به گزارش پایگاه عدالت خواهان"اقدام شبکه مستند در پخش این سهگانه منجر به اعتراض مستمر رسانهها شد و دلسوزان حوزه سیاست و فرهنگ به عناصر مدیریتی سازمان کارت زرد نشان دادند. اما تجربه نشان داده اعتراض رسانهای نسبت به اشتباهات مستمر گردانندگان مجموعه صدا و سیما اگر هزاران بار تکرار شود، آب در دل مدیران میانی این سازمان تکان نخواهد خورد.
بهعنوان نمونه برنامه «بهعلاوه مستند» در این شبکه ظاهراً باید برنامهای تخصصی در معرفی آثار مستند باشد که با چاشنی تحلیل، پُلی گفتمانی در حدفاصل هنر و سیاست، معضلات و ناهنجاریهای اجتماعی و فرهنگی پدید آورد، اما آثار پخششده در این برنامه، سطح گفتمان کارشناسان و مباحث مطرحشده، نازل هستند و گفتمانی توأم با پخش مستندها و تحلیل مرتبط با آنها شکل نمیگیرد و بهصورت طبیعی یکی از کممخاطبترین برنامههای این شبکه محسوب میشود. در مجموعه برنامههای پخششده مجموعه «بهعلاوه مستند» تنها چند برنامه خاص آن هم بهلطف حضور چهرههای برجسته سیاسی و فرهنگی مورد توجه قرار گرفت.
«بهاضافه مستند» نمونه عقیم و سطح پایینی از برنامه «آپارات» شبکه «بیبیسیفارسی» است، با این تفاوت که مجری برنامه آپارات «بیبیسی فارسی» با پخش هر مستند یک بحث جنجالی علیه نظام خلق میکند و با ترکیب سینمایی ــ سیاسی کارشناسان مدعو، بحث معارضانهاش را در عمومیترین شکل ممکن ارائه میدهد، بهعوض اغلب آثاری که در بهاضافه مستند پخش میشود، ارزشی برای تماشا کردن ندارند و اغلب مهمانان نازلترین بحثهای ممکن را ارائه میدهند. بیشتر مستندهای پخششده در این برنامه، آثار مستندسازان گمنام و مبتدی است که مفرّی برای عرضه در یک شبکه تخصصی پیدا کردهاند. اگر اثر درخوری هم از این برنامه پخش شود، مهمانان نمیتوانند بحثی تخصصی در حوزه مرتبط مستند پخششده ارائه نمایند. این برنامه مخاطبی ندارد، چون الگوگرفته از یک برنامه مشابه در بیبیسی فارسی است و در چینش مهمانان نیز دقتی خاص دیده نمیشود.
شبکه مستند در راستای کپیکردن از شبکههای فارسیزبان گامهای بزرگی برداشته و اخیراً برنامه «تخته گاز» را با دوبله فارسی پخش میکند، برنامهای محصول شبکه جهانی «بیبیسی» که در ابتدا توسط «بیبیسی فارسی» دوبله و پخش شد و در ایران مخاطبانی پیدا کرد. چون «شبکه مستند» بهنوعی ادامهدهنده راه «بیبیسیفارسی» است اقدام به پخش این برنامه میکند. با اشاره به همین دو نمونه میتوان دریافت که این شبکه از حیث برنامهسازی ، مقلد مسیر «بیبیسی فارسی» است.
اگر اهداف کلان، از تعدد شبکههای تلویزیونی، پخش برنامههای تخصصی است، برنامه «تختهگاز» باید از شبکه نسیم پخش شود. از پخشهای غیرتخصصی این شبکه میتوان به دو مسابقه «خانه ما» و «فاز 6» اشاره کرد. شبکه مستند با مأموریتهای تعیینشدهاش متولی پخش مسابقه نیست و این مسابقات تلویزیونی باید از شبکه نسیم، طبق اهداف و مأموریتهای تعیینشده شبکه پخش شود.
برای یک شبکه تلویزیونی داخلی زیبنده نیست که مستندهای پرمخاطب را از شبکههای فارسیزبان ماهوارهای جستوجو کند و هر مستندی که شبکه «من و تو» پخش کرد و مخاطبی داشت، همان مجموعه یا برنامه خاص را پخش کند.
دمدستیترین نمونهای که میتوان اشاره کرد پخش «مستند بشر: داستانی درباره همه ما» است که در ایام نوروز از شبکه مستند پخش میشود. متأسفانه چندی قبل پخش این مجموعه از شبکه فارسیزبان من و تو به پایان رسیده و باز هم سندی دیگر در مقلد بودن این شبکه میتوان ارائه کرد.
شبکه مستند به نمونهبرداری از شبکههای فارسیزبان اکتفا نمیکند و از نظر گفتمانی، گفتمان شبکهای نظیر من و تو را دنبال میکند.
یکی از کارهای اساسی و زیربنایی شبکه «من و تو» احیای نوستالژی دوران پهلوی است. با تصاویر آرشیوی سرقتشده در مقطع زمانی 1388 تا 1392، این شبکه یک برنامه هفتگی را با عنوان «تونل زمان» پخش میکند، برنامهای که با استفاده از تصاویر آرشیوی تقطیعشده، تصویری آرمانی و متفاوت (اما جعلی) از دوران پهلویها ارائه میدهد. این شبکه مدرنیزاسیون را به پهلویها منتسب میکند، با تصاویر تقطیعشده تأکید فراوانی بر مردمی بودن محمدرضا پهلوی دارد و تصاویری از گذشته ایران را نشان میدهد که متولدان دهه هفتاد را میتواند بهراحتی فریب دهد. مخاطب با دیدن تصاویر آرشیوی تقطیعشده دوران قبل از انقلاب با فریبکاری گسترده شبکه من و تو، ایران قبل از انقلاب را با سوئیس اشتباه میگیرد.
این وارونهنمایی آرشیوی با تصاویر سرقتشده، به تطهیر خاندان پهلوی و وابستگان آن منجر میشود. اما «شبکه مستند» آنقدر به خودش زحمت نمیدهد که دست به چنین کاری بزند و خیلی سرراست و مستقیم با پخش سهگانه اشرف، علم و هویدا در ایام دهه فجر سال گذشته، همان گفتمان تطهیر پهلویها را ادامه میدهد. با پخش این سهگانه، بحثهای مفصلی در رسانهها بهراه افتاد و اعتراضهای فراوانی در فضای مجازی و رسانهها منتشر شد. اگر مخاطبانی با تاریخ پیش از انقلاب اسلامی آشنایی نداشته باشند با دیدن این سهگانه پیش خودشان تصور میکنند "هویدا چه مرد خدمتگزاری بوده، عَلم چه سیاستمدار صادق و باهوشی بوده و اشرف هیچ دخالتی در اشاعه مواد مخدر و کارتلهای فساد نداشته و خاندان پهلوی مناسبترین سران سیاسی تاریخ قبل از انقلاب 57 بودهاند."!
اقدام شبکه مستند در پخش این سهگانه منجر به اعتراض مستمر رسانهها شد و دلسوزان حوزه سیاست و فرهنگ به عناصر مدیریتی سازمان کارت زرد نشان دادند. اما تجربه نشان داده اعتراض رسانهای نسبت به اشتباهات مستمر گردانندگان مجموعه صدا و سیما اگر هزاران بار تکرار شود، آب در دل مدیران میانی این سازمان تکان نخواهد خورد.
علیرغم حجم گسترده انتقادات در مورد پخش سه مستند مذکور، اشتباه شبکه مستند با پخش نمونه دیگری، برای تطهیر دوران پهلویها تکرار میشود.
روز چهارم فروردین، شبکه مستند در راستای مأموریت تازهاش و نمایش خوشی و خرمی دوران پهلوی، در همافزایی گفتمانی با شبکه فارسیزبان «من و تو»، برای برانگیختن نوستالژی دوران طاغوت، اقدام به پخش مستندی با عنوان «خاطرات سینما» کرد، مستندی که بهصورت آشکارا چنان سینمای قبل از انقلاب را خاطرهانگیز تصویر میکند که مخاطب تصور میکند آنچه امروز در سینماها ارائه میشود، سینما نیست. مستند در ابتدا به گفتگو با هنروران سینما میرود، افرادی که با دیدن چهرههای منتسب به جریان فیلمفارسی، مشتاق سینما شدند و آنان در این مستند چنان از فروزان، بهروز وثوقی و نصرتالله وحدت سخنان بر زبان میآورند که گویی اگر اینان نبودند سینمایی شکل نمیگرفت و سینمای ایران هویتی نداشت.
نکته مهم این است که سینمای فارسی با همه قهرمانانش توسط جریان روشنفکری، فرزند نامشروع دوران پهلوی محسوب میشود و مخالفت با چنین سینمایی از بدنه روشنفکری قبل از انقلاب آغاز شد و تا سالهای متمادی پس از انقلاب، این مجموعه مخالفتها ادامه داشت. مستند خاطرات سینما با شگردهای نمایشی خاصی نسبت به سینمای فارسی قبل از انقلاب و قهرمانانش و علاقهمندانش در قالب هنروران حس میآفریند و پس از پرداختن توصیفات خاطرهانگیزی از خیابان ارباب جمشید و منوچهری، با شور و هیجان چندبرابر به توصیف فضای لالهزار قبل از انقلاب میپردازد. لالهزار بتکدهای بود که پس از کودتای 28 مرداد 32 توسط عناصر وابسته به کودتا، آذین شد تا «معبد تامیل» برای خوشگذرانی عمومی باشد تا مردم نسبت به آنچه در جامعهشان رخ میدهد بیتفاوت باشند.
حاضران در این مستند بهعنوان مصاحبهشونده، چنان با ولع از لالهزار میگویند که مخاطب تصور میکند لالهزار قطعهای از بهشت روی زمین بوده است که با وقوع انقلاب در سال 1357، این قطعه از بهشت به جهنم تغییر کاربری داده است. در لابهلای تصاویر قیاسی دهشتناک میان سینماهای تعطیلشده امروز و سینماهای دیروز صورت میپذیرد. این مستند نکات فراوانی دارد که تجمیع موارد معارضانهاش، با دستاویز خاطرات سینما، مخاطبان شبکه مستند را به یک نتیجه معین و مشخص میرساند که نشاط اجتماعی با مرکزیت لالهزار پیش از انقلاب گسترده بود و این نشاط سینمایی پس از سال 1357 از جامعه ایرانی رخت بربسته است.
متأسفانه امر نظارت در شبکه مستند بهنظر میرسد موضوع پیشپاافتادهای است.