به گزارش پایگاه عدالت خواهان گلستان"این یادداشت، ضمن مرور شواهد و قرائنی دال بر «ارزشمندی بیشتر آراء و اندیشه های رهبری در قیاس با نظرات دیگران» به طرح این پرسش پرداختیم که چرا برخی نخبگان با وجود اقرار به وجود این «اختلاف سطح ارزشی» میان آراء و نظرات رهبری و دیگر نظرات، بر ابراز «علنی» مخالفتهای نظری خود با ایشان اصرار و اهتمام میورزند؟ در حقیقت بر آن بودیم و هستیم که علل و عوامل و احتمالا دلایل این رفتار را مختصرا بررسی نماییم و در این میانه نقبی نیز بر «انگیزه» ها و «پیش فرض» های ذهنی احتمالی منتج به این رفتار بزنیم و البته قدری نیز درباره ی برخی «اهداف» احتمالی و «روش» های مورد استفاده در این فرایند آسیب زا و بی فایده سخن بگوییم.
در همین راستا و به عنوان مطالعه ی موردی، نیم نگاهی نیز به یکی از مصادیق اخیر، یعنی اظهارنظر علنی و رسانه ای آقای دکتر علی مطهری نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی پیرامون حصر خانگی سران فتنه سال 1388 و به ویژه ابراز عقیده ی ایشان پیرامون «ظالمانه بودن» این عمل داریم و از جمله بررسی میکنیم که چرا ایشان، خصوصا وقتی که خبر دارند، نظرشان در مورد داستان حصر با مصلحت-دید کلان رهبر انقلاب مغایر است، بر «ابراز علنیِ مخالفت نظری خود با رهبر انقلاب در این مورد» اصرار میورزند.
آنچه در پی می آید، شرح مختصر دو نکته ی دیگر در ادامه ی بررسی انگیزه های محتمل در بروز این دست رفتارهای نسبتا نوظهور و بدیع است.
4- اراده ی تحمیلگری، یک تیر با دو نشان!
تحمیلگری رویه ای است با نتایج زیانبار و مصادیق تاریخی بسیار تلخ، از جمله نوع شمشیرمحور و کاملا فیزیکی آن در داستان آشنای بازگشت و عقب نشینی اندوهبار مالک اشتر نخعی سردار رشید سپاه امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع) در جنگ صفین، آنهم وقتی تا خیمه ی معاویه چند قدم بیشتر فاصله نداشت!
او همراه یارانش، یکى از حمله هاى کم نظیر صِفّین را سامان داد و در صبحگاه روز جمعه، به خیمه معاویه رسید و در حالى که تنها یک گام تا پیروزى نهایى فاصله داشت تا آتش فتنه بنى امیه را خاموش کند؛ اشعث و خوارج، توطئه چیدند و امام(علیه السلام) را ناچار کردند که مالک را بازگردانَد؛ و مالک، براى آن که به مولایش آزارى نرسد، با قلبى لبریز از غم، از خیمه معاویه دور شد.(1)
در این رویه ی پرضرر و نامیمون، عده ای که عموما از نخبگان سیاسی و فکری جامعه اند، به شیوه های گوناگون تلاش میکنند که فرایند مفید و حیاتی «به تصمیم رسیدن مقام ولایت» را با تغییری به ظاهر کوچک اما بسیار مهم تبدیل کنند به فرایند مضر و خطرناک «به تصمیم رساندن مقام ولایت».
از نکات شایان توجه این است که در جریان بکارگیری این روش ناجوانمردانه، جایگاه ولی فقیه در اتخاذ تصمیم های مهم ظاهرا محترم شمرده میشود و شاید این قسمتِ داستان حتی آنرا اندوهبارتر هم میکند. چیزی که خلق خدا مشاهده میکنند این است که مانند همیشه، مقام ولایت وارد صحنه های حساس و مهم میشوند و با اتخاذ و اعلام تصمیم های فیصله بخش خود قائله ها را ختم میکنند. از این منظر، همه خدایشان را شاکرند که همچنان رهبری اقتدار کامل دارند و امرشان مطاع است و فیصله بخش...
حال آنکه چنانچه تحمیلگری رخ داده باشد، مقام ولایت امر به تصمیمی که اعلام کرده اند «نرسیده اند» بلکه ایشان را به آن تصمیم «رسانده اند». فرق ظریف و مهم این دو معنا که حتی این شیوه را با یکی از استراتژیک ترین برنامه های استکبار جهانی برای مواجهه با نظام جمهوری اسلامی یعنی راهبرد تغییر رفتار(2) مرتبط میکند، این گمان را به ذهن متبادر میکند که اگر نخبگان سیاسی در بکار بردن شیوه های منتج به «به تصمیم رساندن مقام ولایت» چیره دستی و تبحّر پیدا کنند و بدون پرداخت هزینه، از این روشها بهره برداری های آزمایشگاهی و حتی واقعی کنند، آینده ی نظام جمهوری اسلامی به مخاطرات مهمی خواهد افتاد.
تحمیلگری روشهای گوناگون و متنوعی دارد. ایجاد اخلال در «تصویر بزرگ» رهبر جامعه از اوضاع با ارائه ی گزارشات و تحلیل های غیرمنصفانه و جهت دار، آمارهای نادرست یا ناقص و یکسویه، بیلان های کاری غیرواقعی به هدف بر هم زدن برآوردهای کیفی حساس، اشغال بدون صلاحیت سمت ها به هدف بر هم زدن نقشه ی نیازهای کلان حوزه ی نیروی انسانی، بزرگنمایی تهدیدها بیش از میزان واقعی خطرزایی، بزرگنمایی فرصتها بیش از مقدار واقعی آنها، فضاسازی غیرواقعی و مصنوعی رسانه ای، وارد کردن تکانه های مضر و جریان ساز به افکار عمومی، ایجاد ائتلاف های بی ریشه به هدف دادن علامتهای غلط در فضای سیاسی، سازماندهی انشعابات صوری به هدف بزرگنمایی شکافهای موجود میان نیروها، اعلام تنش زای کمبودهای غیرواقعی، ارائه نیازسنجی های مهندسی شده، و بسیاری شیوه های دیگر از این دست که شوربختانه عموما با مدیریت نخبگان سیاسی سامان داده میشوند.
موردی که از جهاتی مورد توجه بیشتر نگارنده است، «فضاسازی های رسانه ای» است. در تاثیر رسانه ها بر فرم افکار عمومی تردیدی نیست و هرچقدر این تاثیر به سبب گسترش کمی و کیفی رسانه ها بیشتر میشود، امکان تردید در این مورد منتفی تر میگردد. وقتی برخی نخبگان سیاسی، بعنوان پدیده ای نوظهور، بر «رسانه ای کردن کاملا غیرضروری اختلاف نظرهای خود با رهبری» اصرار میورزند، یکی از احتمالاتی که به ذهن متبادر میشود تمرکز برخی اراده ها بر تحمیلگری و همسویی تاسف آور عمدی یا سهوی و از سر ساده لوحی بعضی نخبگان سیاسی با این اراده هاست. و اینکه چه بسا عده ای بخواهند با طرح علنی این مخالفتها و بدنبال آن جریان سازی در افکار عمومی، برای تصمیم هوشمندانه ی ایشان دال بر «لزوم تداوم حصر خانگی تا تغییر رفتار سران فتنه و یا فرارسیدن زمان مناسب برای برگزاری دادگاه» هزینه های گوناگون ایجاد کنند و از این طریق، ایشان را برای «رفع حصر» یا «برگزاری دادگاه» در موقعی که مصلحت نمیدانند، «به تصمیم برسانند».
اما قصه ی "تحمیلگری دو نبش" یا همان یک تیر و دو نشان. در ابتدای شکل گیری فتنه ی 88، شاهد انتشار شایعه وار نظراتی بودیم که منهای واقعی یا واقع نما بودن شان، محتوای بسیار شایسته تاملی داشتند. یکی از مهمترین این نظرات که با انتساب به برخی نخبگان سیاسی در آن زمان پخش میشد این بود که «تظاهرات 25 خرداد 88 بر رهبر انقلاب تاثیر گذاشته است و ادامه یافتن این دست حرکتها، تصمیم ایشان به سود ابطال انتخابات را رقم خواهد زد».
ما به منبع این شایعه کاری نداریم اما نفس انتشار آن، وارد کردن تکانه ای رسانه ای بر افکار عمومی است که چیزی بسیار فرای هدف اولیه ی ابطال انتخابات را نصیب بدخواهان میکند: القای تاثیرپذیری رهبر انقلاب.
در حقیقت فرایند تحمیلگری دست کم میتواند به دو هدف عمده اجرایی شود:
یک) «به تصمیم رساندن» رهبری و کارگردانی اقدامات ایشان
دو) القاء «کنش پذیری» ایشان در افکار عمومی
با این وصف، ممکن است اصرار بر بیان علنی اختلافات نظری با رهبر انقلاب، علاوه ی بر قصد «به تصمیم رساندن» ایشان در موضوعی خاص که دقیقا همان تحمیلگری است، به هدف بهره مندی از اثر طبیعی و هولناک «به ثمر نشستن تحمیلگری» یعنی «اثبات امکان تاثیرگذاری بر تصمیمات ایشان» اتفاق بیفتد.
البته در اینکه این اراده های مفروض عملا بتوانند موثر واقع شوند شک جدی وجود دارد و دست کم رهبر فرزانه ی انقلاب در ماجرای اندوهناک تحمیلگری های برنامه ریزی شده ی سال 88 بخوبی اثبات کردند که تحت تاثیر فضاسازی ها خصوصا انواع رسانه ای آنها قرار نمیگیرند و دست بدخواهان را پیشاپیش میخوانند و در صورت لزوم رو میکنند.
از سوی دیگر، نگارنده عمیقا امیدوارست از طرح علنی و رسانه ای مخالفت های نظری با رهبر فرزانه ی انقلاب، چنین نیت های شوم و نابکارانه ای در میان نباشد. اما تا زمانی که دلیل یا وجه قابل قبول و قانع کننده ای برای این دست رفتارهای بی معنا و نوظهور در دست نیست، این قسم از انگیزه ها نیز قابل صرف نظر و نادیده انگاشتن نیستند.
چه خوب و نزدیک به خیر است که مرتکبان این رفتارهای بی منفعت و پرضرر در نظر داشته باشند که این دست عملکردهایشان ممکن است با عملکرد چه کسانی با چه نیاتی اشتباه گرفته شود و چه اندازه هزینه زا باشد.
5- قصد خدمت خائنانه به نقد و نقادی!
نقد صحیح، مانند آب مایه ی حیات جامعه است. نقد صحیح، نه از «ضعف»ها غافل میماند نه از «قوت» ها، نه حتی از «آنچه میشد باشد و نیست». نقد صحیح، از جمع بندی و معدل گیری و قضاوت و ارزش داوری نیز نمیگریزد و شامل همه ی آنهاست. نقد صحیح، سرزمینی است مملو از برآوردهای کامل و بیطرفانه، و جمع بندی های حاوی راهکار، که در جای جای آن نسیم باطراوت شفقت و دلسوزی میوزد و باران دل انگیز اخلاق و احترام میبارد. نقد صحیح، بدون هیچ تردیدی از اسباب نزدیکی دلهاست و بجای بی سر و سامان کردن ارتباطها، سامان بخش و مقوی آنهاست.
رهبر فرزانه ی انقلاب در شرح مختصری بر معنای نقد میفرمایند: «نقد، یعنی عیارسنجی؛ یعنی یک چیز خوب را آدم ببیند که خوب است، یک چیز بد را ببیند که بد است. اگر این شد، آن وقت نقاط خوب را که دید، با نقاط بد جمعبندی میکند، آنگاه از جمعبندی باید دید چه حاصل میشود».(3)
اینکه کسانی برای گسترش فضای نقد و نقادی صحیح در کشور دغدغه داشته باشند اسباب خرسندی فراوان است. اینکه عده ای دلنگران محروم ماندن جامعه از برکات بی انتهای رواج انتقاد سالم باشند مایه ی مسرت جدی است. قدر این گروه را بی شک باید دانست. اما اگر احیانا کسانی در کمال بی سلیقگی و گرفتاری در پراگماتیسم کور، گمان کنند که یکی از راههای باز کردن فضای نقد و بستن راههای فرار از نقدپذیری در اجتماع اسلامی «ابراز علنی و رسانه ای اختلاف نظرها با رهبری» است، جز تاسف چه واکنشی میتوان نشان داد؟
اگر کسانی در اعماق ذهن شان باور داشته باشند که برای «بسط و گسترش فرهنگ نقد» خدمتی خواهند کرد اگر علنا با نظرات رهبری اعلام مخالفت کنند و بدین ترتیب دیگر کسی جرات نکند خود را از نقد فراتر بداند، این چنین اعتقاد و باوری جز پشتگرمی منطقِ مخرب «هر هدفی، هر وسیله ای را توجیه میکند» از حمایت چه منطق و معیار دیگری میتواند بهره مند باشد؟ و اگر این «نتیجه گرایی منفی» نیست، خوب است معلوم شود که نتیجه گرایی منفی چیست؟!
آیا ما با این دست باورهای تاسف آور به دام پراگماتیسم منفی و کور نیفتاده ایم؟ آیا ما هدف های ولو نیک مان را به هر قیمت و وسیله ای میخواهیم؟
مضافا، برابر اصول عقلانیت عملی، یک عمل تنها زمانی واجد عقلانیت است که اهداف آن عمل «درخور» باشند. و «هدف درخور» هدفی است که «هزینه های رسیدن به آن، از سودی که از رسیدن به آن بدست می آید کمتر باشد».
هرگاه مجموعه ی خسارتهایی که برای رسیدن به هدفی متحمل میشویم بیش از مجموعه ی سودهایی باشد که از رسیدن به آن هدف عایدمان شده، رفتار ما عقلانیت عملی خود را از دست داده است.
با این توضیح، کسی که با این روش به گمان خود به نقد می پردازد، نه تنها به «بسط و گسترش فرهنگ نقد و نقادی» خدمت نمیکند، بلکه به آن خیانت میکند! چرا؟ چون با انتخاب روش بسیار پرهزینه و آسیب زای «علنی کردن اختلافات نظری با رهبر انقلاب» این هدف را به هدفی «غیر درخور» تبدیل میکند که هزینه های رسیدن به آن بسیار بیش از منافع رسیدن به آن است.
پانوشت ها
1- دانش نامه امیرالمؤمنین، محمد محمدی ری شهری، چاپ اوّل، جلد 6، صفحه 72
2- ...طیف دیگری وجود دارند که معتقدند به جای سرمایهگذاری بر تغییر ماهیت و سرشت جمهوری اسلامی باید بر روی تغییر رفتار آن سرمایهگذاری نمود. از نظر حامیان این رویکرد که در برخی تعابیر به عنوان «رویکرد تعامل گرایی» شناخته میشود، مداخله آمریکا با هدف براندازی میتواند دولت ایران را کاملاً تقویت کند!
ماهیت سناریوهای آمریکا در مواجهه با انقلاب اسلامی
3- رهبر فرزانه انقلاب در جلسه پرسش و پاسخ مدیران مسئول و سردبیران نشریات دانشجویی، 12 اسفند 1377