به گزارش پایگاه عدالت خواهان"آیا این اتفاقی است؟ تولد دوباره یک جریان در بطن شرایطی مشابه! طبرزدی هم درست در سالهای حکمرانی کارگزارانیها متولد شد. یک انقلابی تمامعیار که روزگاری در "پیام دانشجو"، داد عدالتخواهی سر میدهد، تیتر میزند:«گرانی، فقر، تجمل و اشرافیت، انحراف از مسیر انقلاب»، زندگی گلخاتون را با کاخهای لواسان مقایسه میکند و مینویسد:«دهن کجی به آرمانهای انقلاب»، منتقد سیاستهای توسعه است و ضدهاشمی اما در نهایت در ماجرای معروف اختلاس 123 میلیاردی چون حکم دادگاه را فهم نمیکند، از همان ولیفقیهی که پیشتر با لقب "امام" از او یاد میکرد، میبُرَد و در مقابل قرار میگیرد.
به گزارش رجانیوز اینها جملات طبرزدی است که با نفوذ در بانک صادرات توانسته بود از طریق نشریه پیام دانشجو اولین اختلاس جمهوری اسلامی را افشا کند:«اعتراض به اختلاس 123 میلیاردی و برخورد ناصحیح حاکمین با این اقدام ما و اعتراض به تبعیض در بین حاکمان و اعتراض به دولت و شخص رفسنجانی و تلاش حکومت برای ساکت کردن ما با روشهای بسیار ناصواب موجب بزرگتر شدن روزنهی دید ما به روشنایی شد. ابعاد افشاگرایانه و اعتراضی پیام دانشجو اما متوقف نشد و بهویژه با افشای اختلاس تاریخی 123 میلیارد تومانی که توسط باند فاضل خداداد-رفیق دوستها صورت گرفت، نشان دادیم که فساد مالی-اداری- سیاسی، تمام تار و پود حکومت در همه ی سطوح را در برگرفته است.»
چقدر تکرارهای تاریخ عجیب است! بگذارید اما کمی به پایان تلخ داستان برویم. آنجا که خط انتقاد از اشرافیت کارگزارانی که اولین بار از سوی رهبرانقلاب کلید خورد، با بیبصیرتی عدهای خودبسنده در مسیری مقابل قرار میگیرد و بسترساز وقوع دوم خرداد و ظهور جریانی برانداز میشود.
امروز رفیقدوست در کتاب خاطراتش به تفصیل در مصاحبهای چالشی در باب 123 میلیارد سخن گفته. گذشتِ زمان خیلی مسائل را آشکار میکند. در آن مقطع اما عدم فهم همین یک حکم کافی بود تا جمعی از جوانان سوپرانقلابی پس از تشکیک در تمامی باورها و تلقیهای گذشته به خود بقبولانند که انگار از همان اول بازی خوردهاند؛ هاشمی و خامنهای دستشان در یک کاسه است! تلقیای که امروزیاش طی این سالها نخستین بار بعد از ماجرای برجام کلید خورد؛ آنگونه که حتی سعید زیباکلام هم با تمام ادعاهایش نتواند صحنه را تحلیل کند.
یک تفاوت البته اینبار هست. برخی چون پروندهشان به جریان افتاده، پشت انتقاد از قوه عدلیه سنگر گرفتهاند و میکوشند از جوانان برای خود سپر انسانی درست کنند. اینان که خود روزی عدالتخواهان را در نشستهایشان راه هم نمیدادند تا مبادا موی دماغ شوند، این بار برای ما عدالتخواه شدهاند و البته حاضر هم نیستند سهم خود را در به وجود آمدن وضع موجود پذیرا باشند.
بگذریم؛ طبرزدی هم منتقد همه کشور شده بود؛ به خیالش به انتقادهای بنیادیتری دست یافته و چشمش باز شده بود. فکر میکرد تازه عاقل شده! دیگر نیاز به ولیّ نداشت. خودش ولیّ خودش شده بود! عقل را که نباید تعطیل کرد! هر کس از راه رسید میتواند خودش یک بساط انقلابیگری راه بیاندازد و اصولش را هم خودش بنویسد! من خودم میفهمم! انتقادهایش که روزی مصلحانه بود، اینبار سمت و سوی خصمانه گرفت. اما چه کسی بود که نداند این دعواهای زن و شوهری علت اصلیاش چیز دیگری است!
طبرزدی:«من برای اولین بار، جهت نقد خود را، به سمت دستگاه رهبری بردم و اعلام کردم که که رکن اصلی جامعه، نهادهای مدنی به ویژه مطبوعات هستند و مشروعیت نهادهای حکومتی به رأی مردم است و هیچ نهاد فراقانونی وجود ندارد. این به منزلهی تغییر اندیشهی ما در بارهی حکومت از یگ دیدگاه ایدئولوژیکی و امت و امامتی به سوی یک دیدگاه سکولار یا عرفی بود.»
ظاهراً همچنان پایان داستان دلچسبتر است. آن بیبصیرتی از آنجا به دوم خرداد انجامید که با بیبصیرتی دیگری تکمیل شد. کسانی که هنوز انقلابی بودند به جای آنکه نقش فعال خود را ایفا کنند، افتادند دنبال چک و چانه زدن با 4 نفر آدم که اصلاً مسئلهشان مثل دعواهای زن و شوهری بر سر چیزی دیگر بود. بیبصیرتی را باید با ترسیم صحیح صحنه و اولویتهایش پاسخ گفت نه با بیبصیرتی دیگری که اسباب تاخت و تاز دوبارهی آن 4 نفر شود! صحنه را درست تبیین کنید؛ اینها خود به خود موضوعیتش را از دست میدهد..»
به آغاز برگردیم! همان زمان که روحانی بر مسند نشست، قوچانی بر اصلاحطلبان و تئوریسینشان شورید که راهحل، حاکمیت دوگانه نبود؛ اشتباه رفتید. میتوان در پوشش حکومت و با پشتوانه رهبری و اصولگرایان اقدام کرد، از حساسیتزاییهای کاذب کاست و اجازه داد اگر تیغ و پیکانی هست، طرف حاکمیت نشانه رود. وقتی همه چیز در صحنه نبرد روشن باشد، مشکلی نیست. مشکل آنجاست که حتی قم هم سرگردان شود! سکولاریزه کردن جامعه از بستر نورمالیزاسیون میگذرد و مسئولیت این مقدمهچینی با حاکمیت است. حساسیتها را کم کنید؛ بگذارید معادله در جای دیگری شکل بگیرد.