به گزارش پایگاه عدالت خواهان"، بحران سوریه که از سال 2011 شروع شد، آزمون خوبی برای سنجش بسیاری از شاخص ها و ارزش ها در درون ایران بود. در همان ابتدای کار و با شروع اعتراضات در سوریه، طیفی از روشنفکران و اصلاح طلبان عنان از دست داده و «رژیم دیکتاتوری خاندان اسد» را لعن و نفرین کردند. اما این پایان کار نبود و انتقادات نسبت به سیاست های جمهوری اسلامی در حمایت از بشار اسد بالا گرفت و در رسانه ها، میتینگ ها و کنفرانس ها، اصلاح طلبان حمایت ایران از حکومت اسد را کاری عبث و زیان بار می دانستند که کشور را در مقابل آرمان های دموکراسی خواهانه مردم سوریه قرار خواهد داد.
اما چند صباحی نگذشته بود که خنجرها از پشت نقاب شعارهای دموکراسی و حقوق بشری، بیرون زد و سوریه را وارد یکی از حساس ترین و سرنوشت سازترین دوران خود ساخت. دوران خونینی که دهها هزار نفر از مردم سوریه کشته شده اند و صدها هزار دیگر نیز، آواره و بی خانمان گشتند. درست چند ماه پس از انتقادات و نیش و کنایه های فعالین سیاسی و روشنفکران وطنی نسبت به پشتیبانی تهران از دمشق، جولان گروه های تروریست به صورت منسجم و هماهنگ در سراسر سوریه به نمایش در آمد. تروریست هایی که در قد و قامت پدرخوانده های القاعده ای خود بودند اما در افراط در جنایت روی آنها را سفید کردند.
تصاویر و فیلم های جنایات وحشیانه و غیرقابل توصیف تروریست های تکفیری و سلفی در سوریه و عراق، وحشت را در جهان به دنبال داشت. قابل تصور نبود که در قرن کنونی، کسانی ظهور کنند که انسان ها را به صورت گله ای و در کمال آرامش، گردن بزنند، به آتش بکشند و انواع و اقسام روش های کشتن را بر روی آنها پیاده سازند. دیگر جای کتمان و لاپوشانی نبود، این تصاویر گویای واقعیتی بود که بسیاری از اصلاح طلبان و روشنفکران با رویکرد ساده انگارانه نادیده گرفته بودند و از توانایی پیشبینی و حتی تحلیل آن را نیز نداشتند.
جمهوری اسلامی ایران در ماجرای بحران سوریه و عراق، در سال 2011 در بهترین موضع قرار گرفته بود. ایران در همان ابتدای کار تکلیف خود را روشن ساخت و می توان گفت این تکلیف با توجه به قراردادها و تعریفی که از راهبردهای دفاعی و نظامی خود دارد، قابل فهم بود. تهران، سوریه را به عنوان یکی از کشورهای عضو محور مقاومت می شناسد که ائتلافی از کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای قصد خارج کردن آن از محور مقاومت و متلاشی ساختنش را داشتند و دارند. درست است که بشار اسد در بازه زمانی که در اختیار داشت می توانست با روند اصلاحات تدریجی، اوضاع بهتری را برای کشورش رقم بزند تا نارضایتی ها بالا نگیرد اما حجم آتشی که در سوریه شعله ور شد، خیلی بیشتر از آن چیزی بود که قصدی برای دموکراسی، حقوق بشر یا تقسیم قدرت بتوان برای آن متصور شد.
از حدود 5 سالی که از بحران سوریه می گذرد، هیچ یک از راه حل های سیاسی و دیپلماتیک ثمربخش نبوده اند و تمامی واقعیت ها بر روی زمین رقم می خورند. روسیه که در ابتدای کار به حمایت های سیاسی و ارسال تسلیحات قناعت می کرد به واسطه ایران مستقیم وارد کارزار بحران سوریه شد و هواپیماها، جنگنده ها و بخشی از نیروی نظامی این کشور در سوریه فعال شدند. ورود روسیه باعث تغییر موازنه قوای جنگی در میدان های نبرد با گروه های مختلف تروریست و مخالف مسلح در سوریه شد و پیشروی ارتش سوریه و نیروهای مقاومت تندتر از قبل گشت.
در این میان یکی از مهمترین رویدادهای بحران سوریه، نزدیکی بیش از پیش تهران و موسکو در حوزه همکاری های نظامی بود. همکاری که به حضور جنگنده های سوخوی روسی در پایگاه هوایی نوژه ختم شد که این جنگنده ها با استفاده از امکانات این پایگاه، قادر بودند با سرعت بیشتری مواضع تروریست ها در سوریه را مورد هدف قرار دهند. تاکنون جزئیات این همکاری و پرواز جنگنده های روسی از همدان به سمت سوریه مشخص نشده اما آنچه حائز اهمیت است، عزم دو کشور روسیه و ایران برای تحمیل ضربات سنگین تر بر تروریست ها و به پایان رساندن هر چه زودتر جنگ داخلی و هزینه بر سوریه است. با توجه به برخی از قوانین و اختیارات، شورای عالی امنیت ملی کشور توان تصمیم گیری در زمینه حضور جنگنده های روسی در خاک ایران را داشته است.
این همکاری به همین جا ختم نشد و با رسانه ای شدن آن، بار دیگر همنوایی مرموزی میان طیفی های خاصی در ایران و جریان رسانه ای و سیاسی حاکم بر جهان رقم خورد. استفاده روسیه و آن هم به صورت محدود از پایگاه هوایی نوژه در همدان، واکنش اصلاح طلبان و جریان های حامی دولت یازدهم را در پی داشت. این جریان ها، اجازه حضور یافتن جنگندهای روسی در خاک ایران را برخلاف استقلال، قانون اساسی و تمامیت ارضی کشور دانسته و آن را محکوم کردند. در این بین، همزمان تصاویری از بمباران حلب و کودکان زیر آوار مانده نیز در سطح گسترده ای منتشر شد و آن را نتیجه بمباران جنگنده هایی دانستند که از همدان به سمت حلب حرکت کرده اند. یکی از تصاویری که برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی جهان به صورت کاملا هوشمندانه منتشر شد، پسر بچه ای به نام عمران بود که از زیر آوار زنده بیرون کشیده شده بود و در چشمانش خشم زیادی پنهان بود. استفاده گزینشی از تصاویر کودکان جنگ از سوی رسانه ها، خود ظلم دیگری به این کودکان است که فریاد مظلومیت آنها، با سواستفاده همراه می شود.
به هر حال بار دیگر، سوژه ای در بحران سوریه پیدا شد تا اصلاح طلبان و برخی از فعالین سیاسی در کنار رسانه های خود، سیاست های جمهوری اسلامی را در حوزه مبارزه با تروریسم در سوریه زیر سوال ببرند و با کنایه دستگاه های نظامی و امنیتی کشور را مسئول خدشه دار کردن استقلال کشور با توجه به اجازه استفاده از پایگاه نوژه توسط جنگنده های روسی بدانند. هرچند واقعیت همکاری نظامی ایران و روسیه در مبارزه با گروه های تروریستی در بحران سوریه روش است، اما این جریان های خاص در کشور، همان اشتباه و عجله در تجزیه و تحلیل را در این مورد به کار بردند که در ابتدای بحران سوریه، به مخالفت با حمایت ایران از اسد می پرداختند. دیگر بر کسی پنهان نیست، حضور مستقیم ایران در خط مقدم نبرد با گروه های خطرناک تروریستی تکفیری در سوریه و عراق، ضامن امنیت پایدار کشور شده و تهران از تمامی ظرفیت های خود برای حفظ امنیت و ممانعت از ورود موج تروریسم تکفیری بهره می برد.
در حالیکه ایران و برخی از کشورهای هم پیمان در بحران سوریه، به دنبال پایان دادن به این بحران هستند و همکاری آنها در سطح بالای قرار گرفته اما در طرف مقابل متحدین و مدافعین گروه های تروریستی و مخالفان مسلح نیز، تمام توان خود را به کار بسته اند تا مانع تفوق ارتش سوریه و نیروهای مقاومت در جبهه نبرد و در نهایت پایان جنگ داخلی شوند. با وجود مشخص بودن خطر تروریسم در منطقه و مخاطراتی که ایران را در شرق و غرب تهدید می کنند، جریان های روشنفکری و به ویژه اصلاح طلبانی که خود را به خواب زده اند، با کنار زدن واقعیت ها، آب در آسیاب کسانی می ریزند که با ترور و حمایت از موج تروریسم تکفیری، بحران سوریه را به اینجا کشانده اند.