چاپ صفحه

روحانی و احمدی نژاد چقدر شبیه هم شده اند!/ آیا با فتنه ای مشترک میان روحانی و احمدی نژاد رو به رو هستیم؟!

به گزارش پایگاه  عدالت خواهان ایران" روحانی، با استفاده از نتایج سوء مدیریت احمدی نژاد در دو سال پایانی، توانست مردم را اغوا کند و در انتخابات پیروز شود؛

بیشتر بخوانید

محمود احمدی‌نژاد چگونه در سال ۸۴ توانست با دروغ وارد عرصه انتخابات ریاست جمهوری شود؟

به گزارش پایگاه  عدالت خواهان ایران" احمدی‌نژاد در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۲ و به دنبال پیروزی فهرست آبادگران در انتخابات دوم شورای اسلامی شهر تهران به‌عنوان شهردار توسط این شورا انتخاب شد.[۱] با استقرار شورای ...

احمدی‌نژاد چگونه از رفیق هاشمی رفسنجانی به دشمن او تبدیل شد؟ +تصاویر

به گزارش پایگاه  عدالت خواهان ایران" محمود احمدی‌نژاد در ۶ آبان سال ۱۳۳۵ در بخش آرادان از توابع گرمسار در استان سمنان به دنیا آمد. پدرش آهنگر بود و هفت فرزند داشت. محمود که چهارمین فرزند خانواده است، به هم ...

جزئیات تهدید حاج قاسم سلیمانی توسط احمدی‌نژاد و حامیانش+عکس

یکی از فرازهای عبرت آموز کارنامه احمدی‌نژاد و یارانش در سال‌های اخیر رفتاری قابل تأمل این افراد با حاج قاسم سلیمانی قبل از شهادت او و رفتار شهرت‌طلبانه و کاسب‌کارانه‌ی آنها با شهادت آن مجاهد در ر ...


احمدی نژاد هم با وجود همه تلخی های پایان مدیریتش در کام مردم، به واسطه سوء مدیریت روحانی است که توانسته معرکه گیری کند و انحرافات خود را از یادها ببرد.
این دو همواره به عنوان رقیب و نفی هم دیده شده اند؛ اما در واقع به شدت محتاج یکدیگر بوده و از دیگری برای سیاست بازی استفاده کرده اند.
اما عجیب تر، با هم ساختن و توافق ضمنی برای زدن شورای نگهبان قانون اساسی است! هر کدام با تایید همین شورای، دو بار نامزد شده اند؛ بی هیچ اعتراض جدی به نظارت قانونی شورای نگهبان. و حالا ناگهان به یادشان افتاده که باید شورا را زیر سوال ببرند و به عملکرد آن حمله کنند!
مردم از چنین سیاست بازانی، جنجال و تشکیک در نظارت شورای نگهبان را نمی پذیرند و زست شان را صادقانه نمی دانند. بماند که خیلی ها معتقدند شورای نگهبان در تایید این دو، کوتاهی کرده و با اغماض رفتار نموده است.
تحلیل گرانی هم می گویند این ژست طلبکارانه و تخریبی، نتیجه عدم پیگرد قضایی تخلفات شان است. این دو در واقع باید برای ترک فعل ها یا سوء مدیریت هاشان مواخذه می شدند؛ اما جون با اغماض رو به رو شدند، به صرافت افتادند دست پیش هم بگیرند.
بخش مهمی از گرفتاری های اقتصادی مردم از سال 90 تا امروز، به خاطر انحراف روحانی و احمدی نژاد از مسئولیت و تعهدات قانون اساسی است. این دو،  درست در میانه شروع فشار های تحریمی دشمن، درگیری و فرصت سوزی را به داخل کشور و نهاد ها و قوا کشاندند و ضد تدبیر عمل کردند.
ماجرا های بنزین و بورس و سبد کالا و صف های توهین آمیز، یادگاری دولت روحانی است؛ تا آنجا که صادق خرازی به عنوان موتلف او، در ماجرای بنزین گفت "گاهی به شوخی می‌ گویم مسئولین  صبح به صبح که بیدار می‌شوند برنامه‌ریزی و بخشنامه صادر می‌کنند که انقلاب را از بین ببرند و این مردمند که آن را حفظ می‌کنند".
درباره احمدی نژاد هم، این خاطره تلخ از آقای جعفر فرجی (فرماندار شهرری در دولت دهم و قائم‌مقام ستاد انتخاباتی احمدی نژاد در سال ۸۸) شنیدنی و گریستنی است:
«برای سفر استانی دولت مجبور شدم به جلسه‌ای با آقای بقایی [معاون اجرایی رئیس‌جمهور] بروم. تنها جلسه‌ای که با ایشان داشتم، تلخ‌ترین جلسه آن دوره عمرم شد.
او که ارتباط بنده را با جریان ستاد‌های مردمی در سراسر کشور و بچه‌های انقلابی می‌دانست، پرسید بچه‌ها نظرشان نسبت به قضیه خانه‌نشینی چیست؟ توضیح دادم که رئیس دولت در پازل دشمنانش حرکت کرد و هر عاقلی، این را می‎فهمد.
او که عصبانی شده بود، گفت پنج شش سال است که شبانه‌روز در کشور مثل... کار می‎کنیم و آقایان [...] و [...] می‌روند پزش را جلوی مردم می‌دهند و پشت‌سر، ما را می‎کوبند. ‌اشکالی ندارد #ما_هم_از_فردا_کار_نمی‌‎کنیم. بله از فردا کار نمی‌‎کنیم که معلوم بشود فقط ما هستیم که می‌‎توانیم کشور را بگردانیم. ببینیم در سخنرانی‎‌هایشان چه دارند به مردم بگویند و آن‎وقت به دست و پایمان می‎افتند.
با دو تن از رفقا رفته بودیم؛ موقع برگشتن بغض گلویمان را گرفته بود. ما فکر می‌‎کردیم حرفی زد و تمام شد. اما حرف او، علی‌رغم باورمان اجرایی شد، دو سال رئیس‌جمهور و معاونین و مسئول‌ دفترش، کشور را رها کردند. آن هم در اوج تحریم‌ها.
این را از جدول جلسات رئیس‌جمهور که جایش معاون اول می‌‎رفت و کاهش حجم تصمیم، اقدام و برنامه‌ها و سفرها و ازهم‌گسیختگی کارها می‎‌شد فهمید... وضعیت اقتصادی و اجتماعی سیاسی کشور محصول همان دو سال تعلل ارادی است که آقای بقایی آن روز وعده‌اش را داد».
آیا این بار با فتنه ای مشترک میان روحانی و احمدی نژاد رو به رو هستیم؟!