وقتی سیاهپوستان مسیحی از آمریکا به این ناحیه مهاجرت کردند و زمام امور را بدست گرفتند و صاحب قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی شدند، مسلمانان را که صاحبان اصلی آن سرزمین بودند به صورت بیگانه هایی درآوردند و آنان را آزار و شکنجه کردند و حقوقشان را پایمال نمودند و تعدادی از قبایل مسلمان را با بکارگیری وسایل تبشیری وادار به قبول مسیحیت کردند چون قدرت واقعی لیبریا دیگر در اختیار مسیحی ها بود و بدین گونه نه تنها پیشرفت اسلام در آنجا متوقف گردید بلکه افراد مسلمان در اقلیت قرار گرفتند.(3)
مالزی کشوری اسلامی در آسیای جنوب شرقی است ولی 20% سکنه آن مسیحی هستند که اقلیت مسیحی از افراد ثروتمند به شمار می آیند و در این کشور کلیساهای متعددی وجود دارد که محل انجام مراسم مذهبی مسیحیان است. روز کریسمس در مالزی تعطیل رسمی است و در زمان برگزاری مراسم عید پاک ایالت سارواک که اکثریت آن مسیحی اند، تعطیل می گردد درگیری های قومی و مذهبی که میراث استعمار است در این کشور بین مسلمانان و افراد مسیحی وجود دارد و الفبای لاتین وارد زبان بومی و اسلامی مالایو شده است که این عوامل خطرزا احتمال می رود در آینده اکثریت اسلامی مالزی را مورد تهدید جدی قرار دهد.
فیلیپین را می توان نمونه بارزی از به ثمر رسیدن کشوشش های استعماری در خارج کردن اسلام از صحنه های قدرت در این منطقه برشمرد. اسلام در روزگاران گذشته بر این مجمع الجزایر حکومت می راند و مسلمانان در این سرزمین حیات سیاسی فوق العاده ای داشتند.
در قرن نهم هجری بخش اعظم از جزایری که فیلیپین امروزی را تشکیل می دهند در مرحله ای پیشرفته از اسلام گرایی قرار داشت و سه دولت اسلامی صولو، ماکومیندانائو و مانیلا در این قلمرو حمرانی می کردند، در نیمه قرن بیستم میلادی دولت های مزبور منقرض و حکومتی مسیحی به پشنوانه آمریکا سلطه خود را بر سراسر فیلیپین گسترش داد.
کلیسای کاتولیک به صورتی بی رحمانه اسلام زدایی را در این منطقه پیش گرفت و با تغییر نظام آموزش، دگرگون نمودن زبان و از بین بردن نهادهای فرهنگی و سنت های مسلمانان و سپردن اهرم های قدرت به دست مسیحی ها، تلاش نمود تا مسلمانان مورو را به اقلیتی مذهبی تبدیل کند.این برنامه ها با حمایت آمریکا استمرار یافت و در برخی شهرها تعداد کلیساها بیش از تعداد مساجد گشت، کوچ حساب شده مسیحیان به نواحی مسلمان نشین و وادار کردن مسلمانان به ترک اجباری مناطق بومی خود، بر مشکلات مسلمانان افزود، سرانجام جزایر میندانائو که تا قبل از نفوذ آمریکایی ها اکثریتی مسلمان داشت به دلیل اسکان مهاجرین مسیحی به منطقه ای با اکثریت مسیحی تبدیل شد.(4)
1ـ مشکلات اجتماعی
اقلیت های مسلمان در بسیاری از کشورهای جهان در معرض فشارهای گروههای اکثریت هستند، در این نواحی با وجود آن که آزادی عقیده و مذهب و توجه به حقوق انسان ها و گرایش های آنان وجود دارد ولی مسلمانان نمی توانند فعالیت های اسلامی خود را، آن گونه که شایسته است، پی گیرند.
موضوع دیگر این است که در کشورهای غیراسلامی قید و بندهای اخلاقی در روابط زن و مرد وجود ندارد و افکار منحرف در صدد آزادی های جنسی و بی بند و باری هستند، در چنین جوامعی مسلمانی که می خواهد با اندیشه ای سالم از ارزش های اسلامی صیانت کند و این تفکّر و باور را به پسران و دختران خویش انتقال دهد با مشکلی بزرگ روبروست، چرا که عملاً تفکیک میان اقلیت های مسلمانان و سایر افراد در عرصه های آموزشی، تجاری، اداری، اجرایی و سایر امور، مقدور نمی باشد و از این روی مسلمانان در کشورهایی که اکثریت غیر اسلامی دارند خصوص اروپا، برای رعایت ظواهر اسلامی خصوص حجاب مشکل دارند، این موضوع موقعی به معضلی بزرگ تبدیل می شود که در مهد دموکراسی و در کشورهایی چون فرانسه رعایت پوشش اسلامی در مدارس و دانشگاهها ممنوع می شود، در این مورد باید مراقب بود بانوان هویت خود را در مقابل وسوسه های اکثریت حفظ کنند و مسایل ارزشی و مذهبی در طرز رفتار و فکر و سنت های آنان نمود یابد.
در پاره ای جوامع، اقلیت های مسلمان از هرگونه فرصت در زمینه های اجتماعی و اقتصادی محروم بوده اند و با دیده حقارت، نفرت و تمسخر به آنان نگریسته اند و بارها از لحاظ محل سکونت از جامعه، معزول بوده اند، این احساس بیگانگی و تبعیض در رفتار با مسلمانان، امکان دارد نوعی احساس کمبود و بیهودگی را در برخی افراد پدید آورد.
گاهی برای از بین بردن اقلیت های مسلمان از سیاست ترک سرزمین بومی بهره می گیرند و آنان را ناگزیر می نمایند به نقاطی که با فرهنگ و سنت آنان در تضاد است، مهاجرت کنند، در این کشورها در عین حال که عقیده دارند فرهنگ های گوناگون می توانند در کنار هم زندگی کنند، وجود اقوام مسلمان را برنمی تابند و می کوشند اقلیت مسلمان را به استحاله و جذب شدن در اکثریت حاکم وادارند جدی ترین مسئله که یک اقلیت مسلمان با آن مواجه است همین استحاله اجتماعی در جامعه اکثریت است، این روند به تدریج خصوصیات اسلامی اقلیت را بی رنگ می کند و سپس آن را محو می نماید، اگر مسلمانان از تشکّل خوبی برخوردار نباشند، روابط اجتماعی آنان ضعیف باشد و از مدارس اسلامی، مسجد، مراکز دینی و اجتماعی کافی محروم باشد چنین ضایعه ای سریع تر صورت می گیرد. حذف نام های اسلامی که ناشی از ازدواج های مختلط است از عواملی است که به استحاله کمک می کند، محروم گردیدن از نخبگانی معتقد و با ایمان و رهبرانی مدبّر و دل سوز چنین پدیده ای را دامنه دار می سازند.
مسلمانی که در کشوری غیر مسلمان زندگی می کند باید زبان و فرهنگ خویش را حفظ کند و جذب عادات اجتماعی اکثریت نشود، از عادات بی بند و باری، بپرهیزد و در این عقیده راسخ باشد که اسلام تنها دینی است که بنا به آیه قرآن، مورد پذیرش خداوند می باشد، اعتقاد به این که همه ادیان یکی هستند و پلورالیسم امری طبیعی است اولین نشانه استحاله است.
مسلمانان باید در مکان های جغرافیایی ویژه خود تمرکز یابند و بین محل زندگی آنان و مساجد و مراکز دینی فاصله زیادی نباشد، ارتباط های اجتماعی مسلمین با یکدیگر تداوم یابد و از موضع اقتدار و هویتی اصیل و آیینی پرافتخار با اکثریت غیر مسلمان مناسبات اجتماعی و رفتاری برقرار نماید.
2ـ دشواری های فرهنگی، آموزشی و پرورشی
اسلام از ملیت هایی با فرهنگ های متفاوت، امتی واحد بوجود آورد، رمز این موفقیّت تکیه بر ایمان، پرهیزگاری و اخلاص بود، پس این تجانس فرهنگی صرف نظر از جدایی های جغرافیایی باید حفظ گردد، به علاوه اقلیت های مسلمان که در برخی کشورها زندگی می کنند به لحاظ مسایل قومی و زبانی و سنت های محلی، با یکدیگر ارزش های فرهنگی مشترکی دارند، مسلمانان آسیای میانه، قفقاز، چین و هند این ویژگی را دارند.
اقلیت های مسلمان باید بدانند که اجداد آنان در پاره ای از کشورهای مهم نقش ارزشمندی در اعتلای فرهنگی و هنری داشته اند، فقدان زبان واحد عربی که لسان قرآن و سنت است از مشکلات مهم در میان جوامع اسلامی است زیرا اختلاف های مسلمانان در فرهنگ گفتاری و نوشتاری، آنان را از یکدیگر جدا می کند و نیز وقتی اقلیتی از زبان اسلام محروم است، در جستجوی منابع فرهنگی از متون اسلامی دچار مشکل می گردد. به علاوه وقتی جامعه ای با ضعف فرهنگی در کشوری دیگر، مواجه گردد، امکان دارد جذب عقاید و افکاری شود که با بینش مذهبی او مغایرت دارد. عامل مهم برای حفظ موجودیت اسلامی اقلیت های مسلمان در سرزمین های غیر اسلامی، گسترش آموزش زبان عربی است، زیرا در غیاب چنین زبانی، افراد در معرض خطر شدید ذوب فرهنگی قرار می گیرند و زمینه برای از دست دادن پشتوانه بیان و شناخت و ایمان آنان فراهم می شود.
آموزش و پرورش در اسلام می کوشد فرد مسلمان را مؤمن و مخلص تربیت کند تا بتواند بر اساس ارزشهای الهی و اخلاق اسلامی مناسبات فردی و اجتماعی خود را سامان دهد. امّا در نظام های آموزشی کشورهای غیر مسلمان، هیچ گونه تعهدی نسبت به اصول انسانی و اسلامی دیده نمی شود، در حال حاضر مسلمین از بابت ضررهایی که آموزش های غیر مذهبی بر فرزندانشان وارد می نماید، نگران هستند، زیرا کودکانی در محیطی قرار می گیرند که از ایمان به خدا و رسول اکرم(ص) کاملاً دور است، به اطفال اجازه داده نمی شود که طبق تعالیم اسلام عمل نمایند، آنان هرگز با معیارهای اسلامی تربیت نمی شوند، البته مدارس اسلامی مجزّا می توانند این دشواری های را تا حدودی برطرف کنند.
مشکل دیگر زیستن در جامعه ای است که در رشد و شخصیت افراد تأثیر بسزایی دارد، فرزندان در محیطی غیر اسلامی با آداب و رسوم و رفتارهایی روبرو می شوند که ضد ارزش های اسلامی اند و نیز با آموزش های نهاد خانواده در تضاد است و این دوگانگی برای آنان آسیب زاست و این در حالی می باشد که آموزش دینی اقلیت مسلمان به دلیل کمبود امکانات بسیار عقب است و نقس مؤسسات دینی به مرور کاهش یافته است جوانان اقلیت های مسلمان از طریق وسایل ارتباط جمعی، شبکه های ماهواره ای و اینترنت در معرض تلقین روش های غربی و ضد دینی قرار می گیرند و بدین گونه از تربیت اسلامی دور می شوند.
زمینه های بحران
بحران ها به اعتبار عواملی که بوجود آورنده آن ها هستند می توانند عرصه های گوناگونی را در برگیرند امّا چه زمینه هایی می تواند برای جهان اسلام بحران ایجاد کند، در ذیل به این عوامل اشاره می نمائیم.
1ـ مهم ترین عاملی که از گذشته کوشیده است، دنیای اسلام رادچار ناامنی و تشنج کند استعمار می باشد که در قالب حرکات جاسوسی، هیأت های تبشیری، تلاش های تحقیقی و اکتشافی، فراماسونری و شرق شناسی این هدف را پی گرفته است.
استعمارگران در هنگام اعطای استقلال ظاهری به کشورهای مسلمان، میراث های شومی برجای نهاده اند، از موارد مهم در این عرصه، دخالت در مرزهای سیاسی سرزمین های اسلامی است که بسیاری از مناقشات کشورهای همسایه از ترسیم حدود غیرواقعی توسط ابرقدرت ها ریشه می گیرد، در آفریقا، تعیین مرزهای سیاسی برای کشورها با واقعیت های جغرافیایی، قومی، مذهبی و فرهنگی هیچ گونه تطابقی ندارد و گاهی منافع مشترک قبایلی توسط خطوط مرزی دچار تهدید شده است و هر از گاهی این قبیله ها با یکدیگر به نزاع برمی خیزند.
استعمار برنامه های دیگری را هم برای تشتت در جهان اسلام به اجرا گذاشته است: فرقه سازی و فرقه گرایی، احیای ناسیونالیسم، باستان گرایی، ترویج زبان های غیر اسلامی، تحریف حقایق تاریخ اسلام و ایجاد تردید و شبهه در اندیشه های جوانان، ترویج تصوف، گوشه گیری و کناره گیری از دنیا، تکیه بر جبرگرایی، هویت بخشی به مخالفان مسلمان و تحقیر ارزشهای فرهنگی مسلمانان.
2ـ توزیع ثروت، امکانات و درآمدها در جهان اسلام با اصول عدالت اسلامی کاملاً منافات دارد، برخی از شدّت سیری و پرخوری به انواع بیماری های قلبی، عروقی، سرطان ها و مانند آن ها مبتلا می شوند و از بین می روند و عدّه ای دیگر از شدّت گرسنگی و قحطی، خشکسالی های دوره ای منازعات قومی و مرزی از میان می روند، عدّه ای از کشورهای مسلمان بر اثر صادرات محصولات خود، سرمایه های مسلمین را در بانک های کشورهای بیگانه خوابانیده اند تا به توسعه اجانب کمک کنند. از طرف دیگر برخی سرزمین های اسلامی برای ادامه حیات اقتصادی و اجتماعی خود به بانک های کشورهای غربی و نیز بانک های جهانی مراجعه می کنند و با قبول شرایط ذلت آوری وام هایی اخذ می کنند که برای آنان یک دام سیاسی و فرهنگی محسوب می گردد.
کشورهای مسلمان پس از آن که دولت عثمانی تجزیه گردید کمتر برای اتحاد و انسجام گام برداشته اند و امروزه امت اسلامی بیشتر از گذشته با خطر تجزیه، فروپاشی و تبدیل شدن به تکه های نژادی، طایفه ای و مذهبی مواجه است در حالی که قرآن بر توحید تأکید دارد که سرچشمه فرهنگ وحدت است و یکتاپرستی صرفاً شهادت زبانی یا ایمان قلبی نمی باشد بلکه باید در شخصیت انسان ها و حیات جوامع بازتاب یابد تا یگانگی میان سخن، کردار و رفتار و وجدان تحقق بخشیده شود. در جامعه اسلامی نباید به هیچ بهانه ای تفرقه و تخرب و تجزیه حکمفرما باشد و اگر در گوشه ای از جهان اسلام مشکلی پیدا شود باید دیگر کشورها در از بین بردن آن تلاش کنند. شایسته نیست جهان اسلام انواع نیازهای غذایی، دارویی، فنآوری، محصولات کارخانه ای و ارتباطی را از خارج تأمین کند در حالی که توانایی های فوق العاده ایی دارد، وابستگی غذایی و اقتصادی خود، وابستگی های دیگری را به همراه می آورد. چرا باید درآمد سرانه بالا، رفاه اجتماعی، توسعه پایدار، بهترین امکانات و تجهیزات مختص غربی ها باشد و جهان اسلام در پریشانی و آشفتگی بسر ببرد با وجود آن که منابع و سرمایه های طبیعی فراوانی دارد.
چرا باید آثار تمدن نو، دانش جدید و ارتباطات و بسیاری از مفاهیم رایج چون دولت، حقوق ملت، آزادی و نظایر آن متناسب با معیارهای فکری و ارزشی استکبار شکل گیرد و این روند جوامع مسلمان را تحت تأثیر قرار دهد.
در عرصه قدرت و سیاست همه چیز بر اساس منافعی تعریف می شود که غالباً با مصالح مسلمانان سازگاری ندارد، در چنین اوضاع آشفته ای که از انواع توطئه ها خالی نمی باشد جهان اسلام باید برای استقرار نظامی عینی و متناسب با هویت تاریخی و فرهنگی و همگام با مقتضیات زمان تلاش دشواری را انجام دهد.
3ـ دیدگاههای غرب نسبت به مسلمانان
در آثار، افکار و اندیشه های غربی شاهد تهاجمی شگفت انگیز نسبت به دیدگاههای اسلامی هستیم، پژوهش های غربی وقتی بخواهند علمی هم برخورد کنند، اسلام را زاییده روح عربی قلمداد می کنند و نیز در کتابهایی که می نویسند از تمدن عرب سخن می گویند نه فرهنگ و تمدن مسلمانان، سلمان رشدی مرتد به خاتم پیامبران نسبت های ناروا می دهد و در دشنام و ناسزا به چهره های مقدّس مسلمین قلم فرسایی می کند، امّا محافل و رسانه های غربی استقبال شایان توجهی از وی به میان می آورند و بدون دلیل خردپذیر از او حمایت می کنند و افراد مسلمان را به جبرگرایی، جمود فکری، برخوردهای خشن و رفتارهای جاهلانه متهم می نمایند، روزنامه های اروپایی به بهانه آزادی بیان و قلم با نگارش مقاله، گزارش و ترسیم کاریکاتور به شخصیت معصوم و خصوصی نبی اکرم(ص) اهانت روا می دارند و چون مسلمانان جهان با تکیه بر غیرت دینی به مثابه آتشفشان می خروشند و فریاد اعتراض سر می دهند، غربی ها این دفاع مقدّس و محکوم نمودن حرکتی موهن و قبیح را مخالفت با دموکراسی می دانند!
در تحقیقات اروپائیان تمدن اسلامی اقتباس تقلیدی از یونان، مسیحیت و یهود قلمداد می گردد و تا به آنجا پیش می روند که دانش و فرهنگ اسلامی را برگرفته از میراث علمی یونانی ها و ساسانیان تلقی کرده اند و آن همه نقش مؤثّر و ارزنده مسلمانان را در شکوفایی فرهنگ و معرفت اروپایی و نجات دادن غربی ها از جاهلیت قرون وسطی را انکار می کنند، ناگفته نماند که برخی از نویسندگان خوش فکر و بی غرض اروپایی همچون ویل دورانت، آلدومیه لی، برتولد اشپولر، زیگرید هونکه و... در این خصوص به حقایقی اعتراف کرده اند و نکات مفیدی را یادآور گردیده اند.
اروپایی های غیر منصف عقب ماندگی مسلمانان را به عنوان نقطه ضعفی می دانند که ناشی از فرهنگ و اعتقادات اسلامی می باشد، آنان مسلمین را متهم می کنند که به دلیل باور به جبری بودن حیات بشری، گوشه گیری و تصوف، واگذار کردن امور به موهومات و خرافات، نقض حقوق بانوان، نظام های دیکتاتوری و نادیده گرفتن حق انسان ها در عرصه های اجتماعی و سیاسی، دچار این عقبگرد شده اند در حالی که از سُلطه های استکبار و نقش امپریالیسم در غارت جهان اسلام و حرت های استعماری آنان، سخنی به میان نمی آورند و اشاره به این حقیقت نمی کنند که در بسیاری از کشورهای اسلامی به دلیل میراث شوم ابرقدرت های استثمارگر در فقر و رنج و عقب افتادگی بسر می برند.
ریشه های این ذهنیت منفی در میان غربی ها نسبت به مسلمانان در ماجرای اندلس،فتح سیسیل و سارونی، نبرد پواتیه، جنگ های صلیبی و استعمارگری نهفته است و به علاوه غرب خود را بسیار خودمحور می پندارد و جهانی را می پذیرد که طبق معیارهای اروپایی و آمریکایی شکل گرفته باشد و هرگونه کوشش، جهش، درخشش و نوآوری علمی و فنآوری را که از مدل غربی مأخوذ نباشد، بر نمی تابد و آن را توطئه ای بر علیه امنیت جهانی تلقی می کند، برخورد دوگانه اروپا با تلاش های علمی ایرانیان مصداقی از این دیکتاتوری فکری و فنی غرب است.
غالب قدرت های جهانی برای این که به حرکت های سلطه گرانه خود استمرار دهند اسلام ستیزی و اسلام هراسی را به عنوان ابزار راهبردی سیاست های توسعه طلبانه خود، پیش گرفته اند و اگر در گوشه ای از جهان اسلام توسط عدّه ای که اهل جمود و رکود هستند همچون طالبان و القاعده رفتاری خشن و مغایر با ارزش های دینی مشاهده گردد آن ها را برای تمام مسلمانان تعمیم می دهند و در فرهنگ خویش و نیز رسانه های خبری اسلام را مساوی با تروریسم معنا کرده اند در حالی که خود از تروریست ها حمایت می کنند و از دولت غاصب اسرائیل که به طور رسمی دست به ترور و خشونت می زند، دفاع می نمایند، محافل استکباری خیزش های اسلامی، صدور انقلاب اسلامی و بیداری مسلمامان را که مقدّمه ای برای تجدید حیات و قدم نهادن به سوی شکوفایی علمی و فرهنگی است زمینه ای برای تروریسم می دانند و خیزش های ضد ستم، تجاوز استکبار را توطئه می نامند.
امّا از آن سوی مسلمانان و خصوص آنانی که هویت اسلامی خود را کشف کرده اند و به ارزش های معنوی و مقدّس بازگشته اند و نسبت به موازین دینی متعهد و ملتزم می باشند عقیده دارند:
الف: غربی ها از جهان غیب و ایمان فاصله گرفته اند و انسان و منافع او را جای خداوند قرار داده اند.
ب: غرب به موازات توسعه صنعتی و ترقی علمی و دستآوردهای تمدّنی، فرهنگ، تربیت و خانواده را فراموش کرده و زمینه های فروپاشی روابط اجتماعی و عاطفی آدمیان را فراهم نموده و اخلاق و فضیلت های دینی را نفی کرده است.
ج: اگرچه ارمغان تمدن غرب رفاه و توسعه امکانات مادی و ایجاد زمینه برای آسایش انسان را تا حدودی تأمین کرده است امّا اولاً: توزیع این تسهیلات و تجهیزات به هیچ عنوان عادلانه نمی باشد، ثانیاً: برای بدست آوردن منابع اولیه این امور، دنیای اسلام و جهان سوم را به بدبختی و عقب افتادگی واداشته و به منظور تأمین بازار مصرف، کوشیده مسلمانان را در حالتی از وابستگی علمی، فکری و صنعتی نگه دارند.
د: غربی ها برای تهاجم علیه جهان اسلام از مفاهیمی چون حقوق بشر، دموکراسی، حقوق زنان، انتخابات، آزادی، مدیریت سیاسی و اداری سوء استفاده می کنند و این عناوین را به عنوان ابزاری برای یورش به مسلمین قرار می دهند و یا آن که در اجرای آن ها برخوردی دوگانه دارندبه عنوان نمونه کشورهایی که مورد حمایت غرب هستند اگر هم نقض حقوق بشر کنند و یا برای اعطای آزادی با مردمان خود مشکل داشته باشند، مورد اعتراض قرار نمی گیرند و گاهی حمایت هم می شوند اما در جهان اسلام اگر مجرمی مجازات شود و یا برای رعایت عفاف و ترویج فضیلت و از بین رفتن خلاف، قوانینی اعمال گردد، آن ها را مخالف با حقوق انسان ها تلقی می کنند، به جای این که سازمان های بین المللی وسیله ای باشند برای توسعه عدالت در جهان، گسترش امنیت و تأمین حقوق مردم، این مراکز به ابزاری برای تهدید علیه کشورهای اسلامی تبدیل شده اند و قطعنامه هایی که صادر می کنند با واقعیت ها هیچ گونه سازگاری ندارد و اجرای مفاد آن ها در حقیقت مطامع و مقاصد استکبار را تأمین می نماید و ملل محروم را بیش از گذشته دچار مشکل می سازد حتی اگر قطعنامه اسی به نفع مسلمین و برای محکوم کردن دشمنان آنان صادر گردد، توسط قدرت های غربی وتو می گردد و یا در حد نوشته ای باقی می ماند و جنبه کاربردی به خود نمی گیرد.
4ـ نظریه برخورد تمدن ها
پس از پایان یافتن ایّام جنگ سرد و بعد از فروپاشی شوروی، آمریکا در صدد برآمد جهان را از حالت دو قطبی که سال ا سیاست جهانی را بر اساس آن طراحی و برنامه ریزی شده بود، خارج و آن را به جهان یک قطبی با محوریّت خود تبدیل کند.
از آن سوی آمریکا برای ایجاد تعادل در سیاست جهانی به دنبال قدرتی دیگر بود که بتواند در مقام رقیبی بالقوه در برابرش مطرح گردد یا حداقل قدرتی باشد که بتوان آن را به عنوان قدرت درگیر با منافع آمریکا معرفی کرد تا بر اساس چنین واقعیت یا تصوّری، طرح های این ابرقدرت برای تداوم یا گسترش حضورش و خارج از مرزهای ایالات متحده آمریکا و بطور کلی استمرار سلطه اش بر جهان بتواند به اجرا درآید، به عبارت دیگر جهان یک قطبی به قطب دیگری نیاز داشت تا بتوان با مطرح کردنش بی آن که مانعی جدّی در برابر نقشه های آمریکا پدید آید، تعادل جدیدی در سیاست جهان ایجاد گردد از این جهت دیدگاه هانتینگتون(5) در خصوص ضرورت برخورد تمدّن ها مطرح گردید، تبلیغات گسترده ای که در دهه های اخیر برای توجیه این اندیشه صورت گرفته است این گمان را تقویت می کند که آمریکایی ها در جهان یک قطبی مورد نظر خویش به دنبال زمینه سازی برای ایجاد قطب دیگری هستند که نیروی اصلی آن مادّی و تسلیحاتی نمی باشد بلکه ریشه در اندیشه و فرهنگ دارد. اسلام نه تنها به عنوان یک دین بلکه به مثابه شیوه زندگی و سیاست حکومتی، به مخالفت جدی با فرهنگ جدیدی بر می خیزد که آمریکا را ترسیم کرده است، افزایش شمار مسلمانان در جهان و بویژه در کشورهای غربی و رَوَند مهاجرت مسلمانان به کشورهای اروپایی و تجدید حیات معنوی در میان افراد مسلمان، نگرانی های شدید طراحان سیاست جهانی را شدّت بخشیده است و اسلام و مسلمانان را تنها خطری شناخته اند که با بهره برداری از آن می توان طرح تعادل سیاست جهانی را در دو قطبی نمایاندن جهان یا در واقع ادامه سلطه گری قطب واحد به رهبری آمریکا در جهان توجیه کرد.
امّا برای چنین وضعی می بایست جریانی ایجاد شود که بر اساس آن بتوان ضمن مقابله با قدرت اسلام و مسلمین، قدرت های اسلامی و با ابزارهای فکری و فرهنگی یک دشمن فرضی موهوم پدید آورد، حادثه یازدهم سپتامبر 2001 م، فرصت مناسب را برای این وضع مهیّا ساخت، رویدادی که بیشترین ضربه را متوجّه جهان اسلام نمود و پس از چنی اتفاقی که عمق فاجعه آن گریبانگیر مسلمین شده تمامی کشورهایی که با مسلمانان مشکل دارند و در رأس آنها آمریکا و دُوَل اروپایی به راحتی بدترین فشارها را بر مسلمین وارد می نمایند بدون آن که صدای مخالفی شنیده شود و مسلمانان مخالف اصلی حقوق بشر قلمداد می گردند و افراد مسلمان که در اروپا و آمریکا زندگی می کنند زیر فشارهای گوناگون سیاسی و اجتماعی قرار گرفته اند و به دلیل ترس از برچسب تروریسم قادر به دفاع از حقوق طبیعی نمی باشند، در پوشش مبارزه با تروریسم نه تنها مردمان جهان را از مسلمانان و اسلام دور ساخته و نسبت به آنها بدبین کرده اند بلکه خود مسلمانان را از ورود به صحنه های سیاسی و اجتماعی به دلیل ادعای کاذبی مبنی بر شکرت آنان در حادثه 11 سپتامبر ترسانیده اند، روابط مسلمانان با افراد پیرو ادیان دیگر دچار اختلال گردیده و در سطح بین الملل کشورهای مسلمان تحت فشارهای گوناگون قرار گرفته اند، مطرح کردن محور شرارت نیز نتیجه دیدگاه جدیدی است که آمریکا محور آن می باشد، تقسیم جهان به موافق و مخالف تروریسم و در واقع موافق و مخالف آمریکا مفهوم مبارزه با حق را با مشکل مواجه کرده و دست جانیان جهانی را برای هرگونه کشتار و تشنجی باز گذاشته است، سکوت جهان در برابر این ستم آشکار خطرناک تر از ایّام جنگ سرد است. ظهور شخصیتی تبلیغاتی به نام بن لادن و جمع شدن قوای افراطی مسلمان از نقاط مختلف جهان در افغانستان و طرح مسایل خشونت امیز به شیوه ای منفی و مغایر با روح اسلام و سپس همراه شدن این مسایل با عملیات روز یازدهم سپتامبر پدیده جدیدی را به عنوان دشمن ناخواسته تمدن جدید، قدرت های غربی و سرانجام انسان های غیر مسلمان به شدت وارد فرهنگ اجتماعی جهان ساخته است و قبل از این که فرصتی برای هضم این ساختار جدید برای جامعه جهانی به وجود آید به عنوان دشمن باالفعل و گسترده در جهان شناخته شده است که نه تنها برای آمریکا بلکه برای فرهنگ و تمدن نوع مدرن و توسعه یافته اروپایی و آمریکایی که کوشیده است سلطه خود را بر دنیا تحمیل کند، می تواند خطرساز باشد.
بنابر این قطب جدید ساختگی آمریکا را از رخوت سیاسی بیرون می آورد و به تحرک بین المللی وادار می کند، با این ساختار آمریکا تقسیم بندی نوینی را بر جهان تحمیل می کند که بر اساس آن مفهوم تروریسم مخالف با آمریکاست و موافق آمریکا از تروریسم نفرت دارد و هرگونه مبارزه مسلمانان برای رهایی از استبداد، اشغال و زورگویی و نیز تحرّک های مسلمانان در مسیر دانش و فرهنگ، مخالفت با جریان سازی و تقسیم بندی جهانی محسوب می گردند و باید سرکوب شوند.(6)
اما در مورد حادثه یازدهم سپتامبر که جهان اسلام را متهم ساخته است، برخی نکات تأمّل برانگیز وجود داد. آقای «گرهارد ویسنوسکی» متفکّر علوم سیاسی در آلمان خاطرنشان می نماید: این حملات از داخل آمریکا طرّاحی و به مورد اجرا درآمده بود که هدف اصلی، تغییرات اساسی در جهان بوده است، این تغییرات که در چارچوب هدف اصلی بودند عبارتند از: دستیابی به منافع نفت خاورمیانه، ایفای نقش جدید در جهان، جلوگیری از فروپاشی ناتو، سر و سامان دادن به اقتصاد جنگ در آمریکا از طریق افزایش بودجه نظامی و بنابراین نقش آن نوزده نفر مرد عرب کاملاً منتفی است و هیچ مدرکی برای اثبات این ادّعا که آنان در هواپیما بوده اند که موجب انفجار شده وجود ندارد.
بین کمیسیون تحقیق حوادث 11 سپتامبر و سرویس های امنیتی آمرکیا هم رابطه وجود دارد و معرفی این تشکیلات به عنوان یک کمیسیون بی طرف یک نقشه تبلیغاتی است و وظیفه اصلی آن آرام کردن خانواده های قربانیان بوده است.(7)
تی پری میسانه نویسنده و روزنامه نگار فرانسوی در کتابی تضادها و تناقض گویی های دولت آمریکا درباره 11 سپتامبر را بیان کرده است، نقطه اوج این افشاگری آن جایی است که وی می گوید: هیچ هواپیمایی در آن روز به آسمان وزارت دفاع آمریکا برخورد نکرده است، بلکه یک موشک از نقطه نامعلومی این ساختمان را هدف قرار داده است.(8)
موریل میراک خبرنگار مجلّه EIR آمریکا در مطلبی که در دوازدهمین کنفراس بین المللی خلیج فارس ـ آسیا در پرتو تحوّلات جهانی، در تهران، به صورت سخنرانی ارائه کرد می گوید: این که کاخ سفید حوادث مذکور را به گروههایی از مسلمانان نسبت داده است صحت ندارد و اصولاً این رویداد یک حادثه تروریستی نبود بلکه کودتایی نظامی است که توسط عناصر سازمان اطلاعاتی و نظامی آمریکا علیه آن کشور سازماندهی شده بود.
روزنامه فرا منطقه ای «الاشرق الاوسط» به نقل از گزارش مفصل ارتش آمریکا نوشته است نقش سازمان جاسوسی رژیم اشغالگر قدس یعنی موساد در عملیات 11 سپتامبر فاش گردیده است.(9)
به علاوه اسامه بن لادن که یک شاهزاده سرمایه دار عربستانی است با حمایت رسمی سازمان سیا و برای قلع و قمع گروههای جهادی طرفدار ایران و استقرار گروه متعصب و ضد شیعیان طالبانی، در افغانستان بوجود آمد. بن لادن که افکار ضد شیعه داشت با کمک i.s.i مأموریت جذب قوای پراکنده افغانی و آموزش و سازماندهی آنان را عهده دار شد بنابراین تروریست ها تربیت شده امپریالیسم هستند تیری که ابرقدرت ها بر علیه مسلمانان شلیک کردند، به سوی خودشان کمانه کرده است.
پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ
1. فرهنگ جغرافیایی، ص 95 ـ 94؛ روزنامه ایران، شماره 2223 و 2226، گیتاشناسی نوین کشورها، شبکه خبر سیمای جمهوری اسلامی ایران، ساعت 18، 2 خرداد 1385.
2. سوره انفال، آیه 26.
3. سوره بقره، آیه 249.
4. اقلیت های مسلمان در جهان، مجموعه مقالات، ترجمه ایرج کرمانی، ص 72.
5. گزیده مقالات دوازدهمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی، ص 312 ـ 310.
6. HUNTINGTON .
7. جهان پس از یازدهم سپتامبر، دکتر حسن بشیر، روزنامه اطلاعات، شماره های 22870 ـ 22871 (23 و 24 شهریور 1383)، جهان اسلام و غرب، محمد علی تسخیری، روزنامه اطلاعات، شماره های 23190 ـ 23191 (چهارم و پنجم آبان 1383).
8. مصاحبه رادیو آلمان با گرهارد ویسنوسکی، واحد برون مرزی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، روزنامه جام جم، 22 شهریور 1383، شماره 1243.
9. ناگفته های حادثه 20 شهریور از زبان یک روزنامه نگار فرانسوی، روزنامه جمهوری اسلامی، 22 مهر 1381، شماره 6753.
10. رزنامه قدس، 16 مهر 1380، شماره 3968.