.انقلاب خمینی را می گویم
هر کس شک کند ذره ای در این موضوع، بهره ای از انصاف و خرد نبرده است بلا شک؛
خمینی و خامنه ای، امامان این انقلاب اما هماره در حصن حصین زهیر ها و حبیب ها و حر ها یشان بودند که نوبت نرسید هیچ گاه به علی اکبرها و عباس های انقلاب که جولان دهند در عرصه حراست از نفس مبارک امام انقلابشان؛
پاسداران امامان انقلابمان روسفیدترینان تاریخند...
انقلاب را اما گردنه های دشواری است تا پهنه ظهور ...
فتنه های صعب یک یک آمدند و آمدند ، گرد و غبار غلیظ فتنه ها ، بوی گند امان نامه می دهند، امان نامه هایی چرب و شیرین
صدای لَیِّن شمر لعین را می شنوی از لوزان ...
چهره عبوس کرد و گفت: "شرم نمیکنی؟! من امان داشته باشم و حسینِ فاطمه بی امان باشد."
می شنوی جواب شمر را چگونه می دهد عباس؟! دلت قرص خواهرم زینب ...
مگر اینجا دارند چه می کنند با خامنه ای که 175 غواص اقیانوسِ عشق، با دست بسته و جانهایی خسته بیایند برای لبیک ؟! این قدر غریب مانده است امام انقلاب که هل من ناصرش را هیچ گوش شنوایی نبوده است جز این غواصان عباس صفت؟!
هان!!
سر و صدای سپاه عمرسعد نمی گذارد که صدای امام شنیده شود،
دارند با یزید می نشینند و می بندند که شرف بدهند و آب خوردنشان تضمین شود،
دارند شریان حنجره های منتقد را می زنند که حرف مخالفی بلند نشود،
دلها به تپش افتاده بود و چشمان حرم نگران که مباد صدایی بیاید از جانب علقمه ی انقلاب که " الان انکسر ظهری " ...
اما نه ...
آنها اما شنیدند صدای هل من ناصر ماه انقلابشان را و آمدند...
آمدند تا نگذارند کار به علی اصغر بکشد و رجز خوانی حنجر سفیدش که سه شعبه ات را بفرست حرمله! هیهات مناالذله...
آهای غواص! به موقع آمدی! ربابِ حرم رنگ به رخساره نداشت انگار ...
در فتنه ژنو و لوزان و بعد از آن، بی عمار که نه، داشت بی عباس می شد امام انقلابمان ...
فدای قدومتان ...
زهرا
آهای غواص! به موقع آمدی! ربابِ حرم رنگ به رخساره نداشت انگار ...
خیلی دلنشینه
احمد متوسلیان
"آهای غواص! به موقع آمدی! ربابِ حرم رنگ به رخساره نداشت انگار ... "
اینو به عنوان تیتر انتخاب کنید مناسب تره گمانم...