وقتی از عدالت سخن به ميان میآيد، «عمل» به عدالت، يعني «دادستاني» و «حقوق ديگران را چون حقوق خود دانستن و پاس داشتن حقوق ديگران» مطرح میشود و اين سخن از امام باقر(ع) را به ياد میآوريم که فرموده است: «هيچ عدالتي مانند انصاف نيست» (تحفالعقول، ص 208؛ بحارالانوار، ج 78، ص 165)
سايت عدالتخواهان گلستان پيش از اين، بر حسب تکليف و بر اساس يافتههای خود، مطلبی را با عنوان «نويسندة رمان 5 آذر گرگان بر سر قبر رهبر حزب توده ترکمنصحرا چه میکند؟» را در سایت درج نمود که بازتابهای مختلفی داشت که بر همين اساس و به منظور «عمل به عدالت» و پيروی از آن سخن گهربار از امام باقر (ع) که فرمودهاند «هيچ عدالتی مانند انصاف نيست» (تحفالعقول، ص 208؛ بحارالانوار، ج 78، ص 165)، بر خود لازم دانستيم گفتگويی با نويسندة هماستانیمان يوسف قوجق انجام دهيم تا بلکه جانب انصاف را در عدالتخواهی به منصه ظهور برسانيم که در زير میخوانيد:
خادملو: آقای قوجق، لابد مطلب مورد نظر را خواندهايد. میخواستيم نظرتان را در بارة اين مطلب بدانيم.
قوجق: بله، خواندهام. راستش را بخواهيد، اگر کس ديگری آن مطلب را مینوشت، ناراحت نمیشدم، اما وقتی نام شما را پائين آن نوشته ديدم و فهميدم جانباز هستيد و حق بزرگی به گردن همه ما داريد، رنجيده خاطر شدم. عمويی داشتم مثل شما جانباز، که چند سال پيش به رحمت خدا رفت. پيرمردی ترکمن که برای دفاع از کشور، چشمانش را در جنگ از دست داده بود. کسی که بهانهای شده بود تا من کتاب «مردان فردا» را برای مخاطبين نوجوان کشورمان بنويسم و برای آيندهسازان کشورمان بگويم که بايد در آينده، چنين مردانی باشند. کتابی که چند سال پيش در نخستين جشنواره ملی کتاب سال کودک و نوجوان، برگزيده و تقدير شد. میخواهم اين را بگويم که شماها حق بزرگی به گردن ما داريد و به همين خاطر از مطلبی در بارة خودم که نام شما در پائين آن آمده بود، ناراحت شدم.
خادملو: آقای قوجق، شما نبايد رنجيده خاطر بشويد. رزمنده هميشه رزمنده است. ديروز در جبهة جنگ فيزيکی، و امروز در جبههای ديگر. همه وظيفه داريم موضوعات را رصد کنيم و نسبت به موضوعاتی که در جامعه مطرح میشود، حساس باشيم. امام خامنهای (مدظلهالعالی) نيز فرمودهاند که مردم بايد رفتار مسئولان، دولتمردان و برگزيدگان و کسانی را که در جامعه تأثيرگذار هستند، زيرنظر داشته باشند و عملکرد آنها را رصد نمايند. شما هم به عنوان يکی از فرهيختگان جامعه ما، از اين امر مستثنی نیستيد.
قوجق: اين حرف کاملاً درست است. در يک جامعة مدنی، لازمة رشد و تعالی همين است که آقا فرموده. وگرنه ديکتاتوری میشد و اگر نقدی و چشم تيزبينی نبود و محکی نبود، هر کس هر چه میخواست، میکرد. اما موضوعی که باعث ناراحتیام شد، مطالبی بود که در نوشتة شما آمده بود.
خادملو: يعنی به نظرتان، آن مطالب خلاف واقعيت است؟
قوجق: بله. متاسفانه آنچه در اين مطلب نوشته شده، خلاف واقع است. اگر در بارة دلبستگیام که در آن مطلب سخن از آن رفته، بخواهم سخن بگويم، اين دلبستگی بيشتر از همه، به ادبيات ترکمن و به عمل و کار بزرگی که در حيطة ادبيات اين قوم صورت گرفته بوده، نه به شخص يا تفکر خاصی که در اين مطلب نوشته شده. بیتعارف عرض میکنم که مرحوم عاشورپور با بررسی و انطباق نوزده نسخه خطی نادر و تنقيح و تدوين متن انتقادی ديوان مختومقلی، کار بسيار بزرگی در ادبيات ترکمن انجام داد. کاری که تاکنون هيچکس جرأت نکرده بود به سراغ اين کار برود و از پس آن بربيايد. بگذاريد توضيح بيشتری بدهم. تا پيش از چاپ متن انتقادی که آن مرحوم زحمت آن را کشيد، ديوان مختومقلی پر از اشعار انتسابی و يا مجعول بود و نمیشد سره را از ناسره در ديوان اشعارش تشخيص داد. کاری که آن مرحوم انجام داد، اين بود که با جمعآوری نوزده نسخه خطی معتبر و انطباق آنها با هم، ديوانی از اشعار او را که يا يقيناً و يا حدس قريب به يقين، متعلق به اوست، در کتابی دو جلدی تهيه کرد. کاری علمی و آکادميک که برای ادبيات ترکمن بسيار ضروری بود. همان کاری که مرحوم غنی و قزوينی در بارة ديوان حافظ انجام دادند. به طوریکه حالا هر کس که بخواهد در بارة حافظ تحقيق کند، به ديوانهايی رجوع میکنند که حاصل کار علمی اين دو بزرگوار است.
خادملو: از پاسخ شما اين گونه برمیآيد که شما با تفکر و انديشه عاشورپور کاری نداشتهايد.
قوجق: نگرش من در برخورد با افراد، همين است. بر اين نظرم که در اين دنيا هر کس اثر انگشت منحصر به خودش را دارد و نمیشود انتظار داشت همه به يک شکل واحد، انديشه کنند. بر همين اساس، من با انديشهها و طرز تفکر آن مرحوم هم کاری نداشتهام و ندارم. تنها چيزی که برايم در خصوص مرحوم عاشورپور مهم بوده و هست، کار بزرگ علمیاش بوده، نه طرز تفکر و سوابق سياسی ايشان.
خادملو: آيا میدانستيد که عاشورپور از بنيانگذاران حزب توده در ترکمنصحرا بوده؟
قوجق: هر چند سن و سالم و زمينة فعاليتها و مطالعاتم طوری نيست که از تاريخچة دقيق فعاليتهای حزب توده در ترکمنصحرا کاملاً مطلع باشم، اما مثل ديگران، کمابيش میدانستم که چه فعاليتهای سياسی در منطقه داشته. مخصوصاً وقتی در سفارت کشورمان در ترکمنستان مشغول به کار شدم، از صحبتهايی که آن مرحوم در بارة خاطراتش و زندگی گذشتهاش میگفت، کمابيش در چند و چون ماجرا قرار گرفته بودم.
خادملو: میخواستم نظرتان را در بارة سوابق عاشورپور بدانم.
قوجق: به نظرم فراز و فرودهايی در زندگی هر فرد وجود دارد که در زندگی مرحوم عاشورپور نيز رخ داده. چيزی که برای من عجيب بود، اينکه آن مرحوم قرآن میخواند و بعد از صرف غذا، دعای سر سفره میخواند. اين عين واقعيت است. رفتار مرحوم عاشورپور با مرام حزب توده نمیخواند.
خادملو: يعنی به نظر شما، عاشورپور اعتقادی به حزب توده نداشته؟
قوجق: نمیخواهم به اين قاطعيت بگويم که نداشته. چون سوابق فعاليتهايش را نمیشود کتمان کرد. اينی که میخواهم بگويم، نظر شخصیام و نتيجة چند سال مراودت با ايشان و مشاهدة برخی اعمال از سوی آن مرحوم است و قطعيت ندارد. به نظرم عاشورپور را بایستی در فضا و الزامات اجتماعی و فکری ـ سیاسی آن دوره قرار بدهیم. هر چند شايد مقايسه درستی نباشد، اما وضعيت آن مرحوم را با وضعيتی که جلال آلاحمد داشته، يکسان میدانم. شرایط خاص تاریخی و فرهنگی در دوره رضاشاه و بعد از آن، روشنفکران را به نوعی دچار ناامیدی و سردرگمی کرده بود. در چنین شرایطی، برخی احزاب و البته حزب توده در منطقه ما سر درآورد و خيلیها که تفکر مبارزه با ظلم و ستم و استکبار را داشتند، چون اين احزاب داعية اين تفکرات را داشتند، جذب اين جريانات حزبی شدند. حتی جلال آلاحمد هم که از خانوادة سادات بود و پسرعموی آيتا... طالقانی بود، در همان سالها عضو حزب توده شده بود. در این فضايی که عرض کردم، مذهبیها يا فرصت مقابله با این جریانات را نداشتهاند و يا حکومت پهلوی شدیداً آنها را در تنگنا قرار داده بود و با آنها برخورد میکرد. تصورش را بکنيد، در فضايی اينگونه، شعارهای حزب توده میتوانست خيلیها را که مدعی مبارزه با استکبار را داشتند، جذب کند که اين کار را هم کرد و جلال آلاحمد هم جزو همانها بود. البته بعدها همين جلال، از حزب توده بيرون آمد و «خسی در ميقات» و «غربزدگی» و «در خدمت و خيانت روشنفکران» را نوشت و با نوشتن بسياری از آثار داستانی، در ادبيات ماندگار شد. نمیتوانم با قطعيت بگويم که اين وضعيت در مورد مرحوم عاشورپور هم صادق بود، اما آن سالها وقتی از نزديک با او آشنا شدم و ديدم که دعای سر سفره میخواند و گاه قرآن را باز میکند زير لب آنرا میخواند، اين پرسش برايم مطرح بود که چرا بايد چنين فردی عضو فعال حزب توده شده باشد؟ بعدها به اين پاسخ رسيدم که وضعيت عملکرد امثال عاشورپور را بايد در فضای سياسی دورهای گذاشت و سنجيد که يکی از مجاری مبارزه با رژيم آن دوره، حزب توده بوده و عضويت اين افراد، نه بر اساس و مبنای عقيدتی، بلکه بر مبنای سياسی و سياست روز بوده است. مضافاً اينکه اين حزب، داعيه مبارزه با استکبار و ريشهکنی بیعدالتی و برقراری برابری را داشته. شعارهايی که میتوانسته برای بسياری از افراد مسلمان نيز فريبنده و جذاب باشد. غافل از اينکه اين حزب و انشعاباتش، به خاطر وابستگیهاي ايدئولوژيکیشان به قطبهای کمونيستی آنزمان، نمیتوانست برای هميشه دوام بياورد که بعد از پيروزی انقلاب نيز چنين شد و ديديم که حکومت سوسياليستی شوروی چگونه فروريخت و صد البته اين ريزش به خاطر سست بودن پايههای عقيدتی، افراطگری در انديشة الحادی و ضديت با ايدئولوژی اسلامی بود. چه بسا مرحوم عاشورپور نيز نه به لحاظ ايدئولوژيکی، بلکه به خاطر تشکيلات حزبی، شعارها و مرامهای مبارزاتی وارد حزب توده شده باشد.
خادملو: فکر نمیکنيد موضوعی چون خواندن دعای سر سفره، نمودی از تربيت در خانوادة سنتی ترکمن بوده باشد و نتوان آن را به نوع ايدئولوژی عاشورپور تعميم داد؟
قوجق: ممکن هست چنين باشد، اما برخی ديگر از عملکرد ايشان را هم که در نظر میگيرم، اين نظر و گمان در من تقويت میشود که دليل فعاليت مرحوم عاشورپور در حزب توده را نه در دلبستگیشان به ايدئولوژی آن حزب، بلکه دلبستگیشان به شعارهايش بدانم. برخی مواقع مرحوم عاشورپور را میديدم که پشت ميزش کز کرده و قرآن میخواند. در اين باره اصلاً با هم صحبت و بحث نمیکرديم، اما يک موضوع ديگر هم بود که اين نظرم را تقويت میکرد. بعد از فروپاشی شوروی و استقلال ترکمنستان، حکومت آن کشور قصد داشته شعر «ترکمنينگ» را به عنوان سرود ملی انتخاب نمايد. اينها را البته از خود مرحوم شنيدم. همين شعر، زمانی ورد زبان بسياری از طرفداران و اعضای حزب توده و گروههای منشعب از آن بود. همه بر اين نظر بودند که اين شعر از مختومقلی است، اما مرحوم عاشورپور با قاطعيت بر اين عقيده بوده که اين انتساب، اشتباه است. خودش میگفت که با رسانهای کردن اين موضوع، شديداً با انتخاب آن شعر به عنوان سرود ملی ترکمنستان مخافت کرده و طبق گفتههايش، همان نيز باعث شده بود تا برخی از مقامات حکومتی و حزبی با او زاويه پيدا کنند. او میگفت شعر «ترکمنينگ» اگر چه شعر بسيار زيبايی است، اما به لحاظ علمی، نمیتوان آن را به مختومقلی نسبت داد. او هميشه از چاپ گزينشی و منتخب اشعار مختومقلی در ترکمنستان گلهمند بود و میگفت اشتباه است اگر شعرهای مذهبی و عرفانی شاعر را ناديده بگيريم و از يک جنبة خاصی به او بنگريم. میگفت حکومت کمونيستی فقط جنبة ظلمستيزی و آزادیخواهی او را برجسته میکرد و با برخوردی يکجانبه، برخی از مفاهيم عرفانی در اشعارش را به نفع مرامهای حزبی تعبير و تفسير میکرد و آنها را نشانهای از مبارزه مختومقلی با دين و اسلام معرفی میکرد. مرحوم عاشورپور چون مسلط به ادبيات فارسی بود و حافظ و شاعران بزرگ ادبيات فارسی را میشناخت، میدانست که شاعرانی نظير حافظ، بر عرفان عاشقانه تکيه میکنند، نه بر عرفان زاهدانه. به همين خاطر میگفت که در اين سالها، اين سوءاستفادهها از اشعار مختومقلی، باعث شد که چهرة واقعی او در پردة ابهام باقی بماند. خلاصه اينکه، آن مرحوم در آن سالها، روی نسخههای خطی آن شاعر کار میکرد و دوست داشت اين کار حتماً چاپ بشود که شد.
خادملو: چه زمانی با عاشورپور آشنا شدي؟ آيا شما بوديد که او را به عنوان مترجم جذب سفارت نموديد؟
قوجق: خير. وقتی در سال 1375 در سفارت کشورمان در عشقآباد مشغول به کار شدم، ايشان را برای اولين بار در آنجا ديدم. يادم میآيد کارکنان محلی آنجا يعنی تايپيست و مترجمين ديگر به من گفتند که وقتی فهميديم کسی به نام يوسف قوجق قرار است از ايران بيايد، نمیشناختيم و به همين خاطر از عاشورپور پرسيديم و او هم گفت من هم نمیشناسم، ولی با آثارشان و مقالههايشان آشنا هستم. اين که نوشتهايد من سوابق سياسی ايشان را نزد کارکنان سفارت کتمان کردهام و به عنوان مترجم جذبش کردهام، کاملاً اشتباه است.
خادملو: و آن عکس؟
قوجق: آن عکس کاملاً واقعی است، اما ادای احترامی که در پائين آن نوشته، اغراق آميز همراه با شيطنت رسانهای است. چون من غير از قبر ائمه (ع) هيچگاه به قبر کسی کُرنش نکرده و نخواهم کرد. مرحوم عاشورپور پيش از فوت، حاصل کار چندسالهاش در بارة مقابلة نسخ خطی و متن انتقادی ديوان مختومقلی را به من سپرد تا به سرانجام برسانم. به هر ترتيب اين کار علمی در دوجلد در ايران به کمک مالی آقای فرقانی سفير وقت کشورمان در عشقآباد چاپ شد و البته کمی پيش از چاپ، عاشورپور فوت کرده بود. موضوع اين عکس به همان سالها و سفر هيأتی از ترکمنهای ايران به عشقآباد برمیگردد. در همان زمان هيأتی متشکل از هنرمندان، محققين و شاعران ترکمنهای ايران در چارچوب سفرهای فرهنگی دوجانبه، به عشقآباد آمدند که البته گزارش اين سفر به همراه عکسهای مربوطه را میتوان درسایت بنیاد مختومغلی فراغی ببينيد. وقتی به رسم احترام به کسی که کار به آن بزرگی (يعنی تدوين متن انتقادی ديوان مختومقلی) را انجام داده بود، به کنار قبرش رفتيم، چون کمی پيش از چاپ کتابش فوت نموده بود، بنده همان کتاب را روی مزار ايشان گذاشتم. ماجرای اين عکس، همين بود که عرض کردم.
خادملو: آقای قوجق. شما برادر دينی من هستيد و البته با آثارتان در حوزة ادبيات داستانی نيز غريبه نيستم و میدانم بسياری از آثار شما به لحاظ ارزشی و انطباق با معيارهای نظام مقدسمان مورد تقدير هم واقع شدهاند. با صحبتهايی هم که امروز در آستانة شب بسيار عزيز اربعين سالار شهيدان امام حسين (ع) داشتيم و توضيحات خوبی که به من داديد، تصورم اين است که رعايت انصاف در عدالت برای روشنگری صورت گرفته باشد. اگر نوشتهام باعث رنجش خاطر شما شده، دوست دارم بدانيد که نيت و غرضی نداشتهام و بر حسب تکليف شرعی و طبق خواندهها و شنيدهها بوده ولاغير.
قوجق: دعا میکنم خداوند عاقبت همه ما را ختم به خير کناد.
خادملو: بیش از یک ساعت در حال گفتگو هستیم و ظاهرا گوشی های موبایل داغ شدند و از طرفی هم در بحث آنچه در مورد عاشور پوردر این مصاحبه فرمودید سوالاتی مطرح هست وهمچنین در بارة موضوع کتاب «لحظهها جا میمانند» و برخی ديدگاهها و نظرات ارايه شده و کم و کيف آن رمان و هم دوست داشتم با هم بیشترصحبت کنيم که اگر موافق باشيد، میگذاريم برای فرصتی ديگر.
قوجق: موافقم. من هم دوست دارم در فضايی کاملاً صميمی و عاری از برخوردهای احساسی، منطبق با عقلانيت و نيز اصول فنی داستاننويسی، با هم در اين باره نيز صحبت کنيم. چون نمیشود در فضاي ملتهب و احساسی، حق مطلب را ادا کرد.
خادملو: خداوند را سپاس میگوئيم که فضايی و فرصتی فراهم کرد تا با شما برادر عزيز در اين شب عزيز گفتگو نمايم. التماس دعا.
قوجق: ممنونم از شما و سپاس میگويم خداوند متعال را که باب آشنايی با شما برادر بزرگوار را فراهم نمود. میدانستم و باور داشتم که در همه چيز، میشود حکمت خدا را ديد. در اين نوشتة شما هم، حکمت در اين بوده که با شمای بزرگوار آشنا بشوم.