مزروعی و پسرش (حنیف) که چند ماه پس از فتنه سال 88 به طور مخفیانه از کشور گریختند و به اروپا رفتند، به همراه برخی عناصر مسئله دار که با سرویس های اطلاعاتی غربی وصل هستند، کوشیدند خلأ بازداشت اعضای شورای مرکزی حزب مشارکت و سازمان مجاهدین را با صدور بیانیه های جعلی به نام این دو حزب منحله پرکنند و از خارج کشور چنین القا کنند که مشارکت و مجاهدین در داخل کشور فعال هستند.
او که در بلژیک به همراه برخی همقطاران فراری اقامت گزیده، ابتدا خود را به صورت خودخوانده سخنگوی «سازمان مجاهدین (انقلاب) شاخه خارج کشور معرفی کرد، حال آن که اساساً شاخه مذکور هرگز معرفی نشده و وجود خارجی ندارد. عضو متواری حزب مشارکت پس از این شیرین کاری، به تدریج حضور خود در گروه خلق الساعه «شورای هماهنگی راه سبز» را هم علنی کرده و در مصاحبه با سایت روزنت به دفاع از این شورا پرداخت. مزروعی در این مصاحبه مدعی شد: شورای مذکور از سوی موسوی و کروبی و در داخل کشور [!؟] راه اندازی شده است. اما به دلایل شرایط خطرناک امنیتی نمی تواند وارد مسائلی نظیر عضوگیری شود. وی این پاسخ را در قبال انتقاد خبرنگار روزنت داده که گفته بود «درهای شورا کاملاً بسته است و به همین خاطر متهم به انحصارطلبی می شود».
وی در یکی از مصاحبه های خود با با سایت «چراغ آزادی» و در پاسخ این پرسش که «در حال حاضر در فضای سیاسی اپوزیسیون، به خصوص اپوزیسیون خارج کشور بحث دیالوگ مطرح است، نظر شما در رابطه با طرح کنگره ملی و طرح های مشابه چیست؟»، صراحتا به بیخاصیتی اپوزیسیون خارج از کشور اشاره کرده و گفت: «من فکر نمی کنم به طور کلی از خارج بتوان چیزی را سامان داد، در واقع حداکثر کاری که نیروهای خارج کشور می توانند بکنند این است که کاری نکنند که ضربه ای به روند تحولات در داخل زده شود. من فکر نمی کنم که در خارج کشور بتوان آلترناتیوسازی کرد یا بتوان جریانی راه انداخت که قادر باشد تحولات درون ایران را تحت تأثیر قرار دهد.»
اما در جدیدترین اظهارنظرات آقای مرگ موش که در سایت های اپوزسیون منتشر شده، وی مدعی شده است که «جنبش سبز» همچنان زنده است و در جامعه دارای طرفداران زیادی است! او در این باره نوشته است: «در یک نگاه تاریخی می توان دریافت که «جنبش سبز» از پایدارترین جنبش های تاریخ معاصر بوده، و با گفتمانی نو و در قله تکاملی تاریخ ایران ایستاده است که وجوه عقلانی، مسالمت آمیز و خشونت گریزبودن، درون زا بودن، حقوق محوری و تکیه بر مردم آنرا از جنبش های گذشته برتر و ممتاز ساخته و یقینا می تواند طلایه دار تحولاتی بس ژرف و سازنده در کشورمان باشد.»
نکته ای که در مورد اظهارات وی باید گفت این است که آیا اساسا به کار بردن لفظ «جنبش» برای آشوب هایی که در روزهای پس از انتخابات 88 در خیابان های پایتخت به وجود آمد، امر درستی است یا خیر؟
با اندک مراجعه به نظریات علوم اجتماعی و جامعه شناسی سیاسی می توان دریافت که اساسا آنچه در فتنه 88 رقم خورد را نمی توان «جنبش» نامید. حمیدرضا جلایی پور، عنوان جامعهشناس جریان اصلاحات را یدک میکشد در کتاب «جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی»، جنبشهای اجتماعی را آن نوع رفتار جمعی میداند که در حد فاصل بین رفتارهای «بوروکراتیک» و «انقلابی» قرار میگیرند، با این ویژگی که به لحاظ «سازمان یافتگی» از اولی کمتر و از دومی بیشتر است. جلائیپور معتقد است که جنبش اجتماعی یک «هیجان جمعی» یا یک «جبهه و حزب سیاسی» یا یک دو نهاد «بوروکراتیک» نیست.زیرا در یک هیجان جمعی تعداد زیادی از مردم نسبت به امری عصبانی یا شاد میشوند . اما این واکنش آنها «تداوم» ندارد و «هدف مشخصی» را در سطح جامعه دنبال نمیکند. در حالی که جنبش ، «موجی هیجانی» نیست که در یک روز آمده و در همان روز هم رفته باشد. جبهه و حزب سیاسی هم نیست چون که اهداف یک جنبش فراتر از وجوه سیاسی است و بالاخره نهاد بوروکراتیک هم نیست زیرا افراد به راحتی میتوانند به عضویت آن در آمده و یا از آن جدا شوند.
بنابر استدلالات فوق به نظر می رسد اساسا به کار بردن لفظ جنبش برای حوادث پس از انتخابات 88، اشتباه فاحشی است که حتی گویندگان آن هم به آن اذعان دارند. آخر این چه جنبشی است که فاقد هرگونه بنیان اجتماعی برای مبارزه سیاسی است! نه سازمان خاصی دارند، نه تئوری، نه استراتژی، نه تاکتیک، نه رهبری مشخص و یک پارچه، و نه حتی اهداف و مقاصد مشترک و مشخص! و اصلا به همین دلایل بود که این اعتراضات در کمتر از چند ماه، بخش عمده پایگاه اجتماعی خود را از دست داد و جز تعداد اندکی برای آن باقی نماند که البته آنان نیز، نان شان در آن است که این تنور را گرم نگه دارند و بر آتشش بدمند! کما اینکه آقای مرگ موش هم از این راه توانسته پول های هنگفتی به جیب بزند و به نان و نوایی برسد.
از سوی دیگر، همچنان که چند روز پیش هم اشاره شد این حرف ها اگر چه ممکن است تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری 92 اندک خریداری داشت، اما با پیروزی حسن روحانی، آن هم تنها با 250 هزار رأی بیشتر، همه فرضیه های توخالی اپوزیسیون مبنی بر کودتای انتخاباتی نقش بر آب شد و اتفاقا حضرات اپوزیسیون هم به همین دلیل گاوگیجه گرفته اند و نمی دانند باید چه کار کنند.