به گزارش عدالت خواهان گلستان " روزی روزگاری روستاییان برای امرار معاش، زمین های بایر زیادی را آباد کرده و در آن مشغول کشاورزی شدند و سال های سال خرج و مخارج خود را از راه آن تامین می کردند.
همه این زمین ها جزء ارازی ملی بودند و در برخی نقاط جزء مناطق ابتدایی جنگل.
چند سال قبل، در دولت اصلاحات زمین های زیادی را در قسمت شرقی روستای بالاجاده کردکوی از این مردم رنج کشیده و کشاورز روستایی گرفته شد در حالی که همان زمین های اندک تنها دارائی برخی ها بود.
زمینی که روزی بلااستفاده و بایر در حاشیه های شرقی بالاجاده افتاده بود دستانی از جنس تلاش آن را زیر و رو کرد و خدا هم مزدش را باروری قرار داد.
اما دولت وقت که به هر وضعی می خواست شهرک های صنعتی را در دوره خود افزیش دهد زمین ها را تصاحب کرد و به همراه اعطای وام های کلان به سرمایه داران فروخت تا سهم تولید به اصلاح زیاد شود.
پیر مردی قلم و کاغذ به دست را در کوچه های بالاجاده دیدم که به هر کسی برمی خورد طلب امضا می کرد تا دارائی شاید ۸۰ ساله اش را حفظ کند.
ابتدای زمین های کشاورزی تاقبن روستای بالاجاده زمین نسبتا کوچکی داشت و حدود ۴ سال پیش ۸۰ درصد زمین همسایه خود را که قبل از انقلاب آباد شده بود نیز خرید تا پس از ۸۰ سال زندگی زمین کشاورزی بزرگتری داشته باشد و حالا منابع طبیعی ای پیدا شده که در حفاظت و حراست از دارائی ها و ارازی ملی سینه سپر کرده و قصد تصاحب کل زمین های پیر مرد را دارد.
پیر مرد استشهاد محلی جمع می کند تا ثابت کند سال هاست که روی این زمین کار کرده و زحمت کشیده است در حالی که نمی داند برای صاحب زمین شدن باید پولدار بود نه کشاورز، برای صاحب زمین شدن باید گردنی داشت به تنومندی و سختی درختان ملیج و ممرز تا خیلی بالا تر از زمین همین پیر مرد و ابتدای جنگل، هزاران متر زمین را به چند برابر قیمت خرید و بدون اعتنا به حق مردم و حرف مردم و بدون اعتنا به حفظ منابع طبیعی مرغ داری زد.
پیر مرد نمی داند که خون برخی ها رنگین تر است؛ پیر مرد نمی داند که وقتی از هلی کش (یکی از قسمت های کوهستانی منطقه) به بالاجاده و کل این منطقه نگاه می اندازی مرغ داری این مرد است که ابتدا در ارتفاع به آن بلندی خود نمایی می کند زیرا قانون حراست از منابع ملی برای او وجود ندارد.
نه تنها پیر مرد، بلکه شاید هیچ کس نمی داند که اگر اهل استانداری باشی می توانی بیایی چسبیده به جنگل زمین کشاورزی را تغییر کاربری بدهی و باغ بزنی و شاید بتوانی هوس کنی و ویلا هم بسازی.
پیر مرد! کجا زندگی می کنی که قانون جنگل این مملکت را نمی دانی؟!
کجا زندگی می کنی که نمی دانی این جا دین و دیانت قانون نیست، بازیچه است؟!
چطور نمی دانی که زحمت چندین ساله تو در برابر پول و رابطه آقا زاده ها و بنز و لکسوس نشینان پشیزی نمی ارزد؟!
تو باید کوچه به کوچه، خانه به خانه بالاجاده را گز کنی تا به زورِ استشهاد محلی، زمینت را شاید حفظ کنی اما او کافیست برای حفظ سرمایه اش پنج دقیقه وقت بگذارد و یک تماس تلفنی داشته باشد.
پیر مرد! توقع نداشته باش در مملکتی که یک سکه می دهند و دو سکه پس می گیرند و می گویند ربا نیست، بهره بانکیست گوش کسی به این حرف ها بدهکار باشد چون حسین(ع) به یزیدیان گفت: ” ملئت بطونهم من الحرام …” و وقتی شکم از حرام این بهره های بانکی پر شد فاتحه حرف حق خواندست.رادکانا: آوینی جوان
” و أنَّ إلی رَبِّکَ المُنتَهَی”