خرداد سال 1360، زمانی بود که گروهک تروریستی مجاهدین خلق ( منافقین ) فاز نظامی خویش علیه جمهوری اسلامی ایران را آغاز کرد. به دنبال آن، موج گسترده بمب گذاری و ترور مسئولین و مردم انقلابی به راه افتاد. انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در تاریخ هفتم تیر و شهادت شهید بهشتی و 72 تن از نمایندگان مجلس، وزرا و اعضای حزب جمهوری اسلامی، انفجار دفتر نخست وزیری در تاریخ هشتم شهریور و شهادت رجایی و باهنر، و ترور ائمه جمعه شهرها، نمونه هایی از این گونه اقدامات بود. در چنین شرایطی، مهندس مهدی بازرگان ـ دبیرکل نهضت آزادی ـ در یک سخنرانی در مجلس اول شورای اسلامی، با دفاع از این منافقین تروریست می گوید: «این جوانان جانباز، در خانواده های آمریکایی زائیده و بزرگ نشده اند که بتوان مزدورشان خواند».1
آقای هاشمی رفسنجانی در خاطرات روز 15 مهر 1360 خویش ـ یعنی 10 روز پس از تظاهراتی که منافقین به صورت مسلحانه در تاریخ 5 مهر به راه انداختند ـ در مورد این نطق بازرگان می نویسد: «مهندس بازرگان در قسمتی از سخنان پیش از دستور خود ضمن اظهار تأسف از شهید شدن پاسداران و شخصیت ها به دست تروریست ها، از اعدام ها و سخت گیری های دادگاه های انقلاب هم انتقاد داشت و آمریکایی بودن تروریست ها را مردود دانست. اظهارات ایشان مورد اعتراض شدید جمعی از نمایندگان قرار گرفت. .. جمعی از مردم و بازاریان که جریان مجلس را از رادیو شنیده بودند، به عنوان اعتراض به اظهارات آقای بازرگان، مقابل مجلس آمدند و شعارهای تندی علیه ایشان، لیبرال ها، بنی صدر، آمریکا و منافقان می دادند. .. دادستان انقلاب، تصمیم به بازداشت آقای بازرگان گرفته بود، مانع شدم».2
برای پی بردن به علت حمایت مهندس بازرگان از منافقین، باید توجه داشت که بازرگان، تأثیر چشمگیری در اندیشه های التقاطی سازمان مجاهدین خلق داشت. مجتبی سلطانی محقق تاریخ انقلاب اسلامی، در این مورد چنین می گوید:«بعد از سقوط بنی صدر و پیوند علنی وی با منافقین، نهضت آزادی نیز که در قامت یک متحد سیاسی فعال از آنها حمایت می کرد و عملاً جزئی از ائتلاف نیروهای مخالف امام با محوریت منافقین محسوب می شد، در روند شتابان حذف از عرصه سیاسی کشور افتاد. واقعیت آن است که نهضت آزادی در شکل گیری و ظهور تروریسم منافقین در دهه 60 سهم و نقش مهم و مؤثری داشت. خشونت ورزی و جنایات منافقین، در تحلیل های بازرگان و نهضت آزادی تئوریزه می شد و با همان شدت مواضع منافقین، نظام جمهوری اسلامی محکوم می شد و با امام مقابله می شد. تا آنجا که در واقع شاخه سیاسی منافقین، در نهضت آزادی بازتولید و تقویت می شد و روح مواضع منافقین در بیانیه ها و مواضع نهضت آزادی و مهندس بازرگان بازنشر می یافت».3
مهندس بازرگان در هنگام عضویت در شورای انقلاب، عقیده داشت که باید به سران این سازمان پست هایی نظیر استانداری در استان های مختلف کشور داده شود. تقی رحمانی از عناصر ملی مذهبی، در این مورد می گوید: «آقای بازرگان اصرار داشت که به مجاهدین سمت استانداری بدهد که با مخالفت شدید روحانیان رو به رو شد».4
مهندس بازرگان در اردیبهشت 1359 نیز طی اطلاعیه ای اظهار امیدواری می کند که مسعود رجوی ـ سرکرده منافقین ـ در انتخابات مجلس بتواند رأی آورده و به مجلس راه یابد. وی می گوید: «برای تأمین وحدت و حقوق گروه های اقلیت، امیدوارم آقای مسعود رجوی که معرّف جناح پرشوری از جوانان با ایمان می باشد، نیز به مجلس راه یافته، موفق به همکاری صادقانه با گروه های با حسن نیت از طریق خدمت به خدا و خلق بشود».5
مهندس علی اکبر معین فر ـ از اعضای نهضت آزادی ـ نیز با تأیید این مطلب می گوید: «مهندس بازرگان فهرست کاندیداها را داد و گفت بیائید به رجوی رأی دهید که مورد اعتراض واقع شد.»6
آیت الله شهید محلاتی نیز در بخشی از خاطرات خود در مورد ارتباط منافقین با بازرگان و دولت موقت، می گوید: «منافقینی که الآن دارند با جمهوری اسلامی می جنگند و بچه ها را می کشند، بمب می گذارند و منفجر می کنند و این همه جنایت می کنند، اینها موجوداتی هستند که رشدشان در دولت موقت بود. اگر دولت موقت این قدر آنها را تقویت نکرده بود، هیچ گاه اینها آثارشان امروز باقی نمی ماند. اینها رشد کردند، هرچه توانستند غارت کردند، هرچه توانستند پول به دست آوردند، هر چه توانستند اسلحه به دست آوردند. مراکز زیادی در اختیارشان بود و لذا این گروه ها در آن موقع رشد کردند و حالا ضربه خودشان را دارند می زنند».7
شهید آیت الله صدوقی نیز طی نامه ای خطاب به مهندس بازرگان، با اعتراض نسبت به بی تفاوتی وی در قبال جنایات منافقین، می نویسد: «شما برای اعدام ها دلتان می سوزد؛ چرا برای حادثه دلخراش انفجار بمب در ساختمان دفتر حزب جمهوری اسلامی که منجر به شهادت بیش از 72 تن از رجال علم و تقوا و سیاست و متخصص در مسایل اسلامی شد، حتی یک کلمه هم در مورد محکوم نمودن آن جنایت هولناک از شما شنیده نشد؟ آیا مردم، این گونه برخوردها را باز به حساب رحمت و وحدت شما بیاورند یا باید عناد رسمی نسبت به روحانیت و خط امام به حساب آورند. .. و هنوز که هنوز است، برای ما روشن نیست که چرا زمانی که رجایی مظلوم و دکتر باهنر در میان آتش جزغاله می شوند، نبایست حتی یک کلمه از ناحیه آقایان در خصوص این جنایت فجیع شنیده شود».8
اما مهندس بازرگان با دفاع از اعضای سازمان مجاهدین خلق، آنها را مظلوم و در مقابل، روحانیت و حزب جمهوری اسلامی و ملت مکتبی را ظالم و شکنجه گر معرفی می کند. وی می گوید: «روحانیت حاکم و مکتبی ها و حزب جمهوری، شدیدترین حملات و اتهامات را به مجاهدین وارد کرده، در عقیده و ایمان، آنها را التقاطی می دانستند، در اخلاق و رفتار نسبت منافق و فریبکار می دادند؛ در حالی که نشانه ها و تعریف نفاق در باره شان صادق نبود[!] و در تظاهرات و برخوردها حداکثر ممانعت و مزاحمت و شکنجه را در حق شان روا می داشتند».9
مهندس بازرگان همچنین در بخشی از کتاب خود به تعریف و تمجید از اقدامات تروریستی منافقین پرداخته، آنان را افرادی عاشق شهادت و با ایمان و مخلص می خواند. وی می نویسد: «مجاهدین خلق، با قدرت تشکیلاتی و تربیتی و با تبلیغات و نفوذ و تدابیرشان. .. و از خود گذشتگی هایشان، تا آنجا که نارنجک به کمر بسته، خود را روی هدف[!!] می اندازند و جانشان را بی پاداش و ما به ازائی فدا می کنند. بی انصافی است که چنین همت و عشق به شهادت[!] را مزدوری و خیانت پیشگی بدانیم و ناشی از ایمان و اخلاص و اراده خودشان ندانیم.»!10
همان گونه که ملاحظه می گردد، در جملات فوق، مهندس بازرگان، تروریست های منافق و عامل آمریکا را افرادی از خود گذشته و عاشق شهادت می نامد که با اخلاص و ایمان، خودشان را به روی هدف ـ یعنی ائمه جمعه شهرهای مختلف ـ می اندازند و خود را فدای هدفشان می کنند! از دید مهندس بازرگان و همفکرانش، حتماً ابن ملجم و سپاهیان یزید نیز با کمال ایمان و اخلاص و از خود گذشتگی و عشق به شهادت، امام علی (ع) و امام حسین (ع) را کشته اند!
بی دلیل نبود که امام خمینی (ره)، منافقین را فرزندان عزیز مهندس بازرگان نامیده بود.11
مواضع ضد انقلابی مهندس بازرگان به گونه ای بود که حتی صدای دکتر عباس شیبانی ـ از دوستان قدیمی مهندس بازرگان ـ را نیز درآورده بود. وی طی نامه ای خطاب به مهندس بازرگان، می نویسد: «الان بچه های حزب اللهی و دانشجویان شجاع و فداکار ما، محور و بنیان سپاه و بسیج و جهاد و حتی آموزش و پرورش و سایر ادارات و نهادها و ارگانها را به تناسب موقعیت های زمانی و مکانی تشکیل داده و می دهند و حتی با مرارت ها و شهادت ها دمسازند، ولی افسوس که شما منافقینی را تأیید کردید که کارشان شکار این عزیزان، به سبک ساواک و آدم کشان حرفه ای بود».12
با چنین مواضعی، متأسفانه آقای هاشمی رفسنجانی، در مجلس شورای اسلامی از مهندس بازرگان دفاع کرده، مانع از بازداشت وی توسط دادستان انقلاب می شود. در نتیجه به بازرگان و رفقایش فرصت داده می شود تا در طی دوران جنگ تحمیلی، به عنوان ستون پنجم آمریکا و صدام، علیه حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، به طراحی توطئه های گوناگون بپردازند.
هاشمی و جاسوسی امیرانتظام
یکی از کسانی که توسط دادگاه انقلاب اسلامی به جرم جاسوسی محاکمه شد، عباس امیر انتظام بود. هاشمی رفسنجانی، در یک همسویی با مواضع مهندس بازرگان، در مورد جاسوسی عباس امیرانتظام ـ معاون مهندس بازرگان ـ تشکیک کرده و به نوعی درصدد تطهیر وی برمی آید. وی می گوید :«شاید یکی از پر سر و صدا ترین افشاگری های دانشجویان، انتشار اسناد مربوط به عباس امیرانتظام بود که بر مبنای آن، دانشجویان او را به جاسوسی برای سازمان سیا متهم کردند و با هماهنگی دادستانی انقلاب، وی را که سفیر ایران در استکهلم بود و در تاریخ 29 آذر 1358 به ایران فراخوانده شده بود، دستگیر و رهسپار زندان کردند... در این مورد بخصوص، نظر برخی از ما این بود که اسناد فاش شده تا آن زمان، نشان دهنده جاسوسی امیرانتظام نبود و در این زمینه حرف های آقای بازرگان را که ایشان را جاسوس نمی دانست، تأیید می کردیم. البته نمی خواستیم بگوئیم که دانشجویان دروغ می گویند، بلکه معتقد بودیم اسنادی که آنها افشا کرده اند، نشان دهنده جاسوسی نیست».13
حال در اینجا به بررسی سوابق عباس امیرانتظام و ادعای آقای هاشمی رفسنجانی می پردازیم.
اسناد و مدارک موجود حکایت از این دارند که عباس امیر انتظام در خانواده ای یهودی به دنیا آمده و نام پدرش یعقوب روافیان بوده که با تغییر آن، نام خانوادگی امیرانتظام را برای خود برگزیده است.14
به قول شهید محمد منتظری، عباس روافیان نه مسلمان بود و نه انقلابی؛ وی یک یهودی بود که در سال 1342 نامش را عوض کرده بود.15
شهید حاج مهدی عراقی نیز شهادت داده بود که وی قبلاً یهودی بوده و بعدها [به ظاهر] دین اسلام را پذیرفته بود.16
همچنین شهید محمد منتظری طی مصاحبه ای در مرداد 1358 اظهار داشته بود: «عباس امیرانتظام، صهیونیست و یهودی است»17
مهندس بازرگان در مورد سابقه فعالیت امیرانتظام چنین می گوید: «آن موقع که ما علیه کودتا تشکیلات مخفیانه[!] درست کرده بودیم و آقای امیرانتظام در آن موقع دانشجو بودند، ایشان مسئول ارتباط بین ما و خارجی ها بودند. .. [ریچارد] کاتم [مأمور سیا] آن موقع دانشجو بود. .. یادم نیست که چگونه با کاتم آشنا شدیم؛ او ما را پیدا کرد یا ما او را پیدا کردیم... ایشان [امیرانتظام] رابط ما با کاتم بود.»18
خود امیرانتظام در توجیه آشنایی دیرینه اش با جاسوسان آمریکایی می گوید: «آن وقت عضو کمیته مرکزی نهضت مقاومت و عضو شورای نهضت مقاومت بودم و مسئول امور دانشجویی در دانشگاه. .. در عین ملاقات و دادن نامه [برای نیکسون، معاون رئیس جمهور آمریکا]، با دو نفر از کارمندان سفارت آمریکا به نام های ریچارد کاتم و یکی هم آقای جورج کیو آشنا شدم. بعد از رفتن نیکسون، ما چندین جلسه در مورد مسائل ایران داشتیم.»19
باید توجه داشت که ریچارد کاتم از اعضای سازمان سیا و جورج کیو نیز معاون پایگاه سیا در ایران بوده و ارتباط امیرانتظام با این دو نفر بوده است. در اسناد بدست آمده از سفارت آمریکا در تهران، امیرانتظام به عنوان یک منبع اطلاعاتی، در سازمان سیا دارای اسم رمز «اس. دی. پلاد/1» بوده است.20
جلال الدین فارسی ـ از مبارزین قبل از انقلاب ـ نیز در این باره می گوید: «امیرانتظام به اعتراف خودش و آقای بازرگان، از سال 32 تا 36 با نهضت مقاومت رابطه داشته و در همان حال به اعتراف هر دو نفر ، با جاسوسان آمریکایی مثل کاتم در ارتباط بوده است و طبعاً ساواک از این هر دو رابطه با خبر بوده و باز آگاه بوده که امیرانتظام با رهبری نهضت آزادی در رابطه است و این رابطه تا سال 57 ادامه داشته. چطور با عقل جور در می آید که ساواک بداند کسی از سال 1332 تا 1357 با رهبری نهضت مقاومت و نهضت آزادی ایران در رابطه و همکاری است و هرگز به فکر دستگیری و مجازات و حبس او برنیاید؟!.... آیا نه این است که رابطه امیرانتظام با نهضت مقاومت و نهضت آزادی ایران، رابطه ای در خدمت آمریکا و در نتیجه در خدمت ساواک و رژیم شاه بوده است؟»21
با اوج گیری شرایط انقلابی در سال 57، دولتمردان آمریکایی که با رهبران انقلاب اسلامی بی رابطه بودند، برای اطلاع از رخداد های انقلاب و آگاهی از سمت و سوی مواضع رهبران طراز اول انقلاب اسلامی در قبال مسایل جهانی، نیازمند حضور جاسوسان خود در میان چهره های مطرح انقلاب بودند. بر همین اساس، دست به کار شدند و با یک فراخوان وسیع، کلیه همکاران و عناصر نفوذی را در گروهها و سازمان های اپوزیسیون به یاری طلبیدند. امیرانتظام هم در جریان این احساس نیاز، فراخوانده می شود و از او می خواهند تا دیگر بار به فعالیت مشغول شود.22
امیرانتظام پس از وصل شدن مجدد به مهندس بازرگان و سایر سران نهضت آزادی در سال 57، ارتباط با عناصر اطلاعاتی آمریکا در تهران را نیز از سر می گیرد. به عنوان نمونه به خاطرات دی ماه 57 وی می توان اشاره کرد که می نویسد: «من هفته ای چند بار با نماینده کمیسیون حقوق بشر آمریکا [ویلیام باتلر] و دبیر سیاسی سفارت آمریکا جان استمپل، بنا به توصیه و راهنمایی مهندس مهدی بازرگان، ملاقات می کنم و از او می خواهم تا همه تلاش و قدرتش را به کار گیرد و شاه را وادار کند تا از خونریزی و ویرانی جلوگیری کند.»! 23
قابل توجه است که هم باتلر و هم استمپل که امیرانتظام با آنها در ارتباط بوده، از عناصر اطلاعاتی آمریکا بوده اند.
اما امیرانتظام در بهمن 57 نیز ملاقات های متعددی با عناصر اطلاعاتی سفارت آمریکا انجام داده و گزارش اخبار وقایع انقلاب را در اختیار آنان قرار می داده است.24
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز که امیرانتظام سمت معاون نخست وزیر را بر عهده داشته، همچنان به ارتباط با سفارت آمریکا ادامه می دهد. در یک گزارش محرمانه سفارت آمریکا به تاریخ 9 آوریل 1979 (20 فروردین 1358) چنین آمده که:
«امیرانتظام گفت که دولت وی همچنان خواهان روابط خوب با آمریکاست».25
در خرداد ماه 58، مهندس بازرگان از سازمان سیا درخواست مبادله اطلاعات ـ عمدتاً پیرامون تهدیدات شوروی نسبت به ایران ـ می نماید.26
در این راستا، ملاقات هایی میان مهندس بازرگان، ابراهیم یزدی و امیرانتظام از یک سو، و برخی اعضای سازمان سیا برقرار می گردد که به عنوان نمونه می توان به ملاقات مورخ 31 مرداد 1358 اشاره کرد. طبق یک گزارش سرّی سفارت آمریکا، در تاریخ فوق یکی از اعضای سازمان سیا به نام «بیدن کوپف» به مدت دو ساعت با بازرگان، یزدی و امیرانتظام ملاقات و آنان را در باره اوضاع منطقه توجیه می کند. کاردار و رایزن سیاسی سفارت آمریکا نیز در این ملاقات حضور داشته اند. در این جلسه، امیرانتظام خطاب به کوپف می گوید: «امیدواریم «سازمان» شما روابط خود را با ما بهبود بخشد؛ درست همان طور که کشورهایمان با تلاش های کاردار و دکتر یزدی، روابط خود را بهبود بخشیده اند».27
عبارت فوق به خوبی نشان دهنده آن است که بازرگان، یزدی و امیرانتظام می دانسته اند که طرف مقابل آنها فردی از «سازمان سیا» می باشد و نه از وزارت خارجه آمریکا.
در حالی که رفتار و اعمال امیرانتظام، شک و ظن بسیاری از افراد را برانگیخته و باعث اعتراض آنها شده بود؛ اما مهندس بازرگان همچنان از او حمایت و پشتیبانی می کرد. شهید آیت الله بهشتی در این مورد اظهار داشته بود: «سر مسئله آقای امیرانتظام، ماه های اول به مهندس بازرگان گفتیم که ایشان یک چهره شناخته شده ای برای ما نیست. این درست نیست که ایشان معاون و سخنگوی شما باشد. حتی امام هم یک بار به من فرمودند به ایشان بگویید که یک نفر دیگر را انتخاب کنند. اما آقای بازرگان گفتند: اگر قرار است ایشان برود، همه ما خواهیم رفت».28
این امیرانتظام که آقای بازرگان آن گونه از او حمایت و پشتیبانی می کند؛ همان کسی است که بنا بر یک گزارش خیلی محرمانه وزارت خارجه آمریکا، در یک مهمانی در تیرماه 1358، بر اثر خوردن مشروب زیاد، مست کرده بود.29
امیرانتظام طبق یک سند سرّی سفارت آمریکا به تاریخ 16 تیر 1358، در ملاقات با بروس لینگن کاردار موقت سفارت آمریکا، مسئولین نظام اسلامی را «عوامل ارتجاعی که می خواهند زمان را هزار سال به عقب برگردانند»، توصیف می کند. وی می گوید: «بازرگان تنها کسی است که غیر عملی بودن برنامه ای که به وسیله عوامل مذهبی ارتجاعی پیشنهاد شده است را تشخیص می دهد؛ چرا که آنها می خواهند زمان را هزار سال به عقب برگردانند.»!30
مهندس بازرگان که در اثر حملات گوناگون برخی نیروهای انقلابی و نشریات مختلف به امیرانتظام، موقعیت او را در خطر می بیند؛ برای این که او را از آسیب این حملات در امان نگه دارد، وی را به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در کشورهای اسکاندیناوی، به اروپا اعزام می کند. امیرانتظام در استکهلم سوئد، با جورج کیو معاون پیشین پایگاه سیا در ایران، ملاقات می کند. طبق یک سند سرّی سازمان سیا به تاریخ 9 شهریور 1358، امیرانتظام در ملاقات با جورج کیو اظهار می دارد که وی در استکهلم فقط دو مأموریت دارد که اولی عبارت است از برقراری مجدد رابطه اطلاعاتی با سازمان سیا؛ زیرا دولت تهران احساس کرده که اگر درباره ترتیبات امر در خارج از تهران مذاکره شود، آسان تر است.31
اظهارات فوق نشان می دهد که مهندس بازرگان، از ترس برملا شدن ارتباط دولت موقت با سازمان سیا، ترجیح داده که ادامه ارتباط با سیا را در خارج از کشور دنبال نماید.
امیرانتظام در همین ملاقات به جورج کیو می گوید: «آخوند ها در آینده نزدیک مشکل ایجاد خواهند کرد چون آنها با نفوذ بیگانگان در ایران سرسختانه مخالف هستند».32
معنای دیگر این حرف آن است که امیرانتظام و حامیانش، یعنی نهضت آزادی و دولت موقت، با نفوذ بیگانگان در ایران مخالفتی نداشته اند.
جورج کیو نیز در گزارشی که از این ملاقات برای ستاد سازمان سیا ارسال می کند، می گوید که امیرانتظام همان فردی است که از اوایل دهه 1960 میلادی (دهه1340 شمسی ) با او ارتباط داشته است.33 بهترین سند مبنی بر ارتباط امیرانتظام با سازمان سیا از دهه 1340 می باشد.
امیرانتظام پیش از خروج از ایران، به آمریکایی ها گفته بود که مایل است با آنها در خارج از کشور دیدار کرده، اطلاعات داخل کشور را در اختیار آنان قرار دهد. در این رابطه، در یک نامه سرّی سایروس ونس وزیر امور خارجه آمریکا، خطاب به سفارت آمریکا در سوئد، به تاریخ 9 مرداد 1358، چنین آمده: «امیرانتظام پیش از آن که ایران را به قصد مأموریت جدیدش به عنوان سفیر در استکهلم ترک نماید، به مأمور ما گفت که مایل است با کارمندان دولت آمریکا در خارج از ایران گفت و گو نماید. .. او متذکر گردیده که مایل است وقایع ایران را پس از رسیدن به استکهلم، تحلیل نماید. .. اگر سفیر موافق باشد، ما آماده هستیم که کارمند سیاسی سابق تهران، جان استمپل را برای ملاقات اعزام کنیم».34
طبق یک گزارش سرّی وزیر امور خارجه آمریکا به تاریخ 18 مرداد 1358، امیرانتظام در ملاقات با استمپل، موارد زیر را اظهار می دارد: «الف ـ عادی سازی روابط با آمریکا، باید به آهستگی پیش رود تا سوء ظن کسانی را که نظر خوبی نسبت به آمریکا ندارند، برنیانگیزد. ب ـ در مورد ارتباط با دولت موقت، احتمالاً بهترین شیوه، حفظ تماس با خود نخست وزیر در هر 15 الی 20 روز یک بار می باشد».35
همچنین در نامه دیگر وزیر امور خارجه آمریکا خطاب به سفارت آمریکا در تهران، در مورد تبادل اطلاعات دولت موقت با سازمان سیا، چنین آمده است: «سازمان سیا از کاردار آمریکا در استکهلم می خواهد که به امیرانتظام اطلاع دهد که ما حاضریم تبادل اطلاعات بعد از دهم سپتامبر ( 19 شهریور ) انجام شود. کاردار از امیرانتظام خواهد خواست که با یزدی تماس بگیرد و یزدی با شما تاریخ دقیق تبادل اطلاعات را تعیین کند. هدف ما از انجام این روش این است که اطمینان حاصل شود که یزدی و امیرانتظام در مواضع شان نسبت به این ملاقات ها هماهنگی کامل دارند. .. امکان دارد که جورج کیو [مأمور سیا] برای گفتگوهای بیشتر با امیرانتظام، سفر دیگری به استکهلم بنماید».36
سند فوق نیز به خوبی حکایت از آن دارد که هم ابراهیم یزدی و هم عباس امیرانتظام، در جریان تبادل اطلاعات با سازمان سیا، کاملاً با هم هماهنگ بوده اند.
خود امیرانتظام نیز در خاطراتش نقل می کند که در شهریور و مهر 58، چند دیدار با جورج کیو و جان استمپل در استکهلم داشته است.37
سرانجام پس از سقوط دولت موقت، امیرانتظام به کشور احضار و توسط دادگاه انقلاب اسلامی محاکمه و محکوم شد. حجت الاسلام رهبرپور، رئیس دادگاه های انقلاب اسلامی، طی مصاحبه ای در آبان 1374 در این رابطه می گوید: «جرم عباس امیرانتظام به هیچ عنوان سیاسی و عقیدتی نبوده، بلکه وی به اتهام جاسوسی به نفع بیگانه و فراری دادن عوامل مخالف نظام و سرسپردگان طاغوت به خارج از کشور، در سال 59 و 60 محاکمه و به حبس ابد محکوم شده است. .. او اشیاء و عتیقه جات تاریخی و گران قیمت این کشور را نیز از طریق پاویون دولت از فرودگاه خارج کرده است. .. امیرانتظام در جلسه دادگاه اعتراف کرده بود که در نظر داشته است هر روز یک هزار نفر از مخالفان نظام را از کشور خارج کند».38
اما محکومیت در دادگاه و زندانی شدن نیز باعث نشد که امیرانتظام دست از گرایشات آمریکایی و صهیونیستی خود بردارد. وی در سال 1377 که به طور موقت از زندان آزاد شده بود، در مصاحبه با روزنامه دوم خردادی جامعه اظهار می دارد: «ما یک دولت کوچک هستیم و حق نداریم با آمریکا به دلیل این که استعمارگر است، قطع رابطه کنیم».39
وی در بخش دیگری از این مصاحبه، از نبودن رابطه با اسرائیل نیز چنین اظهار ناراحتی می کند: «چه دلیلی دارد که با اسرائیل رابطه نداشته باشیم؟»40
لازم به توضیح است که پس از محکومیت امیرانتظام، مجامع ضد انقلاب و صهیونیستی از او حمایت کردند. چنانچه بنیاد کرایسکی که یک یهودی صهیونیست اتریشی آن را پایه ریزی نموده بود، جایزه اول خود را به او اعطاء کرد.41
با توجه به همه اسناد و مدارک و شواهد و قرائن فوق، اما هاشمی رفسنجانی باز هم در ماهیت جاسوسی امیرانتظام تشکیک کرده بود!
ادامه دارد....
پی نوشت ها
1- مهدی بازرگان. « انقلاب ایران در دو حرکت «. تهران: مؤلف، 1363. ص 104
2- اکبر هاشمی رفسنجانی. « عبور از بحران «. به اهتمام یاسر هاشمی. تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، 1378. ص 316 – 315
3- محمد صرفی. « جریان لیبرال و انقلاب اسلامی؛ از نفاق تا عناد «. روزنامه کیهان. 18 بهمن 1388
4- غلامعلی صفاریان. و فرامرز معتمد دزفولی. «سقوط دولت بازرگان». تهران: قصیده سرا، 1382. ص 139
5- سعید برزین. « زندگینامه سیاسی مهندس مهدی بازرگان «. تهران: نشر مرکز، 1374. ص 390 هم چنین رک. به: داود علی بابائی. « بیست و پنج سال در ایران چه گذشت؟ (از بازرگان تا خاتمی). جلد دوم، از بنی صدر تا شورای موقت ریاست جمهوری «. تهران: امید فردا، 1382. ص 225
6- « 30 خرداد 60؛ این است و جز این نیست!» دوماهنامه چشم انداز ایران. شهریور و مهر 1388. ص 88
7- فضل الله محلاتی. «خاطرات و مبارزات شهید محلاتی». تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376. ص 127
8- حسن یوسفی اشکوری. «در تکاپوی آزادی. قسمت دوم». تهران: قلم، 1379. ص 518
9- مهدی بازرگان. انقلاب ایران در دو حرکت. ص 104
10- مهدی بازرگان. انقلاب ایران در دو حرکت. ص 159
11- صحیفه امام. جلد 20. ص 481
12- روزنامه جمهوری اسلامی. 21 آبان 1362
13- اکبر هاشمی رفسنجانی. انقلاب و پیروزی. ص 399
14 - دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان. « نیمه پنهان، سیمای کارگزاران فرهنگ و سیاست. جلد پنجم «. تهران: کیهان، 1383. ص 68
15- همان. به نقل از نشریه شهید. مورخ 4 تیر 1358
16- همان. به نقل از روزنامه فرمان. مورخ 6 اردیبهشت 1360
17- احمد صادقی اردستانی. « زندگینامه حجت الاسلام شهید محمد منتظری «. قم: نشر محمد، 1361. ص 327
18- عباس امیر انتظام. « آن سوی اتهام. جلد دوم. محاکمه و دفاعیات عباس امیر انتظام در دادگاه انقلاب «. تهران: نشر نی، 1381. ص 21
19- نیمه پنهان. جلد پنجم. ص 80
20- دانشجویان مسلمان پیرو خط امام. خط میانه (6). تهران: مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی، 1365. ص 1
21- آن سوی اتهام. جلد دوم. پیشین، ص 281
22- دوهفته نامه عصر ما. 21 بهمن 1377
23- همان. ص 74
24- عباس امیر انتظام. آن سوی اتهام. جلد 1. ص 18
25- دانشجویان مسلمان پیرو خط امام. « اسناد لانه جاسوسی آمریکا. کتاب اول «. تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386. ص 515 ـ 509
26- همان. ص 522
27- همان. ص 527
28- همان. ص 532
29- داود علی بابائی. « بیست و پنج سال در ایران چه گذشت؟ جلد دوم. ص 99
30- دانشجویان مسلمان پیرو خط امام. « اسناد لانه جاسوسی آمریکا. خط میانه (4) «. تهران: مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی، بی تا. ص 75
31- اسناد لانه جاسوسی آمریکا. کتاب اول. ص 536
32- اسناد لانه جاسوسی آمریکا. خط میانه (6). ص 9
33- همان. ص 12
34- همان. ص 5
35- اسناد لانه جاسوسی آمریکا. کتاب اول. ص 541
36- همان. ص 548
37- همان. ص 551
38- عباس امیر انتظام. "آن سوی اتهام. جلد اول. شهریور 57 تا خرداد 60 ". تهران: نشر نی، 1381. ص 46 ـ 45 همچنین رک. به: محمد حسن روزی طلب. صخره سخت. ص 840
39- همان. ص 9
40- سید ابراهیم نبوی. « آزاد یا زندانی؟ امیرانتظام می پرسد «. روزنامه جامعه. 9 اردیبهشت 1377
41- مؤسسه فرهنگی قدر ولایت. « نقش روشنفکران وابسته در تهاجم فرهنگی غرب. جلد 8. مهندس مهدی بازرگان «. تهران: مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، 1380. ص 391